در میان تمام آنچه که به عنوان حادثه یا فاجعه واترگیت، ریاست جمهوری ریچارد نیکسون را در دهه هفتاد میلادی تحت تأثیر قرار داد و منجر به استعفای سی و هفتمین رئیسجمهور آمریکا شد، یک اتفاق هنوز به عنوان میراث نیکسون برجای مانده است: رابطه با چین به عنوان یکی از مهمترین دشمنان ایدئولوژیک آمریکا و خاتمه جنگ ویتنام که باعث شده بود تا رئیسجمهور پیشین، لیندون جانسون، از رقابت دوباره برای حضور در کاخ سفید امتناع کند.
عادیسازی رابطه ایران و آمریکا هم اگر در دوران ریاست جمهوری باراک اوباما اتفاق بیفتد به همراه کشتن بن لادن، به عنوان دو میراث اصلی سیاست خارجی باراک اوباما در تاریخ آمریکا باقی خواهد ماند. رابطه ایران و آمریکا و موافقان و مخالفان آن درون دولت در کاخ سفید و فاگی باتوم (وزارت امورخارجه)، میان قانونگذاران کاپیتال هیل و در اوج فشار لابیهای سیاسی در خیابان کِی (K Street) شهر واشنگتن را اگر از منظر میراث اوباما نگاه کنیم، میتوانیم تحلیل درستی از چرایی و امکانپذیری آن به دست آوریم. اتفاقی که البته جدا از تمام تلاشهای مخالفان در آمریکا و ایران برای به ثمر ننشستن این رابطه هم نیست.
بگذارید نگاهی به جو کلی درون کنگره آمریکا (مجلس سنا و مجلس نمایندگان) بیاندازیم.
وقتی از ما ایرانیها در خصوص سیاست خارجی دولت اوباما در قبال ایران پرسیده میشود همه ما تقریباً یک نام را خوب میشناسیم. سناتور «جان مک کین»، عضو کمیسیون روابط خارجی مجلس سنا و نامزد جمهوریخواهان در رقابتهای ریاست جمهوری ۲۰۰۸ که رقابت را به باراک اوباما باخت.
اما اگرچه جان مک کین شخصیت پرنفوذی است، اما اولاً او عضو هیئت رهبری جمهوریخواهان در سنا نیست و به دلیل رابطه بدی که در این سالها با برخی نمایندگان جریان تندروی «تی پارتی»، بخش راست درون حزب جمهوریخواه، پیدا کرده از اثرگذاریاش هم کم شده است و در ثانی رئیس فعلی کمیته روابط خارجی سنا، یک دموکرات و از ایالت نیوجرسی به نام «رابرت منندز» است که به همراه «باب کورکر» سناتور جمهوری خواه ایالت «تنسی» از جمله مهمترین اعضای کمیته روابط خارجی سنا به شمار میروند.
هم آقای منندز و هم سناتور باب کورکر، به تلاشهایی که در خصوص حل مشکل اتمی ایران توسط دولت اوباما انجام میشود، بدبین هستند اما به نظر میرسد هر دو و البته سایر اعضا در نهایت توصیه دولت و شخص خانم «وندی شرمن»، نفر سوم وزارت امورخارجه آمریکا و مذاکرهکننده ارشد آمریکا را پذیرفتهاند که از کنگره خواسته است درخصوص بحران هستهای ایران و وضع تحریمهای بیشتر تا مذاکرات ژنو در ۱۵ و ۱۶ اکتبر ۲۰۱۳ (۲۳ و ۲۴ مهر ۱۳۹۲) صبر کنند. و این دو عضو برجسته کمیته روابط خارجی سنا هم گفتهاند که منتظر نتایج علمی مذاکرات ژنو خواهند ماند.
پیش از این البته و پس از پیروزی حسن روحانی در انتخابات ریاست جمهوری ایران، روزنامه واشنگتن پست در ۲۰ ژوئیه (۲۹ تیر) خبری منتشر کرد که مجلس سنا ارسال طرح سالیانه تحریم از طرف سنا به کاخ سفید را که مطابق معمول قرار بود در اوایل تابستان انجام شود تا ماه اکتبر به تعویق انداخته است.
