روزنامه آلمانی «دی ولت» در شماره آخر هفته خود و در آستانه روز جهانی یادبود قربانیان هولوکاست، با انتشار بخشی از نامههای رد و بدل شده میان هاینریش هیملر فرمانده نیروهای نازی اس اس و همسرش امکان نگاه به زندگی یکی از خطرناکترین جنایتکاران نازی را فراهم کرده است.
این نامهها دنیای فکری و روحی هیملر را که در کشتارهای حکومت نازی و جنگ جهانی دوم نقش مهمی ایفا کرده بود و او را «آرشیتکت هولوکاست» مینامند، ترسیم میکند.
نامهها دریچهای را به زندگی شخصی این فرمانده بلندپایه نازی میگشاید که تا کنون کمتر مورخ و کسی با آن آشنا بوده است.
سخن از هفتصد نامه به قلم کسی است که فرد دوم در سلسله مراتب حزب ناسیونال سوسیالیست آلمان در دوران حکومت رایش سوم محسوب میشد.
البته سی و دو سال پیش روزنامه اسرائیلی هاآرتص و روزنامه آمریکایی نیویورک تایمز، از وجود چنین نامههایی که به صندوق امانت یک بانک در تل آویو سپرده شده بود، خبر داده بودند اما انتشار بخشهایی از مفاد آن در هفته گذشته از سوی روزنامه «دی ولت» آغاز شده است.
چگونگی سردرآوردن نامهها و اسناد خصوصی دیگر زندگی هیملر از صندوق امانت بانکی در اسرائیل خود ماجرایی است که آن نیز مانند مفاد این نامهها قابل توجه است و میتواند سناریویی برای یک فیلم مهیج باشد.
بخش مهمی از این اوراق، نامههای رد و بدل شده میان هاینریش هیملر و همسرش، مارگا، در فاصله سالهای ۱۹۲۹ تا ۱۹۴۵، سال پایان جنگ جهانی دوم، اندکی قبل از فرار هیملر و خودکشی اوست.
اما همسر هیملر نیز در کنار پاسخ به نامههای شوهرش، کتاب خاطراتی را مینوشت که خواندن آن اهمیت بسیاری در درک زندگی خانواده هیملر و اطرافیان هیتلر دارد. البته از مارگا هیملر یک کتاب آشپزی و نیز دفترچه ثبت مخارج خانوادگی که با نظم زیاد هزینههای این خانواده در آن نوشته شده، به دست آمده است.
برخی مطالب و اوراق تبلیغاتی حزب نازی و همچنین ۱۳۵ عکس خصوصی فامیلی در این مجموعه وجود دارد که زندگی این مهره بانفوذ در دستگاه حاکمیت آدولف هیتلر را در برابر چشمان نسل امروز قرار میدهد.
در این تصاویر خصوصی از جمله هیملر در حال شنا در دریاچه زیبای «تگرنزه» در نزدیکی مونیخ، چیدن گل برای همسرش، بازی تنیس و یا در حالی که با دمپایی راحتی در خانه خود ولو شده است، دیده میشود.
برخی نامههای هیملر و همسرش را میتوان عاشقانه نامید اما بیتردید آن دو در نشان دادن حرارت جنسی به یکدیگر نیز خجالتی نبودند و نامههایی از آنها را میتوان در ردیف نوشتههای «اروتیک» دسته بندی کرد.
مارگا خود را «زن بدی که عشقِ شوهر بدش است» توصیف میکند؛ اشاره مارگا به لذتی است که او و هیملر از روابط جنسی میبردند و شور و حالی که به یکدیگر میدادند؛ مارگا مینویسد که انتقام (جنسی) فکر و ذکرش را پر کرده و خود را روح شیطانی که در اندیشه همبستری و نشان دادن «بدیهای» خود است توصیف میکند؛ هم عشق و هم نفرت در این روابط پرشور موج میزند.
نامهها نشان میدهد در حالی که تاریخ آلمان و به تبع آن اروپا رقم میخورد و فجایع بزرگی رخ میداد، هیملر، همسر و اطرافیان آنها غافل از فجایع بزرگی بودند که نازیها برای زندگی دهها میلیون انسان در اروپا بوجود آوردند.
آن دو به طرز بیمارگونهای به اطراف خود بیاعتنا بوده و تلاطمهایی را که دامنگیر آلمان میشد، درک نمیکردند و مسحور هیتلر و اندیشههای نازیسم بوده و توهم تسلط بر اروپا را یک «حقیقت» که به زودی عملی میشود، میدیدهاند.
