ايرانيان اهل فرهنگ، سالهاست که با حسرت از متروها، قطارها، پارک ها، ترامواها و اتوبوس هايی در شهرهای اروپايی سخن می گويند که مردمان از هر قشر، فرصت کوتاهی هم که شده، به خواندن کتابی سر می کنند.
تصويری حسرت بار که قطع رابطه ايرانيان با اين کالای فرهنگی را برای بيننده ايرانی مهاجر يا مسافر به اروپا، اگر نگوييم دردناکتر، دستکم برجسته تر می سازد.
تعدادی از کتابفروشی ها و ناشران تهران در خيابان کريم خان از هفته گذشته ، به عنوان یک راهکار، گذر فرهنگی کتاب راه انداخته اند، با تخفيف ده درصدی و جايزه. شايد که به اين ترفند، رهگذرانی که خسته و بی اعتنا از برابر ويترين های اين کتابفروشی ها در گذرند، لحظه ای پا سست کنند و خدا را چه ديدی؛ تورقی و خريدی از کتب رنگارنگ.
مراسمی هم همان جا برگزار شده در بزرگداشت عبدالرحيم جعفری، معروف به پدر نشر ايران و مدير سابق انتشارات اميرکبير. یک سخنران آنجا از وضع وخيم کتاب گفته اند و خبر از ورشکستگی برخی ناشران داده اند.
سيمين بهبهانی، شاعر نامدار ايرانی که در اين مراسم حاضر بوده ، چنين می گويد: صحبت از کتاب و وضع کتابفروشی ها و صاحبان نشر بود. گفته شد که اينها وضع شان خيلی خراب شده و درآمدشان کم شده و تکافوی مخارج شان را نمی دهد.
گفته شد که اينها يکی يکی دارند پشت سر هم ورشکسته می شوند. سخنرانی هايی انجام شد که من زياد با آنها موافق نبودم. چون همه سخنرانی ها بر پايه اين بود که فرهنگ کتابخوانی در ايران پايين آمده است. اما من اين را قبول ندارم، مردم با فرهنگ تر از گذشته هستند.
چطور ممکن است در ۳۰ يا ۴۰ سال پيش مردم با فرهنگ بوده اند و کتاب می خوانده اند؟ ولی الان بعد از گذشت اين مدت، بی فرهنگ شده اند؟
اين را من باور ندارم. وقتی دو سه نفر از اين موضع صحبت کردند، من هم با کمال صراحت، صدايم را بلند کردم و گفتم که اين تصور درست نيست.
مشکل اين است که اينجا کتابی که خواندنی باشد، چاپ نمی شود. چاپ کتاب و تيراژها به شدت پايين آمده است و سانسور در کتاب ها زياد است.
من گفتم علت اصلی عدم اقبال به کتابخوانی اين است که کتاب قابل توجهی چاپ نمی شود تا مردم استقبال کنند. چرا گناهش را به گردن بی فرهنگی مردم می گذاريد؟»
با اين حال کارشناسانی هستند که معتقدند موضوع فقر کتابخوانی ايرانيان، پيچيده تر از آن است که صرفا با مسئله سانسورمرتبطش کنند.
فتح الله بی نياز، نويسنده و منتقد در تهران: اين يک امر دو سويه است. يعنی يک طرفش خود کتاب و توليد کننده کتاب است و يک سوی آن هم جامعه قرار دارد.
جامعه هم يک بخش نيست. يک بخشش مردم هستند و يک بخش آن هم دولت و حکومت است. مجموعه عملکرد اينها بايد به نحوی باشد که مردم به سمت کتابخوانی تشويق شوند. معمولا در جوامع دموکراتيک و پيشرفته، يک بخشی از جامعه از ساير بخش ها جلوتر است. اين قشر بالنده در جامعه ما ساخته نشده است. اينها برای کتابخوانی شکل نگرفته اند.
خيلی ها حاضرند برای يک تی شرت يا پيتزا پول بالايی پرداخت کنند، اما برای خريد کتاب حاضر نيستند پول پرداخت کنند. حتی اگر کتاب را به شکل مجانی در اختيارشان بگذاری، از خواندن کتاب امساک می ورزند. چون پرورش پيدا نکرده اند.»
