کشورهای حاشیه جنوبی خلیج فارس و بهخصوص امارات متحده عربی در دو دهه اخیر و تا پیش از تنگناهای تحریمهای بینالمللی به یکی از قطبهای جذاب اقتصادی برای بازرگانان و سرمایهگذاران ایرانی تبدیل شده بودند.
به این ترتیب بنگاههای اقتصادی بسیاری با فرار سرمایه، مدیریت و نیروی انسانی، از ایران در این کشورها و بهخصوص امارات متحده عربی فعال شدند. از دلایل این فرار سرمایه بهجز نبود فضای کسب و کار مناسب و زیرساختهای لازم، یکی هم بیثباتی سیاسی و اقتصادی در ایران است.
در صورتی مشکلاتی که یاد شد، بهگونهای مناسب در ایران مدیریت و حل شود، طبیعی سرمایه و سرمایهگذاران که با کسی عقد اخوت نبستهاند به محیط سودآورتر و امنتر نقل مکان خواهد کرد و به ایران بازخواهند گشت.
بازگشت سرمایههای ایرانیان به داخل ایران نشانههای مثبتی برای سرمایهگذاران غربی خواهد بود. چه جریان سرمایه به داخل و خارج هر کشوری نماد بهبود فضای کسب و کار و سودآوری و امنیت سیاسی و اقتصادی است و نه تبلیغات رسانهای و اظهارات مقامات دولتی.
هر چند هنوز تماسهای مقامهای ایران و امریکا به نقطه عطف ملموسی نرسیده و انتظار میرود که گفتگوهای آنان با فراز و نشیب بسیاری همراه باشد، ولی نشانههای از ابراز اشتیاق محافل بازرگانی و اقتصادی اروپایی و آمریکایی برای حضور مجدد در بازار ایران به چشم میخورد.
همین اشتیاق است که موجب شده تا برخی از محافل بازرگانی کشورهای حاشیه جنوبی خلیج فارس دچار نگرانی شوند. این نگرانی البته بدون دلیل نیست چون مزیتهای اقتصادی ایران با جاذبههای که برای بنگاههای فراملیتی غربی دارد، اقتصاد کشورهای حاشیه خلیج فارس را تحت شعاع قرار خواهد داد.
در اینجا این پرسش موجه است که بازار ایران دارای چه مزیتهایی است که به این اشتیاق محافل اقتصادی غربی دامن زده و اسباب نگرانی کشورهای حاشیه جنوبی خلیج فارس فراهم آورده است؟ بازار ایران دارای مزیتهای گوناگونی نسبت به کشورهای حاشیه جنوبی خلیج فارس است.
نخست آنکه بازار ایران در مقایسه با کشورهای منطقهای بسیار بزرگ است. جمعیت ۷۵ تا ۸۰ میلیونی ایران در ترکیب با قدرت خریدی که بسیار بالاتر از میانگین کشورهای آسیایی و آفریقایی است، میتواند انگیزه کافی برای شرکتهای بزرگ فرامیلیتی فراهم میکند، تا بازار ایران را به سایر کشورها ترجیح دهند.
ساختار جمعیتی ایران نیز مزیت دیگری برای اقتصاد ایران است. چه جمعیت جوانی که با دنیای مجازی اینترنت سروکار دارد و آمادگی برای نوگرایی و تنوع در زندگی را دارد، کاربر اصلی بازار الکترونیک و دنیای مجازی به شمار میآید.
همین کالاهای الکترونیکی که پیوند شهروندان با دنیای مجازی و شبکه اجتماعی را فراهم میکند اینک به صنعت پیشرو جهان تبدیل شده است و بازار مهمی محسوب میشود. زیرساختهای ایران نیازمند سرمایهگذاری انبوه در زمینههای گوناگونی از قبیل خطوط ریلی، جادهسازی، آبرسانی، صنعت نفت و گاز است.
