مجله «اندیشه پویا» در شماره ۱۳ خود - ویژه بهمن و اسفند ۹۲- نامه منتشر نشدهای از حبیبالله پیمان، دبیرکل «جنبش مسلمانان مبارز» را به آیتالله خمینی چاپ کرده است که در مهر ماه ۱۳۵۷ و در ۹ هزار کلمه برای وی در پاریس فرستاده شده بود.
آقای پیمان در این نامه ضمن تحلیل صفبندی نیروهای سیاسی در آستانه انقلاب بهمن ۵۷، به ضرورت شکلگیری جنبشی فراتر از احزاب اشاره کرده و در ادامه، توصیف خود از شخصیت و کارنامه مهدی بازرگان، اعضای نهضت آزادی ایران و سایر نیروهای ملی ارائه کرده است.
وی خطاب به آیت الله خمینی نوشته بود که جنبش نباید «سرنوشت خود را به سرنوشت سیاسی و شخصیت اخلاقی چند نفر وابسته کند».
حبیب الله پیمان در جای جای نامه خود به رهبر انقلاب ایران، ضمن پر رنگ کردن نقش روحانیت در رهبری اعتراضات و شورشهای مردمی علیه «استبداد سلاطین و ظلم و ستم حکام و متنفذین محلی و مالکان و ماموران دولتی» از زمان صفویه به این سو، پیروزی نهضت مشروطیت را مرهون «بسیج و هدایت» آنها دانسته و با اشاره به جنبش ملی کردن صنعت نفت، گفته است که «ورود مرحوم آیت الله کاشانی روح تازهای به جنبش داد و محرک مذهبی را وارد میدان کرد که متاسفانه ادامه نیافت... در سالهای ۳۹ تا ۴۲ در فرصتی که پدید آمد باز جنبش اسلامی در وضعیتی نبود که ابتکار عمل داشته باشد اما در این سال مجددا روحانیت پا به میدان مسئولیتهای اجتماعی و تاریخی خود گذاشت و درست موقعی که گروهها و جریانهای سیاسی دیگر صحنه را ترک میکردند، حتی کمونیستها راه سکوت و سازش و خیانت، و ملیون سیاست صبر و انتظار پیش گرفتند، روحانیون و نیروهای اصیل مذهبی پرچم را از زمین بلند کرده، علم مخالفت برداشتند».
دبیرکل جنبش مسلمانان مبارز پس از بیان مقدمهای درباره «نقش تاریخی روحانیت»، در بخش دوم نامه تحلیلیاش به آیت الله خمینی به ترسیم موقعیت نیروها و عناصر مبارز مذهبی و غیر مذهبی در انقلاب میپردازد.
وی با شناسایی هفت گروه فعال در جریان انقلاب، آنها را به این صورت دسته بندی میکند: جبهه ملی متشکل از «حزب ایران»، «حزب ملت ایران»، «جامعه سوسیالیستها» و «تعداد بیشتری عناصر منفرد از جبهه ملی قدیم و همه از نسل گذشته»؛ نهضت آزادی؛ علی اصغر حاج سید جوادی و چند نفر از دوستانش؛ نهضت رادیکال به رهبری رحمتالله مقدم مراغهای؛ جمعیت دفاع از حقوق بشر؛ اعضای سابق حزب مردم ایران که پیش از این به خداپرستان سوسیالیست معروف بودند؛ تعدادی افسران بازنشسته مسلمان و آزادیخواه.
تحلیل روحیات و شخصیت فعالان سیاسی در آستانه انقلاب
حبیب الله پیمان در نامه خود سپس به روحیات و کارنامه افراد درون این گروهها و احزاب پرداخته و نکات مثبت و منفی آنها را بازگو کرده است. سهم افراد وابسته به نهضت آزادی در شخصیتنگاری حبیبالله پیمان بیشتر بوده است که بیانگر اختلافات عمیق وی با این تشکل سیاسی بر سر تشکیل مرکزیت واحد به منظور هدایت جنبش اعتراضی علیه شاه بوده است.