در روز چهاردهم نوامبر ۱۹۳۸، پس از رخدادهای فاجعه بار «شب کریستالی»، مارگا به هیملر نوشته است: «این موضوع جهودها را میگویم؛ آخر کی این موشهای موذی ما را به حال خود رها میکنند تا بدون آنها زندگی شادمانی داشته باشیم».
عدم اشاره به کار در نامههای هیملر
در نامههای رد و بدل شده، از قتل عام یهودیان، جدا کردن آنها از شهرها و بردنشان به اردوگاهها و یا کشتار در کورهها نشانی نیست؛ این در حالی است که بر اساس همه تحقیقات، هیملر قوه محرکه در اخراجها و کشتارهای بسیاری در جریان پیشرویهای آلمان نازی بود.
هیملر را عامل پیشنهاد «راه حل نهایی» برای کشتار یهودیان اروپا به هیتلر میدانند؛ نشریه اشپیگل آلمان در سال ۲۰۰۸ او را یکی از «بزرگترین قاتلان تاریخ» نامیده بود؛ اما نامهها انسان دیگری از او را ترسیم میکند.
هیملر در نامهای به مارگا با خونسردی نوشته است: «عزیزم به آوشویتس رفتم؛ با بوسه، هاینی تو».
بیشترین اشارهای که هیملر به «کار» خود کرده است از جمله در نامهای دیده میشود که او آن را در پانزدهم ژوئیه سال ۱۹۴۲ به دخترش، گوردون، نوشته است: «در روزهای آینده در لوبلین، آوشویتس ... و بعد هم به سرزمینهای جدید (اراضی که تازه به زیر سلطه آلمان در آمده بود) میروم؛ تلاش خواهم کرد که هر چه بیشتر با تو تماس تلفنی بگیرم اما هنوز معلوم نیست که کی و چگونه این تماسها برقرار شود؛ مادرت و تو را میبوسم».
یک سال و ۹ ماه پس از آغاز جنگ، زمانی که در بیست و دوم ژوئن سال ۱۹۴۱، همسر هیملر از رادیو خبر آغاز عملیات نظامی «بار باروسه» را شنید، خونسردانه در یادداشتی به هیملر نوشت: عزیزم بقیه خاویار در یخچال است، لطفا آن را میل کن.
«بارباروسه» نام عملیات آلمان نازی برای اشغال شوروی بود؛ این نام به افتخار فردریک بارباروسا فرمانروای نجات دهنده آلمان و فاتح جنگهای صلیبی در ایام قرون وسطی، نامگذاری شده بود.
اما گوردون دختر هیملر در یادداشتی به پدر خود در مورد حمله آلمان به شوروی نوشت: «بابا این خیلی فاجعهبار است که ما باید به جنگ روسیه برویم؛ آنها شریک ما بودند، آخر... روسیه خیلی بزرگ است و اگر بخواهیم این کشور قوی و وسیع را بگیریم جنگ با آنها خیلی سخت خواهد بود».
دو روز پس از عملیات «بارباروسه»، هیملر نزد هیتلر شتافت و در دوری از خانه، تلاش میکرد که هر روز به مارگا تلفن بزند اما یک تاریخ مهم را از یاد برد؛ سالروز ازدواجش، که چهار روز بعد از این تاریخ، در هفتم ژوئیه ۱۹۴۱، در مورد آن به همسرش نوشت: «محبوبم مرا ببخش که سالروز ازدواجمان را فراموش کردم؛ خیلی اتفاقها افتاده؛ عملیات جنگی بسیار سخت است بویژه جنگ برای نیروهای اس اس سخت است».
در نامههایی، هیملر از مشکلات خود از جمله مسایل پزشکی با همسرش سخن میگوید؛ او از کودکی قوی نبود و تمام عمر از درد معده و بیماریهای دیگر مینالید.
اما برخی نوشتههای هیملر از طنز بیبهره نیست؛ او به مارگا نوشته است: «خدا را شکر کن که زن یک ربای (روحانی یهودی) نیستی؛ که در آن صورت میبایستی روزی هفت بار نیازهای جنسی مرا تامین کنی؛ فکرش بکن در روزی مثل امروز که هفت بشقاب سوپ هم خوردهام».
هیملر با وجود جنایات زیادی که مرتکب شد، در نامهای نوشته است «عزیزم انسان باید عاقبت الامر صادق و خوش قلب باشد».
