لینک‌های قابلیت دسترسی

خبر فوری
دوشنبه ۳ دی ۱۴۰۳ تهران ۱۰:۴۲

کامران شيردل: دبی با عشق، آباد شد ولی سرطان گرفت


کامران شیردل می گوید که مستند «دبی مرواريد خليج فارس» در زمان شاه مورد استقبال قرار نگرفت و توقیف شد.(عکس: RFE/RL)
کامران شیردل می گوید که مستند «دبی مرواريد خليج فارس» در زمان شاه مورد استقبال قرار نگرفت و توقیف شد.(عکس: RFE/RL)


کامران شيردل، مستند ساز صاحب سبک ايرانی پس از ۳۳ سال مستند «دبی مرواريد خليج فارس» را در دبی به نمايش گذاشت. اين در حالی است که پخش و نشر نام «خليج فارس» در امارات متحده عربی ممنوع است.


اما ظاهرا اين مورد با ساير موارد برای اماراتی ها فرق می کند چرا که اين مستند حاوی تصاويری بی نظير و ناياب از تاريخ دبی است.


اين مستند سه دهه پيش، پس از يک بار نمايش در دبی و زمانی که چندان مورد توجه قرار نگرفت، به انبار رفت و در آنجا ناپديد شد و تا دو سال پيش که به طور اتفاقی در آرشيو وزارت ارشاد پيدا شد کسی از آن خبری نداشت.


اين اثر علاوه بر اينکه اولين مستند حرفه ای ساخته شده از دبی است از يک جهت ديگر هم اهميت زيادی برای اماراتی ها دارد. چرا که کامران شيردل ضمن نمايش دبی آن دوران، آينده اين شهر را نيز پيش بينی کرده است و بارها در فيلم گفته است که آفتاب اقتصاد منطقه به زودی در دبی طلوع خواهد کرد و عجيب اينکه پيش بينی های او يک به يک به وقوع پيوسته است.


کامران شير دل که از چهارم تا هشتم ژوئيه به خاطر حضور در گردهمايی مستند سازان در برنامه ای به نام «صدای مستند» در دبی بود پس از نمايش اين مستند در شامگاه هفتم ژوئيه، درباره اين فيلم و شرايط توليد آن با راديو فردا گفت و گو کرد.


راديو فردا: چه دلايلی باعث شد که در سال های قبل از انقلاب برای فيلمسازی به کشورهای حاشيه خليج فارس و به خصوص دبی سفر کنيد؟


کامران شيردل: به خاطر فشارهايی که دولت آمريکا در اون سال ها به شاه آورد يک چيزی به وجود آمد که به آن می گفتند فضای باز سياسی. توی اون فضای باز سال ۱۳۵۳ تعدادی زندانی آزاد شدند، تعدادی کتاب توقيف شده آزاد شدند، تعدای فيلم آزاد شد و خيلی چيزهای ديگه.


يکی از فيلم هايی که آزاد شد فيلم «اون شب که بارون اومد» من بود که شش سال توقيف شده بود. اين فيلم به جشنواره تهران راه يافت و دست بر قضا جايزه اول را برد.



نمایی از مستند«دبی، مروارید خلیج فارس» ساخته کامران شیردل که در آن شیخ محمد بن راشد آل مکتوم، حاکم کنونی دبی با لباس عربی هلی کوپتر را هدایت می کند.

در آن زمان من سال ها بود که از وزارت فرهنگ و هنر اخراج شده بودم ولی پس از بردن جايزه اين فيلم وزارتخانه دوباره از من دعوت به همکاری کرد. ولی آنها از من می خواستند که فيلم های تبليغاتی برای رژيم بسازم و من به آنها گفتم که اين کار را نکرده ام در گذشته و الان هم نخواهم کرد. من بايد بحث خودم را دنبال کنم.


بعد به من گفتند که در خارج از ايران يک سری کار در باره کشورهای عربی خليج فارس برای ما بساز.


من هم که عاشق سفر و تحقيق هستم قبول کردم و در زمستان سال ۱۳۵۳ از کويت، بحرين، قطر، امارات متحده عربی و بعد تا مسقط را بازديد کردم. در آن زمان ايران در مسقط می جنگيد؛ يعنی جنگ ظفار.


بعد با مقدار زيادی عکس و تحقيق به ايران برگشتم و بلافاصله گزارش کارم را دادم و برای اينکه به گرما نخوريم خيلی سريع تيم توليد خودم را برداشتم و رفتيم.


