وقتی روزنامه بریتانیایی «گاردين» در يکی از شماره های آوريل ۲۰۱۰ خود به نقل از دنی دورلينگ، استاد جغرافيای انسانی در دانشگاه شفيلد و متخصص نابرابری های اجتماعی نوشت که «لندن نابرابرترين شهر در ميان کشورهای توسعه يافته جهان است»، شايد هرگز تصور نمی کرد که يکسال بعد، همين شهر، چهار روز شاهد شورش فقيرترين گروه های اجتماعی خود شود.
شورشی که در نخستين گمانه زنی ها از سوی برخی کارشناسان، يکی از پيامدهای همين نابرابری دانسته شد.
اين استاد دانشگاه شفيلد در ادامه همان بحث گفته بود که «سرمايه دهک بالای اين شهر، ۲۷۳ برابر بيشتر از پايين ترين اقشار فقير آن است.» او افزوده بود: «اين سطح از نابرابری اقتصادی از دوران برده داری تا کنون بی سابقه بوده است.»
دکتر حسين باقرزاده، تحليلگر ساکن لندن در اين باره چنين می گويد: در جامعه انگليس ظرف دو سه سال اخير، امکانات رفاهی کاهش پيدا کرده، کمتر شده و هزينه های رفاهی کم شده است.
از طرف ديگر، نابرابری اقتصادی، يعنی تفاوت بين داراها و ندارها بيشتر شده است. در جامعه انگليس مانند بسياری از جوامع غربی ديگر ما شاهد اين هستيم که اقشار مرفه و پردرآمد به دليل سياست های اقتصادی دولت ها که مالياتشان را در برابر اين افراد کمتر کرده اند، و ساير سياست ها، درآمدشان افزوده شده است و اقشار محروم و کم درآمد بيشتر به حاشيه کشانده شده اند.
به هر حال تفاوت مابين درآمد اقشار محروم و قشرهای مرفه در دوسه دهه اخير بيشتر شده است و حتی در دوران حکومت کارگری در انگليس يعنی از سال ۱۹۹۷ تا سال گذشته – يعنی طی ۱۳ سال- که قرار بر اين بود فاصله ميان فقرا و ثروتمندان را کمتر کند، اما باز هم فاصله های طبقاتی بيشتر شده است.»
بحران اقتصادی چند سال اخير، بسياری از جوامع توسعه يافته را در مراحل گذار قرار داده است. مرحله ای که می تواند حامل بحران های اجتماعی باشد. با اين حال تحليل گران ديگری هم هستند که عوامل متفاوتی را به غير از اختلاف شديد طبقاتی، باعث و بانی شورش چهار روزه در پايتخت بريتانيا می دانند.
رشد گروه های آشوبگر و باندهای شرور در محلات فقيرنشين لندن، از موارد ديگری است که به گره های هرج و مرج چهار روزه لندن دامن زده است.
دکتر رضا تقی زاده، تحليلگر سياسی ساکن لندن: در واکنش های اجتماعی از اين دست، علت های مختلفی می تواند عامل اصلی يا عامل فرعی آن باشد. به هر حال يک گروه فرصت طلب از شرايط ايجاد شده استفاده کردند و در جهت تامين خواسته های خودشان و يا ارضا شخصی، به اقداماتی مبادرت کردند که در شرايط عادی شايد جامعه انتظار بروز اين اقدامات را از آن گروه نداشته است.
يعنی عواملی در بين اين گروه شورشی ديده می شدند که نه از محرومان جامعه بودند و نه از اقليت های نژادی و يا اصلا نمی شد آنها را در طبقات پايين اجتماعی قرار داد، ولی به هر حال اين فرصت طلبی، ظاهرا در همه مليت ها وجود دارد.»
علاوه بر اين گروه ها، کسان ديگری هم بودند که بر آتش آشوب ها دميدند.
تقی زاده: هسته مرکزی اعتراضات مربوط به گروه های آفريقايی تبار مقيم بريتانيا بود ولی بعضی از گروه های سفيد پوست هم همراه آنها شدند. به نظر می رسد کسانی که از آنها به عنوان «مليتان» يا نظامی گراهای دست چپی ياد می کنند هم از اين فرصت استفاده کردند.
