لینک‌های قابلیت دسترسی

خبر فوری
جمعه ۲۵ آبان ۱۴۰۳ تهران ۱۶:۱۵

«انار» زاییده کنجکاوی یک ترانه‌سرای جوان چک درباره ایران


مارکتا ایرگلوا
مارکتا ایرگلوا
«انار» نام آلبومی تازه با ترانه‌ها و پیانو نوازی مارکتا ایرگلوا، بانویی ۲۳ ساله اهل جمهوری چک که سه سال پیش همراه گلن هنسرد خواننده ایرلندی برای موسیقی Once جایزه اسکار سال ۲۰۰۸ را از آن خود کرد. آلبوم انار حاصل همکاری مارکتا ایرگلوا با آیدا شاه قاسمی خواننده و نوازنده ایرانی است. شنبه شب هفتم آبان ماه برابر با ۲۹ اکتبر پیش از برگزاری کنسرت مارکتا ایرگلوا در پراگ با او گفت‌وگویی داشتیم.



مارکتا، می‌توانی اول درباره این آلبوم تازه توضیح بدهی؟ چرا «انار»؟

مارکتا ایرگلوا: راستش من تازه چند هفته بود به نیویورک رفته بودم. که یکی از دوستانم مرا به محله بروکلین دعوت کرد تا اجرایش را در یک کافه ببینم و شاید خودم هم چیزی بنوازم. من حتی مطمئن نبودم که می‌روم یا نه. ولی بعد که راهی شدم دنبال محل اجرا می‌گشتم و همینطور که سرگردان دنبال این کافه بودم از پشت شیشه یک خانم به من اشاره کرد که بیا تو. من هم به داخل کافه رفتم. زن ظریف اندامی بود که مرا بغل کرد و گفت خیلی از دیدنم خوشحال است. فهمیدم که این خانم زهره شایسته است. فیلمساز است و صاحب فضایی که در آن خیلی اتفاقات هنری می‌افتد. آن شب من چند تا آهنگ نواختم و در ادامه زهره مرا به آیدا شاه قاسمی معرفی کرد.

به نظر زهره ما می‌توانستیم با هم همکاری خوبی داشته باشیم. آیدا به من گفت نوازنده دف است و راستش من پیش از دیدن آیدا خوب همیشه تصوری از زنی با ساز ضربی در ذهن داشتم. من قبل از نیویورک ایرلند زندگی می‌کردم و حتی به فکر نواختن ضرب ایرلندی هم بودم. وقتی آیدا به من گفت یک ساز مشابه ایرانی را می‌نوازد فهمیدم که این یک ملاقات عادی نیست و همین شد که من و آیدا به دوستان و همکاران خیلی خوبی تبدیل شدیم.

یعنی قبل از این دیدار تصویری از ایران یا موسیقی ایرانی نداشتی؟

نه. راستش من از وجود ایران که آگاه بودم. اما به عنوان کسی که در جمهوری چک بزرگ شده و بعد از آن در ایرلند هیچوقت به آدمی برنخورده بودم که مرا به فرهنگ ایران نزدیک کند. در نیویورک شما همه جا با ایران برخورد می‌کنید. راستش اولین برخورد من با ایران نقاشی‌هایی بود که در گالری زهره روی دیوارها دیدم. نقاشی‌هایی بود از انار. انار خیلی میوه تازه‌ای هست در جمهوری چک. من تا آن موقع از وجودش خبر نداشتم. بعد راجع به آن بیشتر خواندم و این که در ایران چه جایگاه نمادینی دارد و خیلی برایم جذاب بود وقتی که خواندم نشانه فراوانی است. باید بگویم آن نقاشی‌ها هم کار یک خانم نقاش ایرانی به اسم ناهید حقیقت بود. خلاصه از خلال همه این دیدارها با ایرانی‌ها آیدا با عشقی که به ایران دارد و زهره با حرف زدن با من و یاد دادن آشپزی ایرانی به من، مرا با ایران و فرهنگ ایران آشنا کرد و حتی من دارم سعی می‌کنم که فارسی هم یاد بگیرم.

چه چیزی بیشتر ترا جذب ایران کرده؟

خوب من کسانی را در نیویورک دیدم که خیلی آمریکایی نیستند. آمریکایی‌ها یک شخصیت خاصی دارند و ایرانی‌هایی که من آنجا دیدم خیلی به منش اروپایی نزدیک‌تر بودند. راستش برای من خیلی جذاب بود که همه چیز درباره این ایرانی‌ها خیلی تازه‌است و در عین حال من احساس می‌کردم که خیلی آشناست. گویی که من ایران را می‌شناختم. انگار به یک آلبوم از عکس‌های قدیمی نگاه می‌کردم یا یک چیزهایی یادم می‌آمد. در عین حال زبان فارسی به نظرم خیلی آهنگین می‌آید و ادبیات ایران، حداقل تا آنجا که من از طریق آیدا با آن آشنا شدم و به زبان انگلیسی خواندم خیلی به نظرم جذاب بود.