ابتدای فروردين سال ۱۳۵۴ بود که يک فيلم در باره کويت ساختم، يک فيلم در باره دبی که امشب آن را ديديم و يک فيلم هم در باره امير نشين فجيره. متاسفانه فيلم کويت و فجيره را اصلا پيدا نمی کنيم ولی اين فيلم دبی پس از سی و سه سال در آرشيو وزارت فرهنگ و ارشاد پيدا شد


بازتاب اين فيلم در دبی آن زمان و همچنين ايران آن زمان چگونه بود ؟


اين فيلم در زمانی که ما آورديمش به دبی، با وجود اينکه در يک ميهمانی ۷۰۰ نفره در کاخ زعبيل به نمايش درآمد ولی کسی حرف مرا در آن موقع نفهميد، چونکه خودشون هم فکر نمی کردند که يک روز حرف های من در اين فيلم به واقعيت خواهد پيوست. يک جوری خيلی «گيج گيجانه» توی يک سالن بزرگی در کاخ زعبيل مراسمی برگزار شد و در نهايت از ما تشکر کردند و ما هم رفتيم.


در ايران آن زمان هم، اين فيلم مورد انتقاد سيستم حاکم قرار گرفت. چون من توقيفی ترين فيلمساز آن دوران بودم و به من می گفتند که تو چطور وقتی در ايران هستی فيلم های انتقادی درست می کنی و در مورد دبی يک چنين فيلم عاشقانه و شاعرانه ای ساخته ای.


جواب من هم طبعا اين بود که من از واقعيت آن روز ايران فيلم ساخته ام و يا حداقل از بخشی از واقعيت.


مستند دبی هم واقعيت اين شهر بود. اين ها داشتند کار می کردند و به ويژه من خيلی تحت تاثير شخصيت شيخ راشد، حاکم فقيد دبی، قرار گرفتم. چون اين پيرمرد را اگر در کوچه و خيابان می ديدی باور نمی کردی و اصلا تشخيص نمی دادی که اين آدم رهبر اين شهر است.


خيلی در او عشق ديدم نسبت به آب و خاکش، خيلی در او انگيره وعلاقه ديدم و اين ها خيلی من را تکان داد. در بخشی از فيلم هم شما می بينيد که ايشان هر روز به کنار خيابان می آمد و روی يک نيمکت عادی می نشست و با وزرای خودش صحبت می کرد و هر بنابشری که در اين شهر مشکلی داشت می توانست بيايد با خود شيخ مستقيما مسئله اش را در ميان بگذارد و مسئله اش در همان لحظه پيگيری می شد.


من واقعا فکر کردم که اين مديريت به نتيجه خواهد رسيد. حالا بعضی از اين عرب ها می آيند و به من می گويند که تو پيشگوی بزرگی هستی و همه چيز را در اين فيلم پيش بينی کرده ای. ولی من فکر می کنم که خيلی راحت می شد حدس زد که آينده اون عشق و علاقه، آبادانی است. خلاصه اينکه بگويم عشق، دبی را آباد کرد.


و اين حرکت رهبر دبی که به نوعی در تضاد با رهبری آن زمان ايران يعنی شاه و آن دبدبه و کبکبه قرار می گرفت برای من خيلی جالب بود. به همين دليل هم در ايران فيلم مورد قبول واقع نشد و متوقف شد.


شما دبی ۱۹۷۵ را ديده ايد و الان اين شهر را هم می بينيد. به کدام يک بيشتر علاقه داريد. آن شهر کوچک و خلوت با خانه های دو سه طبقه و يا اين شهر پر از ساختمان های نوساز و بلند ؟


من طبعا به دبی قديم علاقه بيشتری دارم. دبی در آن زمان مثل يک بچه بود و الان مثل يک مرد گنده شده است. ببينيد تغييراتی که در دبی افتاده است خيلی حيرت انگيز است و به صورت يک پديده جهانی درآمده. من سال های زيادی است که دبی را تعقيب می کنم و درباره آن مطالعه کرده ام. ولی اين چيزی که الان در دبی در حال اتفاق است به اعتقاد من يک رشد سرطانی وحشتناک عجيب و غريبی است که نمی توان آينده آن را پيش بينی کرد ولی اميدوارم که روی سر خودشان خراب نشود.