همان طور که گروه های سرمايه دار يا گروه هشت يا گروه های اقتصادی بيست کشور جهان دور هم جمع می شوند، شما شاهد هستيد که گروه های چپ افراطی نظامی گرا، با خشن ترين وجه ممکن صفوف پليس را می شکنند، خيابان ها را تخريب می کنند، چراغ های راهنمايی را به هم می زنند و به مغازه های بزرگ حمله می کنند.
اين گروهها هم به هر حال در بريتانيا وجود دارند و آنها هم از اين فرصت استفاده کرده و همراه گروه های معترض سياهپوست شدند و به هر حال حوادثی را که ما شاهد آن بوديم رقم زدند.»
همين نکته، يعنی «فرصت طلبی»، رشد گروه های خلاف کار و سوء استفاده باندهای آشوبگر از بحران لندن از نظر ديگر تحليلگران، خود نتيجه ای است از همان بحث های اقتصادی.
حسين باقرزاده: به هر حال اين مسائل بخشی از ريشه های معضلات اقتصادی جامعه است که در مسائل نژادی در هم آميخته است. می دانيد که داستان لندن از کشته شدن يک مرد جوان سياهپوست به دست پليس آغاز شد. نمونه هايی از اين قبيل درگيری ها و شورش ها، قبلا هم وجود داشت.
اما چيزی که در واقعه اخير تازگی داشت اين بود که در گذشته وقتی اتفاقی رخ می داد، شورش در يک نقطه و يا نقاط محدودی شکل می گرفت و بعد هم در همان نقطه خاموش می شد. ولی اين بار مسئله از يک نقطه کوچک آغاز شد و به مناطقی که هيچ رابطه مستقيمی با اصل واقعه نداشتند، کشانده شد و اين چيزی بود که تا به حال در اين کشور سابقه نداشت.»
آن گونه که دکتر حسين باقرزاده، تحليلگر سياسی ساکن لندن تاکيد می کند، برخوردهای نژادی و کاستی های فرهنگی در بريتانيا اگر چه در شورش ها موثر بودند، اما باز هم بايد به بنيادهای اقتصادی آن بيشتر توجه کرد.
«در انگليس برخوردهای نژادگرايانه هميشه بوده و سابقه داشته ولی در طول دو يا سه دهه گذشته اين مسئله کاهش يافته است. يعنی الان به شدت دهه های گذشته، شاهد برخوردهای نژادی نيستيم. ولی هنوز نمونه های آن به خصوص در برخوردهای نيروهای پليس وجود دارد.
بنابر اين، اين قبيل مسائل فرهنگی هنوز وجود دارد ولو اينکه کمتر شده باشد، ولی معضلات اقتصادی کمتر نشده است. بنابر اين نابرابری های طبقاتی بيشتر شده است و اين مسئله به اين امر دامن زده است که عده زيادی از جوان های ناراضی به درون گتوهای اجتماعی معترض رانده شوند.
هستند کسانی که بيش از يک نسل بيکار بوده اند، يعنی پدران و مادرانشان شغلی نداشته اند و اين امر در خانواده آنها نهادينه شده و اميد به کار را در درون آنها از بين برده و باعث شده است که بيشتر و بيشتر به درون اين گروه های معترض و حاشيه ای جامعه و يا گروه هايی که فعاليت های غير قانونی دارند، کشانده شوند.»
نکته اينجاست که جامعه بريتانيا، نه يک جامعه استبدادی و بسته، بلکه نهادها و ارکان و قوانين دموکراتيک آن، منعی برای اعتراض های سياسی، فعاليت های حزبی، تحصن يا اعتصاب برای رفع مشکلات اجتماعی ايجاد نمی کند.
تقی زاده: دقيقا اينجا آزادی بيان وجود دارد و کسانی که معترض به هر طرز فکری هستند، حتی عليه دولت يا نظام سياسی اينجا، از طرف پليس حمايت می شوند تا بتوانند به راحتی و با آزادی نظرشان را بيان کنند.
