پس از ۲۲ سال پناهندگی سیاسی در تبعید توسط دولت تونس و پس از سقوط دولت دیکتاتوری بن علی در ۲۰۱۱، راشد غنوشی در آستانه بازگشت به کشورش (۳۱ ژانویه ۲۰۱۱) گفت که «من خمینی نیستم». او با این سخن کوتاه ولی گویا خط فاصلی بین حکومت مطلوب خود در تونس و حکومتی که آیتالله خمینی در ایران پایهگذاری کرد، کشید.
این سخن آن هم از زبان یکی از برجستهترین رهبران اسلامگرای جهان در آن هنگام بازتاب فراوانی داشت، به ویژه اینکه با پیروزی انقلاب اسلامی و طی چند بار سفرش به ایران بر کسی پوشیده نبود که راشد غنوشی از ستایشگران آیتالله خمینی است. آیتالله خمینی نماد بارز «اسلام سیاسی» در قرن بیستم بود که با پیوند زدن سیاست و دیانت انقلابی را رقم زد که توانست بنیاد حکومت اسلامی [نام کتاب آیتالله خمینی] مورد نظرش را بنا نهد.
حال که انقلاب در تونس بنعلی را از قدرت به زیر کشیده و غنوشی عازم کشورش بود تا در بنیاد نهادن نظام جدید کشورش شریک باشد، گفتن اینکه من خمینی نیستم، آیا فاصله گرفتن او از اسلام سیاسی باید معنا میشد؟ آیا غنوشی به پیشینه فکری خود پشت کرده بود؟ آیا او دیگر به دنیال تأسیس حکومت اسلامی نبود؟
در پاسخ به این پرسش برخی بر این باور بودند که این سخن غنوشی جز فریبی برای افکار عمومی نبود تا در آستانه بازگشتش به تونس (مانند بازگشت آیتالله خمینی از فرانسه به ایران) از حجم نگرانیها بکاهد و تصور نشود که او در صدد بنیاد نهادن نظامی ایدئولوژیک از نوع جمهوری اسلامی ایران در تونس است.
این نگرانی چندان هم بیراه نبود وقتی همه میدانستند که اندیشه سیاسی راشد غنوشی از اندیشه سیاسی اخوانالمسلمین در مصر سیراب شده و اساساً حزب او (النهضه) نسخه کپیبرداری شده از اخوان المسلمین است.
شالوده اندیشه اخوان المسلمین که تنها چهار سال پس از انحلال خلافت عثمانی (۱۹۲۴) در سال ۱۹۲۸ توسط حسن البنا در مصر تأسیس شد، چیزی جز احیای خلافت و تشکیل حکومت اسلامی و اجرای اصول شریعت نبود. این اندیشه سیاسی که اخوان بنیاد نهاد، اینک به ظهور «پدیده شومی» همچون داعش منتهی شده است.
با سنخیت فکری غنوشی و اخوان چگونه میشد باور داشت کسی همچون غنوشی با چنان باور بنیادگرایانهای میتوانست به اسلام غیرسیاسی (اسلام سکولار) تغییر مسیر داده باشد؟ کسی که باورمند به اسلام سیاسی است چگونه میتواند نهاد دین و دولت را از یکدیگر مجزا بداند؟ آیا به راستی او دیگر به دنبال اجرای شریعت در تونس نبود؟
غنوشی و انقلاب اسلامی
با تحولات جهان عرب (به اصطلاح بهار عربی) که از تونس آغاز و تا بحرین وزیدن گرفت، جمهوری اسلامی در مدعای بیپایه خود که «این تحولات نه بهار عربی بلکه بیداری اسلامیِ ملهَم از انقلاب اسلامی» است، ناگزیر چشم از این سخن غنوشی فرو بست که گفت من خمینی نیستم. چنین سخنی هرگز در محافل سیاسی ایران بررسی نشد که چرا غنوشی دیگر خود را دنبالهرو آیتالله خمینی نمیداند اگر تحولات عرب ملهم از انقلاب اسلامی است؟
ولی آنجا که نیاز به بهره بردن از نام غنوشی بود، سید هادی خسروشاهی کتابی را از مجموعه مقالات و سخنرانیهای غنوشی منتشر کرد و عنوان آن را «حرکت امام خمینی و تجدید حیات اسلام» نام نهاد که در پانزدهمین سال جمهوری اسلامی (۱۳۷۲) منتشر شد.
غنوشی و پذیرش اسلام سکولار
بر خلاف کسانی که آن سخن غنوشی را حمل بر دروغ و فریب میدانستند، بودند کسانی که رگههایی از تغییر را در اندیشه سیاسی غنوشی مشاهده میکردند و سخن او را نه فریب بلکه نمادی از تجدید نظر او در اسلام سیاسی میدانستند.
