رادیو فردا به مناسبت هفتادمین سال تأسیس حزب توده ایران به بررسی دیدگاههای مختلف موجود در ارتباط با این حزب پرداخته و در این زمینه مصاحبههایی را با افراد مختلف انجام میدهد.
حزب توده ايران، روز ۱۰ مهر سال ۱۳۲۰ خورشيدی از سوی شماری از اعضای گروه ۵۳ نفر، روشنفکران، فعالان چپگرا و ملیگرای ايران تشکيل شد.
از آن زمان ۷۰ سال می گذرد. در اين مدت، نقدهای بسياری به اين حزب در مورد وابستگی اش به اتحاد شوروی سابق، عملکرد آن در دولت قوام السطنه، جنبش ملی شدن صنعت نفت، مواجهه با دولت دکتر مصدق و بی تحرکی يا انفعال در قبال کودتای ۲۸ مرداد وارد شده است که بخش هايی از اين انتقادها را با محمد علی عمويی در ميان گذاشته ايم.
آقای عمويی پيش و پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، از اعضای تشکيلات افسران حزب توده ايران و پس از انقلاب ۲۲ بهمن ۱۳۵۷، عضو کميته مرکزی اين حزب بود.
وی از باسابقه ترين زندانيان سياسی در ايران است که ۲۵ سال از عمر خود را در سالهای قبل از انقلاب و ۱۲ سال پس از انقلاب را در زندان به سر برده است.
از ۱۰ مهرماه ۱۳۲۰ که حزب توده پا به عرصه سياسی ايران گذاشت، ۷۰ سال می گذرد. تاسيس يک حزب هميشه به زيرساخت هايی نياز دارد، اما اين که چند نفر جمع شوند و يک حزب را تشکيل دهند کمی غیر منتظره است. آيا واقعاً می توان نام حزب را بر این تشکیلات گذاشت؟
در هفتم مهر سال ۱۳۲۰، شماری از فعالان سياسی جامعه ايران نشستی داشتند و طی سه روز درباره چگونگی جامعه، ترکيب طبقاتی و ويژگی های اجتماعی ايران بحث های طولانی کردند. آنجا حزبی پايه گذاری شد که متکی به توده مردم باشد و برای بهبود شرايط زيست مردم ايران فعاليت کند؛ ضمن دفاع از تماميت ارضی کشور نه برمبنای ناسيوناليسم بلکه بر مبنای ميهن دوستی ايرانيان.
اين رخداد تازه که با نام «حزب توده ايران» آغاز به کار کرد ابتدا به ساکن خلق نشد. در واقع، پايه گذاری حزب توده ايران ادامه فعاليت و مبارزه حزب کمونيست ايران است که در سال ۱۲۹۹ پايه گذاری شد و فعاليت های گسترده ای داشت. حزب کمونيست هم ادامه دهنده فعاليت های جنبش سوسيال دموکراسی قفقاز بود و شعبه های آن در بندر انزلی و خراسان به همت کسانی مثل حيدر عمو اوغلی و علی مسيو شکل گرفت که جامعه ايران را با مسئله تشکل آشنا کردند و اتحاديه های کارگری را به وجود آوردند.
البته رخدادهای دهه اول ۱۳۰۰ با شکل گيری ديکتاتوری رضا خان و سرکوبی عمومی هر حرکتی در جامعه ايران همراه شد؛ از جمله سرکوب جنبش خيابانی و جنبش جنگل و پسيان. حزب کمونيست هم سرکوب و تعداد زيادی از اعضای آن بازداشت شدند و عده ای مهاجرت کردند.
در سال ۱۳۱۳ مجدداً تلاشی برای تجديد سازمان حزب کمونيست به ابتکار شخص دکتر تقی ارانی که از اروپا به ايران آمده بود انجام گرفت. دکتر ارانی، ايرج اسکندری، عبدالصمد کامبخش و ديگران فعال بودند. همزمان با تجديد حيات حزب کمونيست يک محفل روشنفکری هم برای روشنگری در جامعه و تربيت يک نسل روشنفکر پديد آمد؛ محفلی که بعدها «۵۳» نفر ناميده شد.
