لینک‌های قابلیت دسترسی

خبر فوری
پنجشنبه ۱ آذر ۱۴۰۳ تهران ۱۶:۲۹

بازخوانی جامعه‌شناسانه جنبش‌های جديد اجتماعی خاورميانه


جنبش های اجتماعی دو سال گذشته در کشورهای منطقه از تونس و مصر تا يمن، بحرين و سوريه بحث های فراوانی را پيرامون ريشه ها، سمت و سوی اين رويدادها بدنبال آورده است. حضور فعال و يا موفقيت انتخاباتی نيروهای اسلام گرا در شماری از اين کشورها و درگيری های نظامی گسترده (سوريه، ليبی) کسانی را تا آن اندازه نسبت به دورنمای سياسی منطقه نگران و سرخورده کرده که گاه از خزان عربی سخن به ميان می آورند.

کتاب جديد فرهاد خسرو خاور جامعه شناس و استاد دانشگاه درفرانسه با عنوان «انقلاب های جديد عربی که دنيا را تکان دادند»، (۱) بدون ترديد مشارکت جدی در اين بحث ها و جدل های نظری و سياسی است. اين کتاب به زبان انگليسی در ماه ژوئن ۲۰۱۲ در آمريکا منتشر شده و بازخوانی رويدادهای مهم دو سال اخير منطقه خاورميانه و شمال آفريقاست از جنبش سبز در ايران گرفته تا جنگ داخلی سوريه، آن هم از منظر جامعه شناسی.

واقعيت اين است که درباره جنبش های اجتماعی دنيای عرب تحليل های سياسی فراوانی منتشر شده، اما کمتر کسی از ديدگاه جامعه شناسی و تطبيقی به سراغ اين کشورها و جنبش های اجتماعی نوظهور آنها رفته است. کتاب تلاشی است برای درک بهتر تحولات اخير کشورهای عربی از منظر جامعه شناسی.

سه ترس تاريخی

کتاب از سه بخش تشکيل شده است. بخش اول شامل ۴ فصل به جنبش های جديد در کشورهای خاور ميانه و شمال افريقا و پويايی آنها و غيرمنتظره بودن آنها اختصاص دارد. بخش دوم کتاب در سه فصل به بنياد های ذهنيتی بهار عربی می پردازد و تغييری که در وجدان عمومی و فرهنگ جامعه به ويژه جوانان شکل گرفته است.

بخش سوم اما موضوع کنشگران جديد اجتماعی را مورد بحث قرار می دهد. در پنج فصل اين بخش نويسنده به ويژگی های فعالين سياسی و مدنی، روشنفکران نسل قديم و جديد و تحولات ژرف در درون جامعه اشاره می کند و تاثير انکار ناپذير رسانه های جديد و دنيای مجازی در رفتار کنشگران و نيز خود امر کنشگری در جامعه.

به نظر می رسد انگيزه اصلی نويسنده برای نوشتن کتاب همانا ويژگی ها و ابعاد جديد جنبش های اجتماعی اخير کشورهای عربی و اهميت آن برای حوزه جامعه شناسی است. به باور او ابعاد نمادين اين جنبش ها (شعارها، شيوه عمل سياسی، اختصاص مکان های خاص مانند ميدان تحرير به عنوان نشانه اعتراض) از مرزهای خاور ميانه بسيار فراتر رفته اند.

در مقدمه کتاب به درستی به سه ترس تاريخی فلج کننده ای اشاره می شود که جوامع منطقه ما از ده ها سال پيش با آنها زندگی کرده اند : ترس از تنش های مذهبی و فرقه گرايانه داخلی، ترس از دستگاه های سرکوب حکومت های آمرانه و پليسی و ترس از هم پاشيدن هويت عربی (و يا اسلامی) بر اثر «دسيسه» نيروهای خارجی (تحت عناوینی چون غرب، صيهونيسم و یا دیگر برچسب ها).

