سام هریس، نویسنده آمریکایی کتابهایی چون «پایان ایمان»، «نامهای به ملت مسیحی» است. کتاب آخر او با عنوان «بیدار شدن» درباره برخورداری از تجربه معنوی، بدون اعتقاد به ادیان است.
آقای هریس دانشآموخته فلسفه از دانشگاه «یوسیالای» است و کارشناسی ارشد خود را در علوم اعصاب گرفته است. او بنیادی با نام «خرد» را هدایت میکند که بر اصول زندگی سالم و اخلاقی در جامعه سکولار متمرکز است. دو کتاب از سام هریس در قالب یک جلد «دروغ/اراده آزاد» در ایران با ترجمه خشایار دیهیمی، منتشر شده است.
سام هریس در گفتوگویی اختصاصی با رادیو فردا، در خصوص مبحثی با عنوان «ذهنورزی» یا که در کتاب آخر او «بیدار شدن» مطرح شده، میگوید.
***
میخواهم در خصوص ایدهای به نام «ذهنورزی» - Mindfulness - که در کتاب آخر خود «بیدار شدن» به آن اشاره کردید، با شما صحبت کنم. آیا ذهنورزی جایگزینی برای کسانی است که بخشی از ذهن خود را به ادیان اختصاص دادهاند یا اینکه میتواند برای همه کاربردی باشد؟ در واقع چطور میتوان آن گونه تسکینی که ادیان میدهند را با ذهنورزی به دست آورد؟
ذهنورزی به واقع به معنای توجه کردن است. توجه نزدیک و دقیق و شخصی شما به آنچه در خودآگاهتان میگذرد، است؛ اینکه از آنچه در خودآگاه شما روی میدهد، با خبر باشید و بتوانید آن را تربیت کنید و به طور دقیق از محتویات آن با خبر باشید.
جایگزین یا آنچه در مقابل ذهنورزی قرار دارد، گم شدن در افکار است و اینکه فکر کنیم بدون اینکه بدانیم داریم فکر میکنیم، در واقع میشود گفت دشمن هر چیزی است که ربطی به تمرکز داشته باشد.
ذهنورزی چیز عجیب و غریبی نیست. حتی این طور نیست که فقط به بودیسم ربط داشته باشد. به هیچ دیدگاه فلسفی مرتبط نیست، فقط توجه کردن است. چیزی که میتوان گفت این است که بوداییها ذهنورزی را گرفته روی آن کار کرده و به یک سطح دیگر آن را بردهاند و خیلی در مورد آن نوشتهاند.
اما توجه به ذهن، باعث بروز حالاتی در ذهن میشود که بسیار مشابه چیزهایی است که در مرکز سنتی ادیان قرار دارد. مانند حس ارضای ذهنی شدید، پرواز روح، خلسه، حس مثبت شدید به روابط اجتماعی، عشق خالص و بدون پیششرط، صبر و اشتیاق. ذهنورزی، ورودی به چنین دنیایی است بدون این که نیازی باشد از دیدگاه هرگونه حکمت یا عقیده فرقهای یا دستهای به آن وارد شد.
ذهنورزی چیز عجیب و غریبی نیست. حتی این طور نیست که فقط به بودیسم ربط داشته باشد و به هیچ دیدگاه فلسفی مرتبط نیست، فقط توجه کردن است
پس میشود گفت چیزی است که مردم میتوانند بخواهند – یا باید از دین بخواهند – بدون این که نیازی به تعلقات ایمانی و یا افکار جداکننده و شکاف انداز بین بشر باشد.
برای کسانی که شاید با مباحث ذهنورزی و تمرکز آشنایی نداشته و تازه با آن روبرو میشوند، بگویید که آیا این مبحث برای همه آسان است؟ آیا نیاز به پیشنیاز خاصی یا ورود به دسته یا گروه ویژهای است؟ به زبان دیگر، این قدر راحت هست که هرکسی بتواند آن را انجام بدهد یا نیاز به یک پیشرو یا راهبر دارد؟
مثل هرچیز دیگری البته خوب است که برای ذهنورزی دستور و راهنما داشت. این یک مهارت است و همه ممکن است در آغاز، در آن خیلی خوب نباشند. کمی تمرین میخواهد که لازم باشد بدانید چه کار میکنید و بتوانید آن را به سطحی برسانید که متوجه اثرات مثبت آن شده و سود آن را حس کنید. مثل شروع هر ورزش یا شروع نواختن ساز موسیقی است. نمیتوان به محض شروع به سطح خیلی خوبی رسید و تمرین نیاز دارد.
ذهنورزی هم همینگونه است. افرادی هستند که وقتی برای مثال به تنفس خود توجه میکنند – گفتنی است که این یکی از قدمهای شروع رایج برای ذهنورزی است و شما فقط به تنفس خود توجه میکنید – حواسشان به بینی و عمل دم و بازدم آن عضو است و یا توجه روی حرکت ریه و بالا و پایین رفتن قفسه سینه است.