اين درست همان نقطه ای است که می گوييم با وجود داشتن چنين آزادی هايی از اين دست، اگر گروهی متوسل به خشونت می شوند، دست به دزدی و غارت و اعتراض و آشوب می زنند – آن گونه که در بيرمنگام به کشته شدن سه جوان مسلمان انجاميد- دست به سوزاندن محل کسب و کار مردم می زنند و صدها ميليون دلار ضرر و زيان وارد می کنند، اين حرکت شان مورد سوال و ترديد قرار می گيرد. اين سوال پيش می آيد که چرا آنها با وجود داشتن اين آزادی ها، به رفتارهای خشن متوسل می شوند.»
به گفته اين تحليلگر در بريتانيا، ماهيت شورش ها و روند آن هيچ ربطی به يک اعتراض سياسی از سر خودآگاهی اجتماعی و حقوق شهروندی نداشته است.
«پيام هايی که اين افراد در سايت توئيتر برای همديگر ارسال کرده اند، بيشتر دعوت به يک تظاهر گروهی، دعوت به دزدی از يک مغازه بود. به اعتراض جمعی به شکل سياسی به هيچ وجه شباهتی نداشت. در لندن که قريب به ۲۰۰ گروه نه چندان اخلاقی که آنها را «گنگ ها» می نامند، وجود دارد، اکثر اعضا اين گروه ها در محله ها و در روز دوم ناآرامی ها با همديگر متحد شده و اختلافات درون گروهی خودشان را که در حالت عادی محله به محله با همديگر می جنگند را کنار گذاشته بودند تا بتوانند از اين فرصت برای تامين نيازهايشان استفاده کنند.
هيچ چيزی در اين ناآرامی ها وجود نداشت که آن را شبيه به يک جريان سياسی و يا اعتراض مدنی کند. بلکه اين آشوب ها يک نوع پرخاش جويی يا ابراز ناراحتی و استفاده از فرصت فراهم شده برای تامين خواسته های شخصی بود.»
اما اين نتيجه گيری از سوی طرفداران نظريه ای که بنياد اين شورش و غارت و تخريب ناگهانی را، اقتصادی می دانند مورد ترديد قرار دارد.
باقرزاده: از یک لحاظ در جامعه غرب، ما مشکلی نمی بينيم. ارزش های دمکراتيک در جامعه غرب، تثبيت شده و پيش رفته است و اين مسئله در فرهنگ جامعه هم جا افتاده است و درباره آن نگرانی چندانی وجود ندارد.
آنچه که مطرح است اين است که از نظر اقتصادی اين دموکراسی آشکار و بارز نبوده است. يعنی اگر بخواهيم دموکراسی اقتصادی را اين گونه تعريف کنيم که جامعه بتواند از يک برابری برخوردار باشد و طبقات محروم هم بتوانند از امکانات بيشتری استفاده کنند، بايد بگويم اين پديده در جامعه انگليس مثل ساير جوامع غربی ديگر، ضعيف شده است.
يعنی از سياست های مالی خاصی که در انگليس در دهه هشتاد و تحت دولت خانم تاچر و در آمريکا با حکومت ريگان آغاز شد، از آن زمان به بعد ما شاهد افزايش فاصله های طبقاتی بوديم و اين امر کمک کرده است که نابرابری های اقتصادی افزايش يابد.»
دکتر حسين باقرزاده در ادامه می گويد: اينکه عده زيادی در اين ميان به غارت و آتش سوزی دست زدند، تصور می کنم در همه شورش های اجتماعی وجود دارد. شما به شورش های انقلابی جهان سوم هم اگر نگاه کنيد می بينيد که در اين ميان، خلافکاری ها و کارهايی انجام می شود که ممکن است باعث صدمه زدن و يا ايجاد ضرر به بقيه شهروندان شود. ولی در آن شرايط، آن عواملی که مردم را به خيابان ها می کشاند بسيار عميق تر از عامل صرفا جرم گرايی و يا عادت به جرم باشد که ممکن است برخی از افراد جامعه به آن عادت کرده باشند و در اين شرايط دست به عمل می زنند.»