دولت های غيردمکراتيک با دامن زدن به روانشناسی ترس در عمل نوعی افکار عمومی منجمد و ناتوان از حرکت برای تداوم شيوه حکومتی خود هم شکل داده بودند. جنبش های جديد منطقه فقط با کنار زدن اين سه ترس فلج کننده توانستند بر بن بست های تاريخی خود غلبه کنند و راه آينده را بگشايند.

همزمان حرکت های اعتراضی دارای ويژگی های دمکراتيک جديدی هم هستند که نشان از تغييرات اجتماعی مهم در جوامع منطقه دارند. نبودن رهبران و روشنفکران مرجع، احزاب سنتی و يا شعارهای مدنی ملموس وجوه جديدی را تشکيل می دهند در مقايسه با تجربه جنبش های اجتماعی دهه های پيش منطقه که بيشتر از ناسيوناليسم عرب و يا از اسلام گرايان تاثير پذيرفته بودند.نويسنده به ظهور برخی ارزش های جديدی مانند عدم خشونت و مدارا در مصر و تونس نيز می پردازد و نقشی که گروه های جوان جامعه در شکل دادن به اين ذهنيت و روانشناسی جديد ايفا کردند.

پويايی جديد جنبش های دمکراتيک

بخش اول کتاب سه جنبش بزرگ دموکراتيک منطقه در ايران (جنبش سبز)، در تونس (انقلاب ياس) و در انقلاب مصر و ويژگی های مشترک آنها را بررسی می کند. نويسنده با تحليل تجربه حرکت های دمکراتيک منطقه به دو پويايی بسيار متفاوت باز می گردد که شايد ويژگی همه جنبش های اجتماعی از ديدگاه جامعه شناسی هم باشند.

پويايی نخست تاريخی است و به تجربه ها، نشانه ها و بازنماهايی مربوط می شود که در حافظه و وجدان جمعی جامعه حک شده است. همه جنبش های اجتماعی در متن يک تاريخ و تجربه های تاريخی گذشته جامعه بوجود می آيند وآنها را نمی توان از اين تاريخ و پيشينه جدا کرد. بعد دوم هر جنبش به پويايی درونی آن و اشکال بديعی باز می گردد که در روند تحولات زنده و روزمره آن شکل می گيرند و بازتاب نوآوری ها و پديده های نوظهور در جامعه هستند. اين دو پويايی به گونه ای ديالکتيکی با يکديگر در هم می آميزند و آنچه که در تحليل يک جنبش اجتماعی از ديد جامعه شناسی جالب است توجه به چند و چون اشکال بازتوليد (تداوم) حافظه تاريخی و زايش پديده ها و ابعاد جديد (توليد) در گسست با گذشته است.

کتاب تلاش می کند به اين دو پويايی و ديالکتيک آنها بپردازد و از اين طريق تغييرات مهم اجتماعی معاصر را مورد بحث قرار دهد.

جنبش های اجتماعی را همزمان می توان از منظر شعارها و پروژه های سياسی و اجتماعی آنها تحليل کرد. يکی از کارکردهای شناخته شده جنبش های اجتماعی بازخوانی اسطوره ها و تبديل آنها به یوتوپيا (باور به آرمان شهر) است. جامعه در مقاطعی در رويای دست يابی به عصر طلايی که گويا زمانی وجود داشته و يا در شمار آرزوها به شمار ميرفته به اين و يا آن ايدئولوژی و پروژه سياسی متمايل می شود و آرمان شهر خود را در شعارهای آن جستجو می کند.