آقای پیمان، مهدی بازرگان، دبیرکل وقت نهضت آزادی را که چند ماه بعد رییس دولت موقت انقلاب شد، دارای «تمایلات لیبرالیستی»، «پایبند به مذهب»، «تا حدی شجاع»، «ضد شاه»، «جاهطلب و علاقمند به رهبری بلامنازع شخصی»، «تا حدودی خودرای»، «نسبت به افراد و جریاناتی که شهرت و رهبری و محبوبیت او را تهدید کنند، حساس و کینه توز» و «تحت تاثیر فرهنگ و دمکراسی مغرب زمین» معرفی میکند.
در این نامه، با بیان اینکه «نقطه نظرهای اسلامی» بازرگان «در سالهای اخیر برای روشنفکران مذهبی و جوانها... مایوس کننده بوده است» آمده که این جوانان و روشنفکران مذهبی معتقدند که بازرگان، «دکتر شریعتی را بیشتر روی حسادت محکوم کرد تا مطالعه آثارش، و نسبت به امام اظهارنظرهایی کرده است که غالبا موجب نارضایتی و گاه خشم افراد شده است. {بازرگان} معتقد است که امام باید با ایشان مشورت کند و احیانا تابع نظریات وی باشد. ایمان یکدست و تبعیت بیچون و چرای مردم از امام تا حد زیادی موج ناراحتی و نارضایتی وی است».
حبیب الله پیمان در ادامه، دیگر عضو نهضت آزادی یعنی یدالله سحابی را «مسلمان مخلص و سادهدل ولی تابع بازرگان» توصیف، و احمد صدر حاج سیدجوادی را «مسلمان و لیبرال»، «اهل زد و بندهای سیاسی»، «دارای روابط گسترده با سیاسیون وابسته و غیر وابسته از جمله علی امینی» معرفی کرده است.
وی، داریوش فروهر و «تعدادی از دوستان قدیمیاش که نسبتا جوانترند» و در حزب ملت ایران گرد آمده بودند را، «ناسیونالیست و علاقمند به رهبر شدن، پر تحرک، پایبند و بیشتر متظاهر به مذهب و فاقد ایدئولوژی» توصیف میکند.
در این نامه از کریم سنجابی، عضو حزب ایران، به عنوان فردی «تا حدودی مخلص در آنچه میگوید، قابل اعتماد، محافظهکار، معتقد به قانون اساسی و پایبند به مذهب» یاد شده و دیگر عضو حزب یعنی شاپور بختیار که بعدها آخرین نخستوزیر شاه شد، «فاقد خلوص و غیرقابل اعتماد، خودبزرگ بین و تا حدودی ضد مذهبی» معرفی شده است.
حبیبالله پیمان، جبهه ملی را که این گروهها و افراد زیر چتر آن گرد آمده بودند، گروهی توصیف کرده که «قدرت عمل آن بسیار محدود و نقش تعیین کنندهای در جنبش کنونی ندارد اما محافل خارجی و حتی داخلی برای تضعیف جنبش اسلامی و به دلیل خطر کمتری از جانب آنها احساس میکنند و شناسایی روشنتری که از خواستهای آنها دارند، (به آنها) پر و بال بیشتر داده، در اخبار و تبلیغات خود آنها را بیش از آنچه هستند بزرگ کرده، سعی میکنند نقش رهبری به آنها بدهند و در مقابل، رهبری اصیل جنبش اسلامی را کوچک و ناچیز بشمارند.»
دبیرکل جنبش مسلمانان مبارز در بخشی دیگر از نامه خود به آیت الله خمینی، از رحمت الله مقدم مراغهای، رهبر «نهضت رادیکال» و دیگر دوستانش به عنوان یک «باند» یاد کرده و او را دارای «افکار محافظهکارانه»، «سازشکار»، «بیشتر فرصت طلب»، «پدرش از دشمنان بنام مشروطیت»، «متظاهر به مذهب»، «با آمریکا دشمنی ندارد» و «فاقد نفوذ و محبوبیت در میان مردم» معرفی کرده بود.