با انتشار مجله ای به نام «دنيا»، مسايل مهم جامعه ايران مورد تجزيه و تحليل قرار می گرفت، ولی عمر آن پايدار نبود و سال ۱۳۱۶ همه افرادی که در اين محفل روشنفکری تحت رهبری دکتر ارانی کار می کردند بازداشت شدند و به زندان افتادند. برخی نيز تبعيد شدند و در همان زمان، دکتر ارانی را در زندان از بين بردند.
بازماندگان اين جريان ها در مهر ۱۳۲۰ پس از آن که رضاخان از کشور تبعيد شد و شرايط جديدی در جامعه به وجود آمد، ضرورت تشکيل حزبی که ادامه دهنده مبارزات حزب کمونيست ايران بود را احساس کردند.
البته در سال ۱۳۱۰ قانونی وضع شده بود که يک ماده آن اين بود که تشکيل سازمان هايی با نظارت اشتراکی ۳ تا ۱۰ سال محکوميت همراه دارد. بنابر اين پايه گذاران حزب توده ايران با توجه به اين موضوع و نيز اينکه جامعه ايران از نظر قانونی امکان ادامه فعاليت علنی حزب کمونيست را ندارد، تشخيص دادند که با اين نام آغاز به کار نکنند. پس با نام حزب توده ايران آغاز به کار کردند و از همان ابتدا هم آرمان و هدف خود را سوسياليسم اعلام نکردند، حال آن که شمار قابل توجهی از بنيان گذاران حزب توده ايران، کمونيست و معتقد به مارکسيسم- لنينيسم بودند اما به خوبی می دانستند هدف شان يک انقلاب ملی- دمکراتيک است و ترکيب طبقاتی جامعه ايران اساساً زمينه رشد انقلاب سوسياليستی را فراهم نمی کند.
ايران نياز داشت به انقلابی که مردم از يک سری حقوق دمکراتيک برخودار باشند، آگاهی سياسی و اجتماعی و اقتصادی شان بالا برود و طبقه کارگر و زحمتکش رشد کند تا شرايط اقتصادی مناسب طبقات مناسب برای انقلاب را فراهم کند.
به اين ترتيب اساسنامه و برنامه حزب پيش بينی شد و در روز ۱۰ مهرماه افتتاح باشگاه حزب توده ايران در خيابان فردوسی اعلام شد.
برخی معتقدند تشکيل حزب توده ايران در سال ۱۳۲۰ بيشتر با تشويق و حمايت روس ها صورت گرفت. اين انتقاد تا چه اندازه درست است؟
گوش ما از اين اتهاماتی که وارد می کنند پر است. در تمام ساليان دراز موجوديت حزب توده که ۷۰ سال از آن می گذرد، هميشه اين حزب متهم به جاسوسی برای اتحاد شوروی بوده است در حالی که به هيچ وجه چنين نيست.
تاسيس حزب توده ايران، نياز اجتماعی و نياز آن زمان ايران بود. مردم ما نيازمند داشتن يک حزب بودند تا مسايل اساسی مملکت را مطرح کند، آگاهی طبقاتی را بالا ببرد، اساسنامه ای عرضه کند و پس از مدت های مديد فعاليت جمعی را به جوانان کشور آموزش دهد. در عين حال، با شکل گيری حزب توده ايران مقدمه ای بود که احزاب ديگر هم در ايران يکی پس از ديگری شکل بگيرد.
تاسيس حزب توده ايران، نياز اجتماعی و نياز آن زمان ايران بود. مردم ما نيازمند داشتن يک حزب بودند تا مسايل اساسی مملکت را مطرح کند، آگاهی طبقاتی را بالا ببرد، اساسنامه ای عرضه کند و پس از مدت های مديد فعاليت جمعی را به جوانان کشور آموزش دهد. در عين حال، با شکل گيری حزب توده ايران مقدمه ای بود که احزاب ديگر هم در ايران يکی پس از ديگری شکل بگيرد.
محمدعلی عمویی
بنيانگذاران حزب توده گروهی از کمونيست های قديمی و گروهی ديگر از آزادی خواهان سوسيال دمکرات بودند و در راس آنها سليمان محسن اسکندری، معروف به سليمان ميرزا.