در یک نامه، هیملر کتابهایی را برای مطالعه به مارگا توصیه کرده است.
درنامه دیگری از مارگا خواسته است که نامههای طرفدارانش را برایش بفرستد.
در برخی نامهها، هیملر از رهبران حزب نازی آلمان شکایت کرده و در برابر، علاقه خود را به بنیتو موسولینی، رهبر ایتالیای فاشیست در زمان هم پیمانی با آلمان نازی، بیان کرده است.
مارگا نیز در دفتر خاطراتش به برخی از سران نازی طعنه میزند و القاب ناخوشایندی به آنها میدهد؛ اشاراتی به «گورینگ متکبر» (هرمان گورینگ فرمانده نیروی هوایی آلمان نازی) و «گوبلز گستاخ» (یوزف گوبلز وزیر تبلیغات هیتلر) دارد.
مارگا به جزییات امور مالی علاقه زیادی نشان میداده و از جمله فهرست دقیق هدایایی را که برای فامیلهایش میفرستاده، مینوشته است. او برای معشوقه شوهرش نیز هدایای گرانقیمتی میفرستاد؛ از جمله یک پیراهن زیبای ابریشمی و یک کاسه نقرهای.
در بخشی از نامهها، هیملر همسرش را «ممی» نامیده و امضای «پاپی» را پای یادداشتهایش میگذاشت.
دفتر خاطرات دختر هیملر
اسناد منتشره توسط نشریه دی ولت دفتر خاطرات گوردون هیملر دختر فرمانده ارشد اس اس را نیز در بر میگیرد. او نوشته است: «بابا به سرکار خود رفت»؛ پس از اینکه هیملر دخترش را به دیدار اردوگاه داخائو میبرد، او مینویسد: «آنجا خیلی خوب غذا خوردیم».
دختر هیملر در جای دیگری شکایت کرده که اسب پونی که از دوستش، الکا، به خاطر تولدش هدیه گرفته مورد ملامت «پاپا هیملر» قرار دارد و او نمیگذارد که از آن سواری بگیرد زیرا پدر نگران است که والدین این دوست، درخواستی از او داشته باشند. هیملر برای آشتی با دخترش، اسب مناسب سوارکاری برای او میخرد.
گوردون مینویسد: «امروز الکای دماغو آمده و زر میزند که میخواهد بابایت را ببیند و مدعی است که گشتاپو به دستور بابا والدین او را دستگیر کردهاند؛ خوب، الکا را بیرون انداختم».
دفتر مخارج خانواده هیملر نیز که بخشی از اسناد به دست آمده است، نشان میدهد که مارگا ماهانه بین ۵۰۰ تا ۱۳۰۰ رایش مارک هزینه داشته است؛ به قیمت امروزی معادل هشت تا بیست هزار یورو.
اسناد و خاطرات هیملر و همسرش چگونه به تل آویو رسید؟
پس از جنگ جهانی دوم، ماترک هیملر از خانهاش در جنوب آلمان از سوی دو سرباز ارتش آمریکا ضبط شد؛ یکی از آنها قول داد که این اسناد و دست نوشتههای هیملر را به دست یک افسر اطلاعاتی ارتش آمریکا برساند؛ سخن از شش دفتر خاطرات هیملر در سالهای ۱۹۱۴ تا ۱۹۲۴ نیز بود.
بعدها یک مورخ آلمانی- آمریکایی این بخش از خاطرات جوانی هیملر را منتشر کرد اما تا مدتها سرنوشت بخش دیگر اسناد هیملر که به دست سرباز آمریکایی دوم افتاده بود، معلوم نشد.
اما بخشی از مطالب مربوط به هیملر در دست ژنرال وولف، معاون هیملر، بود که به ایتالیا رسید و از آنجا یک افسر اس اس که به مکزیک گریخت، این اسناد را با خود برد که هر ورقی از آن را به مجموعهداران خصوصی فروخت.
در سال ۱۹۷۶ حییم روزنتال نقاش اسرائیلی که وابسته فرهنگی اسرائیل در لوس آنجلس بود، در سفری به بلژیک از طریق یکی از مجموعهداران خصوصی از وجود این اسناد با خبر شد.
علاقه زیاد روزنتال به در اختیار گرفتن این اسناد، موجب شد که او حتی در یک مهمانی نئونازیها در شهر هیوستون در ایالت تکزاس آمریکا شرکت و فردی را که اکثر اسناد هیملر را در اختیار داشت، ملاقات کند.