به اين گونه است که اسطورهايی مانند برابری و رفاه همگانی، جامعه دينی کامل و يا جامعه مبتنی بر عدل در جنبش های اجتماعی بازسازی و به روز می شوند. کتاب به سه نوع جنبش اجتماعی در آنچه که به ظرفيت آنها در ساخته و پرداخته کردن اسطوره ها است اشاره دارد:

جنبش هايی که بازگشت به عصر طلايی (خيالی و يا واقعی) گذشته را مطرح می کنند، جنبش هايی که ساختن جامعه ای آرمانی جديد و ناشناخته (سوسياليستی، بی طبقه توحيدی، عدل الهی) را وعده می دهند و سرانجام جنبش هايی که ازآرمان های بلندپروازانه و تماميت گرا (خوشبختی همگانی) دست شسته اند و بر خواست ها و مطالبات ملموس و عملی تکيه می کنند و بر راس آنها هم پدران نمادين مانند لنين، مائو، کاسترو، خمينی، ناصر قرار ندارند.

دو جنبش اولی از پتانسيل واقعی برای ميدان دادن به حکومت های تماميت گرا برخوردارند، در حاليکه در نمونه سوم امکان پيشرفت جامعه به سوی دمکراسی وجود دارد. کتاب جنبش سبز و جنبش های بهار عربی را از نوع سوم می داند و نوعی گسست پارادايمی با جنبش های اجتماعی دهه های گذشته که بيشتر از نوع اول و دوم بودند.

دنيای عرب در دهه ۵۰ و ۶۰ ميلادی تجربه ناسيوناليسم عرب را زندگی کرده بود. با شکست اين گرايش در دهه هفتاد بتدريج پارادايم اسلام گرايی و جنبش های اسلام گرا جای خود را در افکار عمومی باز می کنند. شکست گرايش های اسلامی افراطی که مدينه فاضله اسلامی را وعده می دادند و يا ناسيوناليسم عربی که نتوانست توسعه، دمکراسی و احترام به جامعه مدنی و حقوق فردی را بوجود آورد در عمل راه را برای جنبش های اجتماعی جديد باز کرد که از نوعی استقلال فکری و پويايی درونی جديدی نسبت به تجربه های تاريخی برخوردارند.

آن چه که در دو سال اخير شاهد آن بوديم را شايد بتوان نشانه های آغاز نسل جديدی از جنبش های اجتماعی دانست که دارای تفاوت هايی نهادگزارانه با گرايش های دهه های گذشته هستند و از اين منظر موضوع جامعه شتاسی مهمی هم به شمار می روند.

نويسنده در بازخوانی تحليلی حرکت های تونس و مصر در تلاش توضيح جامعه شناسانه و برخی وجوه بديع و نوآورانه آنهاست. در تونس حرکت های اعتراضی گروه های اپوزيسيون عليه دولت بن علی در ۱۰ سال گذشته نتوانسته بودند توده های وسيعی را به ميدان آورند و حکومت را وادار به عقب نشينی کنند و يا در مصر نوعی بن بست سياسی وجود داشت. جرقه های که با خودسوزی يک جوان دستفروش در تونس آغاز شد به سرعت بخش های زنده جامعه را به خيابانها کشاند. خلاقيت جنبش های اجتماعی و بويژه جوانانی که بدور از درگيرهای تاريخی با خواست های مشخص و عينی به ميدان آمدند به شکل گيری روانشناسی جديدی منجر شد. همين روانشناسی در شکل دادن پويايی نهادگزارانه جنبش اجتماعی نقش مهمی ايفا کرد.

کتاب در مقايسه جنبش سبز با انقلاب ياس و نيز جنبش ميدان تحرير تلاش می کند به دلايل شکست تجربه ناکام ايران بپردازد. از نظر کتاب شکست جنبش سبز، با همه تفاوت های مهم اش در مقايسه با ساير جنبش ها، به نوع رهبری و نيز رابطه اين جنبش با حکومت هم ارتباط داشت. شايد اگر رهبران جنبش از درون حکومت نبودند و يا پروژه سياسی آنها از حل و فصل مسئله در درون نظام فراتر می رفت جنبش می توانست سرنوشت ديگری هم پيدا کند. فرهاد خسرو خاور از جنبش سبز به عنوان جنبش اجتماعی دمکراتيکی ياد می کند که با گسست قطعی از الگوی انقلاب سال ۱۳۵۷ در برخی زمينه ها مانند پشت کردن به ايدئولوژی های تماميت گرا و يا آرمان خواهی بلند پروازانه، برابری زنان و مردان و عبور از گفتمان روشنفکران مرجع موفق شد از پويايی درونی نهادگزارانه ای برخوردار گردد.

