دموکراسیخواهان هیچ نامزدی در این انتخابات ندارند. اما آنان به خوبی آگاهند که فراهم کردن فرصتهایی که به انتخاب میان ماندلا و دکلرک، یا پینوشه و مخالفان دموکراتش بینجامد، نه تنها بیشمار نیست، بلکه همان موارد قلیل نیز معلول فعالیتهای گسترده دموکراسیخواهان است.
نهاد انتخابات، فرصتآفرین است. مگر در همین انتخابات مهمترین موضوع امنیت ملی ایران -پرونده هستهای- در مناظرهها مورد نقد شدید واقع نشد؟ مگر در همین انتخابات حسن روحانی وعده نداد که نه تنها موسوی و کروبی را از حصر خارج خواهد کرد، بلکه زندانیان سیاسی را هم آزاد خواهد کرد؟ مگر در همایشهای عارف و روحانی، حاضران عکسهای موسوی و کروبی را بالا نبرده و خواهان آزادی آنها نشدند؟ (رجوع شود به مقاله «انتخابات و لزوم شناخت بهتر حکومت»). مگر «سایت کلمه» -که مخالف رأی دادن در انتخابات است- همایشهای روحانی و عارف را که در آنها عکسهای موسوی و کروبی بالا رفته و شعار به سودشان داده شده، گزارش نمیکند؟ آیا حسن روحانی میخواهد که به وعدههایش عمل کند؟ آیا حتی اگر بخواهد، میتواند آنها را محقق سازد؟ خواستن و توانستن دو امر متفاوت هستند.
اما، نهاد انتخابات این فرصتها را پدید آورد. انتخابات موجب آشکار شدن شکافهای عمیق اصولگرایان شد. شکافهایی که به راحتی پر کردنی نیست. انتخابات صدها فرصت دیگر هم فراهم آورده که دموکراسیخواهان نخواستند از آنها استفاده کنند.
مهمترین شکاف اجتماعی ایران، شکاف دموکراسی و دیکتاتوری است. اگر این شکاف فعال شود، بیشترین نیروها در جبهه دموکراسیخواهان قرار خواهند گرفت. انتخابات فرصتی برای فعالسازی این شکاف و «بسیج اجتماعی» حول آن بود و هست.
برساختههای نظری چون دیکتاتوری و دموکراسی، وقتی زمینی میشوند، خود را در دیکتاتورها و دموکراتها- و روابطشان، به نمایش میگذارند. هدف دموکراتها، اگر چه مبارزه با نظام دیکتاتوری و گذار به دموکراسی است، اما تمامی شعارهایشان باید معطوف به شخص دیکتاتور شود. همه جا چنین بوده است: فرانکو، پینوشه، موسولینی، استالین، رضا شاه ، محمدرضا شاه، مارکوس، پوتین، بشار اسد، حسنی مبارک، بنعلی، و بقیه.
بارها و بارها توضیح دادهایم که نهاد انتخابات به طور ساختاری دو قطبی «خامنهای/ضد خامنهای» را میسازد. بیش از آن که مخالفان کاری کنند، آیتالله خامنهای و مریدانش، این دو قطبی را خواهند ساخت. آیتالله خامنهای در این انتخابات چهار بار به صراحت گفته است که از هیچ نامزدی حمایت نمیکند و هیچ کس از رأی او با خبر نیست تا چنین دو قطبیای ساخته نشود و نامزد مطلوبش از سوی مردم طرد نشود (رجوع شود به مقاله «ناسازه دخالت و عدم دخالت خامنهای در انتخابات»). حتی در سخنرانی دو روز مانده به انتخابات، برای بار پنجم گفت «که تقدیر الهی را ما نمیدانیم» که چه کسی رئیسجمهور خواهد شد.