افزون بر این اگر اقتصاد کشورهای حاشیه جنوبی خلیج فارس دارای تنوع نیست و به چند صنعت از قبیل نفت و ساختمان و توریسم خلاصه میشود، بازار ایران اما از صدها صنعت گوناگون تشکیل شده است. بنابراین طبیعی است که اقتصادی که دارای چنین تنوعی است نسبت به اقتصادهای کم تنوع در مقابل دورههای رکود-رونق تجاری و همچنین بحرانهای اقتصادی دارای انعطاف، سازگاری بیشتری بوده و کمتر دستخوش شوکهای اقتصادی میشود.
به همین دلیل است که اقتصاد ایران از نظر اندازه و تنوع دارای مزیتهای قابل توجهی نسبت به کشورهای جنوب خلیج فارس میباشد. تنوع اقلیمی و جغرافی ایران نیز به واقع زمینهساز تنوع اقتصادی است، یکی دیگر از جذابیتهای شرکتهای چندملیتی غربی است. چه این تنوع به معنی تنوع سبد تقاضای ایران است، که خود مزیت دیگری است.
از منظر شرکتهای غربی همین جاذبههاست که آنها را تشویق میکند که به جای استفاده از واسطه برای تجارت و رابطه اقتصادی غیرمستقیم با ایران خود مستقیماً در بازار آن فعال شوند. چنین اقدامی سهم بیشتری از بازار را نصیب آنها خواهد نمود و همزمان سودآوری آنها را افزایش خواهد داد.
از نظر ریسک سیاسی، اقتصادی و مالی کوتاه مدت هم ایران دارای وضعیت بهتری نسبت به کشورهای مجاور خود یعنی پاکستان و افغانستان و عراق است. جامعه ایران- و البته در سطح مردم- آمادگی بیشتری برای پذیرش رابطه با غرب دارد و تفاوتهای فرهنگی و مذهبی مانعی برای گسترش رابطه با غرب ایجاد نمیکند.
علیرغم این مزیتها ایران همزمان دارای دافعههایی برای سرمایهگذاری است. ریسک سیاسی بالا به اعتبار رأس حاکمیت که هنوز تکلیف خود را با مسائلی همچون مالکیت، حقوق کار و همکاری با جهان غرب روشن نکرده است.
افزون بر این، پیامدهای جابهجایی جناحی در حاکمیت -برخلاف کشورهای پیشرفته- چنان گسترده است که به تکانههای قابل توجهی سیاسی و اقتصادی میانجامد که بنگاههای فرامیلیتی تاب تحمل آن را ندارند. برخلاف کشورهای پیشرفته هنوز مفهوم منافع ملی در ایران تعریف نشده و کشمکشهای جناحی درون حاکمیت میتواند مرزهای منافع ملی را خدشهدار کند.
دیوانسالاری ناکارآمد، فساد مدیریت و فضای کسب غیرمؤثر هم از جمله دیگر دافعههای اقتصاد ایران است که اشتیاق بنگاههای فرامیلیتی را برای حضور و سرمایهگذاری در ایران میکاهد. حجم بزرگ دولت و دخالت نهادهای شبه دولتی در اقتصاد هم یکی دیگر از موانع مشارکت بنگاه های غربی در اقتصاد ایران است. تورم بالا و نوسان قابل توجه ارزش پول ملی نیز تهدیدی برای سرمایهگذاران و بازرگانهایی است که آهنگ فعالیت در ایران دارند.
از منظر ایران اما هر نوع رابطه اقتصادی با آمریکا و غرب الزاماً دارای مزیت و پیامدهای مثبتی نیست بلکه میتواند با آسیبهایی همراه باشد. مدیران اقتصادی ایران میبایست با راهبردی مناسب و استفاده از رقابت میان بنگاههای فراملیتی غربی بیشترین منافع را برای اقتصاد ایران کسب کنند. چه رابطه اقتصادی با غرب یعنی اقتصادی که بسیار بزرگتر از ایران، خلاقتر و کارآمدترست اگر با مدیریت مؤثر همراه نباشد مزیتها را به سمت اقتصاد کشورهای غربی سوق خواهد داد.