ميل به زيستن همچون طبقه متوسط

بخش دوم کتاب به پايه های ذهنی جنبش های جديد دمکراتيک منطقه می پردازد. کدام تغييرات در جامعه امروز ايران و يا کشورهای عربی سبب شکل گيری ذهنيتی شده که به جای ايدئولوژی های افراطی و تماميت خواه، پارادايم آرمان شهری و يا گذشته گرای پيشين سراغ جامعه باز و دمکراتيک را می گيرد؟ نويسنده بر اين باور است که نوعی ميل به زيستن به گونه طبقه متوسط در افکار عمومی شکل گرفته که بر خلاف گذشته فقط گروه های ميانی را شامل نمی شود بلکه بسياری از اقشار تهيدست شهر و روستا هم به اين ذهنيت جديد پيوسته اند.

اين ميل به بودن بگونه طبقه متوسط بيش از آنکه بعد اقتصادی داشته باشد به تمايلات و مطالبات شهروندی و فردی باز می گردد. نوعی ذهنيتی که بازتاب نياز زندگی در جامعه مدرن امروزی و الزامات مدنی و دمکراتيک آن است.

طبقه متوسط کشورهای عرب در سراسر قرن بيستم از نظر کمی و ايدئولوژيک جايگاه مهمی در جامعه نداشت و يا بيشتر تحت تاثير جنبش های اسلام گرا بود. تحولات عينی جامعه نشان از رشد کمی طبقات متوسط را دارد. ميل به زيستن به گونه طبقه متوسط نياز انسانی در جامعه امروزی و برخورداری از دولت قانون، حقوق فردی و آزادی های مدنی و احترام به حرمت انسانی است.

اين ذهنيت جديد است که بتدريج گروه های بزرگتری از جامعه را به هواداری از دمکراسی، آزادی های فردی و مدنی، حکومت قانون سوق می دهد. دولت هايی که بخواهند با روش های آمرانه و تحقيرکننده گذشته امر سياست و جامعه را پيش برند نزد افکار عمومی خود نامشروع و غير موجه جلوه خواهند کرد. همين چرخش ذهنيتی و همگانی شدن مطالبات دمکراتيک و مدنی است که ايدئولوژی های غير دمکراتيک و تماميت گرا را بی اعتبار ساخته است.

بخشی بزرگی از افکار عمومی دنيای عرب برخورداری از دولتی که به قانون و حرمت انسانی و آزادی های فردی احترام گذارد را به عدالت انتزاعی که در گفتمان نيروی های مذهبی وجود دارد ترجيح می دهد. اين به معنای تضعيف نقش و جايگاه اسلام و نهادهای پرنفوذ دينی در عرصه عمومی و در روندهای جامعه پذيری افراد نيز است. موفقيت نيروهای اسلام گرا در انتخابات تناقضی با اين روند ندارد چرا که آنها با پذيرش بازی دمکراتيک و ساز و کار جامعه مدنی توانسته اند نظر مثبت افکار عمومی را به خود جلب کنند و نيروهای افراطی از نفوذ همگانی چون سال های ۱۹۸۰ برخوردار نيستند.

يکی ديگر از ويژگی های جديد جنبش های دمکراتيک منطقه گسست از جهان بينی مبتنی بر دشمنی با غرب به نام ناسيوناليسم و يا اسلام است. طی دهه های گذشته يکی از وجوه هويتی جنبش های اجتماعی در منطقه مخالفت با غرب و يا وجود پندار فراگيری بود که بر اساس آن غرب دشمن اسلام و دنيای عرب قلمداد می شد و بسياری از گرفتاری جامعه هم ريشه در «توطئه» و يا سياست های غرب داشتند.