پیش از آن هم ۱۳۱ نفر از اعضای مجلس نمایندگان آمریکا (۱۶ نفر از آنها جمهوریخواه بودند) طی نامهای به باراک اوباما از او خواسته بودند تا راههای دیپلماتیک را برای حل مسئله هستهای ایران مورد سنجش دوباره قرار دهد. این نامه توسط «دیوید پرایس» نماینده دموکرات ایالت کارولینای شمالی و «چارلز دنت» نماینده جمهوری خواه ایالت پنسیلوانیا تهیه شده و با امضای حدود یک چهارم نمایندگان کنگره به رئیسجمهور آمریکا پیشنهاد کرده بود که آمریکا نباید با انجام اعمالی که باعث مشروعیتزدایی از رئیسجمهور جدید، حسن روحانی، میشود او را در قبال تندروهایی که مخالف حل مسئله و صلح هستند تضعیف کند.
اشارهای آشکار به این که آمریکا باید هرگونه تلاشهای دیپلماتیک برای حل مسئله هستهای ایران را امتحان کند و البته این همان سیاست اصلی دولت اوباما پس از انتخاب حسن روحانی به ریاست جمهوری ایران نیز هست.
روز قبل از انتشار این نامه هم ۲۹ نفر از اعضای پیشین دولت، افسران ارتش، سیاستمداران و متخصصان امنیت ملی آمریکا در نامهای از رئیسجمهور اوباما خواسته بودند تا هرگونه راههای دیپلماتیک را برای حل مشکل هستهای ایران امتحان کند.
از میان این ۲۹ نفر میتوان به گری سیک، متخصص امور ایران در دوران ریاست جمهوری جرالد فورد و جیمی کاتر و همچنین سفیر سابق آمریکا در سازمان ملل در دوران ریاست جمهوری جرج بوش پدر، توماس پیکرینگ، اشاره کرد که به اعتقاد آنها انتخاب روحانی یک فرصت خوب برای حل مسئله هستهای ایران فراهم کرده و آمریکا باید در قبال حل این مسئله، بستههای تشویقی قابل ملاحظهای به ایران پیشنهاد بدهد.
اما در قبال تمام این تلاشهای دیپلماتیک برای حل مسئله هسته ایران، افرادی درون مجلس نمایندگان و سنا و همینطور لابیهای سیاسی و اندیشکدهها (Think Tanks) در آمریکا هستند که نه تنها به ایران بدبین هستند بلکه از هرگونه دیپلماتیک هم حمایت نمیکنند.
می توان در میان این افراد به ادوارد رایس، رئیسجمهوری خواه کمیته روابط خارجی مجلس نمایندگان از ایالت کالیفرنیا اشاره کرد که از جمله حامیان تصویب نهایی و اجرای طرح تحریمی مجلس نمایندگان علیه ایران است که مطابق آن درآمد ایران از محل فروش نفت به صفر میرسید. این طرح در مجلس نمایندگان در ابتدای تابستان با ۴۰۰ رأی موافق در مقابل ۲۰ رأی مخالف مورد تصویب قرار گرفت و همان طرحی است که مجلس سنا به توصیه دولت بررسی آن را به بعد از مذاکرات دو هفته آینده در ژنو موکول کرده است.
فارغ از این توضیحات بالا و علیرغم تمام دوگانگیهای موجود در روش سیاستورزی در جامعه امروز آمریکایی که آنها را به دو قطب متضاد در اکثر موارد تبدیل کرده است، تنها موردی که هم خانم نانسی پلوسی (رهبر اقلیت دموکراتها در مجلس نمایندگان و عضو لیبرال کنگره آمریکا) و هم تد کروز (یکی از کاندیداهای احتمالی جمهوریخواهان برای ریاست جمهوری و سناتور تندروی ایالت تگزاس و نزدیک به جریان تیپارتی) را به یکدیگر نزدیک کرده است، همین فشار و سختگیری بر ایران است و اگر درخواست دولت آمریکا پس از پیروزی روحانی در انتخابات ریاست جمهوری نبود، اعضای کنگره آمریکا در وضع تحریمهای سختگیرانهتر بر ایران لحظهای تردید نمیکردند.
