لینک‌های قابلیت دسترسی

خبر فوری
سه شنبه ۱۵ آبان ۱۴۰۳ تهران ۱۱:۱۷

آينده سياست آمريکا در منطقه بعد از مصر


معمولاً با سقوط نخستين مهره دامينو فروريختن زنجيره ای ديگر مهره ها اجتناب ناپذير ميشود. آيا در سياست هم اين قاعده هميشه حکمفرما است؟ پاسخ اين پرسش مسلم نيست.

درحالی که در اروپای شرقی کشورهای محصور در پشت پرده آهنين به پيروی از اين قاعده کلی يکی پس از ديگری آزاد شدند، در ديگر کشورها چنين روال و قاعده کلی ديده نشده است. مثلاً در مورد انقلاب اسلامی ايران بر خلاف همه پيش بينی های عجولانه وخوشبينانه انقلابيون اسلامی، چنين نشد و می بينيم که پس از متجاوز از سه دهه، در هيچ کشور مسلمان ديگری نه کسی به آيت الله خمينی و نه به انقلاب اسلامی ايران اقتدا نکرده است. اکنون بايد پرسيد آيا آنچه در تونس، يمن و مصر آغاز شده است به ديگر کشور های منطقه از جمله سوريه و ايران سرايت خواهد کرد؟

پيش از آنکه به بررسی اين پرسش و اوضاع مصر در ارتباط با آينده سياست آمريکا در منطقه بپردازيم شايد بهتر باشد يک نکته اساسی را در مورد تفاوت ديکتا توری های هوادار آمريکا و نظام های ديکتاتوری ضد آمريکائی درمنطقه يادآور شويم. هر کس با دقت به حوادث مصر در هفته های اخير و رويداد های ايران در ۱۳۵۷ بپردازد نمی تواند بسياری از شباهت های اين دو رويداد را ناديده بگيرد.

در ايران طی انقلاب ۱۳۵۷ و در مصر در حوادث هفته های گذشته، آمريکا بدون آنکه در صحنه حضور عينی داشته باشد از بازيکنان اصلی بود. نقش امريکا در اين دو حادثه در دو محور کاملاً مشهود بوده است. از سوئی رهبران امروز مصر و آن روز ايران نگران عکس العمل آمريکا در مورد بر خورد خود با انقلابيون بودند. شاه ايران نگران عکس العمل واشينگتن و رسانه های آمريکائی بود و از اين روبرای حفظ " فضای باز سياسی " از سرکوبی موثر انقلابيون خودداری کرد. حُسنی مبارک نيز نمی خواست و يا نمی توانست عليه خواست دمکرات های حاکم در واشينگتن قدمی بر دارد.

باز هم در هر دو صحنه، چه در ايران ۱۹۷۹ و چه در مصر ۲۰۱۱ حضور و مشارکت خبرنگاران و دوربين های تلويزيون های آمريکائی و اروپائی يار و مشوق تظاهرکنندگان بود.

در حالی که ديگر حکومت های سرکوبگر منطقه از نوع سوريه و ايران همانگونه که در خيزش سبز ايران مشاهده شد، نه تنها توجهی به افکار عمومی و خواسته های آمريکا ئی ها نداشته و ندارند بلکه مخالفين خود را به اتهام وابستگی به آمريکا سرکوب می کنند. خبرنگاران خارجی نيزاگر موفق به کسب ويزا و سفر به ايران ميشدند، نه تنها حق مشاهده تظاهرات وانتقال خبر را نداشتند بلکه به عنوان جاسوس و عامل خارجی يا اخراج ميشدند و يا حق خروج از هتل را نميداشتند.

بنابراين هر نوع مقايسه اين تحولات و حتی امکان سرايت آنها از کشوری به کشور ديگر به ماهيت اين حکومتهای سرکوبگر بستگی دارد. اگر وابستگی آنها به غرب و به ويژه آمريکا باشد، از دسته ديگر حکومت های سرکوبگرمانند سوريه و جمهوری اسلامی که در موضع ضديت با آمريکا قرار دارند، بسيار آسيب پذيرتر هستند.ازاين رو در کم وبيش کوتاه مدت، بايد در انتظار فرو ريختن رژيم های وابسته و متمايل به غرب باشيم تا سر انجام نوبت ديکتا توری های نوع ديگر نيز فرا رسد.

اما تفاوت ميان آنچه در تونس و مصر به وقوع پيوست و آنچه يکسال پيش موقتاً درايران ناکام ماند تنها به درجه ارتباط وموضع اين رژيم ها دربرابر آمريکا منحصر نميشود. يکی ديگر از تفاوت های اساسی اين رويدادها را بايد در نقش نيرو های نظامی- انتظامی در اين کشورها بررسی کرد. مثلا در مصر ارتش با يک سُنَتِ شصت ساله حکومت را ازآن خود ميداند. افسران جوانی که در سال ۱۹۵۲ به رهبری ژنرال محمد نجيب و دستياری سرهنگ جمال عبدالناصر و محمد انور سادات عليه نظام پادشاهی فاروق قيام کردند و حکومت را در دست گرفتند، موفق شدند همانند ارتش ترکيه برای خود شخصيتی مستقل از سران سياسی حکومت ايجاد کنند.