روزنتال از طریق گردآوری پول از سرمایه داران یهودی، توانست این مطالب را با قیمتی که به گفته خودش «چندان گزاف هم نبود»، خریداری کند. بعدها این اسناد به دانشگاه تل آویو انتقال یافت اما ظاهرا قرار بود که تنها برای یک دوره محدود به امانت نگاهداشته شود؛ اسناد دوباره به روزنتال تحویل گردید.
روزنامه «دی ولت» نوشته است که پس از تایید اصالت این اسناد از سوی «بوندس آرخیو» (آرشیو ملی آلمان)، حییم روزنتال وسوسه شد و در اصل میخواست مجموعهای را که به دست آورده بود، بفروشد اما نگران شد که این خاطرات هم جعلی از آب در آید زیرا تازه معلوم شده بود خاطراتی که در آن سالها از هیتلر منتشر شده جعلی بوده و دنیا دیگر طاقت شنیدن خبر کشف «اسناد جعلی» مرتبط با سران نازی را از دست داده بود.
زمانی که حییم روزنتال پیرمردی نود ساله شد، سرانجام متقاعد گردید که اسناد را به پسرش بدهد. در سال ۲۰۰۷ یک سرمایه گذار الماس یهودی تبعه بلژیک به نام «داوید لافا» این اسناد را خریداری کرد؛ لافا اسناد را به دست دخترش ونسا که کارگردان فیلم است سپرد تا از آن فیلم بسازد؛ این فیلم آماده شده و قرار است که در جشنواره امسال فیلم برلین اکران شود.
وانسا لافا در سال ۲۰۱۱ در مراجعهای از طریق وکلایش به سردبیران دی ولت خواهان همکاری این روزنامه در انتشار این اسناد شد.
دی ولت در سه سال گذشته با همکاری مورخان و کتابخانه و آرشیو فدرال آلمان در حال بررسی درستی اصالت این اسناد بوده است. از جمله دستخط هیملر در این نامهها با نامههای رسمی دیگر مربوط به حکومت رایش سوم و یا نامههای دیگری که مارگا هیملر در زندگی خود نوشته بود، مقایسه شده است.
سرنوشت هیملر
هیملر که زاده سال ۱۹۰۰ در مونیخ بود و از کاتولیکی خداترس به یک فرد متنفر از یهودیان مبدل شده بود، در سال ۱۹۲۵ به اس اس پیوست و در ۱۹۲۹ از سوی هیتلر به فرماندهی نیروهای اس اس انتخاب شد.
هیملر توانست در زمانی کوتاه قوای کوچک چند صدنفره اس اس را به نیرویی قوی و مهیب مبدل کند که کنترل اردوگاههای آلمان نازی را در دست بگیرد.
هیملر فرمانده پلیس و نیز وزیر کشور آلمان بود و بر تمامی نیروهای امنیتی از جمله گشتاپو نظارت میکرد.
هیتلر بعد از گوبلز، هیملر را وفادارترین عضو نازی میدانست. اما هیملر به دلیل شکست نازیها در آخرین روزهای جنگ جهانی دوم از سوی هیتلر برکنار شد.
هیملر که هزیمت کامل هیتلر را بو کشیده بود در صدد برآمد با قوای متفقین مذاکره کند و در تماسهای محرمانه با آنها خود را از جمله به عنوان رهبر دولت انتقالی آلمان معرفی میکرد و با سران یهودیان نیز برای آزادکردن یهودیان باقیمانده از اردوگاهها مذاکره کرد. در این تماسها او «مطمئن» بود که زندگی هیتلر در چند روز آینده به پایان میرسد.
هیملر برای ملاقات با ژنرال آمریکایی آیزنهاور نیز درخواست داده بود.
خبر این تماسهای هیملر به گوش «پیشوا» هم رسید؛ خواب او را آشفتهتر کرده، دستور دستگیری هیملر را صادر کرد. هیملر در صدد فرار بود که نیروهای بریتانیایی که به آلمان رسیده بودند، او را شناسایی و دستگیر کردند.
چرچیل دستور داده بود که هیملر را به مذاکره بکشانند تا محل مذاکره را منفجر کنند؛ چرچیل میگفت مستحق بیشتر از اینهاست.