عدم تحریمهای بیشتر بر ایران و موکول کردن هرگونه واکنش مجلس آمریکا به برنامه هستهای ایران به پس از مذاکرات ژنو البته برخلاف آنچه که برخی گفتهاند ربطی به بحث تعطیلی دولت آمریکا در این روزها ندارد و نتیجه مستقیم دیپلماسی ایران در مذاکره با آمریکاییها (ظریف و کری) و همچنین درخواست دولت آمریکا برای انجام چنین عملی است، اما هستند جریانهایی درون آمریکا که اساساً هرگونه مذاکره و رابطه با ایران را هم بر نمیتابند.
فارغ از نقش لابیهای اسرائیلی و اهمیتی که اسرائیل برای آمریکا دارد، نوع نگاه آمریکاییها به ایران درکنگره به همان اندازه ناشیانه و خالی از فهم درست روابط قدرت درونی ایران است که طرف ایرانی در حد و اندازههای نمایندههای مجلس از شیوه تصمیمگیری در آمریکا شناخت دارند.
شاید هم به همین دلیل است که حسن روحانی از مجلس ایران درخواست کرده نسبت به تشکیل گروه دوستی با کنگره آمریکا اقدام کرد. چون روحانی و دستگاه دیپلماسی ایران خوب میدانند که اگر بتوانند در کنار دولت با مجلس آمریکا هم یک رابطه تعاملی و حتی در حد گفتوگوهای عادی داشته باشند، احتمال افزایش تنش کمتر میشود و شاید هم بتوانند در رفع تحریمهای موجود به غیر از دولت، نمایندگان مخالف در کنگره را همراه خود کنند.
با این حال اما، گروه دیگری هم هستند که در سیاستگذاریهای کلان آمریکا تأثیر بسیار دارند و نقش آنها در خارج از مجموعه دولت نادیده گرفتنی نیست. از میان اینها میتوان به رسانهها و اندیشکدهها (Think Tanks) اشاره کرد. اندیشکدههایی مانند بنیاد «هریتیج» (Heritage Foundation)، مؤسسه «بروکینگز» (Brookings)، بنیاد دفاع از دموکراسی (Foundation for Defense of Democracies) و رئیس معروف آن «مارک دوبویتز» و یا American Enterprise Institute؛
اهمیت این گروههای فکری به حدی است که به عنوان مثال در ابتدای سال میلادی ۲۰۱۳، «جیم دمینت» سناتور پرنفوذ ایالت کارولینای جنوبی، از عضویت در مجلس سنا استعفا کرد تا ریاست بنیاد هریتیج را بر عهده گیرد. یک بنیاد فکری نزدیک به جمهوریخواهان در آمریکا که از طریق تهیه دستورالعملهای قابل اجرا و استخدام متخصصان ویژه در امور مختلف نقش زیادی در تعیین استراتژی سیاسی در آمریکا دارد. این مؤسسهها اولویتهای سیاست خارجی و داخلی در آمریکا را تعیین میکنند و به دولت و کنگره برای اجرایی شدن این سیاستها، پیشنهادات اجرایی میدهند.
در میان رسانهها اما وضع قدری متفاوت است. البته وقتی از رسانهها میگویم منظورم هم رسانههای خبری و هم سریالهای تلویزیونی است. دغدغه رسانههای خبری فارغ از پیام سیاسی که ترویج و تبلیغ میکنند، تا حدی مبتنی بر ارزش خبر هم هست.
به عنوان مثال در سال گذشته خبری منتشر شد که آمریکاییها با علیاکبر ولایتی، مشاور نزدیک رهبر ایران و یکی از کاندیداهای احتمالی ریاست جمهوری در ایران ملاقاتی داشتند. این خبر را نیویورکتایمز منتشر کرد که طرفدار دیدگاههای لیبرال در آمریکا و بالتبع طرفدار دموکراتهاست. اما هم دولت اوباما و هم دولت ایران این خبر را تکذیب کردند.
