«يوشکا فيشر» يکی از رهبران با سابقه حزب سبزهای آلمان که در سال های ۱۹۹۸ تا ۲۰۰۵ وزير امور خارجه و معاون صدراعظم اين کشور بود در مقاله ای که روزنامه انگليسی زبان «پراگ پست» آن را منتشر کرده است می نويسد: «مذاکرات با ايران وارد يک مرحله جديد و حساس می شود».
به گفته آقای فيشر، دور جديد مذاکرات هسته ای ايران با نمايندگان کشورهای عضو دائم شورای امنيت به علاوه آلمان بسيار تعيين کننده خواهد بود. گفت و گوهای هسته ای با ايران حدود ۱۰ سال است که ادامه دارد و در دوره هايی متوقف شده است، بنابراين به دشواری می توان گفت که در اين دور به موفقيت خواهد رسيد يا نه. اما شرايط هيچ گاه تا اين حد جدی نبوده و نتايج اين مذاکرات می تواند در تضمين صلح نقش تعيين کننده ای داشته باشد.
پس از سفر اخير بنيامين نتانياهو به واشنگتن و ديدار رجب طيب اردوغان با سران حکومت در تهران، شرايط مبهم ماه های گذشته تا حدی روشن تر شده است. به نظر می رسد که باراک اوباما، رييس جمهوری آمريکا، مهلت مشخصی برای تداوم ديپلماسی تعيين کرده که به زمان شروع فعاليت های نظامی هسته ای در ايران بستگی خواهد داشت و به رهبر اسرائيل تضمين داده است که اگر مذاکرات با ايران به شکست بيانجامد آمريکا آماده اقدام نظامی است.
علاوه بر اين دولت آمريکا همراه با متحدان اروپايی و ساير هم پيمانان خود با در نظر گرفتن خطرهای ناشی از اقدام نظامی از ماه ها پيش برای تحت فشار قرار دادن ايران تحريم های شديد و «هوشمندانه ای» را عليه این کشور و به خصوص در مورد صادرات نفت که منبع اصلی درآمد ايران است به اجرا گذاشته است. جمهوری اسلامی ايران اکنون از انجام هر گونه معامله ای از طريق سيستم و شبکه متعارف بانکی در سطح بين المللی محروم شده است.
حکومت ايران به شدت به درآمد حاصل از فروش نفت خود محتاج است و بدون برخورداری از خدمات شبکه بانکی بين المللی معاملات خارجی آن کشور تقريبا فلج خواهد شد. معاملات پاياپای و يا دريافت پول نقد نمی تواند پاسخگوی معاملات مربوط به صادرات نفت ايران باشد و به همين خاطر بنيان های اقتصاد اين کشور به شدت به لرزه افتاده است.
يوشکا فيشر در ادامه تحليل خود می افزايد: به نظر می رسد که دولت آمريکا از راه های بسيار موثر و معتبری حساسيت شرايط و نيات و برنامه های خود را به رهبران ايران انتقال داده است. بنابراين اگر اين دور از مذاکرات نيز به شکست بيانجامد به احتمال فراوان يک فاجعه بزرگ به وقوع خواهد پیوست.
نکته مثبت اين است که ظاهرا همه طرف های ذينفع در اين گفت و گوها از اين وضعيت به خوبی خبر دارند که قاعدتا بايد به تمرکزجدی تر روی مذاکره و تلاش برای يافتن يک نوع مصالحه بيانجامد. در عين حال به زودی مشخص خواهد شد که آيا ايران واقعا در اين دوره قصد گفت و گو و مصالحه دارد يا نه. چون معيارها و شروط موفقيت برای اين مذاکرات به صراحت تعيين و اعلام شده اند.