اما، از سوی دیگر، نمیتواند منویات خود را آشکار نسازد. به سه مورد زیر بنگرید:
«کسانى که در رأس قوه اجرایى قرار میگیرند، باید کسانى باشند که در مقابل فشارهاى دشمنان مقاوم باشند؛ زود نترسند، زود از میدان خارج نشوند؛ این یکى از شرطهاى لازم است». (هفتم اردیبهشت ۹۲)
«کسانى سر کار بیایند که همتشان بر حفظ عزت و حرکت کشور در جهت هدفهاى انقلاب باشد. آنچه ما در این سالهاى طولانى از خیرات و برکات به دست آوردهایم، به برکت هدفهاى انقلاب بوده است؛ هر جایى که ما کم آوردیم، عقب ماندیم، شکست خوردیم، به خاطر غفلت از هدفهاى انقلاب اسلامى و هدفهاى اسلامى بوده است. کسانى سر کار بیایند که مصداق: «انّ الّذین قالوا ربّنااللّه ثمّ استقاموا» باشند؛ اهل استقامت، اهل ایستادگى باشند؛ زرهى پولادین از یاد خدا و از توکل به خدا بر تن خودشان بپوشند و وارد میدان شوند. (۲۵ اردیبهشت ۹۲)
«ما هم نگاه می کنیم؛ تشخیص بدهیم، ترجیح بدهیم، ببینیم آن کسى که میتواند براى انقلاب، براى کشور، براى آینده، براى عزت ملى، براى باز کردن گره مشکلات، براى ایستادگى قدرتمندانه و عزتمندانه در مقابل جبهه معاندان، و براى الگو کردن جمهورى اسلامى در چشم مستضعفان عالم، بیشتر و بهتر تلاش کند، کیست؟» (ششم خرداد ۹۲)
بدین ترتیب روشن میسازد که سعید جلیلی و سردار قالیباف به ملاکهای او نزدیکتر هستند. اما این مهم نیست. مهمتر از این، اعلام این است که چه کسی را نمیخواهد. این موضوع مهم را به آخرین سخنرانی انتخاباتی خود در ۲۲ خرداد ۹۲ تبدیل کرد.
حسن روحانی، هیچگاه از اصلاحطلبان نبوده است. حتی در گذشته رفتارهای نامناسبی با اصلاحطلبان داشته است. او به عنوان عضو جامعه روحانیت مبارز تهران، نزدیکترین فرد به هاشمی رفسنجانی است. دبیر شورای عالی امنیت ملی و مذاکرهکننده هستهای ایران تا آغاز به کار دولت احمدینژاد بود. اما تحولات هاشمی رفسنجانی، عملکرد خامنهای/ احمدینژاد/ جلیلی، و خطرات مهلکی که سیاستهای آنان برای ایران پدید آورده، همه اصلاحطلبان (خاتمی، شورای مشاورانش، جبهه مشارکت اسلامی، مجمع روحانیون مبارز، مجمع مدرسین حوزه علمیه قم، حزب کار اسلامی، حزب کارگزاران سازندگی، بیت آیتالله منتظری، آیتالله دستغیب، گروههای ملی/مذهبی داخل و خارج، گروهی از زندانیان سیاسی- از جمله مصطفی تاجزاده ، و...) را به حمایت تمام عیار از حسن روحانی وادار کرد.
بدین ترتیب آرای روحانی به شدت بالا رفت و خامنهای و اصولگرایان ترسیدهاند. از این مهمتر، شاید جریانی اجتماعی شکل بگیرد. آیتالله خامنهای که میکوشید خود را «بیطرف» قلمداد کند، به صراحت و شفافیت تمام زدن حسن روحانی را آغاز کرد. میگوید:
«این که ملاحظه می کنید دشمن در عرصههاى مختلف، از زاویههاى مختلف، گاهى تعرّضى، تجاوزى، پیشرفتى انجام میدهد، بهخاطر این است که کسانى به او چراغ سبز میدهند، دشمن را امیدوار میکنند. بعضى از حرفها دشمن را امیدوار میکند؛ بعضى از قیافه گرفتنها و رفتارها دشمن را امیدوار میکند. وقتى دشمن امیدوار شد، بر فشار خود میافزاید؛ وقتى دشمن ناامید شد، طبعاً خواهد دید فشار فایدهاى ندارد، راه دیگرى را دنبال میکند.»