ولی وقتی شروع به همین یک قدم کنید و برای مثال ۱۰ تا ۲۰ دقيقه بخواهید فقط روی تنفس کردن متمرکز شوید، بعد میبینید چقدر برای ذهن این کار سخت است و خیلی سریع میخواهد به یک جای دیگر پرتاب شده و شروع به کار کند و شما مرتب باید آن را به همین تمرکز ساده برگردانید. حتی میبینید صدها بار باید ذهن را برگردانید تا بتوانید همین حس خام نفس کشیدن را دنبال کنید.
بعد به تدریج وقتی توانستید این توجه ذهن را به نفس کشیدن معطوف کنید، به تدریج میتوانید به مکانیسمهای دیگر هم آن را منتقل کنید. برای مثال اگر تنفس نه، میتوانید روی یک حرکت دیگر و یا حتی روی یک فکر متمرکز شوید. ولی با تمرین، میبینید چقدر راحت ممکن است ذهن گم شود و مدام از این شاخه به آن شاخه بپرد.
ممکن است برای کسانی که در شروع آن هستند طاقتفرسا یا خستهکننده باشد ولی همین طور باید آرامش را حفظ کرد و ذهن را به سمت آن چیزی که در موردش مراقبه میکنید، بازگرداند. تمرین سادهای است اما کار راحتی نیست که بتوان در آن مهارت به دست آورد. ولی خوب شروع آن برای هرکسی ممکن است.
چه چیزی برای کسی که میخواهد شروع به ذهنورزی کند، مهم است که در ذهن داشته باشد؟ اگر برای مثال کسی شروع بدی را تجربه کند شاید نتواند به بقیه هم مشاوره خوبی بدهد. یا این طور بپرسم، چه چیزهایی است که کسی که میخواهد ذهنورزی کند، باید از آن پرهیز کند؟
مسئله مهم، آگاه نگهداشتن ذهن است. چیزهایی مثل دمای بدن، یا نفس کشیدن است که باید روی آن توجه داشت. حتی نیازی نیست برای ذهنورزی شما به یک گوشه دنج بروید. هرچند خیلیها ترجیح میدهند که گوشه خلوتی داشته باشند ولی شما حتی به تدریج و با تمرین میتوانید در هر حالتی و هرجایی ذهنورزی داشته باشید.
هستند کسانی که در آغاز کمطاقت هستند و خسته میشوند ولی فن خاصی ندارد. شما به محض این که دیدید ذهن شما از نقطه تمرکز خارج شد، باز از سر میگیرید و روی صدا یا تنفس تمرکز میکنید. حتی تلاش نمیکنید چیزی که آرامشبخش است را به ذهن بیاورید یا تلاش کنید چیزی که به نظرتان خوب نیست را از ذهن بیرون کنید. ذهنورزی برای این است که آن چیزی که میخواهید آن لحظه تجربه کنید را حس و تجربه کنید و راهی است که بتوانید آگاهی خود را باز نگه دارید و ذات آگاهی خود را جستوجو کنید.
وقتی بتوانید آن را به طور مستمر انجام دهید، میبینید که چیزی به نام «ضمیر خودخواهی» در ذهن دیگر مانند یک جزیره جدا و یا یک چشم بالای سر نیست و دیگر تبدیل به یک تصویر ذهنی میشود. میتوانید حتی از آن عبور کنید. میشود مثل آگاهی بدون داشتن مرکز. دیگر چیزی در مرکز نیست که همه چیز حول آن باشد. همه آگاهی و جهان در یک حوزه میآید و هر چیزی میآید و میرود و در هر لحظه تغییر میکند.
آیا ذهنورزی نقطه منفی هم دارد؟ آیا عواقب و یا پیامدهای بدی هم در پی دارد؟
فکر کنم برای برخی از افراد که آسیب خاص روانی دارند مناسب نیست و میتواند پیامد داشته باشد. هرچند فکر میکنم بد نیست افراد به دامنه ذهنی خود آگاه باشند. باید بگویم من روانشناس بالینی یا روانپزشک نیستم ولی حدس میزنم برخی از حالات روانی باشد که مراقبه در سکوت برای آن خوب نباشد یا حس بدی ایجاد کند.