در بیست و سوم مه ۱۹۴۵، پیش از آنکه حتی بازجویی شود و تنها دقایقی پس از آنکه هویت خود را تایید کرد، با بلعیدن کپسول سیانور خودکشی کرد و جسدش را در نزدیکی لونبرگ دفن کردند.
این نامهها دنیای فکری و روحی هیملر را که در کشتارهای حکومت نازی و جنگ جهانی دوم نقش مهمی ایفا کرده بود و او را «آرشیتکت هولوکاست» مینامند، ترسیم میکند.
نامهها دریچهای را به زندگی شخصی این فرمانده بلندپایه نازی میگشاید که تا کنون کمتر مورخ و کسی با آن آشنا بوده است.
سخن از هفتصد نامه به قلم کسی است که فرد دوم در سلسله مراتب حزب ناسیونال سوسیالیست آلمان در دوران حکومت رایش سوم محسوب میشد.
البته سی و دو سال پیش روزنامه اسرائیلی هاآرتص و روزنامه آمریکایی نیویورک تایمز، از وجود چنین نامههایی که به صندوق امانت یک بانک در تل آویو سپرده شده بود، خبر داده بودند اما انتشار بخشهایی از مفاد آن در هفته گذشته از سوی روزنامه «دی ولت» آغاز شده است.
چگونگی سردرآوردن نامهها و اسناد خصوصی دیگر زندگی هیملر از صندوق امانت بانکی در اسرائیل خود ماجرایی است که آن نیز مانند مفاد این نامهها قابل توجه است و میتواند سناریویی برای یک فیلم مهیج باشد.
بخش مهمی از این اوراق، نامههای رد و بدل شده میان هاینریش هیملر و همسرش، مارگا، در فاصله سالهای ۱۹۲۹ تا ۱۹۴۵، سال پایان جنگ جهانی دوم، اندکی قبل از فرار هیملر و خودکشی اوست.
اما همسر هیملر نیز در کنار پاسخ به نامههای شوهرش، کتاب خاطراتی را مینوشت که خواندن آن اهمیت بسیاری در درک زندگی خانواده هیملر و اطرافیان هیتلر دارد. البته از مارگا هیملر یک کتاب آشپزی و نیز دفترچه ثبت مخارج خانوادگی که با نظم زیاد هزینههای این خانواده در آن نوشته شده، به دست آمده است.
برخی مطالب و اوراق تبلیغاتی حزب نازی و همچنین ۱۳۵ عکس خصوصی فامیلی در این مجموعه وجود دارد که زندگی این مهره بانفوذ در دستگاه حاکمیت آدولف هیتلر را در برابر چشمان نسل امروز قرار میدهد.
در این تصاویر خصوصی از جمله هیملر در حال شنا در دریاچه زیبای «تگرنزه» در نزدیکی مونیخ، چیدن گل برای همسرش، بازی تنیس و یا در حالی که با دمپایی راحتی در خانه خود ولو شده است، دیده میشود.
برخی نامههای هیملر و همسرش را میتوان عاشقانه نامید اما بیتردید آن دو در نشان دادن حرارت جنسی به یکدیگر نیز خجالتی نبودند و نامههایی از آنها را میتوان در ردیف نوشتههای «اروتیک» دسته بندی کرد.
مارگا خود را «زن بدی که عشقِ شوهر بدش است» توصیف میکند؛ اشاره مارگا به لذتی است که او و هیملر از روابط جنسی میبردند و شور و حالی که به یکدیگر میدادند؛ مارگا مینویسد که انتقام (جنسی) فکر و ذکرش را پر کرده و خود را روح شیطانی که در اندیشه همبستری و نشان دادن «بدیهای» خود است توصیف میکند؛ هم عشق و هم نفرت در این روابط پرشور موج میزند.
نامهها نشان میدهد در حالی که تاریخ آلمان و به تبع آن اروپا رقم میخورد و فجایع بزرگی رخ میداد، هیملر، همسر و اطرافیان آنها غافل از فجایع بزرگی بودند که نازیها برای زندگی دهها میلیون انسان در اروپا بوجود آوردند.
آن دو به طرز بیمارگونهای به اطراف خود بیاعتنا بوده و تلاطمهایی را که دامنگیر آلمان میشد، درک نمیکردند و مسحور هیتلر و اندیشههای نازیسم بوده و توهم تسلط بر اروپا را یک «حقیقت» که به زودی عملی میشود، میدیدهاند.