این سخنان که معطوف به حسن روحانی است، باید شفافتر شود تا همگان شیر فهم شوند. میگوید رئیسجمهور با آرای بالا:
«میتواند در مقابل معارضین کشور بایستد. کشور ما دشمن دارد، معارض دارد. در عرصه بینالمللى، دشمن بینالمللى دشمنى نیست که با رودربایستى و با من بمیرم، تو بمیرى کنار بکشد؛ در دنیا سیاست اینجورى نیست که با رودربایستى بگوییم: طرف را خجالتزده کنیم، مثلاً عقب بکشد؛ نخیر، هرچه شما ضعف نشان بدهید، او مىآید جلو؛ هرچه شما عقب بکشید، او جرىتر میشود. این را ما تجربه کردیم؛ یک جاهایى عقب کشیدیم، دشمن ما جرىتر شد؛ یک چیزى او گفت، ما به خیال یک مصلحتى حرف او را قبول کردیم، دیدیم پایش را گذاشت روى آن حرف، یک قدم آمد جلو؛ دشمن اینجورى است. در مقابل دشمن بینالمللى، با اراده قوى، با احساس عزّت، با اعتماد به این ملت» باید ایستاد.
دیگر از این صریحتر نمیشود. منظورش از «تجربه عقبنشینی» بنابر مصلحت که موجب «یک قدم جلو آمدن دشمن شد»، را پیش از این بارها توضیح داده است. منظور توافق هستهای حسن روحانی با دولتهای اروپایی است که به تعلیق موقت غنیسازی اورانیوم منتهی شد و به دنبال آن، اروپایی خواستار دائمی کردن توقف غنیسازی شدند.
خامنهای خواستار رئیسجمهوری است که «زرهی پولادین بر تن کند» و در برابر دشمنان خارجی بایستد، نترسد، اهل سازش نباشد، به آمریکا نه بگوید، نه آنکه از خود «ضعف» نشان دهد، «عقبنشینی» کند و موجب پیشروی دشمن شود.
سردار قالیباف که دستور را از فرمانده خود دریافت کرد، تهاجم را آغاز کرد. حسن روحانی را «نامردی» خطاب کرد که «اربابش آمریکا» را «کدخدای جهان» معرفی میکند:
«وقتی شیپور جنگ زده شد، فرق بین مرد و نامرد مشخص میشود. آن روزها سیاستزدگانی در دوران دفاع مقدس هرگز به جبهه نیامدند و به تعبیر شهید چمران در صف نامردان ایستادند. آنها میآمدند، ما را بدرقه میکردند و به ما توصیه فرهنگ جهاد و شهادت میکردند؛ ما یادمان نرفته است که آنها را یک بار در خط مقدم شلمچه، طلاییه، بوستان، سعیدیه، فکه، اروند و بهمن شیر و...ندیدیم. این افراد هیچ وقت حتی تا پشت خط هم نیامدند. من امشب باید بگویم که اگر آنها یک وقتهایی هم آمدند، میآمدند تا با لباس رزمندگی عکس بگیرند، آن هم در امیدیه و نه در جایی که خانواده، زن و فرزند شما در هویزه زیر توپ و تانگ دشمن میایستادند و مبارزه میکردند. این مردم با غیرت تیر زدند و زیر خمپاره ایستادند. مردم و عشایر خوزستان و بختیاری بدون نان و آب در این مناطق جنگی ایستادند و جنگیدند، اما آنها تنها آمدند و عکس گرفتند و رفتند. حالا ما باید به آنها جواب دهیم چرا رزمنده هستیم و جبهه رفتهایم؟ اگر واقعاً کدخدایی اربابتان آمریکا را قبول دارید، خوب باید مثل آنها عمل کنید، زیرا در رقابتهای انتخاباتی آنجا، نامزدی که در جنگ ویتنام حضور داشت، به خاطر بمبباران مردم این کشور بر خود میبالید و به طرف مقابل میگفت که من این افتخار را داشتم که در این جنگ حضور داشته باشم، ولی شما سرباز فراری این جنگ هستید».
بدین ترتیب، خامنهای، جلیلی و قالیباف، بیش از همه در حال ساختن دو قطبی «خامنهای و ضد خامنهای" بوده و هستند (رجوع شود به مقالههای «صحنهسازی انتخاباتی سازش/مقاومت» و «تردید در فتح خیبر هستهای: مقابله با انقلاب و نظام»).