در میان رسانههای تلویزیونی در آمریکا، فاکسنیوز پربینندهترین و البته نزدیک به جمهوریخواهان است که عقاید گروههای تندرو علیه ایران را پوش میدهد. نقشی که در میان روزنامهها، وال استریت ژورنال ایفا میکند. برخلاف والاستریت ژورنال، روزنامههای نیویورکتایمز و واشنگتنپست دیدگاههای لیبرالتری دارند، به نحوی که مقاله ولادمیر پوتین رهبر روسیه در نیویورک تایمز منتشر شد و حسن روحانی رئیسجمهور ایران هم قبل از سفر اخیرش به نیویورک، مقالهای در واشنگتن پست منتشر کرد.
صحنه سیاسی در آمریکا و بازیگران عمده در آن، درون این چهار مجموعه ذکر شده یعنی دولت، کنگره، اندیشکدهها و رسانهها قرار میگیرند و هرگونه تحلیلی در خصوص آنچه که سیاستگذاری عمومی آمریکاییها در خصوص ایران نامیده میشود از طریق این مربع دیپلماسی به عنوان خوراک افکار عمومی بارها و بارها ذهنیت آمریکاییها را میسازد.
منظورم از ذهنیت آمریکاییها این است که آنچه به عنوان ایران برجسته میشود یک «بسته» است. به همین دلیل عجیب نیست که در حالی که کنگره و دولت از نحوه برخورد با سیاستهای هستهای ایران میگویند، رسانهها این اخبار را برجسته میکنند، مؤسسههای نظرسنجی افکار عمومی آمریکاییها را در قبال ایران مورد سنجش قرار میدهند و جالبتر از همه در سری جدید دو سریال معروف و پرطرفدار آمریکایی، اولی به نام Homeland و دومی به نامScandal ، در هر دو، نام «ایران» با موضوعات این دو سریال گره میخورد و تکرار میشود.
--------------------------------------------------------------------------------
* آرش غفوری، ساکن در آمریکا و دانشآموخته ارتباطات و کمپینهای انتخاباتی است.
* نظرات طرح شده در این یادداشت، الزاماً انعکاس دیدگاه رادیو فردا نیست.
عادیسازی رابطه ایران و آمریکا هم اگر در دوران ریاست جمهوری باراک اوباما اتفاق بیفتد به همراه کشتن بن لادن، به عنوان دو میراث اصلی سیاست خارجی باراک اوباما در تاریخ آمریکا باقی خواهد ماند. رابطه ایران و آمریکا و موافقان و مخالفان آن درون دولت در کاخ سفید و فاگی باتوم (وزارت امورخارجه)، میان قانونگذاران کاپیتال هیل و در اوج فشار لابیهای سیاسی در خیابان کِی (K Street) شهر واشنگتن را اگر از منظر میراث اوباما نگاه کنیم، میتوانیم تحلیل درستی از چرایی و امکانپذیری آن به دست آوریم. اتفاقی که البته جدا از تمام تلاشهای مخالفان در آمریکا و ایران برای به ثمر ننشستن این رابطه هم نیست.
بگذارید نگاهی به جو کلی درون کنگره آمریکا (مجلس سنا و مجلس نمایندگان) بیاندازیم.
وقتی از ما ایرانیها در خصوص سیاست خارجی دولت اوباما در قبال ایران پرسیده میشود همه ما تقریباً یک نام را خوب میشناسیم. سناتور «جان مک کین»، عضو کمیسیون روابط خارجی مجلس سنا و نامزد جمهوریخواهان در رقابتهای ریاست جمهوری ۲۰۰۸ که رقابت را به باراک اوباما باخت.