اگر آیتالله خمینی ۱۵ سال از تبعید خود را در نجف و تنها چهار ماه پایانی آن را در دهکدهای کوچک (نوفل لوشاتو) در حاشیه پاریس اقامت گزیده بود، غنوشی بیشترین سالها از ۲۲ سال تبعید خود را در بریتانیا سپری کرده بود. این تماس نزدیک با جهان غرب، تأثیرات خود را بر غنوشی ۷۱ ساله به هنگام بازگشت به تونس گذاشته بود.
با مراجعت به تونس و به رغم پافشاری بسیاری، غنوشی نه نامزد ریاست جمهوری شد و نه حزبش نامزدی برای ریاست جمهوری معرفی کرد. بر خلاف آیتالله خمینی که اصلاً باوری به فعالیت حزبی نداشت، غنوشی اهتمام اصلی خود را بازسازی حزبش اعلام کرد.
راه مسالمتآمیزی که غنوشی و حزبش برای تعامل با دیگر جریانات سیاسی تونس پیشه کرد، در سال ۲۰۱۲ جایزه ارزشمند «چَتم هاوس برای آزادی اندیشه» و در سال ۲۰۱۴ جایزه «ابن رشد برای اندیشه آزاد» را برایش همراه آورد.
مسیر تحول آزاداندیشی غنوشی و حزبش که هرگز متوسل به سلاح نشدند تا آنجا ادامه یافت که در تازهترین نماد تغییرات ژرفی که در او و حزبش پدیدار شده، غنوشی در آخرین گردهمایی حزب مواضعی را اتخاذ کرد که شگفتانگیزتر از آن سخنش شد که گفته بود من خمینی نیستم.
وی در آخرین اجلاس حزب (۲۴ مه ۲۰۱۶) اعلام داشت که حزبش از هرگونه ارتباط با «اسلام سیاسی» فاصله خواهد گرفت. او تصریح کرد که «ما مصمم هستیم که دین را از منازعات سیاسی به دور نگه داریم». او همچنین گفت که «یک دولت مدرن نه از طریق ایدئولوژی [بخوانید اجرای شریعت] و شعارهای دهن پر کن و مشاجرات سیاسی بلکه برنامه عملی [بخوانید نظام عرفی/ سکولار] اداره میشود».
در مصاحبه با لوموند، غنوشی جای تردید باقی نگذاشت که حزبش نه یک «جنبش انقلابی» بلکه یک حزب معمولی در «سیستم دموکراتیک» خواهد بود. او گفت که «ما اسلام سیاسی را ترک گفته و به اسلام دموکراتیک وارد شدهایم». او گفت که «ما مسلمین دموکرات هستیم [نه اخوان مسلمین]».
در نشانی از سکولاریزه شدن حزب النهضه همین بس که این حزب به رغم حضور پر رنگش در پارلمان تونس، در روند تدوین قانون اساسی تونس که در سال ۲۰۱۴ به تصویب رسید پذیرفت که احکام شریعت مبنای قانونگذاری در تونس نباشد.
روشن است در جایی که اخوان المسلمین، طالبان، القاعده، داعش، جبهة النصره و بسیاری دیگر از گروههای جهادی وظیفه خود را اولا برپایی دولت اسلامی و ثانیاً اجرای شریعت و ثالثاً توسل به قوه قهریه (جهاد) می دانند، حزب النهضه در تمام این ابعاد از آنان فاصله گرفته است.
نامه ابراهیم یزدی به غنوشی
به جرأت میتوان «پدیده شوم داعش» را در تغییر منش سیاسی غنوشی دخیل دانست. غنوشی با این پرسش خود را رو به رو میدید که چرا بیشترین رزمندگان داعشی اهل تونس هستند؟ وی دریافت که این کشور کوچک، آبستن انفجار بزرگ است اگر او همچون گذشته باورمند به اسلام سیاسی و برپایی حکومت اسلامی باشد. او به تجربه دریافت که اولین قربانی اسلام سیاسی، همان اسلام است.
اما، در کنار مشاهده عینی و تجربه تلخی که داعش به جهانیان نشان داد، میتوان نامه دکتر ابراهیم یزدی به «برادر گرامی»اش راشد غنوشی هم اشاره کرد. او در آن نامه به تصریح نوشت: «برادر گرامی...از خداوند باری تعالی میخواهم که شما را از ارتکاب اشتباهاتی که ما در ایران دچار آن شدیم... حفظ نماید».