اما مخالفان جمهوری اسلامی از این فرصت استفاده نکرده و نمیکنند. باید به این دو قطبی دامن زد. باید حسن روحانی و سوابقش را در پرانتز گذاشت و ساختاری به انتخابات نگریست. ساختاری که به دو قطبی «دیکتاتوری و دموکراسی» و «خامنهای و ضد خامنهای» منتهی میشود. باید جریان اجتماعی عظیمی چون انتخابات ۱۳۸۸ به راه انداخت. تمام مقدمات ساختاریاش را خامنهای و یارانش پدید آوردهاند.
انتخابات ۸۸ موسوی و کروبی ماقبل انتخابات را به موسوی و کروبی مابعد انتخابات تبدیل کرد. اگر موج اجتماعی ۹۲ به راه بیفتد، آن سیل عظیم بسیاری را با خود خواهد برد. مسئله ایران، مسئله گذار از «استبداد دینی» به «نظام دموکراتیک ملتزم به آزادی و حقوق بشر» است. خامنهای و مریدانش، حسن روحانی و مهمتر از آن، جریانی که پشت او قرار گرفته، را مطلقاً نمیخواهند.
دموکراتهای شیلی، ژنرال پینوشه جنایتکار را -برخلاف خواستش- از طریق بسیج اجتماعی و انتخابات تا آخر با خود بردند. بدون قدرتمند کردن مردم از طریق سازمانیابیهای متنوع و متکثر، و ایجاد موازنه قوا میان دولت و جامعه مدنی، دموکراسی در کار نخواهد بود. انتخابات فرصتی است برای ایجاد شبکههای بالفعل اجتماعی و بسیج اجتماعی علیه دیکتاتور. آری، باید «حماسه سیاسی» آفرید. اما این حماسه، حماسه «خامنهای و ضد خامنهای» است. حماسهای که حتی اگر به ۷۶ یا ۸۸ دیگری منتهی نشود، نه به دیکتاتور و دیکتاتوری خواهد بود. گویی دوباره همه مخالفان در حال جمع شدن هستند تا به نظامیان، نظامیگری و استبداد دینی نه بگویند.
--------------------------------------------------------------------------------
نظرات مطرح شده در یادداشت، الزاماً بازتاب دیدگاه رادیوفردا نیست.
نهاد انتخابات، فرصتآفرین است. مگر در همین انتخابات مهمترین موضوع امنیت ملی ایران -پرونده هستهای- در مناظرهها مورد نقد شدید واقع نشد؟ مگر در همین انتخابات حسن روحانی وعده نداد که نه تنها موسوی و کروبی را از حصر خارج خواهد کرد، بلکه زندانیان سیاسی را هم آزاد خواهد کرد؟ مگر در همایشهای عارف و روحانی، حاضران عکسهای موسوی و کروبی را بالا نبرده و خواهان آزادی آنها نشدند؟ (رجوع شود به مقاله «انتخابات و لزوم شناخت بهتر حکومت»). مگر «سایت کلمه» -که مخالف رأی دادن در انتخابات است- همایشهای روحانی و عارف را که در آنها عکسهای موسوی و کروبی بالا رفته و شعار به سودشان داده شده، گزارش نمیکند؟ آیا حسن روحانی میخواهد که به وعدههایش عمل کند؟ آیا حتی اگر بخواهد، میتواند آنها را محقق سازد؟ خواستن و توانستن دو امر متفاوت هستند.
اما، نهاد انتخابات این فرصتها را پدید آورد. انتخابات موجب آشکار شدن شکافهای عمیق اصولگرایان شد. شکافهایی که به راحتی پر کردنی نیست. انتخابات صدها فرصت دیگر هم فراهم آورده که دموکراسیخواهان نخواستند از آنها استفاده کنند.
مهمترین شکاف اجتماعی ایران، شکاف دموکراسی و دیکتاتوری است. اگر این شکاف فعال شود، بیشترین نیروها در جبهه دموکراسیخواهان قرار خواهند گرفت. انتخابات فرصتی برای فعالسازی این شکاف و «بسیج اجتماعی» حول آن بود و هست.