اما اگرچه جان مک کین شخصیت پرنفوذی است، اما اولاً او عضو هیئت رهبری جمهوریخواهان در سنا نیست و به دلیل رابطه بدی که در این سالها با برخی نمایندگان جریان تندروی «تی پارتی»، بخش راست درون حزب جمهوریخواه، پیدا کرده از اثرگذاریاش هم کم شده است و در ثانی رئیس فعلی کمیته روابط خارجی سنا، یک دموکرات و از ایالت نیوجرسی به نام «رابرت منندز» است که به همراه «باب کورکر» سناتور جمهوری خواه ایالت «تنسی» از جمله مهمترین اعضای کمیته روابط خارجی سنا به شمار میروند.
هم آقای منندز و هم سناتور باب کورکر، به تلاشهایی که در خصوص حل مشکل اتمی ایران توسط دولت اوباما انجام میشود، بدبین هستند اما به نظر میرسد هر دو و البته سایر اعضا در نهایت توصیه دولت و شخص خانم «وندی شرمن»، نفر سوم وزارت امورخارجه آمریکا و مذاکرهکننده ارشد آمریکا را پذیرفتهاند که از کنگره خواسته است درخصوص بحران هستهای ایران و وضع تحریمهای بیشتر تا مذاکرات ژنو در ۱۵ و ۱۶ اکتبر ۲۰۱۳ (۲۳ و ۲۴ مهر ۱۳۹۲) صبر کنند. و این دو عضو برجسته کمیته روابط خارجی سنا هم گفتهاند که منتظر نتایج علمی مذاکرات ژنو خواهند ماند.
پیش از این البته و پس از پیروزی حسن روحانی در انتخابات ریاست جمهوری ایران، روزنامه واشنگتن پست در ۲۰ ژوئیه (۲۹ تیر) خبری منتشر کرد که مجلس سنا ارسال طرح سالیانه تحریم از طرف سنا به کاخ سفید را که مطابق معمول قرار بود در اوایل تابستان انجام شود تا ماه اکتبر به تعویق انداخته است.
پیش از آن هم ۱۳۱ نفر از اعضای مجلس نمایندگان آمریکا (۱۶ نفر از آنها جمهوریخواه بودند) طی نامهای به باراک اوباما از او خواسته بودند تا راههای دیپلماتیک را برای حل مسئله هستهای ایران مورد سنجش دوباره قرار دهد. این نامه توسط «دیوید پرایس» نماینده دموکرات ایالت کارولینای شمالی و «چارلز دنت» نماینده جمهوری خواه ایالت پنسیلوانیا تهیه شده و با امضای حدود یک چهارم نمایندگان کنگره به رئیسجمهور آمریکا پیشنهاد کرده بود که آمریکا نباید با انجام اعمالی که باعث مشروعیتزدایی از رئیسجمهور جدید، حسن روحانی، میشود او را در قبال تندروهایی که مخالف حل مسئله و صلح هستند تضعیف کند.
اشارهای آشکار به این که آمریکا باید هرگونه تلاشهای دیپلماتیک برای حل مسئله هستهای ایران را امتحان کند و البته این همان سیاست اصلی دولت اوباما پس از انتخاب حسن روحانی به ریاست جمهوری ایران نیز هست.
روز قبل از انتشار این نامه هم ۲۹ نفر از اعضای پیشین دولت، افسران ارتش، سیاستمداران و متخصصان امنیت ملی آمریکا در نامهای از رئیسجمهور اوباما خواسته بودند تا هرگونه راههای دیپلماتیک را برای حل مشکل هستهای ایران امتحان کند.
از میان این ۲۹ نفر میتوان به گری سیک، متخصص امور ایران در دوران ریاست جمهوری جرالد فورد و جیمی کاتر و همچنین سفیر سابق آمریکا در سازمان ملل در دوران ریاست جمهوری جرج بوش پدر، توماس پیکرینگ، اشاره کرد که به اعتقاد آنها انتخاب روحانی یک فرصت خوب برای حل مسئله هستهای ایران فراهم کرده و آمریکا باید در قبال حل این مسئله، بستههای تشویقی قابل ملاحظهای به ایران پیشنهاد بدهد.