در بدو امر او به خاطر جايگاه والايی که داشت و مبارزات زيادی که در دوران مشروطيت و چه پس از آن انجام داده بود، به عنوان دبير حزب تعيين شد. از جمله شرکت کنندگان در اين مجمع که حاصل نشست آن، اعلام موجوديت حزب توده ايران بود، ايرج اسکندری و دکتر رادمنش بودند و تعداد ديگری که در تاريخ اسامی آنها موجود است.
منتقدين در مورد وابستگی حزب توده ايران به اتحاد شوروی سابق به دو موضوع مشخص اشاره می کنند؛ يکی حمايت آن کشور از حزب توده ايران در جريان انشعابی که گروه خليل ملکی و همراهانش ايجاد کردند و همچنين موضع حزب توده در قبال جريان نفت شمال از جمله در سخنان چند تن از نمايندگانش در مجلس شورای ملی و در نشريات حزبی شان.
آيا اين موارد به معنی استقلال عمل حزب توده ايران از سياست های مسکو است يا اين همسويی ناشی از تحليل خاصی بود؟
نکاتی که شما اشاره کرديد جزيی از تاريخچه حزب توده ايران است. هر حزب و جمع و حتی فرد وقتی وارد عرصه مبارزه می شود اين طور نيست که تمام کارهايش دقيقا متناسب و با ارزيابی درست از شرايط تاريخی و زمانی آن مقطع تاريخی باشد. حزب زياد فعال کرد و در جريان اين فعاليت ها اشتباه هم کرد و من اصلا منکر اشتباهات حزب نيستم. کسی که کار می کند احتمال اشتباه هم دارد.
بسياری از کسانی که منتقد حزب هستند هرگز وارد عرصه مبارزه نشدند و فقط ايراد گرفتند و انتقاد کردند، چون هدف ضد کمونيستی هدايت شان می کرد. البته کسانی هم بودند که موضع خصومت آميز نداشتند و معتقد بودند اتخاذ چنين سياستی اشتباه است. خود حزب هم در روند فعاليت سياسی اش چنين نگرشی داشت و انتقاداتی از خود مطرح کرده که در اسناد حزب هم انعکاس يافته است.
نمايندگان حزب در مجلس هم زبان و هم صدا با دکتر مصدق واگذاری امتياز نفت به آمريکا و يا مجدداً به انگليس را نفی کردند، اما بعد که مسئله پيشنهاد اتحاد جماهير شوروی برای نفت شمال مطرح شد، حزب مقايسه می کند بين پيشنهاد ۴۹ درصد و ۵۱ درصد از سوی شوروی درمقابل غارت نفت جنوب توسط امپرياليسم انگلستان و به نظرش می رسد در اين پيشنهاد منافعی متوجه منابع درآمدی ايران خواهد شد. اما تاريخ ثابت کرد ملت ايران چنين قراردادی را نمی پسندد و حزب توده ايران نبايد از چنين چيزی حمايت می کرد.
با توجه به منافع ملی و عواطفی که مردم ما نسبت به همسايه شمالی داشتند و اين که هنوز تفاوت در سياست های کشور شوراها پس از انقلاب اکتبر ملموس نشده بود، با سابقه تاريخی که رژيم تزاری نسبت به ايران داشت بايد ساليان دراز می گذشت و مفهوم قرارداد ۱۹۲۱ تشريح می شد که چگونه همه امتيازهای ظالمانه ای که روسيه تزاری بر ايران تحميل کرده بود طبق همين سند به کلی ملغی شد و هر گونه امتيازی را اتحاد شوروی کان لم يکن تلقی کرد، تا مردم ايران متوجه می شدند سياست همسايه شمالی به کلی متفاوت از چيزی است که در زمان روسيه تزاری اعمال می شد. در نتيجه موضع حزب توده در حمايت از واگذاری نفت شمال اشتباه بود.