کتاب به روندهايی که به گسترش اين ذهنيت جديد ياری رسانده اند می پردازد. توسعه چشمگير آموزش بويژه در سطح دانشگاهی و ارتباطات جديد و رسانه های جمعی، نقش متحول شده زنان در جامعه و گسترش حضور آنان در عرصه های مختلف و کم رنگ تر شدن نقش های سنتی زنانه در درون خانواده در شکل گيری اين ذهنيت جديد نقش داشتند و دارند.

تغييرات مهمی که در رفتارهای جمعيتی زنان مانند سن ازدواج و ميزان مواليد مشاهده می شود بازتاب عينی اين چرخش فرهنگی مهم است. در حقيقت گسترش «طبقه متوسط ذهنی» و مطالبات آن جامعه را به سوی افق های جديدی سوق داده است.

فرهاد خسرو خاور بر اين باور است که بدون اين تغييرات ذهنيتی و بدون وجود جامعه مدنی که از پائين و در جريان پويايی درون زای جامعه شکل گرفته است جنبش های دمکراتيکی هم در کشورهای عربی و يا در ايران بوجود نمی آمد. اقشار جديدی در جامعه که از نظر اقتصادی به دولت تعلق ندارند و از نوعی استقلال برخوردارند بر قدرت عينی طبقه متوسط افزوده اند. اين ذهنيت طبقه متوسط مستقل از دولت و بدون وابستگی به نيرو های سياسی سنتی پديده جديد کشورهای عربی است.

اگورای جديد

چيزی که به بخش جوان و پويای جامعه ناراضی توان جديدی بخشيده است شکل گرفتن دنيای مجازی و شبکه ای است که نويسنده به آن «نتيزن» (در برابر سيتی زن) و يا شهروندی مجازی (ص ۷۹) است. در اگورای جديد خبرها، تفسيرها و نوشته ها را با سرعت برق و باد به همه جا راه می يابند و به همه کس می رسند و دولت مانند گذشته نمی تواند نقش پدرخوانده پرقدرتی را بازی کند که تصميم می گرفت چه چيزی را مردم بايد بدانند و از چه چيزی نبايد آگاه شوند. بدين گونه است که ميل زيستن چون طبقه متوسط ذهنيت جديد جامعه ای می شود که ترس ها و بندهای هميشگی خود را می تواند کنار بگذارد، بر روانشناسی انفعالی پيشين غلبه کند وبه اعتراض به رفتار آمرانه حکومتی دست زند (ص ۸۰).

در گذشته حکومت های عربی بر يک اصل مشترک تکيه می کردند و آنهم اين بود که «هر چه مردم بيشتر با ترس خو بگيرند، بر مشروعيت حکومتی افزوده خواهد شد» (ص ۸۰). اين مخرج مشترک روانشناسانه به نوعی به هويت ثانوی مردمی بدل شده بود که مورد بی احترامی و تحقير قرار می گرفتند و با روش های خودسرانه و خشونت آميز به حقوق انسانی و مدنی آنها تجاوز می شد.

بخش دوم کتاب به معرفی کنشگران جديد اجتماعی و ابزار نوين ارتباط شبکه های اجتماعی و افراد می پردازد. از نظر نويسنده يکی از ويژگی های اصلی جنبش های جديد دمکراتيک منطقه به ميدان آوردن کنشگرانی جديدی است که اشکال جديد شهروندی را زندگی می کنند و حاضر نيستند به «حقيقت» حکومتی يک بعدی و بسته تن در دهند. کتاب به سراغ برخی چهره های جوانان بخصوص دخترانی ميرود که نام آنها در رسانه ها نيز بسيار به ميان آمد.