پیمان پس از ترسیم وضعیت نیروهای سیاسی در ایران از دید خود، خطاب به آیتالله خمینی مینویسد: «مسلم است جنبش اسلامی نمیتواند و نباید که سرنوشت خود را به دست این گونه اشخاص و سازمانها بسپارد بلکه باید استقلال عمل و راه و مسیر و خواستهای خود را از هر جریان دیگری اعلام کند و اجازه ندهد هر کس روی انگیزهها و خواستهای خود سخنگوی آن شده و قدرت آن را مورد بهره برداری قرار دهد».
وی سپس با اشاره به «یکسال کوشش مستمر و پیگیر» برای ایجاد مرکزیت واحد در زمینه هدایت جنبش اعتراضی علیه رژیم شاهد از سوی خود و نزدیکانش، نهضت آزادی را مانع اصلی تشکیل چنین مرکزی دانسته است، چرا که آنها «با وجودی که از لحاظ کمیت بسیار ناچیزند (حدود بیست عضو، آن هم در تهران) اما سخت علاقمند به حفظ حزب و تسلط آن بر جنبش و اشغال مواضع رهبری هستند».
دبیرکل جنبش مسلمانان مبارز از آنچه که «سیاست امام در حفظ کلیت جنبش» خوانده است، ستایش کرده و در ادامه انتقاد از نهضت آزادی گفته که «عدهای سعی میکنند خود را متولی جنبش معرفی کنند اما راه غلطی را انتخاب کردهاند. هیچ یک از شخصیتها و احزاب موجود به تنهایی قابلیت و ظرفیت آن را ندارند که مظهر جنبش باشند. باید فرصت داد و تشویق کرد تا جوانان مسلمان به کار تشکیلاتی روی آورند و ضمن کار تشکیلاتی بر اساس فرهنگ و اخلاقیات اسلامی و بر پایه هدفهای اساسی جنبش به صورت رهبران بیشمار و شایسته آینده تربیت شوند. آن وقت ما از انحراف یا سازش و یا حتی خیانت یک یا چند نفر بیم نخواهیم داشت».
مجله «اندیشه پویا» در مقدمه اشاره کرده است که ابراهیم یزدی، دبیرکل نهضت آزادی، این نامه را در اختیار آنها گذاشته است. با این حال، به نظر میرسد که آقای یزدی آن بخش از نامه دبیرکل جنبش مسلمانان مبارز را که احتمالا درباره خود او نیز گزارش داده بود، سانسور کرده است چون در هیچ جای نامه اشارهای به وی نشده است.
نامههای تاریخی
نامه حبیبالله پیمان به آیتالله خمینی یادآور گزارش مشابهی است که عبدالصمد کامبخش، عضو گروه ۵۳ نفر که در دوران رضا شاه به زندان افتاد و بعدها دبیر اول حزب توده شد، ۳۷ سال پیش از آن برای مقامات شوروی نوشت و در آن به ارزیابی امکانات فردی اعضای ۵۳ نفر که در حزب توده گردهم آمدند، پرداخت.
گزارش وی به گونهای تنظیم شده بود که در آن بسیاری از اعضای این گروه که رقیب عبدالصمد کامبخش محسوب میشدند، افرادی «شهرت پرست»، «کم اراده»، «ترسو» و «دارای گرایشات فاشیستی» معرفی شدند.
کامبخش این نامه را در آبان ۱۳۲۰ و کمی پس از آزادی از زندان نوشت. مجله «مهرنامه» در شماره آذرماه امسال خود این گزارش را چاپ کرده است.
عبدالصمد کامبخش در گزارش خود حتی تقی ارانی، بنیانگذار گروه ۵۳ نفر را که در زندان دوران رضاشاه درگذشت، از تیغ انتقاد خود مصون نگذاشته و او را که درگذشته بود، به «عدم مطلق استعداد برای کار مخفی، مقامپرستی، خودخواهی و فتنهانگیزی» متهم کرد.
وی، ایرج اسکندری را «شهرت پرست» که به درد «کار علنی» نمیخورد توصیف کرده و از بزرگ علوی به عنوان فردی «ترسو» و «زیاده پرحرف» یاد میکند.