به این ترتیب بنگاههای اقتصادی بسیاری با فرار سرمایه، مدیریت و نیروی انسانی، از ایران در این کشورها و بهخصوص امارات متحده عربی فعال شدند. از دلایل این فرار سرمایه بهجز نبود فضای کسب و کار مناسب و زیرساختهای لازم، یکی هم بیثباتی سیاسی و اقتصادی در ایران است.
در صورتی مشکلاتی که یاد شد، بهگونهای مناسب در ایران مدیریت و حل شود، طبیعی سرمایه و سرمایهگذاران که با کسی عقد اخوت نبستهاند به محیط سودآورتر و امنتر نقل مکان خواهد کرد و به ایران بازخواهند گشت.
بازگشت سرمایههای ایرانیان به داخل ایران نشانههای مثبتی برای سرمایهگذاران غربی خواهد بود. چه جریان سرمایه به داخل و خارج هر کشوری نماد بهبود فضای کسب و کار و سودآوری و امنیت سیاسی و اقتصادی است و نه تبلیغات رسانهای و اظهارات مقامات دولتی.
هر چند هنوز تماسهای مقامهای ایران و امریکا به نقطه عطف ملموسی نرسیده و انتظار میرود که گفتگوهای آنان با فراز و نشیب بسیاری همراه باشد، ولی نشانههای از ابراز اشتیاق محافل بازرگانی و اقتصادی اروپایی و آمریکایی برای حضور مجدد در بازار ایران به چشم میخورد.
همین اشتیاق است که موجب شده تا برخی از محافل بازرگانی کشورهای حاشیه جنوبی خلیج فارس دچار نگرانی شوند. این نگرانی البته بدون دلیل نیست چون مزیتهای اقتصادی ایران با جاذبههای که برای بنگاههای فراملیتی غربی دارد، اقتصاد کشورهای حاشیه خلیج فارس را تحت شعاع قرار خواهد داد.
در اینجا این پرسش موجه است که بازار ایران دارای چه مزیتهایی است که به این اشتیاق محافل اقتصادی غربی دامن زده و اسباب نگرانی کشورهای حاشیه جنوبی خلیج فارس فراهم آورده است؟ بازار ایران دارای مزیتهای گوناگونی نسبت به کشورهای حاشیه جنوبی خلیج فارس است.
نخست آنکه بازار ایران در مقایسه با کشورهای منطقهای بسیار بزرگ است. جمعیت ۷۵ تا ۸۰ میلیونی ایران در ترکیب با قدرت خریدی که بسیار بالاتر از میانگین کشورهای آسیایی و آفریقایی است، میتواند انگیزه کافی برای شرکتهای بزرگ فرامیلیتی فراهم میکند، تا بازار ایران را به سایر کشورها ترجیح دهند.
ساختار جمعیتی ایران نیز مزیت دیگری برای اقتصاد ایران است. چه جمعیت جوانی که با دنیای مجازی اینترنت سروکار دارد و آمادگی برای نوگرایی و تنوع در زندگی را دارد، کاربر اصلی بازار الکترونیک و دنیای مجازی به شمار میآید.
همین کالاهای الکترونیکی که پیوند شهروندان با دنیای مجازی و شبکه اجتماعی را فراهم میکند اینک به صنعت پیشرو جهان تبدیل شده است و بازار مهمی محسوب میشود. زیرساختهای ایران نیازمند سرمایهگذاری انبوه در زمینههای گوناگونی از قبیل خطوط ریلی، جادهسازی، آبرسانی، صنعت نفت و گاز است.