مضمون و چارچوب های يک چنين توافقی تقريبا روشن است. از يک سو حق ايران برای تداوم غنی سازی با غلظت پايين پذيرفته خواهد شد به شرط آنکه بازرسان آژانس بين المللی انرژی اتمی بتوانند نظارت دقيق و همه جانبه تری بر اين فعاليت ها داشته باشند. از سوی ديگر اورانيوم های غنی شده ايران برای انجام غنی سازی بيشتر بايد به خارج انتقال يابند و ايران ثابت کند که اين مواد برای آزمايش ها و يا برنامه های مربوط به سلاح هسته ای به کار گرفته نمی شوند. در عين حال ايران بايد امکان بازرسی از تمام تاسيساتی را که قبلا بازرسان آژانس اجازه بازرسی از آنها را نداشته اند فراهم کند.
يوشکا فيشر در ادامه مطلب خود در هفته نامه «پراگ پست» خاطر نشان می کند که حصول به توافقی در اين زمينه مسلما رفتار و سياست های جمهوری اسلامی در داخل آن کشور و يا رفتار و بلندپروازی های ايران را در سطح منطقه شامل نخواهد شد که موجب نگرانی شديد اسرائيل، کشورهای حاشيه خليج فارس و به خصوص دولت عربستان سعودی است.
اما با توجه به اينکه در حال حاضر هيچ کشور و قدرتی حاضر نيست به خاطر تغيير رژيم در ايران به جنگ برود و با توجه به تجربه شکست خورده عراق، هيچکس نبايد به خاطر آمال و آرزوهای دست نيافتنی مثل تغيير رژيم، مذاکرات جديد در مورد بحران هسته ای ايران را کم اهميت تلقی کند.
اين موضوع در مورد روش برخورد ايران نيز صدق می کند. برخی از رهبران ارشد حکومت ايران هنوز هم بر اين باور هستند که گويا می توان آمريکا را از منطقه خاورميانه بيرون کرد و شرايط فعلی را می توان به شکلی تغيير داد که در نتيجه آن ايران به قدرت برتر در منطقه تبديل شود. يک چنين توهمی در ميان مقامات ايرانی درست همچون آرزوی تغيير رژيم در ذهن برخی از دولتمردان غربی، نه از طريق مذاکره برای حل بحران هسته ای بلکه فقط در قالب افزايش تنش های منطقه ای و احتمال بروز جنگی قابل تعقيب است که به بی ثباتی در کل منطقه خاورميانه خواهد انجاميد.
البته عوامل مهم ديگری در تعيين نتايج اين دور از مذاکرات هسته ای با ايران تاثير گذار خواهند بود. يکی از اين عوامل سياست داخلی و تداوم جنگ قدرت در درون رژيم است. جنگ قدرتی که تا حد زيادی در به شکست انجاميدن مذاکرات هسته ای سال ۲۰۰۹ موثر بود. در آن دوره نه محافظه کاران پيرو آيت الله خامنه ای و نه معدود اصلاح طلبان حاشيه حکومت هيچيک حاضر نبودند موفقيت محمود احمدی نژاد در به نتيجه رساندن اين مذاکرات را بپذيرند. فقط می توان اميدوار بود که اين بار با توجه به جديت و اهميت مذاکرات فعلی، جنگ قدرت در درون حکومت ايران دوباره مشکل آفرين نشود.
عامل ديگری که بايد در نظر گرفت تحولات اخير در سوريه است. سوريه تنها متحد نزديک و قديمی حکومت ايران در کل منطقه است . اگر رژيم بشار اسد سرنگون و يا متحول شد ايران تنها متحد خود را از دست داده و تقريبا با يک جبهه واحد از کشورهای عربی روبرو خواهد شد. يک چنين جبهه ای از سوی ترکيه ، آمريکا و حتی به شکل غيرمستقيم از سوی اسرائيل مورد حمايت قرار خواهد گرفت.
در چنين شرايطی تداوم نفوذ ايران در لبنان با مشکلات جدی روبرو خواهد شد و در عراق نيز حتی با وجود کنترل بخش عمده ارگانهای حکوتی توسط شيعيان ، نفوذ ايران تضعيف خواهد شد. به طور خلاصه بايد گفت که تلاش های يک دهه اخير حکومت ايران برای کسب نوعی برتری در سطح منطقه به شکست خواهد انجاميد.