منتقدان ديگر اما می گويند که حجم سانسور در ايران چنان است که به بی اعتمادی مردم نسبت به کتاب ها و در نتيجه به رويگردانی از کتاب منجر شده است.
سيمين بهبهانی: من فکر می کنم اعتماد مردم به هر مسئله ای در اين زمانه بسيار کم شده است. حتی اگر کسی در مورد مذهب و دين صحبت کند، مردم اعتقادی به صحبت کننده و به صحبت ندارند.
با اين کم شدن اعتماد، قشر کتابخوان ديگر رغبت کتاب خواندن نمی کند و اگر هم واقعا مايل به مطالعه باشد، کتابی در دسترسش نيست که قابل خواندن باشد. تيراژ کتاب ها اندکند و کتاب ها خيلی حساب شده و (با) سانسور منتشر می شوند. اين روش مربوط به دو سال يا پنج سال پيش نيست، بلکه از اول انقلاب تا به حال اين روش ادامه داشته است.
در اين شرايط نه نويسنده رغبت نوشتن دارد و نه خواننده رغبت خواندن. اين مسئله روی روحيه نويسنده هم اثر می گذارد.»
اين بانوی شاعر ايرانی در ادامه، از نويسندگان و شاعرانی مثال می آورد که در همين شرايط دشوار برای کتاب و کتابخوانی اما، به دليل آنکه مورد اعتماد مردمند، آثارشان به خوبی به فروش می رسد.
سیمین بهبهانی: کليات اشعار من که در سال ۸۲ منتشر شد، در چاپ اول يازده هزار نسخه منتشر شد و کليه اين کتاب ها در طول پنج يا شش ماه به فروش رفت و تا امروز به چاپ پنجم رسيده است و من از فروش آن راضی بودم. اين به علت اين بود که آن کتاب که اتفاقا کمتر سانسور شده بود، ولی به هر حال با سانسور منتشر شد. به جز آن؛ کتاب های شاملو، کتاب های دولت آبادی، کتاب های سپانلو، مجابی و سيد علی صالحی با تيراژهای بالا و فروش بالا مواجهند.
من ازحوزه ادبيات مثال آوردم. به عنوان مثال الان کتاب های خانم کبيری و آقای اصغر الهی هم منتشر می شود و فروش خوبی هم دارد. ولی کتاب هايی که سانسور شده است و نويسنده به راحتی نمی تواند در آن حرفش را بزند، معلوم است که مورد اعتماد مردم قرار نمی گيرد.»
اما، فتح الله بی نياز، نويسنده و منتقد ادبی در تهران در پاسخ به اين استدلال می گويد: من با اين استدلال موافق نيستم. اولا تيراژ کتاب های دوستانی که نام برده شد، نسبت به ۷۵ ميليون جمعيت کشور، آن قدرها هم بالا نيست.
دوم اينکه من با طيف زيادی از نويسندگان، شاعران، مترجمان و ويراستاران و ناشران در ارتباطم. اينها اصلا استدلالشان اين نيست که اگر کتاب شعر فلان شاعر به چاپ برسد، چون مردم به آن اطمينان دارند، آن را می خرند. خير. اصلا اين استدلال وجود ندارد. حتی اين استدلال وجود دارد که کتابی که به آن اجازه چاپ داده اند، پس چيز قابل توجهی در آن نيست.
مسئله فراتر از اين است. مسئله اين است که همين دوستانی که کتاب هايشان پرفروش است، در چه مقياسی پرفروش است؟ شما با فروش کتاب در ايتاليا مقايسه کنيد. اصلا قابل مقايسه نيست. من می خوانم که از فلان نويسنده ای که پيش از اين فقط يک مجموعه داستان به چاپ رسانده است، مجموعه کتابی با تيراژ ۲۵۰ هزار نسخه به چاپ رسيده است.»
به گفته آقای بی نياز، نويسنده کتاب های متعدد رمان و مقالات نقد ادبی، کار از پايه خراب است و ايراد دارد.
فتح الله بی نیاز: به اعتقاد من فعاليت ناشرانی که می آيند و راسته فروش کتاب داير می کنند، معضل کتابخوانی و کتابفروشی در ايران را حل نمی کند.