برساختههای نظری چون دیکتاتوری و دموکراسی، وقتی زمینی میشوند، خود را در دیکتاتورها و دموکراتها- و روابطشان، به نمایش میگذارند. هدف دموکراتها، اگر چه مبارزه با نظام دیکتاتوری و گذار به دموکراسی است، اما تمامی شعارهایشان باید معطوف به شخص دیکتاتور شود. همه جا چنین بوده است: فرانکو، پینوشه، موسولینی، استالین، رضا شاه ، محمدرضا شاه، مارکوس، پوتین، بشار اسد، حسنی مبارک، بنعلی، و بقیه.
بارها و بارها توضیح دادهایم که نهاد انتخابات به طور ساختاری دو قطبی «خامنهای/ضد خامنهای» را میسازد. بیش از آن که مخالفان کاری کنند، آیتالله خامنهای و مریدانش، این دو قطبی را خواهند ساخت. آیتالله خامنهای در این انتخابات چهار بار به صراحت گفته است که از هیچ نامزدی حمایت نمیکند و هیچ کس از رأی او با خبر نیست تا چنین دو قطبیای ساخته نشود و نامزد مطلوبش از سوی مردم طرد نشود (رجوع شود به مقاله «ناسازه دخالت و عدم دخالت خامنهای در انتخابات»). حتی در سخنرانی دو روز مانده به انتخابات، برای بار پنجم گفت «که تقدیر الهی را ما نمیدانیم» که چه کسی رئیسجمهور خواهد شد.
اما، از سوی دیگر، نمیتواند منویات خود را آشکار نسازد. به سه مورد زیر بنگرید:
«کسانى که در رأس قوه اجرایى قرار میگیرند، باید کسانى باشند که در مقابل فشارهاى دشمنان مقاوم باشند؛ زود نترسند، زود از میدان خارج نشوند؛ این یکى از شرطهاى لازم است». (هفتم اردیبهشت ۹۲)
«کسانى سر کار بیایند که همتشان بر حفظ عزت و حرکت کشور در جهت هدفهاى انقلاب باشد. آنچه ما در این سالهاى طولانى از خیرات و برکات به دست آوردهایم، به برکت هدفهاى انقلاب بوده است؛ هر جایى که ما کم آوردیم، عقب ماندیم، شکست خوردیم، به خاطر غفلت از هدفهاى انقلاب اسلامى و هدفهاى اسلامى بوده است. کسانى سر کار بیایند که مصداق: «انّ الّذین قالوا ربّنااللّه ثمّ استقاموا» باشند؛ اهل استقامت، اهل ایستادگى باشند؛ زرهى پولادین از یاد خدا و از توکل به خدا بر تن خودشان بپوشند و وارد میدان شوند. (۲۵ اردیبهشت ۹۲)
«ما هم نگاه می کنیم؛ تشخیص بدهیم، ترجیح بدهیم، ببینیم آن کسى که میتواند براى انقلاب، براى کشور، براى آینده، براى عزت ملى، براى باز کردن گره مشکلات، براى ایستادگى قدرتمندانه و عزتمندانه در مقابل جبهه معاندان، و براى الگو کردن جمهورى اسلامى در چشم مستضعفان عالم، بیشتر و بهتر تلاش کند، کیست؟» (ششم خرداد ۹۲)
بدین ترتیب روشن میسازد که سعید جلیلی و سردار قالیباف به ملاکهای او نزدیکتر هستند. اما این مهم نیست. مهمتر از این، اعلام این است که چه کسی را نمیخواهد. این موضوع مهم را به آخرین سخنرانی انتخاباتی خود در ۲۲ خرداد ۹۲ تبدیل کرد.
