پیش از برگزاری انتخابات ریاست جمهوری آمریکا، وال استریت و سخنگویان آن بدبینی خود را نسبت به دونالد ترامپ پنهان نمیکردند و در انتظار پیروزی هیلاری کلینتون بودند که از دیدگاه آنها نماد ثبات و تداوم وضع موجود بود.
بر خلاف انتظار، نامزد حزب جمهوریخواه بر رقیب دمکرات خود غالب آمد و بازارهای مالی در ایالات متحده و بسیاری دیگر از مناطق جهان، به محض مسلم شدن این رویداد، با پسلرزههای آن روبهرو شدند: شاخصهای سهام پایین آمدند، نرخ برابری دلار کاهش یافت و سرمایهگذاران به داراییهای پناهگاهی به ویژه طلا روی آوردند.
ولی شوک ناشی از این غافلگیری دیری نپایید و بازارهای مالی جهان، با دنبالهروی از نوسانات مثبت وال استریت و اوج تازهای که برای شاخص «داو جونز» به ثبت رسید، دو روز آخرهفته گذشته را در شرایط مساعدی به سر آوردند.
چه عواملی، در پی تکانهای ناشی از انتخابات هشتم نوامبر، به بازارهای مالی در امریکا و دیگر نقاط جهان آرامش بخشیدند و آیا این آرامش تداوم خواهد یافت؟ آیا محافل اقتصادی در درون و بیرون آمریکا اطمینان یافتهاند که تحول سیاسی پدید آمده در مهمترین قدرت جهان فاقد پیامدهای منفی اقتصادی است و حتی میتواند پویایی تازهای را در شاهرگهای اقتصاد جهانی تزریق کند؟ در پاسخ به این پرسشها، دو دیدگاه خوشبینانه و بدبینانه رو در روی هم قرار میگیرند.
دیدگاه خوشبینانه
در توجیه آرامش خاطری که، پس از یک شوک کوتاه مدت، در بازارهای مالی آمریکا و جهان به وجود آمده، خوشبینها عمدتاً بر عوامل زیر تأکید میکنند:
یک) مهمترین عامل به وجودآورنده تشویش در بازارهای مالی، تردید و سرگردانی است. این احتمال وجود داشت که نتیجه انتخابات آمریکا، به دلیل پیدایش شکاف ناچیز میان آرای دو اردوگاه، به کشمکشهای طولانی سیاسی در این کشور دامن بزند. البته بازارهای مالی بر پیروزی هیلاری کلینتون شرطبندی کرده بودند، ولی پیشروی ملموس و بیچون و چرای دونالد ترامپ از نگاه آنها دستکم این مزیت را داشت که جایی برای تردید و اعتراض باقی نگذاشت.
پایان بیدرد سر یک دوره جنجالی انتخاباتی، که در تاریخ معاصر آمریکا بیسابقه بود، همزمان با همرنگ شدن کاخ سفید و کنگره از لحاظ سیاسی، از دیدگاه خوشبینها یکی از مهمترین عوامل بازگشت آرامش به بازارهای مالی است.
دو) تغییر آشکار گفتار و رفتار دونالد ترامپ بلافاصله بعد از اعلام پیروزی او، به بازارهای مالی اطمینان بخشیده که رئیسجمهور برگزیده آمریکا از انعطاف لازم برای اداره امور کشور برخوردار است و با پایان انتخابات، «رادیکالیسم» او نیز به سر آمده است.
سه) پیدایش شمار بیشتری از چهرههای سرشناس حزب جمهوریخواه پیرامون مرد پیروز انتخابات هشتم نوامبر این اطمینان را به وجود آورده است که تکرویهای دونالد ترامپ در دوران زورآزماییهای انتخاباتی دیگر به سر آمده و عرصه سیاسی آمریکا، به تدریج شکل و شمایل سنتی خود را باز مییابد.
بازارهای مالی به این نتیجه رسیدهاند که دونالد ترامپ، بعد از دور شدن از پلاتفرم سیاسی و اقتصادی حزب جمهوریخواه، برای اداره امور بزرگترین قدرت جهان مجبور است بر ساختارهای همان حزب تکیه کند و بسیاری از شعارهای نگرانیآور انتخاباتی خود را به فراموشی بسپارد.
چهار) طرح عظیم سرمایهگذاریهای زیرساختی به ارزش هزار میلیارد دلار طی ۱۰ سال آینده، که دونالد ترامپ وعده داده، امیدهایی را در شماری از بخشهای اقتصادی بهرهمند از این طرح به وجود آورده و ارزش سهام آنها را در بورس بالا برده است.