عملکرد حزب توده ايران را در عرصه فضای سياسی ايران به خصوص زمانی که وارد معادلات سياسی شد و همراه با چند حزب ديگر با حزب دمکرات قوام تشکيل جبهه داد و در دولت او شرکت کرد ( که مورد انتقاد عده ای قرار گرفت) چگونه ارزيابی می کنيد و اين ائتلاف را تا چه اندازه درست می دانيد؟
تشکيل جبهه واحد نه فقط آن زمان بلکه در تمام تاريخ موجوديت حزب توده مورد توجه حزب بود با عناوين گوناگون «جبهه ضد ديکتاتوری»، «جبهه واحد ضد استعمار»، «جبهه خلق» و «جبهه متحد خلق».
حزب توده ايران معتقد بود با مبارزه سياسی و مطرح کردن اهداف روشنی که مورد توجه لايه های گوناگون جامعه ايران باشد، می تواند جبهه مبارزه مشترک عليه نظامی تشکيل دهد که ظاهرا ادعای مشروطيت داشت ولی تمام قوانين مشروطه را زيرپا می گذاشت. با چنين هدفی بود که حزب توده ايران همواره به تشکيل جبهه توجه می کرد.
البته بازی قوام نبايد موجب خوشبينی و ارزيابی مثبت حزب توده ايران می شد. قوام می توانست زعمای حزب ايران را فريب دهد و اين حزب می توانست تحت تاثير قوام السلطنه که منافع آمريکا و انگليس مورد توجه اش بود قرار گيرد چرا که دوستان عضو حزب ايران به شدت شيفته دمکراسی آمريکايی بودند و حتی تا پايان دوران نخست وزيری دکتر مصدق همچنان به سياست های آمريکا خوشبين بودند و معتقد بودند دمکراسی در آنجا حاکم است. آنها می توانستند اين خوش بينی را نسبت به قوام السلطنه داشته باشند، اما برای حزب توده ايران پذيرفتنی نيست که با قوام السلطنه ای ائتلاف کند که در سرکوب جنبش های آزادی بخش ايران نقش به سزايی داشت.
در دوره ای که دکتر محمد مصدق در پی دنبال جنبش ملی شدن صنعت نفت به نخست وزيری رسيد، شاهد دو دوره برخورد حزب توده ايران نسبت به دکتر مصدق و دولت اش هستيم. در دوره نخست ديدگاهی منفی نسبت به دولت او وجود داشت که مورد انتقاد بسياری از سياستمداران قرار گرفته است. اما بنابر اسناد موجود حزب توده، در دوره بعد شاهديم که سياست اين حزب به ويژه بعد از قيام ۳۰ تير سال ۱۳۳۱ تصحيح شد و ديدگاه واقع بينانه ای نسبت به دولت مصدق اتخاذ کرد. دلايل اتخاذ اين دو سياست چه بود؟
بله، اين دو دوره در تاريخچه حزب توده ايران ثبت شده است. دولت نخست دکتر مصدق ترکيبی داشت که حزب توده نمی توانست با آن موافق باشد. وجود سرلشگر زاهدی با توجه به سوابقی که داشت و وجود گلشاييان در دولت نمی توانست ترکيب دولت ملی باشد و برداشت حزب توده ايران اين بود که دکتر مصدق برای حل مسئله نفت سر کار آمده است.
از فردای روزی که او به عنوان نخست وزير ايران شروع به کار کرد، تلاش انگلستان برای حل مسئله نفت آغاز شد. هيئت های مختلفی برای مذاکره آمدند و انواع پيشنهادها را برای فريب دادن ايران مطرح کردند، ولی دکتر مصدق تسليم نشد. زمينه های مقاومت دکتر مصدق در مقابل توطئه های امپرياليسم انگلستان به چشم می خورد و در درون حزب اين مسئله مورد توجه واقع می شد. کسانی از همان ابتدا در داخل حزب با موضع گيری منفی حزب نسبت به دکتر مصدق مخالف بودند و معتقد بودند که دکتر مصدق عامل امپرياليسم نيست و نظرات ملی دارد و سابقه تاريخی حضور دکتر مصدق در حکومت ها بيانگر ميهن دوستی او است.
چنين نگرشی اگر ابتدا در حزب نادر بود ولی با گذشت زمان و با بی نتيجه ماندن تلاش هيات های انگلستان برای مذاکره و مقاومت دکتر مصدق، گسترش پيدا کرد و حتی در رهبری حزب هم نقطه نظرات جديدی مطرح شد. بيش از همه، ايرج اسکندری چنين نظری داشت، بعد هم دکتر کيانوری به همين نظر پيوست ولی آن زمان رهبری حزب در تصحيح موضع اش در اين باره بر عهده ايرج اسکندری بود.