يوشکا فيشر خاطر نشان می کند که با در نظر گرفتن پيچيدگی های عوامل خارجی اين نکته بسيار مهم است که بايد از دخالت دادن موضوعات حساس و پيچيده منطقه ای در مذاکرات هسته ای با ايران که هدف ديگری دارد، به شدت پرهيز کرد.
اگر بتوان در اين دور از مذاکرات هسته ای به نوعی از توافق رسيد و خطر وقوع جنگ بر سر برنامه های هسته ای ايران را منتفی کرد، در آينده فرصت های ديگری فراهم خواهد شد که مسائلی مثل آينده سوريه و يا نگرانی های موجود در حاشيه خليج فارس را می توان در آنجا به مذاکره گذاشت.
از عهد باستان و زمانی که «اسکندر کبير» آن طور که در اساطير نقل می شود با يک ضربه شمشير گره گورديان را گشود مردم به يک چنين روشی عادت کرده و بسياری فکر می کنند که تنها راه حل بحران های پيچيده يک حمله نظامی است. ولی معمولا به کارگيری قدرت نظامی بحران و مشکلات جديدی را به همراه می آورد.
در مورد عراق، راهکار جورج دبليو بوش، ديک چينی و رونالد رامسفلد نشان داد که حمله نظامی نه تنها از منظر اخلاقی و انسانی بلکه حتی از لحاظ سياست های عملگرايانه نيز نادرست است.
در برخی از مواقع استفاده از نيروی نظامی اجتناب ناپذيراست ولی هيچگاه نبايد اقدام نظامی را به عنوان جايگزينی برای ديپلماسی برگزيد. مسلما در مورد گره کور بحران هسته ای نيز اين اصل صادق است اکنون هر دو طرف در برابر يک تصميم بزرگ قرار دارند: ديپلماسی و يا جنگ.
به گفته آقای فيشر، دور جديد مذاکرات هسته ای ايران با نمايندگان کشورهای عضو دائم شورای امنيت به علاوه آلمان بسيار تعيين کننده خواهد بود. گفت و گوهای هسته ای با ايران حدود ۱۰ سال است که ادامه دارد و در دوره هايی متوقف شده است، بنابراين به دشواری می توان گفت که در اين دور به موفقيت خواهد رسيد يا نه. اما شرايط هيچ گاه تا اين حد جدی نبوده و نتايج اين مذاکرات می تواند در تضمين صلح نقش تعيين کننده ای داشته باشد.
پس از سفر اخير بنيامين نتانياهو به واشنگتن و ديدار رجب طيب اردوغان با سران حکومت در تهران، شرايط مبهم ماه های گذشته تا حدی روشن تر شده است. به نظر می رسد که باراک اوباما، رييس جمهوری آمريکا، مهلت مشخصی برای تداوم ديپلماسی تعيين کرده که به زمان شروع فعاليت های نظامی هسته ای در ايران بستگی خواهد داشت و به رهبر اسرائيل تضمين داده است که اگر مذاکرات با ايران به شکست بيانجامد آمريکا آماده اقدام نظامی است.
علاوه بر اين دولت آمريکا همراه با متحدان اروپايی و ساير هم پيمانان خود با در نظر گرفتن خطرهای ناشی از اقدام نظامی از ماه ها پيش برای تحت فشار قرار دادن ايران تحريم های شديد و «هوشمندانه ای» را عليه این کشور و به خصوص در مورد صادرات نفت که منبع اصلی درآمد ايران است به اجرا گذاشته است. جمهوری اسلامی ايران اکنون از انجام هر گونه معامله ای از طريق سيستم و شبکه متعارف بانکی در سطح بين المللی محروم شده است.