عبدالصمد کامبخش دیگر اعضای گروه ۵۳ نفر را این چنین توصیف میکند: مرتضی یزدی، کمونیست نبوده و نخواهد بود؛ نصرتالله جهانشاهلو تا پیش از توقیف، حتی گرایشهای فاشیستی داشت؛ خلیل ملکی یک سیلی خورد و همه چیز گفت؛ رضا رادمنش؛ از شوخی خوشش نمیآید؛ احسان طبری کماراده و ناپایدار است.
حبیبالله پیمان کیست؟
حبيبالله پيمان متولد سال ۱۳۱۴ در شيراز است و به دليل فعاليت سياسی در نوجوانی در مبارزات برای ملی شدن صنعت نفت، چندين بار بازداشت شد.
وی که در احزاب و تشکلهايی چون «نهضت خداپرستان سوسياليست»، «حزب ايران»، «حزب مردم ايران» و «جنبش آزادی بخش مردم ايران (جاما)» عضویت داشته است در سال ۱۳۵۶ «جنبش مسلمانان مبارز» را تاسيس و به حمايت از مبارزات مسلحانه پرداخت.
آقای پیمان تا پيروزی انقلاب بهمن ۱۳۵۷ بارها به زندان افتاد و پس از انقلاب نیز نشريه «امت» را راه اندازی و به عضويت «شورای انقلاب» در آمد. با سرکوبهای دهه ۱۳۶۰ و قلع و قمع مخالفان ملی و چپگرا از سوی نظام جمهوری اسلامی، حبيبالله پيمان راه خود را جدا کرد ولی در سال ۱۳۷۶ نامزد انتخابات رياست جمهوری شد که رد صلاحيت گرديد.
آقای پيمان در سال ۱۳۷۹ همراه با گروهی از نيروهای ملی مذهبی بازداشت و چندين ماه را در زندان انفرادی گذراند. وی در سال ۸۱ به ۹ سال حبس و ده سال ممنوعيت از حقوق مدنی محکوم شد.
مرضیه مرتاضی لنگرودی از فعالان حقوق بشر و زنان که بارها زندانی شده، همسر وی است.
آقای پیمان در این نامه ضمن تحلیل صفبندی نیروهای سیاسی در آستانه انقلاب بهمن ۵۷، به ضرورت شکلگیری جنبشی فراتر از احزاب اشاره کرده و در ادامه، توصیف خود از شخصیت و کارنامه مهدی بازرگان، اعضای نهضت آزادی ایران و سایر نیروهای ملی ارائه کرده است.
وی خطاب به آیت الله خمینی نوشته بود که جنبش نباید «سرنوشت خود را به سرنوشت سیاسی و شخصیت اخلاقی چند نفر وابسته کند».
حبیب الله پیمان در جای جای نامه خود به رهبر انقلاب ایران، ضمن پر رنگ کردن نقش روحانیت در رهبری اعتراضات و شورشهای مردمی علیه «استبداد سلاطین و ظلم و ستم حکام و متنفذین محلی و مالکان و ماموران دولتی» از زمان صفویه به این سو، پیروزی نهضت مشروطیت را مرهون «بسیج و هدایت» آنها دانسته و با اشاره به جنبش ملی کردن صنعت نفت، گفته است که «ورود مرحوم آیت الله کاشانی روح تازهای به جنبش داد و محرک مذهبی را وارد میدان کرد که متاسفانه ادامه نیافت... در سالهای ۳۹ تا ۴۲ در فرصتی که پدید آمد باز جنبش اسلامی در وضعیتی نبود که ابتکار عمل داشته باشد اما در این سال مجددا روحانیت پا به میدان مسئولیتهای اجتماعی و تاریخی خود گذاشت و درست موقعی که گروهها و جریانهای سیاسی دیگر صحنه را ترک میکردند، حتی کمونیستها راه سکوت و سازش و خیانت، و ملیون سیاست صبر و انتظار پیش گرفتند، روحانیون و نیروهای اصیل مذهبی پرچم را از زمین بلند کرده، علم مخالفت برداشتند».