حسن روحانی، هیچگاه از اصلاحطلبان نبوده است. حتی در گذشته رفتارهای نامناسبی با اصلاحطلبان داشته است. او به عنوان عضو جامعه روحانیت مبارز تهران، نزدیکترین فرد به هاشمی رفسنجانی است. دبیر شورای عالی امنیت ملی و مذاکرهکننده هستهای ایران تا آغاز به کار دولت احمدینژاد بود. اما تحولات هاشمی رفسنجانی، عملکرد خامنهای/ احمدینژاد/ جلیلی، و خطرات مهلکی که سیاستهای آنان برای ایران پدید آورده، همه اصلاحطلبان (خاتمی، شورای مشاورانش، جبهه مشارکت اسلامی، مجمع روحانیون مبارز، مجمع مدرسین حوزه علمیه قم، حزب کار اسلامی، حزب کارگزاران سازندگی، بیت آیتالله منتظری، آیتالله دستغیب، گروههای ملی/مذهبی داخل و خارج، گروهی از زندانیان سیاسی- از جمله مصطفی تاجزاده ، و...) را به حمایت تمام عیار از حسن روحانی وادار کرد.
بدین ترتیب آرای روحانی به شدت بالا رفت و خامنهای و اصولگرایان ترسیدهاند. از این مهمتر، شاید جریانی اجتماعی شکل بگیرد. آیتالله خامنهای که میکوشید خود را «بیطرف» قلمداد کند، به صراحت و شفافیت تمام زدن حسن روحانی را آغاز کرد. میگوید:
«این که ملاحظه می کنید دشمن در عرصههاى مختلف، از زاویههاى مختلف، گاهى تعرّضى، تجاوزى، پیشرفتى انجام میدهد، بهخاطر این است که کسانى به او چراغ سبز میدهند، دشمن را امیدوار میکنند. بعضى از حرفها دشمن را امیدوار میکند؛ بعضى از قیافه گرفتنها و رفتارها دشمن را امیدوار میکند. وقتى دشمن امیدوار شد، بر فشار خود میافزاید؛ وقتى دشمن ناامید شد، طبعاً خواهد دید فشار فایدهاى ندارد، راه دیگرى را دنبال میکند.»
این سخنان که معطوف به حسن روحانی است، باید شفافتر شود تا همگان شیر فهم شوند. میگوید رئیسجمهور با آرای بالا:
«میتواند در مقابل معارضین کشور بایستد. کشور ما دشمن دارد، معارض دارد. در عرصه بینالمللى، دشمن بینالمللى دشمنى نیست که با رودربایستى و با من بمیرم، تو بمیرى کنار بکشد؛ در دنیا سیاست اینجورى نیست که با رودربایستى بگوییم: طرف را خجالتزده کنیم، مثلاً عقب بکشد؛ نخیر، هرچه شما ضعف نشان بدهید، او مىآید جلو؛ هرچه شما عقب بکشید، او جرىتر میشود. این را ما تجربه کردیم؛ یک جاهایى عقب کشیدیم، دشمن ما جرىتر شد؛ یک چیزى او گفت، ما به خیال یک مصلحتى حرف او را قبول کردیم، دیدیم پایش را گذاشت روى آن حرف، یک قدم آمد جلو؛ دشمن اینجورى است. در مقابل دشمن بینالمللى، با اراده قوى، با احساس عزّت، با اعتماد به این ملت» باید ایستاد.
دیگر از این صریحتر نمیشود. منظورش از «تجربه عقبنشینی» بنابر مصلحت که موجب «یک قدم جلو آمدن دشمن شد»، را پیش از این بارها توضیح داده است. منظور توافق هستهای حسن روحانی با دولتهای اروپایی است که به تعلیق موقت غنیسازی اورانیوم منتهی شد و به دنبال آن، اروپایی خواستار دائمی کردن توقف غنیسازی شدند.
خامنهای خواستار رئیسجمهوری است که «زرهی پولادین بر تن کند» و در برابر دشمنان خارجی بایستد، نترسد، اهل سازش نباشد، به آمریکا نه بگوید، نه آنکه از خود «ضعف» نشان دهد، «عقبنشینی» کند و موجب پیشروی دشمن شود.
