آنچه که با خودسوزی يک جوان تونسی نخست این کشور و پس از آن مصر و چندين کشور خاورميانه را درگير حرکت های انقلابی کرده است را بايد در زمره مهمترين حوادث تاريخ دردهه نخست قرن بيست و يکم قرار داد.
بی شک دستاوردهای جامعه اطلاعاتی جديد جهانی در وقوع اين گونه حوادث دخيل هستند اما ديگر زمينه ها از جمله خواستگاه های اقتصادی، سياسی و مدنی چقدر در خيزش مردمی در کشورهای عربی خاورميانه موثر هستند؟
اين پرسشی است که رادیو فردا با مهرداد خوانساری تحليلگر مسائل خاورميانه در ميان گذاشته است.
مهرداد خوانساری: به نظر من مجموعه ای ازتمام اينهاست. اختلافات طبقاتی زيادی در جامعه حاکم است و مردم علی الاصول اميدی به يک آينده بهتر ندارند.
اغلب اين ممالک، از يک نوع «ياس خاص» رنج می برند که ريشه آن هم به مسئله فلسطين برمی گردد که اثر مخربی بر همه اين کشورها گذاشته است.
کشورهای عربی مجموعا نمی توانند توفيقی برای منافع هر چه بيشتر خودشان در مقابل اسرائيل، متصور شوند.
لذا تمام اين شرايط برای اينکه بخواهد يک انفجاری را در درون اين جامعه ايجاد کند، همواره وجود داشته است.
آقای خوانساری، يکی از ويژگی های خاص حرکت های مردمی در منطقه خاورميانه، بر عکس آنچه که در اروپای شرقی و تحت عنوان «انقلاب های رنگی» رخ داد، حمايت و فضای حمايتی پشت قضيه اين حرکت ها نبودند. از بيرون ندای دموکراسی خواهی به صورت آشکار و رسمی به درون اين کشورها ارسال نشد. شما اين تفاوت و اين ويژگی را چگونه ارزيابی می کنيد؟
بله . يک فرق عمده از اين لحاظ وجود دارد. مثلا کشورهای غربی و آمريکا، به طور علنی نسبت به ايدئولوژی کشورهای اروپای شرقی و کشورهای اتحاد جماهير شوروی سابق مخالفت کردند. سيستم تبليغاتی آنها به گونه ای بود که همان انقلاب های رنگی را که شما به آن اشاره کرديد، به طور علنی تشويق و حمايت می کرد.
اما در ممالک عربی وضع به اين شکل نيست. کشورهای غربی از يک سو با حکام کشورهای عربی روابط نزديک دارند. رهبران غالب اين کشورها خودشان را متکی به غرب می دانند.
ولی از سوی ديگر کشورهای غربی سعی می کنند به نوعی به سران کشورهای عربی فشار بياورند تا يک سلسله آزادی های اجتماعی را در آن ممالک رعايت کنند. و البته آنها را در اين راستا تشويق هم می کنند.
اين در اصل يک سياست ضد و نقيض است. چون از يک سو اين سران را مورد حمايت علنی خود قرار می دهند و از سوی ديگر زير پای آنان را خالی می کنند.
ولی اينکه بگوييم غرب در اين مسائل دخالتی نداشته، شايد کاملا درست نباشد. همين الان می بينيم که کشورهای غربی به نوعی از دولت مصر می خواهند که خشونت نسبت به مردم عادی نشان ندهد، اينترنت و اس ام اس را به روی مردم قطع نکند.
طبعا اين يک نوع پشتيبانی از حرکت مردم است. حتی اگر اين پشتيبانی به آن شکل آشکار و علنی که نسبت به کشورهای اروپای شرقی و يا اتحاد جماهير شوروی بروز داده شد، نباشد.