دبیرکل جنبش مسلمانان مبارز پس از بیان مقدمهای درباره «نقش تاریخی روحانیت»، در بخش دوم نامه تحلیلیاش به آیت الله خمینی به ترسیم موقعیت نیروها و عناصر مبارز مذهبی و غیر مذهبی در انقلاب میپردازد.
وی با شناسایی هفت گروه فعال در جریان انقلاب، آنها را به این صورت دسته بندی میکند: جبهه ملی متشکل از «حزب ایران»، «حزب ملت ایران»، «جامعه سوسیالیستها» و «تعداد بیشتری عناصر منفرد از جبهه ملی قدیم و همه از نسل گذشته»؛ نهضت آزادی؛ علی اصغر حاج سید جوادی و چند نفر از دوستانش؛ نهضت رادیکال به رهبری رحمتالله مقدم مراغهای؛ جمعیت دفاع از حقوق بشر؛ اعضای سابق حزب مردم ایران که پیش از این به خداپرستان سوسیالیست معروف بودند؛ تعدادی افسران بازنشسته مسلمان و آزادیخواه.
تحلیل روحیات و شخصیت فعالان سیاسی در آستانه انقلاب
حبیب الله پیمان در نامه خود سپس به روحیات و کارنامه افراد درون این گروهها و احزاب پرداخته و نکات مثبت و منفی آنها را بازگو کرده است. سهم افراد وابسته به نهضت آزادی در شخصیتنگاری حبیبالله پیمان بیشتر بوده است که بیانگر اختلافات عمیق وی با این تشکل سیاسی بر سر تشکیل مرکزیت واحد به منظور هدایت جنبش اعتراضی علیه شاه بوده است.
حبیبالله پیمان با شناسایی هفت گروه فعال در جریان انقلاب، آنها را به این صورت دسته بندی میکند: جبهه ملی متشکل از «حزب ایران»، «حزب ملت ایران»، «جامعه سوسیالیستها» و «تعداد بیشتری عناصر منفرد از جبهه ملی قدیم و همه از نسل گذشته»؛ نهضت آزادی؛ علی اصغر حاج سید جوادی و چند نفر از دوستانش؛ نهضت رادیکال به رهبری رحمت الله مقدم مراغهای؛ جمعیت دفاع از حقوق بشر؛ اعضای سابق حزب مردم ایران که پیش از این به خداپرستان سوسیالیست معروف بودند؛ تعدادی افسران بازنشسته مسلمان و آزادیخواه.
در این نامه، با بیان اینکه «نقطه نظرهای اسلامی» بازرگان «در سالهای اخیر برای روشنفکران مذهبی و جوانها... مایوس کننده بوده است» آمده که این جوانان و روشنفکران مذهبی معتقدند که بازرگان، «دکتر شریعتی را بیشتر روی حسادت محکوم کرد تا مطالعه آثارش، و نسبت به امام اظهارنظرهایی کرده است که غالبا موجب نارضایتی و گاه خشم افراد شده است. {بازرگان} معتقد است که امام باید با ایشان مشورت کند و احیانا تابع نظریات وی باشد. ایمان یکدست و تبعیت بیچون و چرای مردم از امام تا حد زیادی موج ناراحتی و نارضایتی وی است».
حبیب الله پیمان در ادامه، دیگر عضو نهضت آزادی یعنی یدالله سحابی را «مسلمان مخلص و سادهدل ولی تابع بازرگان» توصیف، و احمد صدر حاج سیدجوادی را «مسلمان و لیبرال»، «اهل زد و بندهای سیاسی»، «دارای روابط گسترده با سیاسیون وابسته و غیر وابسته از جمله علی امینی» معرفی کرده است.
وی، داریوش فروهر و «تعدادی از دوستان قدیمیاش که نسبتا جوانترند» و در حزب ملت ایران گرد آمده بودند را، «ناسیونالیست و علاقمند به رهبر شدن، پر تحرک، پایبند و بیشتر متظاهر به مذهب و فاقد ایدئولوژی» توصیف میکند.