با اين همه، هم طرفداران ريشه های اقتصادی بحران در لندن و هم طرفداران ريشه های فرهنگی اين وقايع ، در جمع بندی نهايی خود، آن گونه که دکتر رضا تقی زاده می گويد، عوامل متعدد را دخيل می دانند.
«پليس بريتانيا هم در اين مورد مقصر شناخته شد، چرا که انتظار داشتند که عکس العمل پليس نسبت به اين نوع وقايع تندتر باشد. به نظر می رسد که وقتی يک پليس لندن در دو يا سه ماه قبل متهم شده بود به اين که يکی از معترضين را هل داده است و آن معترض در خيابان کشته شده است، و آن پليس به دادگاه رفت و محاکمه و خلع لباس شد، بقيه نيروهای پليس به نوعی به اين واقعه عکس العمل نشان دادند.
البته ريشه های اين قضيه تنها در فرصت طلبی مردم و عکس العمل ملايم پليس نيست. اينجا يک جامعه آزاد است که حتی پدر و مادر هم نمی توانند مانع آزادی جوانان بشوند. معترضين ، اقليت هايی بودند که اکثرا از کشورهای آفريقايی به بريتانيا مهاجرت کرده اند و احساس تعلق کمتری به اين جامعه می کنند و شايد هم از طبقات کم درآمدتر اين جامعه هستند.
بنابر اين آميزه ای از مسائل اقتصادی، مشکلات دموکراسی و بند بودن دست و پای پليس در برخورد با اين افراد از جمله عواملی بود که از آنها به عنوان تشديد کننده و يا آغاز کننده ماجرا در اين واقعه ياد می شود.»
شورشی که در نخستين گمانه زنی ها از سوی برخی کارشناسان، يکی از پيامدهای همين نابرابری دانسته شد.
اين استاد دانشگاه شفيلد در ادامه همان بحث گفته بود که «سرمايه دهک بالای اين شهر، ۲۷۳ برابر بيشتر از پايين ترين اقشار فقير آن است.» او افزوده بود: «اين سطح از نابرابری اقتصادی از دوران برده داری تا کنون بی سابقه بوده است.»
برنامه «نمای دور، نمای نزدیک» درباره شورش های انگلیس با حضور رضا تقی زاده و حسین باقرزاده
دکتر حسين باقرزاده، تحليلگر ساکن لندن در اين باره چنين می گويد: در جامعه انگليس ظرف دو سه سال اخير، امکانات رفاهی کاهش پيدا کرده، کمتر شده و هزينه های رفاهی کم شده است.
از طرف ديگر، نابرابری اقتصادی، يعنی تفاوت بين داراها و ندارها بيشتر شده است. در جامعه انگليس مانند بسياری از جوامع غربی ديگر ما شاهد اين هستيم که اقشار مرفه و پردرآمد به دليل سياست های اقتصادی دولت ها که مالياتشان را در برابر اين افراد کمتر کرده اند، و ساير سياست ها، درآمدشان افزوده شده است و اقشار محروم و کم درآمد بيشتر به حاشيه کشانده شده اند.
به هر حال تفاوت مابين درآمد اقشار محروم و قشرهای مرفه در دوسه دهه اخير بيشتر شده است و حتی در دوران حکومت کارگری در انگليس يعنی از سال ۱۹۹۷ تا سال گذشته – يعنی طی ۱۳ سال- که قرار بر اين بود فاصله ميان فقرا و ثروتمندان را کمتر کند، اما باز هم فاصله های طبقاتی بيشتر شده است.»
بحران اقتصادی چند سال اخير، بسياری از جوامع توسعه يافته را در مراحل گذار قرار داده است. مرحله ای که می تواند حامل بحران های اجتماعی باشد. با اين حال تحليل گران ديگری هم هستند که عوامل متفاوتی را به غير از اختلاف شديد طبقاتی، باعث و بانی شورش چهار روزه در پايتخت بريتانيا می دانند.
