يک ضرب المثل افغان می گويد:«اگر با شتر معامله را انجام دهی، درها گشوده می شوند.» در شرايطی که تقابل و تنش بين ايران و آمريکا به اوج خود رسيده است دو طرف بايد با گشودن درهای ديپلماسی تلاش کنند که از وقوع جنگ پرهيز شود.
ويليام لوئرز، سفير و ديپلمات پیشین و توماس پيکرينگ، سفير و معاون شابق وزارت امور خارجه آمريکا در دوران کلينتون، با انتشار مقاله ای در روزنامه نيويورک تايمز، ضمن دفاع از ديپلماسی واشینگتن در قبال ايران می نويسند که اين راهکار بايد با تعيين اولويت ها از سوی دولت آمريکا آغاز شده و با تعيين يک مسير عملی به سمت دست يافتن به آنها حرکت کرد.
دولت آمريکا بايد دريابد که حکومت ايران چه می خواهد. ازآنجايی که آمريکا قادر نيست ايران را به طور کامل وادار به تسليم کند بنابراين بايد با دقت تشخيص دهد که چه نکات و مسائلی را می تواند در مذاکره با ايران در ميان بگذارد که دو طرف بتوانند در آن موارد به توافقی بلند مدت و پايدار دست يابند.
دو ديپلمات آمريکايی سپس به سوابق روسای جمهوری قبلی اين کشور در حصول توافق های ديپلماتيک سرنوشت سازی مثل برقراری تماس با اتحاد جماهير شوروی توسط فرانکلين روزولت در سال ۱۹۳۳ و يا برقراری تماس با حکومت چين در دوران رياست جمهوری ريچارد نيکسون اشاره می کنند.
در اين توافق ها، دولت های وقت آمريکا ضمن حفظ مواضع اصلی خود در مسائل استراتژيک توانستند روابط خود را با ابرقدرت های رقيب عادی تر کنند.
اقدام اوليه باراک اوباما برای تجديد مناسبات با حکومت ايران در اوايل دوران
رياست جمهوری خود سياست درستی بود و فقط او می تواند آمريکا را به نوعی توافق با ايران رهبری کرده و منافع ملی آمريکا را به پيش ببرد.
می توان چنين نتيجه گرفت که احتمالا خواست های ايران در هرگونه مذاکره ای برای رفع تخاصم با آمريکا عبارتند از به رسميت شناختن حکومت جمهوری اسلامی، پذيرفتن نقش منطقه ای برای اين کشور، تداوم برنامه های هسته ای، لغو تحريم های بين المللی و خروج نظاميان آمريکا از منطقه.
در مقابل خواست ها يا شروط آمريکا عبارتند از عدم ساخت سلاح هسته ای، به رسميت شناختن امنيت اسرائيل، استحاله دمکراتيک کشورهای عربی، پايان دادن به تروريسم در سطح منطقه و تضمين دسترسی امن جامعه جهانی به منابع انرژی منطقه.
هم ايران و هم آمريکا خواستار ثبات در منطقه به خصوص در عراق و افغانستان، مبارزه با القاعده و پايان دادن به شورش طالبان هستند و می خواهند که ايران بار ديگر به صفوف جامعه بين المللی بازگشته و از هر گونه جنگی جلوگيری شود.
ويليام لوئرز و توماس پيکرينگ در ادامه تحليل خود در روزنامه نيويورک تايمز می نويسند: با در نظر گرفتن اين فهرست از خواست ها و شروط دو طرف به عنوان چارچوب تجديد مناسبات، می توان يک نوع توافق را متصور شد که در آن آمريکا، حکومت اسلامی را به رسميت خواهد شناخت و در مقابل، ايران همکاری منطقه ای با آمريکا به خصوص در عراق و افغانستان را خواهد پذيرفت. دو طرف توافق خواهند کرد که اختلافات دو جانبه حول مسائل ديگر را مورد بحث قرار دهند.
سازمان ملل متحد و آژانس بين المللی انرژی اتمی در ازای همکاری و شفافيت بيشتر در برنامه های هسته ای، با ادامه برنامه های صلح آميز ايران موافقت خواهند کرد. به مرور می توان از قطعنامه ها و تحريم های شورای امنيت سازمان ملل متحد عليه ايران کاست. ايران قبول خواهد کرد که از تهديد علیه اسرائيل دست بردارد و در مقابل آمريکا می پذيرد که در راستای يک خاورميانه عاری از سلاح های هسته ای اقدام کند.
دراين ميان عامل تضمين امنيت اسرائيل اهميت فراوانی دارد. توافق با ايران بر سر ادامه غنی سازی فقط تا غلظت پنج درصد می تواند اعتماد اسرائيل را به يک چنين توافقی جلب کند. علاوه بر اين، ايران و آمريکا می توانند در راستای مبارزه با القاعده و کاستن از نفوذ طالبان با يکديگر همکاری کنند.
