سلسله کمونيستی کره شمالی دومين سلطان خويش را از دست داد: کيم جونگ ايل که در سال ۱۹۹۴ به جای پدرش کيم ايل سونگ بر تخت رهبری «جمهوری دمکراتيک خلق کره» تکيه زده بود، جای خود را به فرزند سی ساله اش کيم جونگ اون سپرد.
طنز سياه
صفاتی که نظام حاکم بر نيمه شمالی کره يدک می کشد (جمهوری + دموکراتيک+ خلق)، يکی از عريان ترين طنزهای سياهی است که تئاتر سياست در يکصد سال گذشته به نمايش گذاشت. و آنچه در درون مرزهای قفل خورده اين کشور بر بيست و پنج ميليون نفر از مردمان نگون بخت اش می گذرد، نشانه رياکاری دنيايی است که می تواند بر تبهکاری هايی چنين آشکار چشم ببندد.
رايج ترين شعار حاکم بر کره شمالی چنين فرمان می دهد: «همچون کيم ايل سونگ و کيم جونگ ايل بينديشيم، سخن بگوييم و عمل کنيم.» از امروز، با بر تخت نشستن کيم جونگ اون، نام او در کنار دو «ستاره درخشان» پيشين قرار خواهد گرفت.
کره شمالی يکی از پيامد های جنگ جهانی دوم است که در سال ۱۹۴۸ زير حمايت شوروی در بخش شمالی شبه جزيره کره به وجود آمد، حال آنکه در بخش جنوبی همان شبه جزيره، نظامی زير حمايت آمريکا شکل گرفت.
در ماه ژوئن ۱۹۵۰، با حمله نيروهای شمال به جنوب، جنگ بزرگی آغاز شد که در آن ارتش زير فرماندهی کيم ايل سونگ با برخورداری از پشتيبانی گسترده «داوطلبان» چين مائوييستی، به منظور تامين وحدت کره در زير سلطه کمونيسم، رو در روی نيرو های غربی و عمدتا آمريکايی قرار گرفت که زير پرچم سازمان ملل متحد می جنگيدند.
اين تهاجم به نتيجه نرسيد و دو طرف، در پی آتش بس ژوييه ۱۹۵۳، در پشت همان مرزهای بر جای مانده از جنگ جهانی دوم (مدار سی و هشت)، متوقف شدند.
جنگ خونين سه ساله کره، يکی از نخستين زور آزمايی های بزرگ شرق و غرب در پی جنگ جهانی دوم بود. دستگاه تبليغاتی استالينی، با توان بی نظير خويش، توانست بخش بسيار وسيعی از افکار عمومی جهان را به سود مهاجمان زير رهبری دستگاه مخوف کيم ايل سونگ، بسيج کند.
شعار «يانکی به خانه ات برگرد» بر ديوار بسياری از پايتخت های غرب نقش بست و شمار چشمگيری از سرشناس ترين روشنفکران جهان از «امپرياليست ها» می خواستند به «خلق قهرمان کره» اجازه دهد زير رهبری رفيق کيم ايل سونگ متحد شود.
پيکار روشنفکران به سود کمونيست های کره شمالی به ايران هم کشيده شد. شعر معروف شاملو برای رفيق «شن چوی» کره ای به همين مناسبت سروده شد:
شن چو کجاست جنگ؟
در خانه تو
در کره
در آسيای دور؟
شاعر مشهور معاصر ايران را، در دفاع از بنيادگذاران يکی از تبهکارترين ديکتاتوری های قرن بيستم، نبايد سرزنش کرد. فضای جهان در آن زمان، و سال های دراز بعد از آن، چنين بود و هنوز همان سنت، البته در ابعادی بسيار کوچک تر، در بخشی از روشنفکران ريشه دارد.
نور و تاريکی
از پايان جنگ سه ساله کره تا به امروز، طی حدود شصت سال، دو نيمه شبه جزيره، در دو سوی همان مدار سی و هشت درجه، به دو راه کاملا متفاوت گام نهادند. اين دو راه، نتايجی به بار آوردند که برای بسياری از پژوهشگران، از جمله اقتصاد دانان، گنجينه ای از تجربه را به نمايش می گذارد.