به اعتقاد شما چشم انداز شرايط بعد از تحولات انجام گرفته در اين کشورها چگونه خواهد بود؟ در نظر بگيريم که حسنی مبارک هم برود، بن علی هم رفته است. و اتفاقاتی که مردم خواهان آن هستند در اين کشورها بيافتد. با توجه به مجموع شرايط سياسی و اجتماعی حاکم در منطقه، چه جريان های فکری و سياسی بر اين کشورها حاکم خواهند شد؟
اينجاست که می بينيم پای يکسری منافع غرب پيش می آيد. طبعا دنيای غرب تلاش می کند که اين منافع را به نوعی حفظ کند و نگذارد که مثلا يک اتفاق کاملا دگرگون کننده ای در اين ممالک رخ دهد، مثل آنچه که در انقلاب سال ۱۳۵۷ در ايران رخ داد.
برای اينکه آن شرايط دوباره تکرار نشود؛ ولو اينکه مبارک هم برود، نقش ارتش در مصر کم رنگتر نخواهد شد. و هيچ کس بدون پشتيبانی ارتش قادر نخواهد بود حکومت کند.
چرا که ارتش می خواهد جلوگيری کند از اين که جريان هايی مثل اخوان المسلمين يا ساير گروه های افراطی مسلمان در اين کشاکش بيايند و حکومت را، آن طور که در ايران به دست گرفتند، از آن خود کنند.
امروز، جريان، جريان روشنی نيست. کشوری مثل اسرائيل نمی داند که بايد با اتفاقات پيش آمده، خوشحال باشد يا بد حال باشد؟ خوشحال است از اينکه کشورهای عربی همچون تونس و مصر يا حتی ساير کشورهای حوزه خليج فارس نگران ماجراهايی هستند که در جوامعشان در حال رخ دادن است.
و بد حال است از اينکه مبادا با کنار رفتن افرادی چون مبارک و بن علی، عناصر تندرو و افراطی مسلمان، کنترل اوضاع را در دست بگيرند و بخواهند عرصه را بر اسرائيل تنگ تر کنند.
در کل نظر من اين است که رخ دادن اتفاقی که عمدتا بخواهد ترکيب اين جوامع را به طور انقلابی تغيير دهد، کم است.
بی شک دستاوردهای جامعه اطلاعاتی جديد جهانی در وقوع اين گونه حوادث دخيل هستند اما ديگر زمينه ها از جمله خواستگاه های اقتصادی، سياسی و مدنی چقدر در خيزش مردمی در کشورهای عربی خاورميانه موثر هستند؟
اين پرسشی است که رادیو فردا با مهرداد خوانساری تحليلگر مسائل خاورميانه در ميان گذاشته است.
مهرداد خوانساری: به نظر من مجموعه ای ازتمام اينهاست. اختلافات طبقاتی زيادی در جامعه حاکم است و مردم علی الاصول اميدی به يک آينده بهتر ندارند.
اغلب اين ممالک، از يک نوع «ياس خاص» رنج می برند که ريشه آن هم به مسئله فلسطين برمی گردد که اثر مخربی بر همه اين کشورها گذاشته است.
کشورهای عربی مجموعا نمی توانند توفيقی برای منافع هر چه بيشتر خودشان در مقابل اسرائيل، متصور شوند.
لذا تمام اين شرايط برای اينکه بخواهد يک انفجاری را در درون اين جامعه ايجاد کند، همواره وجود داشته است.
آقای خوانساری، يکی از ويژگی های خاص حرکت های مردمی در منطقه خاورميانه، بر عکس آنچه که در اروپای شرقی و تحت عنوان «انقلاب های رنگی» رخ داد، حمايت و فضای حمايتی پشت قضيه اين حرکت ها نبودند. از بيرون ندای دموکراسی خواهی به صورت آشکار و رسمی به درون اين کشورها ارسال نشد. شما اين تفاوت و اين ويژگی را چگونه ارزيابی می کنيد؟
بله . يک فرق عمده از اين لحاظ وجود دارد. مثلا کشورهای غربی و آمريکا، به طور علنی نسبت به ايدئولوژی کشورهای اروپای شرقی و کشورهای اتحاد جماهير شوروی سابق مخالفت کردند. سيستم تبليغاتی آنها به گونه ای بود که همان انقلاب های رنگی را که شما به آن اشاره کرديد، به طور علنی تشويق و حمايت می کرد.