سردار قالیباف که دستور را از فرمانده خود دریافت کرد، تهاجم را آغاز کرد. حسن روحانی را «نامردی» خطاب کرد که «اربابش آمریکا» را «کدخدای جهان» معرفی میکند:
«وقتی شیپور جنگ زده شد، فرق بین مرد و نامرد مشخص میشود. آن روزها سیاستزدگانی در دوران دفاع مقدس هرگز به جبهه نیامدند و به تعبیر شهید چمران در صف نامردان ایستادند. آنها میآمدند، ما را بدرقه میکردند و به ما توصیه فرهنگ جهاد و شهادت میکردند؛ ما یادمان نرفته است که آنها را یک بار در خط مقدم شلمچه، طلاییه، بوستان، سعیدیه، فکه، اروند و بهمن شیر و...ندیدیم. این افراد هیچ وقت حتی تا پشت خط هم نیامدند. من امشب باید بگویم که اگر آنها یک وقتهایی هم آمدند، میآمدند تا با لباس رزمندگی عکس بگیرند، آن هم در امیدیه و نه در جایی که خانواده، زن و فرزند شما در هویزه زیر توپ و تانگ دشمن میایستادند و مبارزه میکردند. این مردم با غیرت تیر زدند و زیر خمپاره ایستادند. مردم و عشایر خوزستان و بختیاری بدون نان و آب در این مناطق جنگی ایستادند و جنگیدند، اما آنها تنها آمدند و عکس گرفتند و رفتند. حالا ما باید به آنها جواب دهیم چرا رزمنده هستیم و جبهه رفتهایم؟ اگر واقعاً کدخدایی اربابتان آمریکا را قبول دارید، خوب باید مثل آنها عمل کنید، زیرا در رقابتهای انتخاباتی آنجا، نامزدی که در جنگ ویتنام حضور داشت، به خاطر بمبباران مردم این کشور بر خود میبالید و به طرف مقابل میگفت که من این افتخار را داشتم که در این جنگ حضور داشته باشم، ولی شما سرباز فراری این جنگ هستید».
بدین ترتیب، خامنهای، جلیلی و قالیباف، بیش از همه در حال ساختن دو قطبی «خامنهای و ضد خامنهای" بوده و هستند (رجوع شود به مقالههای «صحنهسازی انتخاباتی سازش/مقاومت» و «تردید در فتح خیبر هستهای: مقابله با انقلاب و نظام»).
اما مخالفان جمهوری اسلامی از این فرصت استفاده نکرده و نمیکنند. باید به این دو قطبی دامن زد. باید حسن روحانی و سوابقش را در پرانتز گذاشت و ساختاری به انتخابات نگریست. ساختاری که به دو قطبی «دیکتاتوری و دموکراسی» و «خامنهای و ضد خامنهای» منتهی میشود. باید جریان اجتماعی عظیمی چون انتخابات ۱۳۸۸ به راه انداخت. تمام مقدمات ساختاریاش را خامنهای و یارانش پدید آوردهاند.
انتخابات ۸۸ موسوی و کروبی ماقبل انتخابات را به موسوی و کروبی مابعد انتخابات تبدیل کرد. اگر موج اجتماعی ۹۲ به راه بیفتد، آن سیل عظیم بسیاری را با خود خواهد برد. مسئله ایران، مسئله گذار از «استبداد دینی» به «نظام دموکراتیک ملتزم به آزادی و حقوق بشر» است. خامنهای و مریدانش، حسن روحانی و مهمتر از آن، جریانی که پشت او قرار گرفته، را مطلقاً نمیخواهند.
دموکراتهای شیلی، ژنرال پینوشه جنایتکار را -برخلاف خواستش- از طریق بسیج اجتماعی و انتخابات تا آخر با خود بردند. بدون قدرتمند کردن مردم از طریق سازمانیابیهای متنوع و متکثر، و ایجاد موازنه قوا میان دولت و جامعه مدنی، دموکراسی در کار نخواهد بود. انتخابات فرصتی است برای ایجاد شبکههای بالفعل اجتماعی و بسیج اجتماعی علیه دیکتاتور. آری، باید «حماسه سیاسی» آفرید. اما این حماسه، حماسه «خامنهای و ضد خامنهای» است. حماسهای که حتی اگر به ۷۶ یا ۸۸ دیگری منتهی نشود، نه به دیکتاتور و دیکتاتوری خواهد بود. گویی دوباره همه مخالفان در حال جمع شدن هستند تا به نظامیان، نظامیگری و استبداد دینی نه بگویند.
--------------------------------------------------------------------------------
نظرات مطرح شده در یادداشت، الزاماً بازتاب دیدگاه رادیوفردا نیست.