در پی قيام عظيم مردمی ۳۰ تير ۱۳۳۱، شاه مجبور شد دوباره مصدق را به نخست وزيری دعوت کند، اما اين بار با پذيرش اختيارات مورد نظر او و اين پيروزی بزرگی برای ملت ايران بود. دکتر مصدق در يک موضع جديد قرار گرفت و دولتی که اين بار تشکيل داد با دولت قبلی اش بسيار متفاوت بود.
به نظر من اگر سياست حزب را نسبت به دوره اول دولت نخست دکتر مصدق نقد می کنيم اما نبايد از نظر دور بداريم که از ۳۰ تير سال ۱۳۳۱ حزب توده ايران وفادارترين طرفدار دکتر مصدق بود، حتی نسبت به گروه ملی هايی که در اطراف دکتر مصدق بودند.
چرا حزب توده در برابر کودتای ۲۸ مرداد سال ۳۲ هيچ فعاليتی نکرد؛ چه از طريق هوادارانش که در کارخانه ها متمرکز بودند و چه از طريق شاخه های حزبی، سازمان جوانان و سازمان افسران حزب توده که حتی برخی از اين افسران در مناطقی حضور داشتند که می توانستند در ارتباط با کودتا کارشکنی کنند.
من اصطلاح انفعالی برخورد کردن حزب را با کوتای ۲۸ مرداد تکذيب می کنم. حزب توده ايران هر اطلاعی از تحرکات نظامی برای تدارک کودتا به دست می آورد بلافاصله به دکتر مصدق می رساند. با ابتکار و تلاش حزب توده ايران بود که کودتای ۲۵ مرداد با شکست مواجه شد. با اطلاعات دقيقی که حزب در اختيار دکتر مصدق گذاشت، نيروی محافظ خانه دکتر مصدق توانست اين شورش را خنثی کند. اما کودتاچيان تجربه کسب کردند و محدوده اطلاعات درباره زمان حرکت نيروهای نظامی را تنگ کردند.
وقتی دکتر مصدق بازداشت و زندانی شد، ما پيشنهاد داديم که حزب آماده است تمام امکانات خود را در اختيار او بگذارد تا پيامی برای مردم ضبط کند. مهندسين ما يک فرستنده متحرک را فراهم آورده بودند که به ماشينی وصل می شد و در حومه تهران به گردش درمی آمد و قرار بر اين بود که ما دکتر مصدق را از سلطنت آباد به يک محل محرمانه منتقل کنيم و در آنجا پيام دکتر را ضبط کنيم که مردم را به مقابله با حکومت کودتا دعوت کند و اين پيام بين مردم پخش شود. البته اين فرستنده، تهران و بعضی شهرها را هم پوشش می داد. ولی دکتر مصدق نپذيرفت.
برخی از منتقدين منکر اين مسئله می شوند که حزب اطلاعاتی درباره کودتا در اختيار دکتر مصدق قرار داد اما خاطرات دکتر شايگان ختم کلام است و او در کتاب خاطراتش نوشته است که روز ۲۷ مرداد وقتی به منزل دکتر مصدق می رفت دو نفر جلو آمدند و گفتند از طرف حزب توده ايران پيامی برای دکتر مصدق دارند، ولی به او دسترسی ندارند.
آنها گفته بودند که اگر ممکن است دکتر شايگان اين پيام را به دکتر مصدق برساند. دکتر شايگان می گويد اين پيام را گرفت که در آن گفته شده بود حزب توده ايران با تمام توان خود در اختيار شما است و توان بسيج مردم را دارد ولی نه تانک دارد نه توپ و اينها در اختيار دولت است. اگر دکتر مصدق از امکانات نظامی خود استفاده کند و همچنين پيامی هم بدهد، حزب توده مردم را بسيج و با شعار «زنده باد دولت ملی دکتر مصدق» حرکت می کند.