ذهنورزی، مهارتی برای پایین آوردن اضطراب و حسنارضایتی و نگرانی است. چرا که حتی به چنین موارد روانی و روحی هم اگر نگاه کنید، این گونه فشارها در پی تفکرما هستند که روی میدهند. ما در این تفکرات غرق میشویم و خود را گم میکنیم و بیشتر مواقع تفکرات ناپسند و ناخوشایند به ذهن ما میآید
خیلی از مردم از ذهنورزی و مراقبه به عنوان تجربهای قدرتمند و مثبت یاد میکنند و هستند کسانی که برای پیشرفت در آن، گاهی اوقات از کار و زندگی کناره گرفته و در سکوت آن را جدیتر دنبال میکنند. باز هم میگویم در کل خیلی مثبت و خوب است ولی شاید حالاتی برای افرادی که به اسکیزوفرنی (شیروفرنی) یا «اختلال وسواس فکری عملی» دچار هستند، سخت باشد و مطمئن نیستم برای چنین افرادی تجربه تمرکز ثابت چگونه است. با این حال باید این را اضافه کنم که ذهنورزی، مهارتی برای پایین آوردن اضطراب و حسنارضایتی و نگرانی است. چرا که حتی به چنین موارد روانی و روحی هم اگر نگاه کنید، این گونه فشارها در پی تفکر ما روی میدهند. ما در این تفکرات غرق میشویم و خود را گم میکنیم و بیشتر مواقع تفکرات ناپسند و ناخوشایند به ذهن ما میآید.
تمام چیزهایی که از آن ترس و هراس داریم، و تمام چیزهایی که از دست دادهایم و چیزهایی که امیدوارم کاش جور دیگری بودند به ذهن ما میآید و ما از چگونگی تفکرات خود در این حوزهها بیخبر هستیم. ذهنورزی به ما اجازه میدهد از آن با خبر بوده و خود را آرام کنیم. برای خیلی از افراد، روشی مستقیم برای کاهش دادن و کم کردن ناخوشایندی ذهنی است و برای درد کشیدن یا زجرکشیدن استفاده نمیشود.
من البته خیلی از ذهنورزی استفاده نکردهام ولی یک سوال پیش میآید. وقتی ما ذهن را این طور آرام کرده و با واقعیت آشنا و روبرو شویم، آیا جهان پیرامون و زندگی ما تلخ و سرد و بیروح نمیشود؟
با ذکر «واقعیت» از واژه خوبی استفاده کردید. ذهنورزی به شما دانش فهم دنیای پیرامون را میدهد. برای مثال شما به کسی هدیه داده و از این که او خوشحال شود، خیلی حس رضایت میکنید. ولی وقتی ذهنورزی داشته باشید، میفهمید انگیزههای دیگری پشت این کار شما هست و از آن با خبر میشوید. بعد میبینید که نه، از قضا به این خاطر هدیه دادهاید که چیزی در مقابل آن از طرف میخواهید.
این شخص را که میخواهید راضی نگه دارید ممکن است در آینده شغلی شما نقش داشته باشد یا هر احتمال دیگری. برای همین وقتی شما ذهنورزی کرده و به آن توجه کنید، میبینید انگیزههای دیگری پشت کارتان هست که شاید خودتان را پیش از این قانع کردهاید که وجود ندارد و این طور نیست. ولی حالا چون به افکار و رفتار خود توجه کرده و بر روی آن تمرکز دارید، میفهمید چرا دارید این کار را میکنید. البته ممکن است ناراحت کننده باشد ولی خب، از سوی دیگر، آزادیبخش هم هست چرا که به شما نشان میدهد چه آدمی هستید و انگیزههایی که میخواهید شما را تحریک کند یا راهی که میخواهید بروید، چیست؟
ضمن این که داشتن ذهن آماده و آگاه و متمرکز، بسیار حس خوشایند و خوبی دارد. با لذت خاصی شما را در زندگی هدایت میکند. ذهنورزی به طور مستقیم پراکندگیهای ذهنی را کنار گذاشته و باعث میشود حس بهتری داشته باشید.
بگذارید یک مثال بزنم. شما در ابتدای یکی از سخنرانیهایتان، فکر میکنم در گردهمایی سالانه خداناباوران در استرالیا بود، مثالی زدید از این که شما یک آیپد نو و تازه را باز میکنید و از آن خیلی خوشحال هستید. تفکر دینی به شما میگوید به جای نگاه به اینکه کارگران در چین چه شرایط نامناسبی داشتهاند تا این دستگاه را بسازند، به خود بگویید خدا خواسته و تقدیر بوده که شما خوش شانس باشید و بعضی افراد بدشانس، و در شرایط بد و به جای فکر کردن به شرایط بد آن کارگران، از آیپد نوی خود خوشحال باشید.
حالا با این حرفی که در خصوص حس شادی و رهایی از ذهنورزی میزنید، آیا فکر نمیکنید این تلخی که به آن اشاره کردید، باز هم برای فرد آزارنده باشد؟ فکر نمیکنید با ذهنپروری و داشتن واقعیت از جهان خارج، شخص باز هم درد و تلخی مستمر را تجربه کند؟
این جا بحث این میشود که چقدر درد نیاز است و چقدر درد میتواند مفید باشد. به عبارت دیگر، چقدر باید دردمند باشید تا بخواهید به دیگر افراد کمک کرده و دست آنها را بگیرید. یا اینکه چه مقدار درد کافی است تا برای شما انگیزه برای حرکت باشد. یا اینکه چقدر واکنش حسی داشتن نسبت به درد و رنج دیگران، میتواند برای شما بهینگی داشته باشد.
