با نزدیکتر شدن به زمان برگزاری یازدهمین دوره ریاست جمهوری و شناختن چهره هفتمین رئیسجمهور، تحولات سیاسی در ایران نیز با سرعت بیشتری پیش رفته و انتظار میرود پس از پایان تعطیلات نوروزی کشور آبستن حوادث و رویدادهای تازهای شود.
در حال حاضر گرچه برآورد دقیقی از چهرههای اصلی در این انتخابات نمیتواند به دست داد اما روشن است که سه جریان سیاسی در این انتخابات نقشآفرینی خواهند کرد جدای افرادی که پیشتر به صورت مستقل خود را برای نامزدی مطرح کردهاند.
جریان نخست شخص رهبری نظام و بازوی نظامی آن یعنی سپاه است که به شکلی تمامعیار خود را برای حضور در این انتخابات مهیا کرده است. هر چند این جریان هنوز کاندیدایی را برای انتخابات معرفی نکرده است اما از شواهد و قرائن میتوان پی برد که محمدباقر قالیباف شهردار تهران بالقوهترین کاندیدای بیت رهبری است.
از سوی دیگر دولت کنونی نیز با محوریت محمود احمدینژاد تمام قد وارد عرصه انتخاباتی شده و حتی شعار انتخاباتی نیز برگزیده است. کاندیدای این جریان نیز اسفندیار رحیم مشایی است که از هم اکنون فریاد مخالفانش برای نامزدی وی برخاسته است و برخی تأیید صلاحیت وی را ختم انقلاب خواندهاند.
جریان سوم اصلاحطلبان هستند که تلاش میکنند تا محمد خاتمی را وارد عرصه انتخابات کنند. هر چند که هنوز اتفاق نظری میان آنان برای نامزد کردن خاتمی به وجود نیامده است.
این مقاله در صدد بررسی فرضیهای است با مفروضاتی که امروز نزد ناظران مسائل سیاسی در ایران وجود دارد متفاوت است. این فرضیه ضمن آنکه معتقد است خارج از نامزدهای این سه جریان نامزد دیگری شانس موفقیت در انتخابات نخواهد داشت بیش از آنکه به نتیجه انتخابات بپردازد به اثرات بعدی این انتخابات مینگرد و مدعی است در صورت پیروزی هر یک از سه کاندیدا، کشور ناگریز به سمت یک فضایی اصلاحی سوق خواهد یافت هر چند که شاخصهای این اصلاح از نظر جریانهای محتلف بسیار متفاوت باشد اما هر سه جریان ضرورت تغییر و اصلاح وضع موجود را درک کردهاند و اکنون بحث بر سر آن است که چه جریانی محوریت این اصلاحات را بر عهده گیرد.
برای تبیین بیشتر این فرضیه ابتدا نگاهی کلی به شرایط سیاسی و اقتصادی حاکم بر کشور خواهم داشت و سپس ظرفیتهای اصلاحطلبی در سه جریان موجود را هر یک از منظر خود خواهم شکافت.
ایران امروز از منظر سیاست داخلی دچار یک بیسر و سامانی شده است. نیروهای امنیتی علیرغم همه تلاشهای خود برای سرکوب و انسداد ناکام ماندهاند و شکست و ناتوانی آنها از کنترل اوضاع در عملکرد و اظهارات آشفته و سطحی آنها کاملاً روشن است و نمونه روشن آن را در بازداشت اخیر روزنامهنگاران و سپس آزادی آنها و سخنپراکنیهای وزیر اطلاعات در این باب و بیانیههای این وزارتخانه میتوان درک کرد.
همچنین نیروهای امنیتی نگرانند که علیرغم برخوردهای گسترده با طیف اصلاحطلبان و حتی حصر رهبران جنبش سبز، این جریان همچنان توان تشکیلاتی خود را حتی در نبود و محدودیت احزاب و رسانهها حفظ کرده و میتواند آرای جامعه را به سمت خود جلب کند.
از طرفی حزب پادگانی که در انتخابات سال ۸۴ محمود احمدینژاد را نامزد خویش کرده بود نیز دچار انعشاب شده و امکان برخورد شدید میان آنان در آستانه انتخابات به ویژه پس از حوادث استیضاح وزیر کار بسیار محتمل است و این موضوع به تضعیف جایگاه رهبر جمهوری اسلامی منجر شده است.
در سیاست خارجی نیز بحران روز به روز تشدید میشود. خبرهای حاکی از مذاکرات هستهای نشان از قوت گرفتن تهدیدات نظامی و همچنین نزدیک شدن کشورهای غربی به تعیین ضربالاجل برای به نتیجه رسیدن مذاکرات دارد و از این رو گروه مذاکرهکننده ۵+۱ در مذاکرات اخیر به اصطلاح آخرین حسن نیت خویش را نیز به جمهوری اسلامی نشان داده تا فرصت حل مسالمتآمیز بحران از دست نرود.