مونا سيف و جی جی ابراهيم دو زن مصری هستند که تويتر خود را در اختيار انقلاب گذاشتند. کتاب به جوانان ديگری هم اشاره می کند که در جريان جنبش های اجتماعی خيابان و شبکه مجازی را به يکديگر پيوند زدند. اين کنشگری جديد به گروه کوچکی محدود نمی شود و سهم آنها در فعال کردن شبکه های اجتماعی بسيار مهم است. اين افراد کار خود را در قالب ميانجی خود را شهروند خبرنگار و يا خبرنگار جامعه مدنی معرفی می کنند.

آنچه در ميدان تحرير مصر و يا در خيابانهای تونس گذشت، همبستگی ساده مردمی بود که فقط برای اعتراض به اين روش ها و سياست های آمرانه از خانه هايشان بيرون آمده بودند. ميل به پرهیز از خشونت، حضور برابر دختران و پسران جوان و ماندن در چهارچوب رفتارهای مدنی مدرن نشانه های روشن اين چرخش معنا دار در جوامع استبداد زده منطقه بودند. همزمان خلاقيت و پويايی جنبش اجتماعی نوعی توانايی درک و تحليل ذهنی جمعی مستقل و پيدا کردن راه حل های جديد برای مقابله با حکومت هايی که با روش های کهنه سرکوب به سراغ آنها می آمدند را هم بوجود می آورد.

نويسنده اصلی ترين ويژگی های جنبش های نوين دمکراتيک منطقه را اين گونه برمی شمرد: فقدان وجود رهبران فرهمند و بانفوذ و يا رهبری احزاب و گروه های سنتی، نبود نفوذ روشنفکران مرجع و پيشرو، وجود نداشتن پروژه سياسی از پيش تدارک شده، از ميان رفتن نقش مرکزی دين، نداشتن ايدئولوژی به شکل گذشته و به حاشيه راندن شدن پروژه های مبتنی بر ناکجاآباد ناسيوناليستی، سوسياليستی و يا اسلام گرايانه.

در درون جنبش های اجتماعی با چنين ويژگی هاست که جوانان و نيروهای زنده جامعه بدون شرم و با روشنی خواستار دمکراسی و حقوق مدنی و انسانی می شوند که در همه دنيا رايج است.

نويسنده به نقد تئوری های دمکراتيزه شده کشورها از طريق روندهای نوسازی اقتصادی و مادی (مدرنيزاسيون) هم می پردازد و بر آن است که برخلاف بسياری از تئوری های متداول رابطه ميان پيشرفت دمکراسی و نوسازی اقتصادی و اجتماعی خطی و کارکردی نيست و بايد به عامل ذهنی و پويايی درونی جامعه بويژه جنبش های اجتماعی نيز توجه کرد.

چالش های بزگ دمکراسی

بهار عربی برای نويسنده به معنای آغاز دوران جديدی در منطقه است بدون آن که موانع مهم اين جوامع برای رسيدن به شرايط دمکراتيک بطور کامل از ميان رفته باشند. عنوان کتاب شايد خواننده را به اين فکر اندازد که نويسنده به گونه ای دچار خوش بينی بيش از اندازه پيرامون سرنوشت و آينده اين کشورهاست. فرهاد خسرو خاور نشان می دهد که چگونه جنبش های اعتراضی ابتدا بدون مشارکت تشکيلاتی اسلام گرايان پا گرفتند و احزاب شناخته شده اسلام گرا بسيار دير به آنها پيوستند. در مصر و تونس اين نيروها بر آنند سوار بر موج جنبش های مردمی شوند و برنامه خود را به افکار عمومی تحميل کنند.