حکومت ايران به شدت به درآمد حاصل از فروش نفت خود محتاج است و بدون برخورداری از خدمات شبکه بانکی بين المللی معاملات خارجی آن کشور تقريبا فلج خواهد شد. معاملات پاياپای و يا دريافت پول نقد نمی تواند پاسخگوی معاملات مربوط به صادرات نفت ايران باشد و به همين خاطر بنيان های اقتصاد اين کشور به شدت به لرزه افتاده است.
به نظر می رسد که دولت آمريکا از راه های بسيار موثر و معتبری حساسيت شرايط و نيات و برنامه های خود را به رهبران ايران انتقال داده است. بنابراين اگر اين دور از مذاکرات نيز به شکست بيانجامد به احتمال فراوان يک فاجعه بزرگ به وقوع خواهد پیوست.یوشکا فیشر، وزیر امور خارجه پیشین آلمان
يوشکا فيشر در ادامه تحليل خود می افزايد: به نظر می رسد که دولت آمريکا از راه های بسيار موثر و معتبری حساسيت شرايط و نيات و برنامه های خود را به رهبران ايران انتقال داده است. بنابراين اگر اين دور از مذاکرات نيز به شکست بيانجامد به احتمال فراوان يک فاجعه بزرگ به وقوع خواهد پیوست.
نکته مثبت اين است که ظاهرا همه طرف های ذينفع در اين گفت و گوها از اين وضعيت به خوبی خبر دارند که قاعدتا بايد به تمرکزجدی تر روی مذاکره و تلاش برای يافتن يک نوع مصالحه بيانجامد. در عين حال به زودی مشخص خواهد شد که آيا ايران واقعا در اين دوره قصد گفت و گو و مصالحه دارد يا نه. چون معيارها و شروط موفقيت برای اين مذاکرات به صراحت تعيين و اعلام شده اند.
مضمون و چارچوب های يک چنين توافقی تقريبا روشن است. از يک سو حق ايران برای تداوم غنی سازی با غلظت پايين پذيرفته خواهد شد به شرط آنکه بازرسان آژانس بين المللی انرژی اتمی بتوانند نظارت دقيق و همه جانبه تری بر اين فعاليت ها داشته باشند. از سوی ديگر اورانيوم های غنی شده ايران برای انجام غنی سازی بيشتر بايد به خارج انتقال يابند و ايران ثابت کند که اين مواد برای آزمايش ها و يا برنامه های مربوط به سلاح هسته ای به کار گرفته نمی شوند. در عين حال ايران بايد امکان بازرسی از تمام تاسيساتی را که قبلا بازرسان آژانس اجازه بازرسی از آنها را نداشته اند فراهم کند.
يوشکا فيشر در ادامه مطلب خود در هفته نامه «پراگ پست» خاطر نشان می کند که حصول به توافقی در اين زمينه مسلما رفتار و سياست های جمهوری اسلامی در داخل آن کشور و يا رفتار و بلندپروازی های ايران را در سطح منطقه شامل نخواهد شد که موجب نگرانی شديد اسرائيل، کشورهای حاشيه خليج فارس و به خصوص دولت عربستان سعودی است.
اما با توجه به اينکه در حال حاضر هيچ کشور و قدرتی حاضر نيست به خاطر تغيير رژيم در ايران به جنگ برود و با توجه به تجربه شکست خورده عراق، هيچکس نبايد به خاطر آمال و آرزوهای دست نيافتنی مثل تغيير رژيم، مذاکرات جديد در مورد بحران هسته ای ايران را کم اهميت تلقی کند.
اين موضوع در مورد روش برخورد ايران نيز صدق می کند. برخی از رهبران ارشد حکومت ايران هنوز هم بر اين باور هستند که گويا می توان آمريکا را از منطقه خاورميانه بيرون کرد و شرايط فعلی را می توان به شکلی تغيير داد که در نتيجه آن ايران به قدرت برتر در منطقه تبديل شود. يک چنين توهمی در ميان مقامات ايرانی درست همچون آرزوی تغيير رژيم در ذهن برخی از دولتمردان غربی، نه از طريق مذاکره برای حل بحران هسته ای بلکه فقط در قالب افزايش تنش های منطقه ای و احتمال بروز جنگی قابل تعقيب است که به بی ثباتی در کل منطقه خاورميانه خواهد انجاميد.