پنج) به رغم انتقادهای شدید دونالد ترامپ از کارنامه باراک اوباما، اوضاع اقتصادی آمریکا در مقایسه با بسیاری دیگر از قدرتهای صنعتی جهان در سطح قابل قبولی است. بیکاری در سطح پایینی است (هر چند آقای ترامپ رقم واقعی بیکاری را در سطحی بسیار بالا تر از آنچه رسماً اعلام شده، ارزیابی میکند)، کسری موازنه بازرگانی رو به کاهش میرود، مصرف خانوارها رو به اوجگیری است و شاخصها هم در بخش خدمات و هم در بخش صنعت در وضعیت مناسبی هستند.
به بیان دیگر رئیسجمهور منتخب آمریکا اقتصادی کم و بیش سامان یافته را تحویل میگیرد و از دامنه مانور مناسبی برای دستیابی به نرخ رشد بالاتر و فرصتهای شغلی فراوانتر، که هدف عمده او است، برخوردار است.
دیدگاه بدبینانه
بدبینها بازگشت شور و شوق به بازارهای مالی را شکننده و کوتاهمدت ارزیابی میکنند، از جمله با تکیه بر عوامل زیر:
یک) سر در گمی درباره جهتگیریهای اقتصادی و سیاسی دونالد ترامپ دستکم تا تعیین مهمترین همکاران نزدیک او ادامه خواهد یافت. تنها بعد از بیستم ژانویه، روز استقرار رئیسجمهور منتخب در کاخ سفید، میتوان درباره چگونگی سیاستگذاری و اعمال قدرت از سوی او به نتایج روشن رسید. تا آن روز، بازارهای مالی بر پایه گمانهزنیهای ضد و نقیض بالا و پایین خواهند رفت.
دو) برنامههای اقتصادی رئیسجمهور منتخب سخت مبهم است و پرسشهایی را مطرح میکند که برای آنها هنوز پاسخ قابل قبولی پیدا نشده است. همزمان با طرح هزار میلیارد دلاری برای سرمایهگذاریهای زیرساختی، دونالد ترامپ کاهش مالیات بر درآمد و بر سود شرکتها را وعده میدهد. در این شرایط چشمانداز افزایش کسری بودجه و بدهی دولت، تعادلهای اقتصاد کلان تهدید میکند. امکان شدت گرفتن تنش میان کاخ سفید و بانک مرکزی آمریکا نیز دور از ذهن نیست.
سه) نگاه بسیار منفی دونالد ترامپ به سازمانهای اقتصادی بینالمللی (به ویژه سازمان جهانی تجارت) و نیز شماری از معاهدههای منطقهای، از دیدگاه بدبینها، مسلماً در سیاستگذاری آینده کاخ سفید منعکس خواهد شد. رئیسجمهور منتخب با دیپلماسی چندجانبه، که متکی بر سازمانهای بینالمللی است، مشکل دارد و همکاران آینده خود را نیز از جمع کسانی انتخاب خواهد کرد که با این نظر او همراه باشند. پیشبرد این سیاست طی سالهای آینده تکانهای شدیدی را در روابط خارجی آمریکا به وجود میآورد که نمیتوانند بر فعل و انفعالات بازارهای مالی تأثیر نگذارند.
چهار) سیاست ایجاد سدهای گمرکی و غیرگمرکی در مرزهای آمریکا در پلتفرم انتخاباتی رونالد ترامپ چنان جایگاهی داشت که رها کردن آن، از دیدگاه بدبینها، غیرممکن خواهد بود. آزادسازی بازرگانی در جهان، که از بعد از جنگ جهانی دوم تا امروز مورد حمایت سرسختانه آمریکا بود، از این پس زیر پرسش میرود. دیگر کشورهای صنعتی و نیز قدرتهای نوظهور به نوبه خود به سیاست مرزهای بسته روی خواهند آورد، رویدادی که میتواند اقتصاد جهانی را با یک دوره طولانی آشفتگی روبهرو کند و بر اقتصاد آمریکا نیز تأثیر منفی بگذارد.
با توجه به تقابل میان دو دیدگاه بدبینانه و خوشبینانه بر سر تحولات بازارهای مالی در واکنش به سیاستهای میهمان آینده کاخ سفید، میبینیم که حتی پس از پایان انتخابات ریاست جمهوری آمریکا، برای بسیاری از پرسشها هنوز از پاسخ روشن خبری نیست.