فصل هفتم کتاب به چالش های مهم در پی سقوط دولت های استبدادی که مانع نخستين دمکراسی به شمار می رفتند می پردازد. هر يک از کشورها از ليبی تا يمن و بحرين درگير مشکلات گوناگونی هستند که می تواند دمکراسی آينده را با دست اندازهای فراوانی مواجه سازد. در کشورهايی که کار به درگيری نظامی و تنش فرسايشی کشيده دورنمای دمکراسی چندان روشن نيست. ساختار قبيله ای، ضعف تشکل های مدنی، نبودن تجربه های دمکراتيک در حافظه جمعی و تاريخی از جمله اين موانع هستند.

کشورهايی که در سال های گذشته حکومت های سکولار آمرانه را تجربه کرده اند نيز با مشکل سرباز کردن زخم ها و تنش هايی روبرو هستند که زمينه آنرا شرايط دمکراتيک و يا شبه دمکراتيک فراهم می آورند. دمکراسی در اين کشورها فقط برای گروه هايی نيست که تن به بازی دمکراتيک می دهند و پلوراليسم سياسی را می پذيرند، گروه هايی هم که باوری به دمکراسی ندارند و يا به آن نگاه ابزاری و حداقلی دارند هم با بهره جستن از فضای جديد به ميدان آمده اند.

نيروهای اسلام گرا در کشورهای اسلامی يک شبه اززمين سر برنياوردند. در مصر همه می
دانستند که اخوان المسلمين نفوذ فراوانی در افکار عمومی دارند ولی فقدان دمکراسی در گذشته اجازه نمی داد تصويری روشن از صف آرايی سياسی و نفوذ واقعی نيروهای سياسی داشت. شماری از اين نيروها هم گاه بازيگر خاموش اما واقعی زندگی سياسی بوده اند که به برکت دمکراسی از سايه بيرون آمده اند و بهتر از ديروز ديده می شوند. نيروهای اسلام گرا در بسياری از اين کشورها در شبکه های اجتماعی حضوری فعال دارند و از طريق مساجد، تشکل های کمک به تهيدستان و مدارس دينی نفوذ خود را گسترش می دهند. دمکراتيک شدن گرايش های اسلامی يکی از شرايط مهم توسعه روند دمکراتيک به شمار می رود.

نويسنده فراتر از بعد سياسی و جامعه شناسانه شرايط کنونی، به گره های انسان شناسانه افکار عمومی کشورهای منطقه هم توجه دارد. از جمله کتاب صفحاتی را به آنچه که خود «هويت آزارديده گی» و يا خودشناسی انسان آزار ديده (ص ۱۴۳) می نامد اختصاص می دهد. هويت آزارديده در جريان روندی درونی می شود که آن در حس آزار شدن توسط دشمنی مشخص به بخشی از هويت گروه های اجتماعی تبديل می شود. نوميدی و نداشتن دورنمای روشن بخشی از اين هويت آزار شده است.

اين نوميدی و نبودن دورنمای حتا زمانی که سرکوب پايان می گيرد و سرکوبگری در ميان نيست هم می تواند تداوم يابد. حافظه جمعی از طريق بازگشت به اين هويت آزار ديده است که با آزار و سرکوب مخالفت نمی کند. از نظر کتاب هويت آزارديده گی می تواند در جريان چهار تجربه شکل گيرد. گروه يا اقليتی که در طول تاريخ خود به گونه ای واقعی و يا خيالی سرکوب شده باشد (شيعيان در برخی کشورهای با اکثريت سنی)، گروه هايی که توسط دولت های جديد و به نام منافع همگانی سرکوب شده اند، گروهی که زمانی مورد اذيت و آزار قرار گرفته است ولی با وجود عدم تداوم آزار، بی اعتمادی و ترس از بازگشت سرکوب و آزار آنها را از پذيرش ديگری و جامعه مدنی باز می دارد.