البته عوامل مهم ديگری در تعيين نتايج اين دور از مذاکرات هسته ای با ايران تاثير گذار خواهند بود. يکی از اين عوامل سياست داخلی و تداوم جنگ قدرت در درون رژيم است. جنگ قدرتی که تا حد زيادی در به شکست انجاميدن مذاکرات هسته ای سال ۲۰۰۹ موثر بود. در آن دوره نه محافظه کاران پيرو آيت الله خامنه ای و نه معدود اصلاح طلبان حاشيه حکومت هيچيک حاضر نبودند موفقيت محمود احمدی نژاد در به نتيجه رساندن اين مذاکرات را بپذيرند. فقط می توان اميدوار بود که اين بار با توجه به جديت و اهميت مذاکرات فعلی، جنگ قدرت در درون حکومت ايران دوباره مشکل آفرين نشود.
عامل ديگری که بايد در نظر گرفت تحولات اخير در سوريه است. سوريه تنها متحد نزديک و قديمی حکومت ايران در کل منطقه است . اگر رژيم بشار اسد سرنگون و يا متحول شد ايران تنها متحد خود را از دست داده و تقريبا با يک جبهه واحد از کشورهای عربی روبرو خواهد شد. يک چنين جبهه ای از سوی ترکيه ، آمريکا و حتی به شکل غيرمستقيم از سوی اسرائيل مورد حمايت قرار خواهد گرفت.
در چنين شرايطی تداوم نفوذ ايران در لبنان با مشکلات جدی روبرو خواهد شد و در عراق نيز حتی با وجود کنترل بخش عمده ارگانهای حکوتی توسط شيعيان ، نفوذ ايران تضعيف خواهد شد. به طور خلاصه بايد گفت که تلاش های يک دهه اخير حکومت ايران برای کسب نوعی برتری در سطح منطقه به شکست خواهد انجاميد.
يوشکا فيشر خاطر نشان می کند که با در نظر گرفتن پيچيدگی های عوامل خارجی اين نکته بسيار مهم است که بايد از دخالت دادن موضوعات حساس و پيچيده منطقه ای در مذاکرات هسته ای با ايران که هدف ديگری دارد، به شدت پرهيز کرد.
اگر بتوان در اين دور از مذاکرات هسته ای به نوعی از توافق رسيد و خطر وقوع جنگ بر سر برنامه های هسته ای ايران را منتفی کرد، در آينده فرصت های ديگری فراهم خواهد شد که مسائلی مثل آينده سوريه و يا نگرانی های موجود در حاشيه خليج فارس را می توان در آنجا به مذاکره گذاشت.
از عهد باستان و زمانی که «اسکندر کبير» آن طور که در اساطير نقل می شود با يک ضربه شمشير گره گورديان را گشود مردم به يک چنين روشی عادت کرده و بسياری فکر می کنند که تنها راه حل بحران های پيچيده يک حمله نظامی است. ولی معمولا به کارگيری قدرت نظامی بحران و مشکلات جديدی را به همراه می آورد.
در مورد عراق، راهکار جورج دبليو بوش، ديک چينی و رونالد رامسفلد نشان داد که حمله نظامی نه تنها از منظر اخلاقی و انسانی بلکه حتی از لحاظ سياست های عملگرايانه نيز نادرست است.
در برخی از مواقع استفاده از نيروی نظامی اجتناب ناپذيراست ولی هيچگاه نبايد اقدام نظامی را به عنوان جايگزينی برای ديپلماسی برگزيد. مسلما در مورد گره کور بحران هسته ای نيز اين اصل صادق است اکنون هر دو طرف در برابر يک تصميم بزرگ قرار دارند: ديپلماسی و يا جنگ.