در روز چهاردهم نوامبر ۱۹۳۸، پس از رخدادهای فاجعه بار «شب کریستالی»، مارگا به هیملر نوشته است: «این موضوع جهودها را میگویم؛ آخر کی این موشهای موذی ما را به حال خود رها میکنند تا بدون آنها زندگی شادمانی داشته باشیم».
عدم اشاره به کار در نامههای هیملر
در نامههای رد و بدل شده، از قتل عام یهودیان، جدا کردن آنها از شهرها و بردنشان به اردوگاهها و یا کشتار در کورهها نشانی نیست؛ این در حالی است که بر اساس همه تحقیقات، هیملر قوه محرکه در اخراجها و کشتارهای بسیاری در جریان پیشرویهای آلمان نازی بود.
هیملر را عامل پیشنهاد «راه حل نهایی» برای کشتار یهودیان اروپا به هیتلر میدانند؛ نشریه اشپیگل آلمان در سال ۲۰۰۸ او را یکی از «بزرگترین قاتلان تاریخ» نامیده بود؛ اما نامهها انسان دیگری از او را ترسیم میکند.
هیملر در نامهای به مارگا با خونسردی نوشته است: «عزیزم به آوشویتس رفتم؛ با بوسه، هاینی تو».
بیشترین اشارهای که هیملر به «کار» خود کرده است از جمله در نامهای دیده میشود که او آن را در پانزدهم ژوئیه سال ۱۹۴۲ به دخترش، گوردون، نوشته است: «در روزهای آینده در لوبلین، آوشویتس ... و بعد هم به سرزمینهای جدید (اراضی که تازه به زیر سلطه آلمان در آمده بود) میروم؛ تلاش خواهم کرد که هر چه بیشتر با تو تماس تلفنی بگیرم اما هنوز معلوم نیست که کی و چگونه این تماسها برقرار شود؛ مادرت و تو را میبوسم».
یک سال و ۹ ماه پس از آغاز جنگ، زمانی که در بیست و دوم ژوئن سال ۱۹۴۱، همسر هیملر از رادیو خبر آغاز عملیات نظامی «بار باروسه» را شنید، خونسردانه در یادداشتی به هیملر نوشت: عزیزم بقیه خاویار در یخچال است، لطفا آن را میل کن.
«بارباروسه» نام عملیات آلمان نازی برای اشغال شوروی بود؛ این نام به افتخار فردریک بارباروسا فرمانروای نجات دهنده آلمان و فاتح جنگهای صلیبی در ایام قرون وسطی، نامگذاری شده بود.
اما گوردون دختر هیملر در یادداشتی به پدر خود در مورد حمله آلمان به شوروی نوشت: «بابا این خیلی فاجعهبار است که ما باید به جنگ روسیه برویم؛ آنها شریک ما بودند، آخر... روسیه خیلی بزرگ است و اگر بخواهیم این کشور قوی و وسیع را بگیریم جنگ با آنها خیلی سخت خواهد بود».
دو روز پس از عملیات «بارباروسه»، هیملر نزد هیتلر شتافت و در دوری از خانه، تلاش میکرد که هر روز به مارگا تلفن بزند اما یک تاریخ مهم را از یاد برد؛ سالروز ازدواجش، که چهار روز بعد از این تاریخ، در هفتم ژوئیه ۱۹۴۱، در مورد آن به همسرش نوشت: «محبوبم مرا ببخش که سالروز ازدواجمان را فراموش کردم؛ خیلی اتفاقها افتاده؛ عملیات جنگی بسیار سخت است بویژه جنگ برای نیروهای اس اس سخت است».
در نامههایی، هیملر از مشکلات خود از جمله مسایل پزشکی با همسرش سخن میگوید؛ او از کودکی قوی نبود و تمام عمر از درد معده و بیماریهای دیگر مینالید.
اما برخی نوشتههای هیملر از طنز بیبهره نیست؛ او به مارگا نوشته است: «خدا را شکر کن که زن یک ربای (روحانی یهودی) نیستی؛ که در آن صورت میبایستی روزی هفت بار نیازهای جنسی مرا تامین کنی؛ فکرش بکن در روزی مثل امروز که هفت بشقاب سوپ هم خوردهام».
هیملر با وجود جنایات زیادی که مرتکب شد، در نامهای نوشته است «عزیزم انسان باید عاقبت الامر صادق و خوش قلب باشد».
در یک نامه، هیملر کتابهایی را برای مطالعه به مارگا توصیه کرده است.