برای من مفهوم است چرا دکتر مصدق اين پيشنهاد را نپذيرفت چون او به حزب توده خوش بين نبود. برخی می گويند روحيه او اجازه نداد مردم کشتار شوند ولی من معتقدم او بين همکاری با حزب توده ايران و آمدن حکومتی که وابسته به دربار بود، دومی را انتخاب کرد و انقلاب ايران چند دهه به تاخير افتاد.
دوستان ملی ما همچنان به دوره اول دولت دکتر مصدق و موضعی که در مطبوعات حزب توده عليه دکتر مصدق منتشر می کرد، اشاره می کنند ولی چشم شان را به همکاری صادقانه حزب در جهت حمايت از دکتر مصدق و اطلاعات دقيقی که در اختيار او قرار می داد، می بندند. دوستان اصلا نمی گويند کودتای ۲۵ مرداد چگونه با شکست روبرو شد.
از ابتدا مشخص بود که هدف کودتای ۲۸ مرداد چيست. البته درست است که حزب سلاح سنگين نداشت اما چرا خود حزب به طور مستقل برای مقابله با کودتا به خيابان نيامد؟
درست است که حزب يک سازمان نظامی داشت و ما حدود ۵۰۰ نفر عضو در سازمان نظامی داشتيم ولی بيشتر اينها يا دانشجو بودند يا مهندس، پزشک و افسران اداری و تعداد کمی افسر رزمی داشتيم. ۱۷ نفر از دانشکده افسری در سازمان نظامی حزب بودند که از اين ۱۷ نفر فقط سه نفر افسر رزمی بودند.
آقای (غلامرضا) نجاتی در کتاب خود گفته است: تعدادی از افسران ملی، کلت شان را به کمر می بندند و بيرون می آيند ولی می بينند هيچ خبری نيست و با آه و افسوس به خانه خود برمی گردند. ما انتظار سازمان نظامی منسجمی مانند سازمان حزب توده را از ملی ها نداشتيم، اما دولت ملی مصدق می توانست با ارسال پيام مردم را به خيابان بکشد.
همان موقع روزنامه «شاهد» و «نيروی سوم» نوشتند که حزب توده در پشت اين کودتا می خواهد خودش کودتا کند. اگر حزب به طور مستقل به خيابان می آمد، آيا بهانه به دست بقايی و خليل ملکی نمی داد که بگويند مگر ما نگفتيم اين ترفندی است که حزب توده می خواهد کودتا کند. ما هم از ملی ها می خورديم و هم از حکومت کودتا و درباری ها. امکان داشت که ما بدون موافقت دکتر مصدق به تنهايی اقدام کنيم چون اعضای حزب قتل عام می شدند بدون اين که يک درصد شانس موفقيت وجود داشته باشد. ما می توانستيم در کار کودتاچيان اخلال کنيم و برخی از رهبران کودتا را از ميان برداريم، می توانستيم زاهدی و برخی ديگر از فرماندهان را ترور کنيم، ولی اگر همراه چنين اقدامی برنامه عملی سياسی وجود نداشت اينها بی حاصل بود.
به نظر من موضع حزب به هيچ وجه انفعالی نبود و تا جايی که توان داشت کمک کرد و اطلاعات دقيق درباره کودتا دراختيار دکتر مصدق گذاشت اما او موضع اش را در ۲۷ مرداد تعيين کرد؛ وقتی سوليوان به ديدار دکتر مصدق رفت و اعلام کرد با شرايط نا امنی که در خيابان های تهران برای آمريکايی ها پديد آمده ديگر نمی توانيم اينجا بمانيم و ايران راترک می کنيم. دکتر مصدق در حضور سوليوان به فرماندار نظامی تلفن زد و گفت هر گونه تظاهرات را سرکوب کنيد و ما در ۲۷ مرداد بزرگترين آسيب را ديديم.
به روايتی حدود ۶۰۰ نفر از کادرهای حزبی روز ۲۷ مرداد بازداشت شدند و ارتباطات گسيخته شد. ولی با اين همه اگر پيامی از طرف دکتر مصدق از راديو پخش می شد بدون ترديد حزب می توانست نيروی ارزنده ای را به ميدان بياورد و با هواداران دکتر مصدق همراهی کند.