مردمی هستند که خیلی حساسیتشان بالاست و حتی نمیخواهند از هیچ درد و رنج و خبر بدی در دنیا مطلع باشند و حتی از شنیدن و اخبار بدبختی دیگران، فرار میکنند. برخی هستند که میگویند به من نگویید کارگری که آیپد را ساخته چقدر سختی کشیده چون دیگر نمیتوانم از آیپد خودم لذت ببرم.
ما باید متانت و انصاف در کنار اشتیاق به دیگران داشته باشیم. باید بتوانیم جهان را آنطور که هست بشناسیم و در هر موقعیتی که هست واقعیت را پذیرفته و بعد به سمت بهبود اوضاع برای دیگران هم حرکت کنیم.
برای کسانی که تازه خواننده شما میشوند و هیچ چیز از «سام هریس» و نگرش و تفکر او نمیدانند و تازه با کتاب «بیدار شدن» ممکن است شما را بشناسند، آیا توصیهای دارید که پیش از این کتاب یکی از کارهای شما را بخوانند و با جهانبینی شما آشنا شوند؟ یا فکر میکنید هرکسی میتواند «بیدار شدن» را خوانده و با آن ارتباط برقرار کند؟
کتاب «بیدار شدن» برای هرکسی مناسب است و هیچ پیششرطی ندارد که کسی حتما یکی از کارهای قبلی من را خوانده باشد، و به نظرم خود اثر مستقلی است.
ولی برای شما هر کتابتان با یک مرحله فکری خودتان جلو آمده، این طور نیست؟
برای من بله، تکمیلی بر تفکراتی است که پیشتر داشتهام. از شروع مشکلات دین در شکل عام آن و بعد چشمانداز دینی و چشمانداز علمی و تفاوتهای آن و بعد پرداختن به چیزهایی که مردم فکر میکنند فقط از دین میتوان گرفت.
یکی از نگرانیهای افراد دیندار و مذهبی این نیست که عقاید آنها درست است یا نه – که البته حتما نگران آن هم هستند – ولی فکر میکنند اگر آنها یا جامعه تفکر دینی را کنار بگذارد، پس دیگر ما تا حدی زیادی اخلاقیات و تا حدی تجربه معنوی را از دست میدهیم
یکی از نگرانیهای افراد دیندار و مذهبی این نیست که عقاید آنها درست است یا نه – که البته حتما نگران آن هم هستند – ولی فکر میکنند اگر آنها یا جامعه تفکر دینی را کنار بگذارد، پس دیگر ما تا حدی زیادی اخلاقیات و تا حدی تجربه معنوی را از دست میدهیم. من در کتابهایم به تک تک این موارد پرداختهام. جدالی میان دین و دانش هست و الزامی ندارد که برای حفظ اخلاق، به خدا عقیده داشت. در این کتاب آخرم - «بیدار شدن» - به مسئله آرامش معنوی پرداختهام.
پس بله، هر کتاب من تکمیل و نهادن یک گام است ولی هرکدام هم به طور مستقل به همان دیدگاه و نظر من میرسد که ما میتوانیم زندگی اخلاقی و پرباری داشته باشیم بدون اینکه نیاز باشد به چیزی معتقد باشیم به ویژه که آن چیز، شاهد و سند و مدرک کافی برای آن وجود ندارد.
به عنوان پرسش آخر، شما چند بار در سخنرانیهایتان از حضار خواستهاید که برای دقایقی ذهنورزی کرده و به نوعی آن را با شما تجربه کنند. ولی برای کسی که تا به حال این کار را نکرده، آیا منبع خاصی هست که به آن مراجعه کند؟ آیا هرکسی با توجه به شناختی که از خود دارد باید آن را به کار ببرد؟ بهترین راهنمای آغازین که میتوان به کسی ارائه کرد، چیست؟
در همین کتاب «بیدار شدن» چند مثال آوردهام. در وبلاگ خودم، مطلبی نوشتهام با این عنوان که «چطور میتوان مراقبه کرد» و در آن چند منبع معرفی شده و چند لینک به دیگر کتابها و وبسایتها آمده و حتی چند اشاره به «راهنمای مراقبه» از من هست که آنجا آمده، چرا که برخی مواقع خوب است یک راهنمای صوتی داشت که برای ۱۰ دقیقه به شما کمک کند تمرکز را دنبال کرده و آن را تمرین کنید. برای شروع، این نوشته وبلاگ من راهنمای خوبی است.