درنامه دیگری از مارگا خواسته است که نامههای طرفدارانش را برایش بفرستد.
در برخی نامهها، هیملر از رهبران حزب نازی آلمان شکایت کرده و در برابر، علاقه خود را به بنیتو موسولینی، رهبر ایتالیای فاشیست در زمان هم پیمانی با آلمان نازی، بیان کرده است.
مارگا نیز در دفتر خاطراتش به برخی از سران نازی طعنه میزند و القاب ناخوشایندی به آنها میدهد؛ اشاراتی به «گورینگ متکبر» (هرمان گورینگ فرمانده نیروی هوایی آلمان نازی) و «گوبلز گستاخ» (یوزف گوبلز وزیر تبلیغات هیتلر) دارد.
مارگا به جزییات امور مالی علاقه زیادی نشان میداده و از جمله فهرست دقیق هدایایی را که برای فامیلهایش میفرستاده، مینوشته است. او برای معشوقه شوهرش نیز هدایای گرانقیمتی میفرستاد؛ از جمله یک پیراهن زیبای ابریشمی و یک کاسه نقرهای.
در بخشی از نامهها، هیملر همسرش را «ممی» نامیده و امضای «پاپی» را پای یادداشتهایش میگذاشت.
دفتر خاطرات دختر هیملر
اسناد منتشره توسط نشریه دی ولت دفتر خاطرات گوردون هیملر دختر فرمانده ارشد اس اس را نیز در بر میگیرد. او نوشته است: «بابا به سرکار خود رفت»؛ پس از اینکه هیملر دخترش را به دیدار اردوگاه داخائو میبرد، او مینویسد: «آنجا خیلی خوب غذا خوردیم».
دختر هیملر در جای دیگری شکایت کرده که اسب پونی که از دوستش، الکا، به خاطر تولدش هدیه گرفته مورد ملامت «پاپا هیملر» قرار دارد و او نمیگذارد که از آن سواری بگیرد زیرا پدر نگران است که والدین این دوست، درخواستی از او داشته باشند. هیملر برای آشتی با دخترش، اسب مناسب سوارکاری برای او میخرد.
گوردون مینویسد: «امروز الکای دماغو آمده و زر میزند که میخواهد بابایت را ببیند و مدعی است که گشتاپو به دستور بابا والدین او را دستگیر کردهاند؛ خوب، الکا را بیرون انداختم».
دفتر مخارج خانواده هیملر نیز که بخشی از اسناد به دست آمده است، نشان میدهد که مارگا ماهانه بین ۵۰۰ تا ۱۳۰۰ رایش مارک هزینه داشته است؛ به قیمت امروزی معادل هشت تا بیست هزار یورو.
اسناد و خاطرات هیملر و همسرش چگونه به تل آویو رسید؟
پس از جنگ جهانی دوم، ماترک هیملر از خانهاش در جنوب آلمان از سوی دو سرباز ارتش آمریکا ضبط شد؛ یکی از آنها قول داد که این اسناد و دست نوشتههای هیملر را به دست یک افسر اطلاعاتی ارتش آمریکا برساند؛ سخن از شش دفتر خاطرات هیملر در سالهای ۱۹۱۴ تا ۱۹۲۴ نیز بود.
بعدها یک مورخ آلمانی- آمریکایی این بخش از خاطرات جوانی هیملر را منتشر کرد اما تا مدتها سرنوشت بخش دیگر اسناد هیملر که به دست سرباز آمریکایی دوم افتاده بود، معلوم نشد.
اما بخشی از مطالب مربوط به هیملر در دست ژنرال وولف، معاون هیملر، بود که به ایتالیا رسید و از آنجا یک افسر اس اس که به مکزیک گریخت، این اسناد را با خود برد که هر ورقی از آن را به مجموعهداران خصوصی فروخت.
در سال ۱۹۷۶ حییم روزنتال نقاش اسرائیلی که وابسته فرهنگی اسرائیل در لوس آنجلس بود، در سفری به بلژیک از طریق یکی از مجموعهداران خصوصی از وجود این اسناد با خبر شد.
علاقه زیاد روزنتال به در اختیار گرفتن این اسناد، موجب شد که او حتی در یک مهمانی نئونازیها در شهر هیوستون در ایالت تکزاس آمریکا شرکت و فردی را که اکثر اسناد هیملر را در اختیار داشت، ملاقات کند.