از نحوه واکنش مقامات جمهوری اسلامی نیز چنین برداشت میشود که این پیام را جدی گرفتهاند و و در تلاشند تا با بازنگری در تاکتیک خرید زمان، راهی برای جلوگیری از دامنه تحریمها و همچنین گرایش غرب به حمله نظامی چاره کنند.
به لحاظ اقتصادی نیز وضعیت کاملاً روشن است. بیانظباطی و سوء مدیریت در کنار اثرگذاری شدید تحریمها، کشور را تا مرز ورشکستگی سوق داده و این امری است که حتی رهبر جمهوری اسلامی نیز بدان اقرار کرده است.
در چنین شرایطی حضور سه جریان سیاسی در انتخابات با قد و وزنی متفاوت محتمل است. جریان اول، که آن را جریان بیت رهبری باید خواند، درصددند تا با به سکوت کشاندن اصلاحطلبان با تهدیدات رایج امروز از سوی نهادهای امنیتی، در واقع فضا را برای تصفیه حساب با جریان احمدینژاد موسوم به انحرافی مهیا کنند و پس از پاکسازی این جریان در حاکمیت، به تثبیت امور بپردازند.
از این رو قالیباف میتواند بهترین مهره برای این پروژه باشد. وی که اکنون شهردار تهران است یکی از رقبای جدی احمدینژاد در انتخابات سال ۸۴ بود و انتظار داشت تا او به عنوان کاندیدای مورد حمایت بیت رهبری به عنوان جانشین خاتمی انتخاب شود.
در آن دوره شنیده می شد که مجتبی خامنهای، فرزند رهبر جمهوری اسلامی، در ستاد وی آمد و شد دارد و از این رو این شایعات، نگاه ویژه بیت رهبر را به قالیباف القا میکرد اما در روزهای پایانی ورق برگشت و مجتبی، ستاد احمدینژاد را به فدائیان رهبر علامت داد و بدین ترتیب آرای سازماندهی شده به سبد احمدینژاد رفت و وی نفر دوم پس از هاشمی رفسنجانی شد.
پس از انتخابات نیز رهبر جمهوری اسلامی برای دلجویی از وی شهرداری تهران را به وی سپرد. در عین حال کینه از احمدینژاد در دل قالیباف ماندگار شد تا جایی که وی از هیچ کوششی برای تخریب احمدینژاد فروگذار نکرد. همچنین شنیده شد قالیباف در فاصله دور اول و دوم انتخابات سال ۸۴ به رفسنجانی و کروبی پیشنهاد داده بود تا به نفع وی کنارهگیری کنند تا وی با احمدینژاد رقابت کند.
قالیباف در انتخابات سال ۸۸ نیز تلویحاً مخالفت خود را با احمدینژاد نشان داده بود و در طول مدیریتش در شهرداری نیز برخی از مدیران برکنار شده دولت خاتمی را در شهرداری تهران جذب کرد. وی همچنین مدیریت شهری تهران را که در دوره احمدینژاد وضعیت نابسامانی یافته بود بهبود بخشید و حتی در این راستا رتبه بینالمللی کسب کرد.
اکنون قالیباف نزدیک به یک سال است که گرایشهای خود به رهبری جمهوری اسلامی را علنیتر ساخته و صراحتاً تلاش کرده تا از چهرههای مورد عتاب آیتالله خامنهای فاصله بگیرد. اوج این تلاش در اعلام برائت از رهبران جنبش سبز بود که آنان را فاقد حق برای بازگشت به صحنه سیاسی خواند.
قالیباف در عین حال میتواند به عنوان یک رئیسجمهور مقبول رهبر جمهوری اسلامی عمل کند. فردی که به عنوان یک نظامی خود را مطیع و سرباز ولایت میداند و در عین حال از فن مدیریت کلان با توجه به سوابق فرماندهی در نیروی هوایی سپاه، نیروی انتظامی و شهرداری تهران برخوردار است و چهره نسبتاً موجهای در میان جامعه دارد.
از این رو وی میتواند با جذب برخی از نیروهای طردشده از سوی دولت که در عین وفادار به رهبر هستند نظم و نسقی در وضعیت فروپاشیده مدیریتی کنونی ایجاد کند و در عرصه خارجی نیز هماهنگ با مواضع رهبر حرکت نماید.
وی در عین حال از خصوصیت نظامیگری نیز برخوردار است و میتواند ضمن کنترل فضای امنیتی موجود در عرصه داخلی تغییراتی تدریجی ایجاد کند تا به بدین ترتیب با اعطای آزادیهای محدود از فشارهای ناشی از حقوق بشر نیز کاسته شود، زندانیان سیاسی به تدریج آزاد شده و شرایط از یک فضای امنیتی به یک فضای نیمه امنیتی تبدیل شود.
