فرا رسيدن چهل و هفتمين سالگرد درگذشت غلامرضا تختی، خبرگزاریها و مطبوعات ورزشی را مانند سالهای گذشته به تکاپو واداشته تا مطالب متنوعی درباره خاطرات هم دورهایها، شرح قهرمانیها، رفتار اجتماعی، منش پهلوانی و فعاليتهای سياسی او منتشر کنند.
«راديو فردا» برای پرهيز از درج مطالبی که بارها منعکس شده، دو نمونه تازه و خوانده نشده را برای درج در سالروز درگذشت تختی برگزيده است. يکی به روايت قهرمانان همتيمی او که مربوط به سفرشان به آلمان است، ديگری هم برشی از نگرش روشنفکران و چهرههای فرهنگی.
محمدعلی سپانلو سال ۱۳۶۸ يادداشتی درباره تختی، برای نشر نقره نوشت. اما اين انتشاراتی پس از چاپ کتاب «زنان بدون مردان» شهرنوش پارسیپور، در فضای افراطی آن سال ها به آتش کشيده شد. اينک يادداشت سپانلو بعد از ۲۵ سال در کتاب «جهان پهلوان» به چاپ رسيده است.
شرح فنی سپانلو برای کشتی تختی و آناتولی آلبول، کارشناسانه است. از اين حيث با شعرها و يادداشتهايی که احمد شاملو، جلال آل احمد، سياوش کسرايی، ميم آزرم، رضا براهنی، موسوی گرمارودی و ديگران به ياد تختی نوشتهاند تفاوت دارد.
پيش از سپانلو از جمع چهرههای شاخص فرهنگی که به ياد تختی قلم زدهاند، فقط ه. الف. سايه بود که فهم فنیاش از کشتی، متخصصين اين رشته را متعجب میکرد.
سپانلو خودش را يکی از «جوجه کشتیگيران پانزده - شانزده ساله آن روزگار» لقب میدهد و برای نخستين بار متوجه میشويم اين شاعر، نويسنده و مترجم مشهور که در چند فيلم سينمايی نيز به ايفای نقش پرداخته، سابقه فعاليت در ورزش ملی ايرانيان را داشته است.
برنده جايزه شعر «ماکس ژاکوب» فرانسه، در يادداشت خود با اشاره به فعاليتهای سياسی تختی نوشته، حکومت ورزشکاران را مرهون و چاکر خويش میدانست اما وقتی قهرمان جهان حاضر نيست باج بدهد، مدعی خطرناکی خواهد شد که میتواند «همچون الگو بر جوانان اثر نهد» و نيروی خود را در خدمت عدالت قرار دهد.
سپانلو که چند نمونه شاخص ادبيات جهان، از جمله آثاری از ژان پل سارتر، آلبر کامو، آرتور رمبو و گراهام گرين را به فارسی برگردانده، کشتی گرفتن حبيبی را تماشايیتر از تختی و تکنيک موحد را هم برتر از او ارزيابی کرده است. در همين حال تختی را «جوهری کمياب و تخمينناپذير» میداند که از چهارگوش تشکهای مندرس کشتی به عرصه گسترده اجتماع رسيده است.
محمد علی سپانلو، دارنده نشان فرهنگی شواليه فرانسه معتقد است تختی افسانه رستم و پوريای ولی را زنده کرد. زيرا او «ترکيبی از معصوميت و قدرت بود که در چشم ملت مینشست، معصوميتی که بر قدرت حاکم است، قدرتی نيالوده و آرمانی که هنوز در چهره کودکانه و چشم پاک اين مرد زندگی میکند.»
آلمان بعد از جنگ
تختی سفرهای متعددی به آلمان داشته. اغلب از اين کشور بنز میخريد و به تهران میآورد. سفرهايی که با ماجراهای حاشيهای فراوانی همراه بود. برای مثال، وقتی با شراکت مهدی يعقوبی ديگر ستاره وقت کشتی ايران بنز خريده و در مسير بازگشت بودند، در ترکيه از روی پل به داخل آب سقوط میکنند.
«روی داشبورد نمک ريخته بوديم و خيار میخورديم که سقوط کرديم. از شيشه عقب خودم را در آوردم اما تختی پشت فرمان گير کرده بود. بيرون آمدم جلوی يک اتوبوس را گرفتم و آنها زنجير انداختند تا ماشين را از آب دربياورند. دير میکرديم تختی خفه شده بود.»
مهدی يعقوبی گفته است: «درشکهچیها خبردادند سفير شما در هتل است. اسم او تورانيان بود، پنج هزار لير داد و گفت هر موقع داشتيد به خواهرم در تهران بدهيد. وقتی ماشين را درست کرديم و در خيابان بوذرجمهر ۱۵ هزار تومان فروختيم، تختی گفت اول برويم پول سفير را بدهيم.»
در يکی از نخستين سفرهای تختی به آلمان که سال ۱۳۳۱ بود، اتفاقی رخ میدهد که راویاش محمود ملاقاسمی برنده مدال نقره از وزن اول، در اولين دوره مسابقات جهانی کشتی آزاد است.
به گفته او: «آلمان آن زمان يک ويرانه بود. دعوت شده بوديم تا با جوانان آلمانی کشتی بگيريم. برای اسکان، حريفان ما را به خانه خود میبردند. تختی گفت بچهها ما نان و نمک اينها را خوردهايم، مسابقات هم که رسميت ندارد، شما هم محبت کنيد يک خاک شويد، سفت و سخت کشتی نگيريد.»
برنده مدال برنز المپيک ۱۹۵۲ هلسينکی میگويد: يکی از بچهها که اسمش را نمیآورم رفت و زود حريف آلمانی را زمين زد. تختی ناراحت شد و به او گفت: «آفرين! تو حق شناس هستی». تختی از آلمان تا تهران ديگر با او حرف نزد.