اما در ممالک عربی وضع به اين شکل نيست. کشورهای غربی از يک سو با حکام کشورهای عربی روابط نزديک دارند. رهبران غالب اين کشورها خودشان را متکی به غرب می دانند.
ولی از سوی ديگر کشورهای غربی سعی می کنند به نوعی به سران کشورهای عربی فشار بياورند تا يک سلسله آزادی های اجتماعی را در آن ممالک رعايت کنند. و البته آنها را در اين راستا تشويق هم می کنند.
اين در اصل يک سياست ضد و نقيض است. چون از يک سو اين سران را مورد حمايت علنی خود قرار می دهند و از سوی ديگر زير پای آنان را خالی می کنند.
ولی اينکه بگوييم غرب در اين مسائل دخالتی نداشته، شايد کاملا درست نباشد. همين الان می بينيم که کشورهای غربی به نوعی از دولت مصر می خواهند که خشونت نسبت به مردم عادی نشان ندهد، اينترنت و اس ام اس را به روی مردم قطع نکند.
طبعا اين يک نوع پشتيبانی از حرکت مردم است. حتی اگر اين پشتيبانی به آن شکل آشکار و علنی که نسبت به کشورهای اروپای شرقی و يا اتحاد جماهير شوروی بروز داده شد، نباشد.
به اعتقاد شما چشم انداز شرايط بعد از تحولات انجام گرفته در اين کشورها چگونه خواهد بود؟ در نظر بگيريم که حسنی مبارک هم برود، بن علی هم رفته است. و اتفاقاتی که مردم خواهان آن هستند در اين کشورها بيافتد. با توجه به مجموع شرايط سياسی و اجتماعی حاکم در منطقه، چه جريان های فکری و سياسی بر اين کشورها حاکم خواهند شد؟
اينجاست که می بينيم پای يکسری منافع غرب پيش می آيد. طبعا دنيای غرب تلاش می کند که اين منافع را به نوعی حفظ کند و نگذارد که مثلا يک اتفاق کاملا دگرگون کننده ای در اين ممالک رخ دهد، مثل آنچه که در انقلاب سال ۱۳۵۷ در ايران رخ داد.
برای اينکه آن شرايط دوباره تکرار نشود؛ ولو اينکه مبارک هم برود، نقش ارتش در مصر کم رنگتر نخواهد شد. و هيچ کس بدون پشتيبانی ارتش قادر نخواهد بود حکومت کند.
چرا که ارتش می خواهد جلوگيری کند از اين که جريان هايی مثل اخوان المسلمين يا ساير گروه های افراطی مسلمان در اين کشاکش بيايند و حکومت را، آن طور که در ايران به دست گرفتند، از آن خود کنند.
امروز، جريان، جريان روشنی نيست. کشوری مثل اسرائيل نمی داند که بايد با اتفاقات پيش آمده، خوشحال باشد يا بد حال باشد؟ خوشحال است از اينکه کشورهای عربی همچون تونس و مصر يا حتی ساير کشورهای حوزه خليج فارس نگران ماجراهايی هستند که در جوامعشان در حال رخ دادن است.
و بد حال است از اينکه مبادا با کنار رفتن افرادی چون مبارک و بن علی، عناصر تندرو و افراطی مسلمان، کنترل اوضاع را در دست بگيرند و بخواهند عرصه را بر اسرائيل تنگ تر کنند.
در کل نظر من اين است که رخ دادن اتفاقی که عمدتا بخواهد ترکيب اين جوامع را به طور انقلابی تغيير دهد، کم است.