در واقع رهبر جمهوری اسلامی به دنبال مستقر ساختن یک تدارکاتچی -به مفهومی که محمد خاتمی از آن یاد کرده بود- یا یک وزیر بیت در نهاد ریاست جمهوری است و به نظر میرسد با مهرهای چون محمدباقر قالیباف درصدد اجرای چنین برنامهای برای تثبیت وضعیت خویش است.
از سوی دیگر جریان محمود احمدینژاد در تلاش است تا با به پیروزی رساندن نامزد مورد علاقه خویش، محور اصلاح و تغییر باشد. جریان احمدینژاد که پس از انتخابات ۸۸ به جریان انحرافی موسوم شده است در صورت موفقیت در انتخابات آینده، تلاش خواهد کرد تا با الگوبرداری از شیوه پوپولیستی رایج در برخی کشورهای آمریکای لاتین از جمله ونزوئلا و تحقق بخشیدن به برخی از ایدههای لیبرالی این جریان در بخش فرهنگی که با اذعان برخی اعضای این جریان با مخالفت متحدان پیشینش محقق نشده، توجه طبقه متوسط و حاشیهنشین را به خود جلب کند.
این جریان همچنان که بارها از سوی احمدینژاد بیان شده، آمادگی خود را نیز برای مذاکره با آمریکا و حل مشکلات بینالمللی اعلام کرده است. از این رو انتظار میرود در صورت پیروزی این جریان نیز به تدریج شاهد تغییراتی در صحنه سیاست داخلی و خارجی و فرهنگی و به تبع آن اقتصادی در صورت کاهش یا لغو تحریمها و باز شدن دروازههای کشور به سوی غرب باشیم.
اما جریان سوم اصلاحطلبان هستند که احتمال حضور آنان در انتخابات و موفقیت آنان در تئوری کمتر از دو جریان پیشین است. این جریان با اینکه عقبه بیشتری نسبت به این دو جریان دارد اما در عین حال هشت سال است که از حاکمیت جدا افتاده و هزینههای بالایی را در این سالیان پرداخته است.
از این رو در صورت پیروزی این جریان، کاملاً روشن است که سیاستهای جاری حاکمیت در کلیه عرصهها دچار تحول عمیق خواهد شد و میتوان آن انقلابی آرام توصیف کرد.
بر سر این اصل که کدام یک از این سه جریان بر یکدیگر فائق آمده و سرانجام سرنوشت کشور را در دست خواهند گرفت، مناقشه بسیار است. در این مقاله فرض بر این است که انتقال قدرت با آرامش و به صرف برپایی یک انتخابات صورت خواهد گرفت اما شرایط موجود کشور چنین تصوری را دشوار میکند.
این فرض که هواداران رهبر جمهوری اسلامی بتوانند با آرامش قدرت را در دستان خود قبضه کنند و دو جریان مقابل را به سادگی کنار بزنند، بر اساس اظهارات خود آنان امری دشوار است. آنان به شدت نگران تحرکات جریان دوم و سوم در صورت حضور در انتخابات و واکنش آنان به موضوع رد صلاحیت کاندیداهای مورد نظرشان هستند.
موضوعی که میتواند کشور را دستخوش ناآرامیهای تازه نماید و هواداران رهبر جمهوری اسلامی از آن به عنوان فتنهای جدید یاد و نسبت به پیش آمدن آن هشدار دادهاند.
از سوی دیگر، انتخاب کاندیدای جریان احمدینژاد میتواند به کودتایی علیه رهبر جمهوری اسلامی تعبیر شود. همانگونه که علی مطهری، نماینده مجلس، گفته است تأیید صلاحیت اسفندیار رحیم مشایی به منزله ختم انقلاب اسلامی است و از این رو حضور وی در انتخابات میتواند با برخورد شدید نیروهای حزباللهی وفادار به آیتالله خامنهای روبهرو شود.
انتخاب یک کاندیدای اصلاحطلب از جمله محمد خاتمی، رئیسجمهور پیشین، نیز خود یک مسئله پر تنش برای نظام خواهد بود. انتخاب مجدد خاتمی به ریاست جمهوری پتانسیل بالایی را در کشور آزاد خواهد کرد که این میتواند بر ارکان حاکمیتی نظام اثرات شدیدی گذاشته و آنان را ناگزیر به واکنشهای خشونتبار کند.
در مجموع، با در نظر نگرفتن ملاحظات فوق و با فرض آنکه سه رقیب اصلی این جریان به نتیجه انتخابات احترام خواهند گذاشت، مفروض این یادداشت تحقق خواهد یافت و ایران ناگریز وارد یک دوران جدید با رویکردی اصلاحی خواهد شد.
----------------------------------------------------------------------------------
* نظرات طرح شده در این یادداشت الزاماً بازتاب دیدگاه رادیو فردا نیست.
----------------------------------------------------------------------------------
* نظرات طرح شده در این یادداشت الزاماً بازتاب دیدگاه رادیو فردا نیست.