اين قهر زاييده يک روز يا دو روز نيست. اين قهر زاييده يک روند طولانی است. اينکه آيا دولت مانع شده است که مردم کتاب بخوانند، يا خود مردم تمايل به کتابخوانی ندارند؟ در واقع همان مسئله مرغ و تخم مرغ است. هر دو محصول يک پروسه اند. محاصل يک روندند و نمی شود بين آنها تفکيک قائل شد.
همان طور که من در مقاله ای به اين نکته در زمانی که شما دبير سرويس فرهنگی روزنامه ايران بوديد، اشاره کردم که بنده شخصا معتقدم اگر تشويق ها از سطوح دبستان شروع بشود و تا مقطع دانشگاه ادامه يابد، صد در صد وضع ادبيات ما فرق خواهد کرد.»
اهميت آموزش و پرورش را با جامعه شناسی که در آموزش و پرورش ايران مدتها کار پژوهشی کرده است، در ميان نهادم.
سعيد پيوندی، ساکن پاريس: نظام آموزشی در ايران و در سراسر جهان از دو جنبه می تواند در ميزان کتابخوانی يک جامعه اثربخش باشد.
تاثير اول آن به محتوای کتابهای درسی و جذاب بودن و انتخاب مطالب برمی گردد. انتخاب مطالبی که کودکان را نسبت به کتابخوانی علاقمند کند، نقش بسيار مهمی در اين ميان بازی می کند.
بسياری ازنظام های آموزشی دنيا به دليل پايين آمدن ميزان کتابخوانی در جامعه، مطالب درسی را ارزيابی کرده اند تا ببينند که آيا اين مطالب به اندازه کافی برای دانش آموزان جذابيت دارند تا تبديل به يک انگيزه و فرهنگ کتابخوانی تبديل بشوند؟
اما بعد دومی که در بسياری از نظام های آموزشی مورد تجديد نظر قرار گرفته است، اين است که نظام های آموزشی به طور مستقل و از همان ابتدا، دانش آموز را به «کتابخوان» تبديل می کنند.
يعنی کتاب های درسی فقط بخشی از فعاليت های آموزشی را تشکيل می دهند و دانش آموزان برای انجام فعاليت های مدرسه بايستی به طور وسيع به منابع خارج از کتاب های درسی مراجعه کنند و در واقع يک نوع فرهنگ مراجعه به کتاب و کتابخوانی وجود دارد.»
به گفته اين جامعه شناس، نظام آموزشی ايران برای اعمال کنترل بر يک دانش آموز، همه راه ها به سمت کتاب را عملا بسته است.
سعید پیوندی: همان طور که ارزيابی ها نشان داده است، کتاب های درسی برای بچه های ايرانی جذابيت بسيار کمی دارد. برای اينکه نويسندگان خوب ايرانی به تدريج از محتوای کتاب های درسی حذف می شوند و مطالب تکراری و دينی مربوط به زمان های گذشته و غير جذاب در طول زمان به تدريج، محتوای کتاب های درسی را پر می کنند و زيادتر شده اند.
در حقيقت اين کتاب ها، عملا از طريق اين نوع مطالب و يا از طريق نوع روش های تربيتی که در کلاس استفاده می شود، کودکان را «ضد کتاب و کتابخوانی » بار می آورند.
به هر حال و با توجه به اينکه امروز همه بچه های ايران به مدرسه می روند، دقيقا آنجاست که بايد بياموزند که چرا بايد کتاب خواند و کتاب خواندن يعنی چه؟ اين کودکان بايد در عمل اين کار را در مدرسه تمرين کنند و بياموزند، تا بعدها و در بزرگسالی تبديل به کتابخوان های حرفه ای بشوند و بتوانند با فرهنگ و ادبيات رابطه مستقيمی برقرار کنند.»
تصويری حسرت بار که قطع رابطه ايرانيان با اين کالای فرهنگی را برای بيننده ايرانی مهاجر يا مسافر به اروپا، اگر نگوييم دردناکتر، دستکم برجسته تر می سازد.
تعدادی از کتابفروشی ها و ناشران تهران در خيابان کريم خان از هفته گذشته ، به عنوان یک راهکار، گذر فرهنگی کتاب راه انداخته اند، با تخفيف ده درصدی و جايزه. شايد که به اين ترفند، رهگذرانی که خسته و بی اعتنا از برابر ويترين های اين کتابفروشی ها در گذرند، لحظه ای پا سست کنند و خدا را چه ديدی؛ تورقی و خريدی از کتب رنگارنگ.