رشد گروه های آشوبگر و باندهای شرور در محلات فقيرنشين لندن، از موارد ديگری است که به گره های هرج و مرج چهار روزه لندن دامن زده است.
يک گروه فرصت طلب از شرايط ايجاد شده استفاده کردند و در جهت تامين خواسته های خودشان و يا ارضا شخصی، به اقداماتی مبادرت کردند که در شرايط عادی شايد جامعه انتظار بروز اين اقدامات را از آن گروه نداشته است. يعنی عواملی در بين اين گروه شورشی ديده می شدند که نه از محرومان جامعه بودند و نه از اقليت های نژادی و يا اصلا نمی شد آنها را در طبقات پايين اجتماعی قرار داد.
رضا تقی زاده
دکتر رضا تقی زاده، تحليلگر سياسی ساکن لندن: در واکنش های اجتماعی از اين دست، علت های مختلفی می تواند عامل اصلی يا عامل فرعی آن باشد. به هر حال يک گروه فرصت طلب از شرايط ايجاد شده استفاده کردند و در جهت تامين خواسته های خودشان و يا ارضا شخصی، به اقداماتی مبادرت کردند که در شرايط عادی شايد جامعه انتظار بروز اين اقدامات را از آن گروه نداشته است.
يعنی عواملی در بين اين گروه شورشی ديده می شدند که نه از محرومان جامعه بودند و نه از اقليت های نژادی و يا اصلا نمی شد آنها را در طبقات پايين اجتماعی قرار داد، ولی به هر حال اين فرصت طلبی، ظاهرا در همه مليت ها وجود دارد.»
علاوه بر اين گروه ها، کسان ديگری هم بودند که بر آتش آشوب ها دميدند.
تقی زاده: هسته مرکزی اعتراضات مربوط به گروه های آفريقايی تبار مقيم بريتانيا بود ولی بعضی از گروه های سفيد پوست هم همراه آنها شدند. به نظر می رسد کسانی که از آنها به عنوان «مليتان» يا نظامی گراهای دست چپی ياد می کنند هم از اين فرصت استفاده کردند.
همان طور که گروه های سرمايه دار يا گروه هشت يا گروه های اقتصادی بيست کشور جهان دور هم جمع می شوند، شما شاهد هستيد که گروه های چپ افراطی نظامی گرا، با خشن ترين وجه ممکن صفوف پليس را می شکنند، خيابان ها را تخريب می کنند، چراغ های راهنمايی را به هم می زنند و به مغازه های بزرگ حمله می کنند.
اين گروهها هم به هر حال در بريتانيا وجود دارند و آنها هم از اين فرصت استفاده کرده و همراه گروه های معترض سياهپوست شدند و به هر حال حوادثی را که ما شاهد آن بوديم رقم زدند.»
همين نکته، يعنی «فرصت طلبی»، رشد گروه های خلاف کار و سوء استفاده باندهای آشوبگر از بحران لندن از نظر ديگر تحليلگران، خود نتيجه ای است از همان بحث های اقتصادی.
حسين باقرزاده: به هر حال اين مسائل بخشی از ريشه های معضلات اقتصادی جامعه است که در مسائل نژادی در هم آميخته است. می دانيد که داستان لندن از کشته شدن يک مرد جوان سياهپوست به دست پليس آغاز شد. نمونه هايی از اين قبيل درگيری ها و شورش ها، قبلا هم وجود داشت.
اما چيزی که در واقعه اخير تازگی داشت اين بود که در گذشته وقتی اتفاقی رخ می داد، شورش در يک نقطه و يا نقاط محدودی شکل می گرفت و بعد هم در همان نقطه خاموش می شد. ولی اين بار مسئله از يک نقطه کوچک آغاز شد و به مناطقی که هيچ رابطه مستقيمی با اصل واقعه نداشتند، کشانده شد و اين چيزی بود که تا به حال در اين کشور سابقه نداشت.»
آن گونه که دکتر حسين باقرزاده، تحليلگر سياسی ساکن لندن تاکيد می کند، برخوردهای نژادی و کاستی های فرهنگی در بريتانيا اگر چه در شورش ها موثر بودند، اما باز هم بايد به بنيادهای اقتصادی آن بيشتر توجه کرد.