اما در قبال تمام این تلاشهای دیپلماتیک برای حل مسئله هسته ایران، افرادی درون مجلس نمایندگان و سنا و همینطور لابیهای سیاسی و اندیشکدهها (Think Tanks) در آمریکا هستند که نه تنها به ایران بدبین هستند بلکه از هرگونه دیپلماتیک هم حمایت نمیکنند.
می توان در میان این افراد به ادوارد رایس، رئیسجمهوری خواه کمیته روابط خارجی مجلس نمایندگان از ایالت کالیفرنیا اشاره کرد که از جمله حامیان تصویب نهایی و اجرای طرح تحریمی مجلس نمایندگان علیه ایران است که مطابق آن درآمد ایران از محل فروش نفت به صفر میرسید. این طرح در مجلس نمایندگان در ابتدای تابستان با ۴۰۰ رأی موافق در مقابل ۲۰ رأی مخالف مورد تصویب قرار گرفت و همان طرحی است که مجلس سنا به توصیه دولت بررسی آن را به بعد از مذاکرات دو هفته آینده در ژنو موکول کرده است.
فارغ از این توضیحات بالا و علیرغم تمام دوگانگیهای موجود در روش سیاستورزی در جامعه امروز آمریکایی که آنها را به دو قطب متضاد در اکثر موارد تبدیل کرده است، تنها موردی که هم خانم نانسی پلوسی (رهبر اقلیت دموکراتها در مجلس نمایندگان و عضو لیبرال کنگره آمریکا) و هم تد کروز (یکی از کاندیداهای احتمالی جمهوریخواهان برای ریاست جمهوری و سناتور تندروی ایالت تگزاس و نزدیک به جریان تیپارتی) را به یکدیگر نزدیک کرده است، همین فشار و سختگیری بر ایران است و اگر درخواست دولت آمریکا پس از پیروزی روحانی در انتخابات ریاست جمهوری نبود، اعضای کنگره آمریکا در وضع تحریمهای سختگیرانهتر بر ایران لحظهای تردید نمیکردند.
عدم تحریمهای بیشتر بر ایران و موکول کردن هرگونه واکنش مجلس آمریکا به برنامه هستهای ایران به پس از مذاکرات ژنو البته برخلاف آنچه که برخی گفتهاند ربطی به بحث تعطیلی دولت آمریکا در این روزها ندارد و نتیجه مستقیم دیپلماسی ایران در مذاکره با آمریکاییها (ظریف و کری) و همچنین درخواست دولت آمریکا برای انجام چنین عملی است، اما هستند جریانهایی درون آمریکا که اساساً هرگونه مذاکره و رابطه با ایران را هم بر نمیتابند.
فارغ از نقش لابیهای اسرائیلی و اهمیتی که اسرائیل برای آمریکا دارد، نوع نگاه آمریکاییها به ایران درکنگره به همان اندازه ناشیانه و خالی از فهم درست روابط قدرت درونی ایران است که طرف ایرانی در حد و اندازههای نمایندههای مجلس از شیوه تصمیمگیری در آمریکا شناخت دارند.
شاید هم به همین دلیل است که حسن روحانی از مجلس ایران درخواست کرده نسبت به تشکیل گروه دوستی با کنگره آمریکا اقدام کرد. چون روحانی و دستگاه دیپلماسی ایران خوب میدانند که اگر بتوانند در کنار دولت با مجلس آمریکا هم یک رابطه تعاملی و حتی در حد گفتوگوهای عادی داشته باشند، احتمال افزایش تنش کمتر میشود و شاید هم بتوانند در رفع تحریمهای موجود به غیر از دولت، نمایندگان مخالف در کنگره را همراه خود کنند.