در این نامه از کریم سنجابی، عضو حزب ایران، به عنوان فردی «تا حدودی مخلص در آنچه میگوید، قابل اعتماد، محافظهکار، معتقد به قانون اساسی و پایبند به مذهب» یاد شده و دیگر عضو حزب یعنی شاپور بختیار که بعدها آخرین نخستوزیر شاه شد، «فاقد خلوص و غیرقابل اعتماد، خودبزرگ بین و تا حدودی ضد مذهبی» معرفی شده است.
حبیبالله پیمان، جبهه ملی را که این گروهها و افراد زیر چتر آن گرد آمده بودند، گروهی توصیف کرده که «قدرت عمل آن بسیار محدود و نقش تعیین کنندهای در جنبش کنونی ندارد اما محافل خارجی و حتی داخلی برای تضعیف جنبش اسلامی و به دلیل خطر کمتری از جانب آنها احساس میکنند و شناسایی روشنتری که از خواستهای آنها دارند، (به آنها) پر و بال بیشتر داده، در اخبار و تبلیغات خود آنها را بیش از آنچه هستند بزرگ کرده، سعی میکنند نقش رهبری به آنها بدهند و در مقابل، رهبری اصیل جنبش اسلامی را کوچک و ناچیز بشمارند.»
دبیرکل جنبش مسلمانان مبارز در بخشی دیگر از نامه خود به آیت الله خمینی، از رحمت الله مقدم مراغهای، رهبر «نهضت رادیکال» و دیگر دوستانش به عنوان یک «باند» یاد کرده و او را دارای «افکار محافظهکارانه»، «سازشکار»، «بیشتر فرصت طلب»، «پدرش از دشمنان بنام مشروطیت»، «متظاهر به مذهب»، «با آمریکا دشمنی ندارد» و «فاقد نفوذ و محبوبیت در میان مردم» معرفی کرده بود.
پیمان پس از ترسیم وضعیت نیروهای سیاسی در ایران از دید خود، خطاب به آیتالله خمینی مینویسد: «مسلم است جنبش اسلامی نمیتواند و نباید که سرنوشت خود را به دست این گونه اشخاص و سازمانها بسپارد بلکه باید استقلال عمل و راه و مسیر و خواستهای خود را از هر جریان دیگری اعلام کند و اجازه ندهد هر کس روی انگیزهها و خواستهای خود سخنگوی آن شده و قدرت آن را مورد بهره برداری قرار دهد».
پیمان در نامه خود با بیان اینکه «نقطه نظرهای اسلامی» بازرگان «در سالهای اخیر برای روشنفکران مذهبی و جوانها... مایوس کننده بوده است» آمده که این جوانان و روشنفکران مذهبی معتقدند که بازرگان، «دکتر شریعتی را بیشتر روی حسادت محکوم کرد تا مطالعه آثارش، و نسبت به امام اظهارنظرهایی کرده است که غالبا موجب نارضایتی وگاه خشم افراد شده است. (بازرگان) معتقد است که امام باید با ایشان مشورت کند و احیانا تابع نظریات وی باشد. ایمان یکدست و تبعیت بیچون و چرای مردم از امام تا حد زیادی موج ناراحتی و نارضایتی وی است».
دبیرکل جنبش مسلمانان مبارز از آنچه که «سیاست امام در حفظ کلیت جنبش» خوانده است، ستایش کرده و در ادامه انتقاد از نهضت آزادی گفته که «عدهای سعی میکنند خود را متولی جنبش معرفی کنند اما راه غلطی را انتخاب کردهاند. هیچ یک از شخصیتها و احزاب موجود به تنهایی قابلیت و ظرفیت آن را ندارند که مظهر جنبش باشند. باید فرصت داد و تشویق کرد تا جوانان مسلمان به کار تشکیلاتی روی آورند و ضمن کار تشکیلاتی بر اساس فرهنگ و اخلاقیات اسلامی و بر پایه هدفهای اساسی جنبش به صورت رهبران بیشمار و شایسته آینده تربیت شوند. آن وقت ما از انحراف یا سازش و یا حتی خیانت یک یا چند نفر بیم نخواهیم داشت».