آنها که هواپيمای شان شبانگاه از فراز شبه جزيره کره می گذرد، شمال را فرو رفته در تاريکی می بينند، حال آنکه جنوب غرق در نور است. درخشش اقتصادی کره جنوبی، گذار آرام آن از ديکتاتوری به مردمسالاری و شکوفايی اش در عرصه های گوناگون فرهنگی، نماد يکی از شگفت ترين «معجزه» های اقتصادی چند دهه گذشته است. امروز کره جنوبی، که سيزدهمين قدرت اقتصادی دنيا است، در فروش رآکتورهای هسته ای به ابوظبی بر آلمان و فرانسه غلبه می کند و در عرصه تکنولوژی های نوين نيز «گالاکسی» را به دنيا ارائه می دهد که دست کمی از «آی پاد» آمريکايی ندارد.
کره شمالی اما، به رغم برخورداری از ثروت های زير زمينی (فلزات گرانبها و خاک های کمياب) در رده نود و سومين اقتصاد جهان (هشتاد پله پايين تر از جنوب) دست و پا می زند و طی دو دهه اخير، بارها هزاران نفر از مردمان اش با فرو رفتن در کام قحطی های مخوف، جان سپرده اند. همين امروز هم، بدون کمک های غذايی جنوب، شمالی ها با گرسنگی های مرگبار دست به گريبان خواهند شد. رژه های آنچنانی همراه با انبوه سلاح ها، نتوانسته است اين فقر سياه را بپوشاند.
به اين سان دو نيمه يک شبه جزيره، با يک تاريخ و يک زبان و يک مذهب، به دليل گزينش های اقتصادی خود، به دو نتيجه کاملا متفاوت رسيده اند.
اين تجربه ثابت می کند که با انتخاب های درست در عرصه اقتصادی، می توان حتی بر بسياری از بن بست های تاريخی و فرهنگی غالب آمد. عکس اين سخن نيز درست است: چه بسا ملت هايی که با تاريخ و فرهنگ درخشان، به دليل گزينش های نادرست، به روز سياه نشسته اند. اين را، ايرانيان، خوب می دانند.
طنز سياه
صفاتی که نظام حاکم بر نيمه شمالی کره يدک می کشد (جمهوری + دموکراتيک+ خلق)، يکی از عريان ترين طنزهای سياهی است که تئاتر سياست در يکصد سال گذشته به نمايش گذاشت. و آنچه در درون مرزهای قفل خورده اين کشور بر بيست و پنج ميليون نفر از مردمان نگون بخت اش می گذرد، نشانه رياکاری دنيايی است که می تواند بر تبهکاری هايی چنين آشکار چشم ببندد.
رايج ترين شعار حاکم بر کره شمالی چنين فرمان می دهد: «همچون کيم ايل سونگ و کيم جونگ ايل بينديشيم، سخن بگوييم و عمل کنيم.» از امروز، با بر تخت نشستن کيم جونگ اون، نام او در کنار دو «ستاره درخشان» پيشين قرار خواهد گرفت.
کره شمالی يکی از پيامد های جنگ جهانی دوم است که در سال ۱۹۴۸ زير حمايت شوروی در بخش شمالی شبه جزيره کره به وجود آمد، حال آنکه در بخش جنوبی همان شبه جزيره، نظامی زير حمايت آمريکا شکل گرفت.
در ماه ژوئن ۱۹۵۰، با حمله نيروهای شمال به جنوب، جنگ بزرگی آغاز شد که در آن ارتش زير فرماندهی کيم ايل سونگ با برخورداری از پشتيبانی گسترده «داوطلبان» چين مائوييستی، به منظور تامين وحدت کره در زير سلطه کمونيسم، رو در روی نيرو های غربی و عمدتا آمريکايی قرار گرفت که زير پرچم سازمان ملل متحد می جنگيدند.
اين تهاجم به نتيجه نرسيد و دو طرف، در پی آتش بس ژوييه ۱۹۵۳، در پشت همان مرزهای بر جای مانده از جنگ جهانی دوم (مدار سی و هشت)، متوقف شدند.