می شود از تجربه تلفیق موسیقی خودت با دف و صدای آیدا بگویی؟

می‌دانی، برایم خیلی جالب است که چطور این فرهنگ شرق و غرب به هم می‌رسند. بعضی کارهای گروه‌هایی را شنیده‌ام که این کارها را با هم تلفیق می‌کنند و به نظرم البته بعضی موقع‌ها جواب نمی‌دهد. ولی وقتی آیدا شروع به نواختن دف کرد حس کنجکاوی من خیلی تحریک شد و راستش من دایم به فکر یک ساز ضربی بودم اما وقتی فکر یک درامر به ذهنم می‌آمد به نظرم صدایش خیلی برای کاری که ما می‌کنیم بلند بود. روی بقیه سازها غلبه می‌کرد. اما وقتی صدای دف آیدا را شنیدم به این نتیجه رسیدم که در عین حال که خیلی ریتمیک است و می‌تواند بلند باشد، می‌تواند خیلی نرم و آرام هم باشد. آیدا کاملا می‌داند که چطور سازش را بنوازد. کی صدایش را ببرد بالا و کی پایین بیاورد. و راستش دیگر مهم نبود که کیست و از چه فرهنگی می‌آید.

آنچه ما با هم خلق می‌کردیم در یک جایی با هم برخورد می‌کرد و پدیده تازه‌ای را به وجود می‌آورد که دیگر نه فقط به من و نه فقط به او تعلق داشت بلکه یک چیز بینابینی بود. من شنیده بودم که آیدا آواز سنتی و فولکلور ایرانی را هم خوب می‌خواند و با سبک آوازی ایران. به او پیشنهاد دادم که روی یکی از قطعاتی که ساخته‌ام یک آواز ایرانی هم بخواند و نتیجه‌اش خیلی خوب بود و از خلال همه اینها یک رابطه خواهرانه نه فقط در دوستی‌مان بلکه در موسیقی‌مان هم پیدا کردیم و آیدا خیلی روی ترانه‌سرایی من تاثیر گذاشته و من الان وقتی می‌نویسم واقعا به جفت‌مان فکر می‌کنم و در عین حال ملودی آوازی ایرانی بر موسیقی من هم اثر گذاشته‌است.

در آلبوم انار، آیدا دختر قوچانی را می‌خواند و تو همراهی اش می‌کنی. چه احساسی بود فارسی خواندن برای کسی که فارسی‌زبان نیست و تعلیم آواز ایرانی ندیده؟

وقتی آواز خواندن آیدا را شنیدم اولین واکنشم این بود که من هم می‌خواهم این آواز را یاد بگیرم. چون به نظرم خیلی هیجان انگیز است که انسان می‌تواند به شیوه‌های مختلف از صدایش استفاده کند. من در ایرلند هم کمی موسیقی فولکلور آنجا را دنبال کردم و آواز خواندن به آن سبک را یاد گرفتم.

دختر قوچانی از آنجا آمد که زهره به من گفت باید این آهنگ را یاد بگیرم و بخوانم چون راجع به انار صحبت می‌کند. من هم با انار یک ارتباط عجیبی پیدا کرده بودم و یک اجرای محلی این را روی یوتیوب دیدیم و بعد شروع کردیم و یک برداشت شخصی از دخترقوچانی حاصل همکاری ما بود و راستش بیشتر از این که نشانی از جرات باشد یک نشانی از کنجکاوی من بود که می‌خواستم چیز تازه‌ای یاد بگیرم.

آیا هیچوقت فکر کردی به ایران سفر کنی؟

بله. خیلی دوست دارم و با دوستان ایرانی‌ام هم راجع به آن زیاد حرف می‌زنم. ایرانی که من با آنها شناختم مرا خیلی ترغیب می‌کند که بروم آنجا و حتی شاید برای شناختن بهتر دوستانم. می‌دانم که باید ویزا بگیرم و یک کمی پیچیدگی دارد و باید خودم را برایش آماده کنم. اما حتی داشتم فکر می‌کردم که جه جالب می‌شد با آیدا در ایران می‌توانستیم برنامه‌ای اجرا کنیم.

می‌دانی که در ایران زنان در مکان‌های عمومی اجازه خواندن ندارند؟

بله. شنیده‌ام. نه تنها این موضوع بلکه خیلی چیزهای دیگر که مردم در ایران اجازه انجام یا گفتنش را ندارند. همه اینها را شنیده‌ام و به نظرم خیلی عجیب است و به این معنا است که ما هیچ روزی نمی‌توانیم در ایران برنامه‌ای اجرا کنیم. این برای من تاسف‌برانگیز است. چون نمی‌دانم موسیقی چه خطری می‌تواند داشته باشد؟ موسیقی ما تمام پیامی که می‌دهد عشق و توازن است و حالا یک کسی یا دولتی چطور می‌تواند آن را تهدید ببیند برای من خیلی غریب است.

پدر و مادر من وقتی همسن من بودند در دوران کمونیسم زندگی می‌کردند زمانی که خیلی چیزها ممنوع بوده و جالب این است که همین دوران یکی از خلاق‌ترین دوره‌های کشور من بوده. چون مردم به دلیل وجود آن سرکوب تحریک می‌شدند که اتفاقا دو برابر حالت عادی تولید کنند و من احساس می‌کنم که در ایران هم اتفاق مشابهی دارد می‌افتد. ولی خوب راستش من از نبود این آزادی‌ها دو احساس کاملا متفاوت دارم. یکی این که ارزش آزادی خودم را می‌فهمم و در عین حال دلم می‌خواهد آن لذتی که من ازش بهره می‌برم بقیه دنیا هم در آن با من سهیم باشند.
  • 16x9 Image

    هانا کاویانی

    هانا کاویانی، از سال ۱۳۸۶ با رادیو فردا به عنوان خبرنگار و گزارشگر همکاری می‌کند. او در این مدت تحولات سیاسی و دیپلماتیک از جمله فراز و فرودهای مرتبط با پرونده هسته‌ای ایران، و مذاکرات منتهی به توافق هسته‌ای ایران و قدرت‌های جهانی را از نزدیک دنبال کرده است.

XS
SM
MD
LG