با این حال اما، گروه دیگری هم هستند که در سیاستگذاریهای کلان آمریکا تأثیر بسیار دارند و نقش آنها در خارج از مجموعه دولت نادیده گرفتنی نیست. از میان اینها میتوان به رسانهها و اندیشکدهها (Think Tanks) اشاره کرد. اندیشکدههایی مانند بنیاد «هریتیج» (Heritage Foundation)، مؤسسه «بروکینگز» (Brookings)، بنیاد دفاع از دموکراسی (Foundation for Defense of Democracies) و رئیس معروف آن «مارک دوبویتز» و یا American Enterprise Institute؛
اهمیت این گروههای فکری به حدی است که به عنوان مثال در ابتدای سال میلادی ۲۰۱۳، «جیم دمینت» سناتور پرنفوذ ایالت کارولینای جنوبی، از عضویت در مجلس سنا استعفا کرد تا ریاست بنیاد هریتیج را بر عهده گیرد. یک بنیاد فکری نزدیک به جمهوریخواهان در آمریکا که از طریق تهیه دستورالعملهای قابل اجرا و استخدام متخصصان ویژه در امور مختلف نقش زیادی در تعیین استراتژی سیاسی در آمریکا دارد. این مؤسسهها اولویتهای سیاست خارجی و داخلی در آمریکا را تعیین میکنند و به دولت و کنگره برای اجرایی شدن این سیاستها، پیشنهادات اجرایی میدهند.
در میان رسانهها اما وضع قدری متفاوت است. البته وقتی از رسانهها میگویم منظورم هم رسانههای خبری و هم سریالهای تلویزیونی است. دغدغه رسانههای خبری فارغ از پیام سیاسی که ترویج و تبلیغ میکنند، تا حدی مبتنی بر ارزش خبر هم هست.
به عنوان مثال در سال گذشته خبری منتشر شد که آمریکاییها با علیاکبر ولایتی، مشاور نزدیک رهبر ایران و یکی از کاندیداهای احتمالی ریاست جمهوری در ایران ملاقاتی داشتند. این خبر را نیویورکتایمز منتشر کرد که طرفدار دیدگاههای لیبرال در آمریکا و بالتبع طرفدار دموکراتهاست. اما هم دولت اوباما و هم دولت ایران این خبر را تکذیب کردند.
در میان رسانههای تلویزیونی در آمریکا، فاکسنیوز پربینندهترین و البته نزدیک به جمهوریخواهان است که عقاید گروههای تندرو علیه ایران را پوش میدهد. نقشی که در میان روزنامهها، وال استریت ژورنال ایفا میکند. برخلاف والاستریت ژورنال، روزنامههای نیویورکتایمز و واشنگتنپست دیدگاههای لیبرالتری دارند، به نحوی که مقاله ولادمیر پوتین رهبر روسیه در نیویورک تایمز منتشر شد و حسن روحانی رئیسجمهور ایران هم قبل از سفر اخیرش به نیویورک، مقالهای در واشنگتن پست منتشر کرد.
صحنه سیاسی در آمریکا و بازیگران عمده در آن، درون این چهار مجموعه ذکر شده یعنی دولت، کنگره، اندیشکدهها و رسانهها قرار میگیرند و هرگونه تحلیلی در خصوص آنچه که سیاستگذاری عمومی آمریکاییها در خصوص ایران نامیده میشود از طریق این مربع دیپلماسی به عنوان خوراک افکار عمومی بارها و بارها ذهنیت آمریکاییها را میسازد.
منظورم از ذهنیت آمریکاییها این است که آنچه به عنوان ایران برجسته میشود یک «بسته» است. به همین دلیل عجیب نیست که در حالی که کنگره و دولت از نحوه برخورد با سیاستهای هستهای ایران میگویند، رسانهها این اخبار را برجسته میکنند، مؤسسههای نظرسنجی افکار عمومی آمریکاییها را در قبال ایران مورد سنجش قرار میدهند و جالبتر از همه در سری جدید دو سریال معروف و پرطرفدار آمریکایی، اولی به نام Homeland و دومی به نامScandal ، در هر دو، نام «ایران» با موضوعات این دو سریال گره میخورد و تکرار میشود.
--------------------------------------------------------------------------------
* آرش غفوری، ساکن در آمریکا و دانشآموخته ارتباطات و کمپینهای انتخاباتی است.
* نظرات طرح شده در این یادداشت، الزاماً انعکاس دیدگاه رادیو فردا نیست.