جنگ خونين سه ساله کره، يکی از نخستين زور آزمايی های بزرگ شرق و غرب در پی جنگ جهانی دوم بود. دستگاه تبليغاتی استالينی، با توان بی نظير خويش، توانست بخش بسيار وسيعی از افکار عمومی جهان را به سود مهاجمان زير رهبری دستگاه مخوف کيم ايل سونگ، بسيج کند.
شعار «يانکی به خانه ات برگرد» بر ديوار بسياری از پايتخت های غرب نقش بست و شمار چشمگيری از سرشناس ترين روشنفکران جهان از «امپرياليست ها» می خواستند به «خلق قهرمان کره» اجازه دهد زير رهبری رفيق کيم ايل سونگ متحد شود.
پيکار روشنفکران به سود کمونيست های کره شمالی به ايران هم کشيده شد. شعر معروف شاملو برای رفيق «شن چوی» کره ای به همين مناسبت سروده شد:
شن چو کجاست جنگ؟
در خانه تو
در کره
در آسيای دور؟
شاعر مشهور معاصر ايران را، در دفاع از بنيادگذاران يکی از تبهکارترين ديکتاتوری های قرن بيستم، نبايد سرزنش کرد. فضای جهان در آن زمان، و سال های دراز بعد از آن، چنين بود و هنوز همان سنت، البته در ابعادی بسيار کوچک تر، در بخشی از روشنفکران ريشه دارد.
نور و تاريکی
از پايان جنگ سه ساله کره تا به امروز، طی حدود شصت سال، دو نيمه شبه جزيره، در دو سوی همان مدار سی و هشت درجه، به دو راه کاملا متفاوت گام نهادند. اين دو راه، نتايجی به بار آوردند که برای بسياری از پژوهشگران، از جمله اقتصاد دانان، گنجينه ای از تجربه را به نمايش می گذارد.
آنها که هواپيمای شان شبانگاه از فراز شبه جزيره کره می گذرد، شمال را فرو رفته در تاريکی می بينند، حال آنکه جنوب غرق در نور است. درخشش اقتصادی کره جنوبی، گذار آرام آن از ديکتاتوری به مردمسالاری و شکوفايی اش در عرصه های گوناگون فرهنگی، نماد يکی از شگفت ترين «معجزه» های اقتصادی چند دهه گذشته است. امروز کره جنوبی، که سيزدهمين قدرت اقتصادی دنيا است، در فروش رآکتورهای هسته ای به ابوظبی بر آلمان و فرانسه غلبه می کند و در عرصه تکنولوژی های نوين نيز «گالاکسی» را به دنيا ارائه می دهد که دست کمی از «آی پاد» آمريکايی ندارد.
کره شمالی اما، به رغم برخورداری از ثروت های زير زمينی (فلزات گرانبها و خاک های کمياب) در رده نود و سومين اقتصاد جهان (هشتاد پله پايين تر از جنوب) دست و پا می زند و طی دو دهه اخير، بارها هزاران نفر از مردمان اش با فرو رفتن در کام قحطی های مخوف، جان سپرده اند. همين امروز هم، بدون کمک های غذايی جنوب، شمالی ها با گرسنگی های مرگبار دست به گريبان خواهند شد. رژه های آنچنانی همراه با انبوه سلاح ها، نتوانسته است اين فقر سياه را بپوشاند.
به اين سان دو نيمه يک شبه جزيره، با يک تاريخ و يک زبان و يک مذهب، به دليل گزينش های اقتصادی خود، به دو نتيجه کاملا متفاوت رسيده اند.
اين تجربه ثابت می کند که با انتخاب های درست در عرصه اقتصادی، می توان حتی بر بسياری از بن بست های تاريخی و فرهنگی غالب آمد. عکس اين سخن نيز درست است: چه بسا ملت هايی که با تاريخ و فرهنگ درخشان، به دليل گزينش های نادرست، به روز سياه نشسته اند. اين را، ايرانيان، خوب می دانند.