چيزی که در واقعه اخير تازگی داشت اين بود که در گذشته وقتی اتفاقی رخ می داد، شورش در يک نقطه و يا نقاط محدودی شکل می گرفت و بعد هم در همان نقطه خاموش می شد. ولی اين بار مسئله از يک نقطه کوچک آغاز شد و به مناطقی که هيچ رابطه مستقيمی با اصل واقعه نداشتند، کشانده شد و اين چيزی بود که تا به حال در اين کشور سابقه نداشت.
حسین باقرزاده
«در انگليس برخوردهای نژادگرايانه هميشه بوده و سابقه داشته ولی در طول دو يا سه دهه گذشته اين مسئله کاهش يافته است. يعنی الان به شدت دهه های گذشته، شاهد برخوردهای نژادی نيستيم. ولی هنوز نمونه های آن به خصوص در برخوردهای نيروهای پليس وجود دارد.
بنابر اين، اين قبيل مسائل فرهنگی هنوز وجود دارد ولو اينکه کمتر شده باشد، ولی معضلات اقتصادی کمتر نشده است. بنابر اين نابرابری های طبقاتی بيشتر شده است و اين مسئله به اين امر دامن زده است که عده زيادی از جوان های ناراضی به درون گتوهای اجتماعی معترض رانده شوند.
هستند کسانی که بيش از يک نسل بيکار بوده اند، يعنی پدران و مادرانشان شغلی نداشته اند و اين امر در خانواده آنها نهادينه شده و اميد به کار را در درون آنها از بين برده و باعث شده است که بيشتر و بيشتر به درون اين گروه های معترض و حاشيه ای جامعه و يا گروه هايی که فعاليت های غير قانونی دارند، کشانده شوند.»
نکته اينجاست که جامعه بريتانيا، نه يک جامعه استبدادی و بسته، بلکه نهادها و ارکان و قوانين دموکراتيک آن، منعی برای اعتراض های سياسی، فعاليت های حزبی، تحصن يا اعتصاب برای رفع مشکلات اجتماعی ايجاد نمی کند.
تقی زاده: دقيقا اينجا آزادی بيان وجود دارد و کسانی که معترض به هر طرز فکری هستند، حتی عليه دولت يا نظام سياسی اينجا، از طرف پليس حمايت می شوند تا بتوانند به راحتی و با آزادی نظرشان را بيان کنند.
اين درست همان نقطه ای است که می گوييم با وجود داشتن چنين آزادی هايی از اين دست، اگر گروهی متوسل به خشونت می شوند، دست به دزدی و غارت و اعتراض و آشوب می زنند – آن گونه که در بيرمنگام به کشته شدن سه جوان مسلمان انجاميد- دست به سوزاندن محل کسب و کار مردم می زنند و صدها ميليون دلار ضرر و زيان وارد می کنند، اين حرکت شان مورد سوال و ترديد قرار می گيرد. اين سوال پيش می آيد که چرا آنها با وجود داشتن اين آزادی ها، به رفتارهای خشن متوسل می شوند.»
به گفته اين تحليلگر در بريتانيا، ماهيت شورش ها و روند آن هيچ ربطی به يک اعتراض سياسی از سر خودآگاهی اجتماعی و حقوق شهروندی نداشته است.
«پيام هايی که اين افراد در سايت توئيتر برای همديگر ارسال کرده اند، بيشتر دعوت به يک تظاهر گروهی، دعوت به دزدی از يک مغازه بود. به اعتراض جمعی به شکل سياسی به هيچ وجه شباهتی نداشت. در لندن که قريب به ۲۰۰ گروه نه چندان اخلاقی که آنها را «گنگ ها» می نامند، وجود دارد، اکثر اعضا اين گروه ها در محله ها و در روز دوم ناآرامی ها با همديگر متحد شده و اختلافات درون گروهی خودشان را که در حالت عادی محله به محله با همديگر می جنگند را کنار گذاشته بودند تا بتوانند از اين فرصت برای تامين نيازهايشان استفاده کنند.