  • «من طبعا به دبی قديم علاقه بيشتری دارم. دبی در آن زمان مثل يک بچه بود و الان مثل يک مرد گنده شده است. ببينيد تغييراتی که در دبی افتاده است خيلی حيرت انگيز است و به صورت يک پديده جهانی درآمده. من سال های زيادی است که دبی را تعقيب می کنم و درباره آن مطالعه کرده ام. ولی اين چيزی که الان در دبی در حال اتفاق است به اعتقاد من يک رشد سرطانی وحشتناک عجيب و غريبی است که نمی توان آينده آن را پيش بينی کرد.»
کامران شیردل، مستند ساز ایرانی


برای اينکه اين چيزی که به اين شکل می رود به جلو، نمی تواند آينده درخشانی داشته باشد. اين را فقط من ايرانی نمی گويم حتی فيلمسازان آمريکايی که الان به اين گردهمايی آمده اند، هم مانده اند توی اين قضيه. يعنی همه مانده اند تويش. بگذريم از آدم هايی که از ايران يا ساير کشورها به اينجا می آيند و به خاطر جيب و سرمايه شان اين خانه های دبی را می خرند و بعضی شان حاضرند به خاطر خريد يک خانه يا يک تکه زمين هر کاری بکنند.

من به عنوان يک فيلمساز که بر روی گذشته دبی و کودکی آن کار کرده است و علاقه به حفظ کيان، سنت و شرف بشر دارم حس می کنم راهی که دبی می رود راه خطرناکی است. اين يک رشد خيلی خيلی عجيبی است که حداقل برای من زياد خوشايند نيست.


در بخشی از مستند «دبی مرواريد خليج فارس» شيخ محمد بن راشد، نخست وزير امارات و حاکم دبی در دوران جوانی با دشداشه عربی روبروی دوربين شما قرار می گيرد و با همان لباس يک هليکوپتر را خلبانی می کند. در آن زمان قرار نبود که ايشان يک روز همه کاره مملکت بشوند ولی شما در فيلم تان تاکيد خاصی بر ايشان داشتيد. چه شد که رفتيد به سراغ وی و چگونه توانستيد او را راضی کنيد تا با لباس عربی برايتان خلبانی کند؟


شيخ محمد در آن زمان جوان ۲۳ ساله بسيار مهربانی بود. من يک شب از او هليکوپتر خواستم و او گفت که فردا صبح بيا فرودگاه تا بيبينيم چی می خواهی؟ ما فردا صبح رفتيم و يک هليکوپتر انتخاب کرديم.


ايشان با يونيفورم نظامی به فرودگاه می آمدند. من به ايشان گفتم خيلی دلم می خواهد که شما در فيلم من به عنوان يک شاهزاده عرب حضور داشته باشيد و ايشان موافقت کردند و گفتند که باشد همين الان بريم از من فيلم بگير.


بعد من خواهش کردم که لباسشان را عوض کنند. با ناراحتی گفت که برای چه بايد لباسم را عوض کنم؟ گفتم لباس شما طراحی انگليسی دارد و زياد مطبوع نيست. اين حرف من به شيخ محمد خيلی برخورد و او خيلی ناراحت شد و گفت که من با لباس عربی نمی توانم خلبانی کنم چونکه بر خلاف قوانين بين المللی است. دست آخر وقتی ديدم که به هيچ عنوان زيربار نمی رود از او پرسيدم که شما فيلم لورنس عربستان را ديده ايد؟


تمام افتخار لورنس اين بود که در پايان قضيه تبديل به يک عرب شد و با آن غرور لباس عربی را پوشيد. در آن لحظه چشمان شيخ محمد برق خاصی زد و گفت که همين جا وايسا من الان برمی گردم و به زبان عربی يک چيزی به همراهانش گفت و رفت و نيم ساعت بعد با يک دشداشه سفيد بی نظير برگشت و شروع به خلبانی کرد و ما صحرای دبی و باديه نشينان را از بالا و با هليکوپتر ايشان فيلمبرداری کرديم و اولين مستند حرفه ای دبی را با حمايت مستقيم شيخ محمد ساختيم.


هيچ وقت يادم نمی رود که در آن زمان هر وقت که کارمان گير می کرد به شيخ محمد تلفن می زديم و ايشان ظرف ۱۵ دقيقه خودشان را به ما می رساندند.


تنها سمت رسمی ايشان در آن زمان وزارت دفاع بود و شيخ ديگری به نام شيخ مکتوم وليعهد دبی بود. ولی شخصيت شيخ محمد با ساير شاهزاده ها و حتی خود شيخ راشد فرق می کرد و قشنگ معلوم بود که او سکان رهبری آينده دبی را در دست خواهد گرفت.


XS
SM
MD
LG