مسلما اختلافات دو طرف به سرعت حل نخواهد شد ولی عامل مهم اين است که هر دو کشور بپذيرند که به مرور زمان اين اختلافات را به روش مسالمت آميز حل و فصل کنند.
به اعتقاد اين دو ديپلمات آمريکايی، يکی از معضلات اصلی تجديد مناسبات با ايران موضع رهبر جمهوری اسلامی است که عميقا معتقد است آمريکا تا سرنگونی حکومت وی وارد همکاری فعال با ايران نخواهد شد. بخشی از اين بدبينی در سوابق تاريخی مناسبات دو کشور ريشه دارد. به عنوان مثال حمايت آمريکا از کودتای نظامی عليه حکومت محمد مصدق و يا حمايت نظامی آمريکا از رژيم صدام حسين در جريان جنگ هشت ساله عليه ايران.
برای زدودن اين بی اعتمادی های عميق فقط گشودن درهای ديپلماسی کافی نيست. بايد به شکل مستقيم ولی در پشت پرده با رهبران ايران وارد تماس شد. پرزيدنت اوباما می تواند از طريق کانالی مطمئن به رهبر ايران تضمين دهد که فشارهای علنی و عمليات خرابکارانه عليه ايران کاهش خواهد يافت. در لحظه ای که چنين تماسی لازم باشد می توان از رهبر يکی از کشورهای منطقه برای ارسال اين پيام استفاده کرد.
همانطور که ريچارد نيکسون قبل از گشايش مناسبات با چين عمليات پنهانی آمريکا در تبت را متوقف کرد، رييس جمهور فعلی آمريکا نيز برای قانع کردن آيت الله خامنه ای بايد اقدامات عملی انجام دهد.
دو ديپلمات ارشد آمريکايی در پايان تحليل خود يادآوری می کنند که شايد اقدامات ديپلماتيک به نتيجه مطلوب نرسد ولی همين احتمال در مورد جنگ نيز وجود دارد. تفاوت در اين است که ديپلماسی می تواند اطمينان لازم را به رهبران ايران بدهد تا از ساخت سلاح هسته ای منصرف شوند.
فقط ديپلماسی می تواند اهداف استراتژيک آمريکا را تامين کند بدون آنکه اشتباهاتی نظير جنگ ويتنام و يا جنگ در عراق را مرتکب شود.
ويليام لوئرز، سفير و ديپلمات پیشین و توماس پيکرينگ، سفير و معاون شابق وزارت امور خارجه آمريکا در دوران کلينتون، با انتشار مقاله ای در روزنامه نيويورک تايمز، ضمن دفاع از ديپلماسی واشینگتن در قبال ايران می نويسند که اين راهکار بايد با تعيين اولويت ها از سوی دولت آمريکا آغاز شده و با تعيين يک مسير عملی به سمت دست يافتن به آنها حرکت کرد.
دولت آمريکا بايد دريابد که حکومت ايران چه می خواهد. ازآنجايی که آمريکا قادر نيست ايران را به طور کامل وادار به تسليم کند بنابراين بايد با دقت تشخيص دهد که چه نکات و مسائلی را می تواند در مذاکره با ايران در ميان بگذارد که دو طرف بتوانند در آن موارد به توافقی بلند مدت و پايدار دست يابند.
دو ديپلمات آمريکايی سپس به سوابق روسای جمهوری قبلی اين کشور در حصول توافق های ديپلماتيک سرنوشت سازی مثل برقراری تماس با اتحاد جماهير شوروی توسط فرانکلين روزولت در سال ۱۹۳۳ و يا برقراری تماس با حکومت چين در دوران رياست جمهوری ريچارد نيکسون اشاره می کنند.
در اين توافق ها، دولت های وقت آمريکا ضمن حفظ مواضع اصلی خود در مسائل استراتژيک توانستند روابط خود را با ابرقدرت های رقيب عادی تر کنند.
اقدام اوليه باراک اوباما برای تجديد مناسبات با حکومت ايران در اوايل دوران
رياست جمهوری خود سياست درستی بود و فقط او می تواند آمريکا را به نوعی توافق با ايران رهبری کرده و منافع ملی آمريکا را به پيش ببرد.
می توان چنين نتيجه گرفت که احتمالا خواست های ايران در هرگونه مذاکره ای برای رفع تخاصم با آمريکا عبارتند از به رسميت شناختن حکومت جمهوری اسلامی، پذيرفتن نقش منطقه ای برای اين کشور، تداوم برنامه های هسته ای، لغو تحريم های بين المللی و خروج نظاميان آمريکا از منطقه.