گفت و گو با سیمین بهبهانی، سعید پیوندی و فتح الله بی نیاز درباره وضعیت کتابخوانی در ایران
مراسمی هم همان جا برگزار شده در بزرگداشت عبدالرحيم جعفری، معروف به پدر نشر ايران و مدير سابق انتشارات اميرکبير. یک سخنران آنجا از وضع وخيم کتاب گفته اند و خبر از ورشکستگی برخی ناشران داده اند.
سيمين بهبهانی، شاعر نامدار ايرانی که در اين مراسم حاضر بوده ، چنين می گويد: صحبت از کتاب و وضع کتابفروشی ها و صاحبان نشر بود. گفته شد که اينها وضع شان خيلی خراب شده و درآمدشان کم شده و تکافوی مخارج شان را نمی دهد.
مشکل اين است که اينجا کتابی که خواندنی باشد، چاپ نمی شود. چاپ کتاب و تيراژها به شدت پايين آمده است و سانسور در کتاب ها زياد است.
من گفتم علت اصلی عدم اقبال به کتابخوانی اين است که کتاب قابل توجهی چاپ نمی شود تا مردم استقبال کنند. چرا گناهش را به گردن بی فرهنگی مردم می گذاريد؟
سیمین بهبهانی
گفته شد که اينها يکی يکی دارند پشت سر هم ورشکسته می شوند. سخنرانی هايی انجام شد که من زياد با آنها موافق نبودم. چون همه سخنرانی ها بر پايه اين بود که فرهنگ کتابخوانی در ايران پايين آمده است. اما من اين را قبول ندارم، مردم با فرهنگ تر از گذشته هستند.
چطور ممکن است در ۳۰ يا ۴۰ سال پيش مردم با فرهنگ بوده اند و کتاب می خوانده اند؟ ولی الان بعد از گذشت اين مدت، بی فرهنگ شده اند؟
اين را من باور ندارم. وقتی دو سه نفر از اين موضع صحبت کردند، من هم با کمال صراحت، صدايم را بلند کردم و گفتم که اين تصور درست نيست.
مشکل اين است که اينجا کتابی که خواندنی باشد، چاپ نمی شود. چاپ کتاب و تيراژها به شدت پايين آمده است و سانسور در کتاب ها زياد است.
من گفتم علت اصلی عدم اقبال به کتابخوانی اين است که کتاب قابل توجهی چاپ نمی شود تا مردم استقبال کنند. چرا گناهش را به گردن بی فرهنگی مردم می گذاريد؟»
با اين حال کارشناسانی هستند که معتقدند موضوع فقر کتابخوانی ايرانيان، پيچيده تر از آن است که صرفا با مسئله سانسورمرتبطش کنند.
فتح الله بی نياز، نويسنده و منتقد در تهران: اين يک امر دو سويه است. يعنی يک طرفش خود کتاب و توليد کننده کتاب است و يک سوی آن هم جامعه قرار دارد.
جامعه هم يک بخش نيست. يک بخشش مردم هستند و يک بخش آن هم دولت و حکومت است. مجموعه عملکرد اينها بايد به نحوی باشد که مردم به سمت کتابخوانی تشويق شوند. معمولا در جوامع دموکراتيک و پيشرفته، يک بخشی از جامعه از ساير بخش ها جلوتر است. اين قشر بالنده در جامعه ما ساخته نشده است. اينها برای کتابخوانی شکل نگرفته اند.
خيلی ها حاضرند برای يک تی شرت يا پيتزا پول بالايی پرداخت کنند، اما برای خريد کتاب حاضر نيستند پول پرداخت کنند. حتی اگر کتاب را به شکل مجانی در اختيارشان بگذاری، از خواندن کتاب امساک می ورزند. چون پرورش پيدا نکرده اند.»
منتقدان ديگر اما می گويند که حجم سانسور در ايران چنان است که به بی اعتمادی مردم نسبت به کتاب ها و در نتيجه به رويگردانی از کتاب منجر شده است.
سيمين بهبهانی: من فکر می کنم اعتماد مردم به هر مسئله ای در اين زمانه بسيار کم شده است. حتی اگر کسی در مورد مذهب و دين صحبت کند، مردم اعتقادی به صحبت کننده و به صحبت ندارند.