مجله «اندیشه پویا» در مقدمه اشاره کرده است که ابراهیم یزدی، دبیرکل نهضت آزادی، این نامه را در اختیار آنها گذاشته است. با این حال، به نظر میرسد که آقای یزدی آن بخش از نامه دبیرکل جنبش مسلمانان مبارز را که احتمالا درباره خود او نیز گزارش داده بود، سانسور کرده است چون در هیچ جای نامه اشارهای به وی نشده است.
نامههای تاریخی
نامه حبیبالله پیمان به آیتالله خمینی یادآور گزارش مشابهی است که عبدالصمد کامبخش، عضو گروه ۵۳ نفر که در دوران رضا شاه به زندان افتاد و بعدها دبیر اول حزب توده شد، ۳۷ سال پیش از آن برای مقامات شوروی نوشت و در آن به ارزیابی امکانات فردی اعضای ۵۳ نفر که در حزب توده گردهم آمدند، پرداخت.
گزارش وی به گونهای تنظیم شده بود که در آن بسیاری از اعضای این گروه که رقیب عبدالصمد کامبخش محسوب میشدند، افرادی «شهرت پرست»، «کم اراده»، «ترسو» و «دارای گرایشات فاشیستی» معرفی شدند.
کامبخش این نامه را در آبان ۱۳۲۰ و کمی پس از آزادی از زندان نوشت. مجله «مهرنامه» در شماره آذرماه امسال خود این گزارش را چاپ کرده است.
عبدالصمد کامبخش در گزارش خود حتی تقی ارانی، بنیانگذار گروه ۵۳ نفر را که در زندان دوران رضاشاه درگذشت، از تیغ انتقاد خود مصون نگذاشته و او را که درگذشته بود، به «عدم مطلق استعداد برای کار مخفی، مقامپرستی، خودخواهی و فتنهانگیزی» متهم کرد.
وی، ایرج اسکندری را «شهرت پرست» که به درد «کار علنی» نمیخورد توصیف کرده و از بزرگ علوی به عنوان فردی «ترسو» و «زیاده پرحرف» یاد میکند.
عبدالصمد کامبخش دیگر اعضای گروه ۵۳ نفر را این چنین توصیف میکند: مرتضی یزدی، کمونیست نبوده و نخواهد بود؛ نصرتالله جهانشاهلو تا پیش از توقیف، حتی گرایشهای فاشیستی داشت؛ خلیل ملکی یک سیلی خورد و همه چیز گفت؛ رضا رادمنش؛ از شوخی خوشش نمیآید؛ احسان طبری کماراده و ناپایدار است.
حبیبالله پیمان کیست؟
حبيبالله پيمان متولد سال ۱۳۱۴ در شيراز است و به دليل فعاليت سياسی در نوجوانی در مبارزات برای ملی شدن صنعت نفت، چندين بار بازداشت شد.
وی که در احزاب و تشکلهايی چون «نهضت خداپرستان سوسياليست»، «حزب ايران»، «حزب مردم ايران» و «جنبش آزادی بخش مردم ايران (جاما)» عضویت داشته است در سال ۱۳۵۶ «جنبش مسلمانان مبارز» را تاسيس و به حمايت از مبارزات مسلحانه پرداخت.
آقای پیمان تا پيروزی انقلاب بهمن ۱۳۵۷ بارها به زندان افتاد و پس از انقلاب نیز نشريه «امت» را راه اندازی و به عضويت «شورای انقلاب» در آمد. با سرکوبهای دهه ۱۳۶۰ و قلع و قمع مخالفان ملی و چپگرا از سوی نظام جمهوری اسلامی، حبيبالله پيمان راه خود را جدا کرد ولی در سال ۱۳۷۶ نامزد انتخابات رياست جمهوری شد که رد صلاحيت گرديد.
آقای پيمان در سال ۱۳۷۹ همراه با گروهی از نيروهای ملی مذهبی بازداشت و چندين ماه را در زندان انفرادی گذراند. وی در سال ۸۱ به ۹ سال حبس و ده سال ممنوعيت از حقوق مدنی محکوم شد.
مرضیه مرتاضی لنگرودی از فعالان حقوق بشر و زنان که بارها زندانی شده، همسر وی است.