کتاب به گروه چهارمی هم اشاره دارد که شامل آزارديدگان در گذشته می شود که امروز به نام رنج ديروزی خود به همان اقداماتی دست می زند که خود در گذشته قربانی آنها بوده است. کتاب به مواردی از اين تجربه های چهارگانه در تاريخ خاور ميانه از جمله به رفتار اقليت علوی در سوريه که خود زمانی توسط سنی ها سرکوب شده بودند و بعدها با به قدرت رسيدن خانواده اسد خود به آزار دهندگان جديد تبديل شدند اشاره می کند.

ايران و کشورهای منطقه

يکی از ويژگی های کتاب فرهاد خسرو خاور تلاش برای دست يابی به تحليل مقايسه ای شرايط ايران با ديگر کشورهای منطقه ای است. همگی به ياد داريم که آغاز اولين حرکت های اعتراضی در کشورهای عربی مقارن بود با افت جنبش سبز در پی سرکوب های چند ماهه. در آن زمان نوعی همبستگی ميان جنبش های عربی و حرکت سبز هم بوجود آمده بود و شعارهايی مانند «مبارک، بن علی، نوبت سيد علی» در ايران شنيده می شد.

برای برخی هم آن روزها اين پرسش مهم پيش آمده بود که «چرا تونس توانست ولی ايران نتوانست.» با اين وجود بسياری از روشنفکران و کنشگران مدنی و حتا پژوهشگران ايرانی به شباهت ها و ويژگی های مشترک جامعه ما و کشورهای منطقه از ترکيه تا مصر و تونس گاه بی توجه می مانند و بيشتر به خود ويژگی های ايران تکيه می کنند. آنگاه هم که قرار است مقايسه و تطبيقی در کار باشد يا به سراغ اروپا رفته می شود و يا برخی کشورهای آسيايی که با ما نزديکی کمتری دارند. گويی مقايسه با کشورهای منطقه از شان بحث می کاهد.

همين روايت پيرامون نوشته ها و افکار انديشمندان و روشنفکران عربی و يا اهل ترکيه و ديگر کشورهای همسايه صدق می کند که کمتر در ادبيات فلسفی و اجتماعی و يا در بحث ها و جدل های فکری ما حضور دارند. در حاليکه يک کار تطبيقی انتقادی با روش شناسی معتبر می تواند به درک بهتر برخی از واقعيت های جامعه ما کمک کند. کتاب فرهاد خسرو خاور نمونه ای از اين تلاش تطبيقی است و نشان دادن نشانه ها، پديده ها و گرايش هايی که در کشورهای منطقه به يکديگر شباهت دارند.

نکته ای که از ديد خواننده ايرانی کتاب دور نمی ماند موقعيت منفی دمکراسی در ايران در مقايسه با کشورهای منطقه است. اگر زمانی ايران می توانست همان دمکراسی محدود و جامعه مدنی در حال گسترش خود را به رخ کشورهای منطقه بکشد امروز شماری از آنها روند دمکراتيزه شدن رو به گسترش جامعه را تجربه می کنند و مردم آنها بيش از ايرانيان از دمکراسی و حقوق مدنی برخوردارند.

کتاب فرهاد خسرو خاور فقط تحليل حوادث منطقه در سايه تجربه های تاريخی نيست. او با تکيه بر تجربه انقلاب ايران و نيز شناخت نيروی های اسلام گرای عربی پرسش های فراوانی هم درباره منطقه ما و ويژگی های آن و يا نقش اسلام، نيروهای سکولار و يا روشنفکران به ميان می کشد. خواننده می تواند اينجا و آنجا با نويسنده بر سر برخورد با حوادث و يا معنای جامعه شناسانه موافق نباشد، اما کتاب مجموعه بسيار غنی از داده های اجتماعی و تحليل های جامعه شناسانه را به او ارائه می کند.

۱- Khosrokhavar F. (۲۰۱۲). The New Arab Revolutions That Shook The World. London: Paradigm Publishers

_____________

دیدگاه های مطرح شده در این مطلب، الزاما بازتاب دیدگاه های رادیو فردا نیست.
XS
SM
MD
LG