با اين کم شدن اعتماد، قشر کتابخوان ديگر رغبت کتاب خواندن نمی کند و اگر هم واقعا مايل به مطالعه باشد، کتابی در دسترسش نيست که قابل خواندن باشد. تيراژ کتاب ها اندکند و کتاب ها خيلی حساب شده و (با) سانسور منتشر می شوند. اين روش مربوط به دو سال يا پنج سال پيش نيست، بلکه از اول انقلاب تا به حال اين روش ادامه داشته است.
در اين شرايط نه نويسنده رغبت نوشتن دارد و نه خواننده رغبت خواندن. اين مسئله روی روحيه نويسنده هم اثر می گذارد.»
خيلی ها حاضرند برای يک تی شرت يا پيتزا پول بالايی پرداخت کنند، اما برای خريد کتاب حاضر نيستند پول پرداخت کنند. حتی اگر کتاب را به شکل مجانی در اختيارشان بگذاری، از خواندن کتاب امساک می ورزند. چون پرورش پيدا نکرده اند.
فتح الله بی نیاز، منتقد ادبی
اين بانوی شاعر ايرانی در ادامه، از نويسندگان و شاعرانی مثال می آورد که در همين شرايط دشوار برای کتاب و کتابخوانی اما، به دليل آنکه مورد اعتماد مردمند، آثارشان به خوبی به فروش می رسد.
سیمین بهبهانی: کليات اشعار من که در سال ۸۲ منتشر شد، در چاپ اول يازده هزار نسخه منتشر شد و کليه اين کتاب ها در طول پنج يا شش ماه به فروش رفت و تا امروز به چاپ پنجم رسيده است و من از فروش آن راضی بودم. اين به علت اين بود که آن کتاب که اتفاقا کمتر سانسور شده بود، ولی به هر حال با سانسور منتشر شد. به جز آن؛ کتاب های شاملو، کتاب های دولت آبادی، کتاب های سپانلو، مجابی و سيد علی صالحی با تيراژهای بالا و فروش بالا مواجهند.
من ازحوزه ادبيات مثال آوردم. به عنوان مثال الان کتاب های خانم کبيری و آقای اصغر الهی هم منتشر می شود و فروش خوبی هم دارد. ولی کتاب هايی که سانسور شده است و نويسنده به راحتی نمی تواند در آن حرفش را بزند، معلوم است که مورد اعتماد مردم قرار نمی گيرد.»
اما، فتح الله بی نياز، نويسنده و منتقد ادبی در تهران در پاسخ به اين استدلال می گويد: من با اين استدلال موافق نيستم. اولا تيراژ کتاب های دوستانی که نام برده شد، نسبت به ۷۵ ميليون جمعيت کشور، آن قدرها هم بالا نيست.
دوم اينکه من با طيف زيادی از نويسندگان، شاعران، مترجمان و ويراستاران و ناشران در ارتباطم. اينها اصلا استدلالشان اين نيست که اگر کتاب شعر فلان شاعر به چاپ برسد، چون مردم به آن اطمينان دارند، آن را می خرند. خير. اصلا اين استدلال وجود ندارد. حتی اين استدلال وجود دارد که کتابی که به آن اجازه چاپ داده اند، پس چيز قابل توجهی در آن نيست.
مسئله فراتر از اين است. مسئله اين است که همين دوستانی که کتاب هايشان پرفروش است، در چه مقياسی پرفروش است؟ شما با فروش کتاب در ايتاليا مقايسه کنيد. اصلا قابل مقايسه نيست. من می خوانم که از فلان نويسنده ای که پيش از اين فقط يک مجموعه داستان به چاپ رسانده است، مجموعه کتابی با تيراژ ۲۵۰ هزار نسخه به چاپ رسيده است.»
به گفته آقای بی نياز، نويسنده کتاب های متعدد رمان و مقالات نقد ادبی، کار از پايه خراب است و ايراد دارد.
فتح الله بی نیاز: به اعتقاد من فعاليت ناشرانی که می آيند و راسته فروش کتاب داير می کنند، معضل کتابخوانی و کتابفروشی در ايران را حل نمی کند.