دررويدادهای اخير ارتش مصر ظاهراً مسير خود را از مسير سرنوشت حُسنی مبارک جدا کرده است و برای حفظ و تداوم زمامداری او در برابر مردم وارد ميدان نشده است. اين تفاوت اساسی با آنچه در مورد سپاه پاسداران در حوادث يک سال و نيم اخير ايران مشاهده شد نشان دهنده نقش اساسی نيرو های مسلح در سر نوشت خيزش های مردمی است.

يکی ديگر از تفا وت های اساسی رويداد های مصر با آنچه در ايران به وقوع پيوست روشن بودن اهداف مخالفين حکومت است. در مصر بر کناری حسنی مبارک محور اصلی حرکت مردم اعلام شده است در حاليکه در قيام مردم ايران مسأله اصلی اعتراض به تقلب انتخاباتی بود و تنها جمعی از مشارکت کنندگان در مورد کُليت نظام و شخص آيت الله علی خامنه ای با صراحت اعلام موضع کردند. اينگونه تفاوت های اساسی اگر ناديده گرفته شوند هر گونه مقايسه و سنجش ميان آنچه در ايران روی داد و آنچه در مصر در شُرف تکوين است را غير ممکن می سازد.

سرانجام حوادث مصر و اينکه چگونه حکومتی جانشين رژيم حُسنی مبارک خواهد شد برای آمريکا در منطقه بسيار مهم است اما در دراز مدت، منافع بنيادی آمريکا در خاورميانه موجب خواهد شد که آمريکا در سياست خود تجديد نظر کند. هم اکنون بسياری از مفسران سياسی در اُردوی جمهوريخواهان در مورد اشتباهات دولت باراک اوباما آغاز به اظهار نظر کرده اند.

پاره ای از اين مفسران معتقدند که اوباما با پشت کردن به سياست پرزيدنت جورج بوش دوم مبتنی بر گسترش دموکراسی تدريجی در خاورميانه مرتکب اشتباهی بزرگ شد. در حاليکه پرزيدنت بوش مصر و کشورهای متمايل به آمريکا را شديداً زير فشار سياسی قرار داده بود و از آنها می خواست که سريع تر به سمت گسترش دموکراسی در منطقه حرکت کنند، پرزيدنت اوباما در نطق معروف خود در قاهره رسماً اين سياست را رَد کرد و اعلام داشت که هر کشوری بايد به شيوه و روش خود اقدام کند و نسخه از پيش ساخته شده ای برای آينده خاورميانه وجود ندارد.

اين تغييرجهت موجب شد که ديکتاتورهای منطقه نفس راحتی بکشند. پاره ای از اين مفسران به انتخابات مصر در دوران بوش اشاره می کنند که طی آن تعداد کثيری از مخالفان به پارلمان رفتند در حاليکه در انتخابات فرمايشی اخير تنها يک نماينده مخالف حکومت توانست به پارلمان راه يابد.

در دو کشور همسايه ايران، عراق و افغانستان، با حضور نظامی آمريکا نوعی حکومت شبه دموکراتيک با انتخابات نسبتاً آزاد و آزادی مطبوعات مستقر شده است اما هنوز معلوم نيست زمانی که نيروهای امريکائی وغربی ازمنطقه خارج شوند آيا دموکراسی در اين دو کشور پايدار خواهد ماند؟

آنچه امروز بيش از هميشه مورد توجه ناظران سياسی منطقه قرار گرفته نقش کليدی ايران در تعيين سرنوشت منطقه است. حوادث چند هفته اخير بيش از هميشه توجه جهانيان را به ايران و ارتباط آن با حوادث منطقه معطوف کرده است.

در حاليکه سرانجام نشان داده شد که آمريکا و ديگر کشورهای غربی نخواهند توانست با اِتکاء به نظام هايی مانند مصر و تونس در برابر موج واپسگرائی و تروريسم مقاومت کنند، بايد پرسيد آيا اکنون آنها به ارزش و اهميت ايرانی آزاد و دموکرات به عنوان يک کشور نمونه پی برده اند؟

تجربه سی و دو سال استبداد سياسی، فساد حکومتی و ديکتاتوری مذهبی در ايران شرايطی ايجاد کرده است که امروزمردم ايران بتوانند با استقرار يک حکومت دموکراتيک و آزاد برای تمامی منطقه سرمشق و نمايانگر راه آينده شوند. پيروزی دموکراسی و استقرار آزادی در ايران يگانه مسير و راه حل رو يا روئی عملی با تروريسم اسلامی و ديگر مسائل بغرنجی است که اروپا و آمريکا ناگزيراز روياروئی با آن هستند.
XS
SM
MD
LG