افزون بر این اگر اقتصاد کشورهای حاشیه جنوبی خلیج فارس دارای تنوع نیست و به چند صنعت از قبیل نفت و ساختمان و توریسم خلاصه میشود، بازار ایران اما از صدها صنعت گوناگون تشکیل شده است. بنابراین طبیعی است که اقتصادی که دارای چنین تنوعی است نسبت به اقتصادهای کم تنوع در مقابل دورههای رکود-رونق تجاری و همچنین بحرانهای اقتصادی دارای انعطاف، سازگاری بیشتری بوده و کمتر دستخوش شوکهای اقتصادی میشود.
به همین دلیل است که اقتصاد ایران از نظر اندازه و تنوع دارای مزیتهای قابل توجهی نسبت به کشورهای جنوب خلیج فارس میباشد. تنوع اقلیمی و جغرافی ایران نیز به واقع زمینهساز تنوع اقتصادی است، یکی دیگر از جذابیتهای شرکتهای چندملیتی غربی است. چه این تنوع به معنی تنوع سبد تقاضای ایران است، که خود مزیت دیگری است.
از منظر شرکتهای غربی همین جاذبههاست که آنها را تشویق میکند که به جای استفاده از واسطه برای تجارت و رابطه اقتصادی غیرمستقیم با ایران خود مستقیماً در بازار آن فعال شوند. چنین اقدامی سهم بیشتری از بازار را نصیب آنها خواهد نمود و همزمان سودآوری آنها را افزایش خواهد داد.
از نظر ریسک سیاسی، اقتصادی و مالی کوتاه مدت هم ایران دارای وضعیت بهتری نسبت به کشورهای مجاور خود یعنی پاکستان و افغانستان و عراق است. جامعه ایران- و البته در سطح مردم- آمادگی بیشتری برای پذیرش رابطه با غرب دارد و تفاوتهای فرهنگی و مذهبی مانعی برای گسترش رابطه با غرب ایجاد نمیکند.
علیرغم این مزیتها ایران همزمان دارای دافعههایی برای سرمایهگذاری است. ریسک سیاسی بالا به اعتبار رأس حاکمیت که هنوز تکلیف خود را با مسائلی همچون مالکیت، حقوق کار و همکاری با جهان غرب روشن نکرده است.
افزون بر این، پیامدهای جابهجایی جناحی در حاکمیت -برخلاف کشورهای پیشرفته- چنان گسترده است که به تکانههای قابل توجهی سیاسی و اقتصادی میانجامد که بنگاههای فرامیلیتی تاب تحمل آن را ندارند. برخلاف کشورهای پیشرفته هنوز مفهوم منافع ملی در ایران تعریف نشده و کشمکشهای جناحی درون حاکمیت میتواند مرزهای منافع ملی را خدشهدار کند.
دیوانسالاری ناکارآمد، فساد مدیریت و فضای کسب غیرمؤثر هم از جمله دیگر دافعههای اقتصاد ایران است که اشتیاق بنگاههای فرامیلیتی را برای حضور و سرمایهگذاری در ایران میکاهد. حجم بزرگ دولت و دخالت نهادهای شبه دولتی در اقتصاد هم یکی دیگر از موانع مشارکت بنگاه های غربی در اقتصاد ایران است. تورم بالا و نوسان قابل توجه ارزش پول ملی نیز تهدیدی برای سرمایهگذاران و بازرگانهایی است که آهنگ فعالیت در ایران دارند.
از منظر ایران اما هر نوع رابطه اقتصادی با آمریکا و غرب الزاماً دارای مزیت و پیامدهای مثبتی نیست بلکه میتواند با آسیبهایی همراه باشد. مدیران اقتصادی ایران میبایست با راهبردی مناسب و استفاده از رقابت میان بنگاههای فراملیتی غربی بیشترین منافع را برای اقتصاد ایران کسب کنند. چه رابطه اقتصادی با غرب یعنی اقتصادی که بسیار بزرگتر از ایران، خلاقتر و کارآمدترست اگر با مدیریت مؤثر همراه نباشد مزیتها را به سمت اقتصاد کشورهای غربی سوق خواهد داد.