هيچ چيزی در اين ناآرامی ها وجود نداشت که آن را شبيه به يک جريان سياسی و يا اعتراض مدنی کند. بلکه اين آشوب ها يک نوع پرخاش جويی يا ابراز ناراحتی و استفاده از فرصت فراهم شده برای تامين خواسته های شخصی بود.»
اما اين نتيجه گيری از سوی طرفداران نظريه ای که بنياد اين شورش و غارت و تخريب ناگهانی را، اقتصادی می دانند مورد ترديد قرار دارد.
باقرزاده: از یک لحاظ در جامعه غرب، ما مشکلی نمی بينيم. ارزش های دمکراتيک در جامعه غرب، تثبيت شده و پيش رفته است و اين مسئله در فرهنگ جامعه هم جا افتاده است و درباره آن نگرانی چندانی وجود ندارد.
آنچه که مطرح است اين است که از نظر اقتصادی اين دموکراسی آشکار و بارز نبوده است. يعنی اگر بخواهيم دموکراسی اقتصادی را اين گونه تعريف کنيم که جامعه بتواند از يک برابری برخوردار باشد و طبقات محروم هم بتوانند از امکانات بيشتری استفاده کنند، بايد بگويم اين پديده در جامعه انگليس مثل ساير جوامع غربی ديگر، ضعيف شده است.
يعنی از سياست های مالی خاصی که در انگليس در دهه هشتاد و تحت دولت خانم تاچر و در آمريکا با حکومت ريگان آغاز شد، از آن زمان به بعد ما شاهد افزايش فاصله های طبقاتی بوديم و اين امر کمک کرده است که نابرابری های اقتصادی افزايش يابد.»
دکتر حسين باقرزاده در ادامه می گويد: اينکه عده زيادی در اين ميان به غارت و آتش سوزی دست زدند، تصور می کنم در همه شورش های اجتماعی وجود دارد. شما به شورش های انقلابی جهان سوم هم اگر نگاه کنيد می بينيد که در اين ميان، خلافکاری ها و کارهايی انجام می شود که ممکن است باعث صدمه زدن و يا ايجاد ضرر به بقيه شهروندان شود. ولی در آن شرايط، آن عواملی که مردم را به خيابان ها می کشاند بسيار عميق تر از عامل صرفا جرم گرايی و يا عادت به جرم باشد که ممکن است برخی از افراد جامعه به آن عادت کرده باشند و در اين شرايط دست به عمل می زنند.»
با اين همه، هم طرفداران ريشه های اقتصادی بحران در لندن و هم طرفداران ريشه های فرهنگی اين وقايع ، در جمع بندی نهايی خود، آن گونه که دکتر رضا تقی زاده می گويد، عوامل متعدد را دخيل می دانند.
«پليس بريتانيا هم در اين مورد مقصر شناخته شد، چرا که انتظار داشتند که عکس العمل پليس نسبت به اين نوع وقايع تندتر باشد. به نظر می رسد که وقتی يک پليس لندن در دو يا سه ماه قبل متهم شده بود به اين که يکی از معترضين را هل داده است و آن معترض در خيابان کشته شده است، و آن پليس به دادگاه رفت و محاکمه و خلع لباس شد، بقيه نيروهای پليس به نوعی به اين واقعه عکس العمل نشان دادند.
البته ريشه های اين قضيه تنها در فرصت طلبی مردم و عکس العمل ملايم پليس نيست. اينجا يک جامعه آزاد است که حتی پدر و مادر هم نمی توانند مانع آزادی جوانان بشوند. معترضين ، اقليت هايی بودند که اکثرا از کشورهای آفريقايی به بريتانيا مهاجرت کرده اند و احساس تعلق کمتری به اين جامعه می کنند و شايد هم از طبقات کم درآمدتر اين جامعه هستند.
بنابر اين آميزه ای از مسائل اقتصادی، مشکلات دموکراسی و بند بودن دست و پای پليس در برخورد با اين افراد از جمله عواملی بود که از آنها به عنوان تشديد کننده و يا آغاز کننده ماجرا در اين واقعه ياد می شود.»