روزنتال از طریق گردآوری پول از سرمایه داران یهودی، توانست این مطالب را با قیمتی که به گفته خودش «چندان گزاف هم نبود»، خریداری کند. بعدها این اسناد به دانشگاه تل آویو انتقال یافت اما ظاهرا قرار بود که تنها برای یک دوره محدود به امانت نگاهداشته شود؛ اسناد دوباره به روزنتال تحویل گردید.
روزنامه «دی ولت» نوشته است که پس از تایید اصالت این اسناد از سوی «بوندس آرخیو» (آرشیو ملی آلمان)، حییم روزنتال وسوسه شد و در اصل میخواست مجموعهای را که به دست آورده بود، بفروشد اما نگران شد که این خاطرات هم جعلی از آب در آید زیرا تازه معلوم شده بود خاطراتی که در آن سالها از هیتلر منتشر شده جعلی بوده و دنیا دیگر طاقت شنیدن خبر کشف «اسناد جعلی» مرتبط با سران نازی را از دست داده بود.
زمانی که حییم روزنتال پیرمردی نود ساله شد، سرانجام متقاعد گردید که اسناد را به پسرش بدهد. در سال ۲۰۰۷ یک سرمایه گذار الماس یهودی تبعه بلژیک به نام «داوید لافا» این اسناد را خریداری کرد؛ لافا اسناد را به دست دخترش ونسا که کارگردان فیلم است سپرد تا از آن فیلم بسازد؛ این فیلم آماده شده و قرار است که در جشنواره امسال فیلم برلین اکران شود.
وانسا لافا در سال ۲۰۱۱ در مراجعهای از طریق وکلایش به سردبیران دی ولت خواهان همکاری این روزنامه در انتشار این اسناد شد.
دی ولت در سه سال گذشته با همکاری مورخان و کتابخانه و آرشیو فدرال آلمان در حال بررسی درستی اصالت این اسناد بوده است. از جمله دستخط هیملر در این نامهها با نامههای رسمی دیگر مربوط به حکومت رایش سوم و یا نامههای دیگری که مارگا هیملر در زندگی خود نوشته بود، مقایسه شده است.
سرنوشت هیملر
هیملر که زاده سال ۱۹۰۰ در مونیخ بود و از کاتولیکی خداترس به یک فرد متنفر از یهودیان مبدل شده بود، در سال ۱۹۲۵ به اس اس پیوست و در ۱۹۲۹ از سوی هیتلر به فرماندهی نیروهای اس اس انتخاب شد.
هیملر توانست در زمانی کوتاه قوای کوچک چند صدنفره اس اس را به نیرویی قوی و مهیب مبدل کند که کنترل اردوگاههای آلمان نازی را در دست بگیرد.
هیملر فرمانده پلیس و نیز وزیر کشور آلمان بود و بر تمامی نیروهای امنیتی از جمله گشتاپو نظارت میکرد.
هیتلر بعد از گوبلز، هیملر را وفادارترین عضو نازی میدانست. اما هیملر به دلیل شکست نازیها در آخرین روزهای جنگ جهانی دوم از سوی هیتلر برکنار شد.
هیملر که هزیمت کامل هیتلر را بو کشیده بود در صدد برآمد با قوای متفقین مذاکره کند و در تماسهای محرمانه با آنها خود را از جمله به عنوان رهبر دولت انتقالی آلمان معرفی میکرد و با سران یهودیان نیز برای آزادکردن یهودیان باقیمانده از اردوگاهها مذاکره کرد. در این تماسها او «مطمئن» بود که زندگی هیتلر در چند روز آینده به پایان میرسد.
هیملر برای ملاقات با ژنرال آمریکایی آیزنهاور نیز درخواست داده بود.
خبر این تماسهای هیملر به گوش «پیشوا» هم رسید؛ خواب او را آشفتهتر کرده، دستور دستگیری هیملر را صادر کرد. هیملر در صدد فرار بود که نیروهای بریتانیایی که به آلمان رسیده بودند، او را شناسایی و دستگیر کردند.
چرچیل دستور داده بود که هیملر را به مذاکره بکشانند تا محل مذاکره را منفجر کنند؛ چرچیل میگفت مستحق بیشتر از اینهاست.
در بیست و سوم مه ۱۹۴۵، پیش از آنکه حتی بازجویی شود و تنها دقایقی پس از آنکه هویت خود را تایید کرد، با بلعیدن کپسول سیانور خودکشی کرد و جسدش را در نزدیکی لونبرگ دفن کردند.