اين قهر زاييده يک روز يا دو روز نيست. اين قهر زاييده يک روند طولانی است. اينکه آيا دولت مانع شده است که مردم کتاب بخوانند، يا خود مردم تمايل به کتابخوانی ندارند؟ در واقع همان مسئله مرغ و تخم مرغ است. هر دو محصول يک پروسه اند. محاصل يک روندند و نمی شود بين آنها تفکيک قائل شد.
همان طور که من در مقاله ای به اين نکته در زمانی که شما دبير سرويس فرهنگی روزنامه ايران بوديد، اشاره کردم که بنده شخصا معتقدم اگر تشويق ها از سطوح دبستان شروع بشود و تا مقطع دانشگاه ادامه يابد، صد در صد وضع ادبيات ما فرق خواهد کرد.»
کتاب های درسی برای بچه های ايرانی جذابيت بسيار کمی دارد. برای اينکه نويسندگان خوب ايرانی به تدريج از محتوای کتاب های درسی حذف می شوند و مطالب تکراری و دينی مربوط به زمان های گذشته و غير جذاب در طول زمان به تدريج، محتوای کتاب های درسی را پر می کنند و زيادتر شده اند. در حقيقت اين کتاب ها، عملا از طريق اين نوع مطالب و يا از طريق نوع روش های تربيتی که در کلاس استفاده می شود، کودکان را «ضد کتاب و کتابخوانی » بار می آورند.
سعید پیوندی، جامعه شناس
اهميت آموزش و پرورش را با جامعه شناسی که در آموزش و پرورش ايران مدتها کار پژوهشی کرده است، در ميان نهادم.
سعيد پيوندی، ساکن پاريس: نظام آموزشی در ايران و در سراسر جهان از دو جنبه می تواند در ميزان کتابخوانی يک جامعه اثربخش باشد.
تاثير اول آن به محتوای کتابهای درسی و جذاب بودن و انتخاب مطالب برمی گردد. انتخاب مطالبی که کودکان را نسبت به کتابخوانی علاقمند کند، نقش بسيار مهمی در اين ميان بازی می کند.
بسياری ازنظام های آموزشی دنيا به دليل پايين آمدن ميزان کتابخوانی در جامعه، مطالب درسی را ارزيابی کرده اند تا ببينند که آيا اين مطالب به اندازه کافی برای دانش آموزان جذابيت دارند تا تبديل به يک انگيزه و فرهنگ کتابخوانی تبديل بشوند؟
اما بعد دومی که در بسياری از نظام های آموزشی مورد تجديد نظر قرار گرفته است، اين است که نظام های آموزشی به طور مستقل و از همان ابتدا، دانش آموز را به «کتابخوان» تبديل می کنند.
يعنی کتاب های درسی فقط بخشی از فعاليت های آموزشی را تشکيل می دهند و دانش آموزان برای انجام فعاليت های مدرسه بايستی به طور وسيع به منابع خارج از کتاب های درسی مراجعه کنند و در واقع يک نوع فرهنگ مراجعه به کتاب و کتابخوانی وجود دارد.»
به گفته اين جامعه شناس، نظام آموزشی ايران برای اعمال کنترل بر يک دانش آموز، همه راه ها به سمت کتاب را عملا بسته است.
سعید پیوندی: همان طور که ارزيابی ها نشان داده است، کتاب های درسی برای بچه های ايرانی جذابيت بسيار کمی دارد. برای اينکه نويسندگان خوب ايرانی به تدريج از محتوای کتاب های درسی حذف می شوند و مطالب تکراری و دينی مربوط به زمان های گذشته و غير جذاب در طول زمان به تدريج، محتوای کتاب های درسی را پر می کنند و زيادتر شده اند.
در حقيقت اين کتاب ها، عملا از طريق اين نوع مطالب و يا از طريق نوع روش های تربيتی که در کلاس استفاده می شود، کودکان را «ضد کتاب و کتابخوانی » بار می آورند.
به هر حال و با توجه به اينکه امروز همه بچه های ايران به مدرسه می روند، دقيقا آنجاست که بايد بياموزند که چرا بايد کتاب خواند و کتاب خواندن يعنی چه؟ اين کودکان بايد در عمل اين کار را در مدرسه تمرين کنند و بياموزند، تا بعدها و در بزرگسالی تبديل به کتابخوان های حرفه ای بشوند و بتوانند با فرهنگ و ادبيات رابطه مستقيمی برقرار کنند.»