در مقابل خواست ها يا شروط آمريکا عبارتند از عدم ساخت سلاح هسته ای، به رسميت شناختن امنيت اسرائيل، استحاله دمکراتيک کشورهای عربی، پايان دادن به تروريسم در سطح منطقه و تضمين دسترسی امن جامعه جهانی به منابع انرژی منطقه.
هم ايران و هم آمريکا خواستار ثبات در منطقه به خصوص در عراق و افغانستان، مبارزه با القاعده و پايان دادن به شورش طالبان هستند و می خواهند که ايران بار ديگر به صفوف جامعه بين المللی بازگشته و از هر گونه جنگی جلوگيری شود.
ويليام لوئرز و توماس پيکرينگ در ادامه تحليل خود در روزنامه نيويورک تايمز می نويسند: با در نظر گرفتن اين فهرست از خواست ها و شروط دو طرف به عنوان چارچوب تجديد مناسبات، می توان يک نوع توافق را متصور شد که در آن آمريکا، حکومت اسلامی را به رسميت خواهد شناخت و در مقابل، ايران همکاری منطقه ای با آمريکا به خصوص در عراق و افغانستان را خواهد پذيرفت. دو طرف توافق خواهند کرد که اختلافات دو جانبه حول مسائل ديگر را مورد بحث قرار دهند.
سازمان ملل متحد و آژانس بين المللی انرژی اتمی در ازای همکاری و شفافيت بيشتر در برنامه های هسته ای، با ادامه برنامه های صلح آميز ايران موافقت خواهند کرد. به مرور می توان از قطعنامه ها و تحريم های شورای امنيت سازمان ملل متحد عليه ايران کاست. ايران قبول خواهد کرد که از تهديد علیه اسرائيل دست بردارد و در مقابل آمريکا می پذيرد که در راستای يک خاورميانه عاری از سلاح های هسته ای اقدام کند.
دراين ميان عامل تضمين امنيت اسرائيل اهميت فراوانی دارد. توافق با ايران بر سر ادامه غنی سازی فقط تا غلظت پنج درصد می تواند اعتماد اسرائيل را به يک چنين توافقی جلب کند. علاوه بر اين، ايران و آمريکا می توانند در راستای مبارزه با القاعده و کاستن از نفوذ طالبان با يکديگر همکاری کنند.
مسلما اختلافات دو طرف به سرعت حل نخواهد شد ولی عامل مهم اين است که هر دو کشور بپذيرند که به مرور زمان اين اختلافات را به روش مسالمت آميز حل و فصل کنند.
به اعتقاد اين دو ديپلمات آمريکايی، يکی از معضلات اصلی تجديد مناسبات با ايران موضع رهبر جمهوری اسلامی است که عميقا معتقد است آمريکا تا سرنگونی حکومت وی وارد همکاری فعال با ايران نخواهد شد. بخشی از اين بدبينی در سوابق تاريخی مناسبات دو کشور ريشه دارد. به عنوان مثال حمايت آمريکا از کودتای نظامی عليه حکومت محمد مصدق و يا حمايت نظامی آمريکا از رژيم صدام حسين در جريان جنگ هشت ساله عليه ايران.
برای زدودن اين بی اعتمادی های عميق فقط گشودن درهای ديپلماسی کافی نيست. بايد به شکل مستقيم ولی در پشت پرده با رهبران ايران وارد تماس شد. پرزيدنت اوباما می تواند از طريق کانالی مطمئن به رهبر ايران تضمين دهد که فشارهای علنی و عمليات خرابکارانه عليه ايران کاهش خواهد يافت. در لحظه ای که چنين تماسی لازم باشد می توان از رهبر يکی از کشورهای منطقه برای ارسال اين پيام استفاده کرد.
همانطور که ريچارد نيکسون قبل از گشايش مناسبات با چين عمليات پنهانی آمريکا در تبت را متوقف کرد، رييس جمهور فعلی آمريکا نيز برای قانع کردن آيت الله خامنه ای بايد اقدامات عملی انجام دهد.
دو ديپلمات ارشد آمريکايی در پايان تحليل خود يادآوری می کنند که شايد اقدامات ديپلماتيک به نتيجه مطلوب نرسد ولی همين احتمال در مورد جنگ نيز وجود دارد. تفاوت در اين است که ديپلماسی می تواند اطمينان لازم را به رهبران ايران بدهد تا از ساخت سلاح هسته ای منصرف شوند.
فقط ديپلماسی می تواند اهداف استراتژيک آمريکا را تامين کند بدون آنکه اشتباهاتی نظير جنگ ويتنام و يا جنگ در عراق را مرتکب شود.