بر اساس گزارش بانک مرکزی متوسط هزینه خوراکی در یک خانوار شهری ایرانی در سال ۱۳۹۳ اندکی بیش از هشت میلیون تومان بوده است. خانوارهایی با پایینترین رقم درآمد و هزینه که در دهک اول قرار گرفتهاند تنها دو میلیون و ۳۳ هزار تومان صرف خرید خوراکی و آشامیدنی کردهاند. خانوارهایی با دهکهای بالای درآمدی ۱۷ میلیون و ۸۹۲ هزار تومان صرف خرید خوراکی در یک سال کردهاند. (تابناک ۲۵ آذر ۱۳۹۴)
این ارقام چه تصویری از وضعیت تغذیهی مردم ایران به دست می دهند؟ با این ارقام با چه نسلی در آینده از حیث سلامت جسمانی مواجه خواهیم بود؟ آیا این ارقام می توانند معرف شکاف طبقاتی در ایران باشند؟ آیا مشکل تغذیه در ایران ناشی از نابرابری درآمدهاست؟
سفرهی کممحتوای خانوار
با توجه به بُعد حدود ۳.۵ نفر خانوار شهری در ایران هزینهی متوسط خوراکی برای هر فرد در خانوارهای کم درآمد یا دهک اول حدود ۵۸۰ هزار تومان در سال و ۴۸ هزار تومان در ماه است. با ۴۸ هزار تومان در ماه یک فرد تنها باید با برنج و نان و رشته و اندکی پنیر و تخم مرغ و احیاناً برخی سبزیجات و صیفیجات ارزان فصل خود و اعضای خانوادهی خود را در سه وعده سیر کند و پولی برای گوشت و شیر و بسیاری از میوهها نمیماند (نگاه کنید به جدول زیر).
وقتی یک کیلوگرم گوشت با استخوان گاو و گوسفند حدود سی هزار تومان باشد یک وعده گوشت حدود ۱۰۰ گرمی برای یک فرد حدود دو هزار تومان (متوسط قیمت گوشت قرمز، ماهی و ماکیان) هزینه خواهد داشت که با رقم ۴۸ هزار تومان در ماه برای یک خانوار (روزی ۱۶۰۰ تومان) خوردن گوشت غیرممکن میشود. این امر در مورد بسیاری از انواع میوه و سبزیجات و لبنیات هم صادق است.
حال با توجه به هزینهی متوسط خانوار شهری نگاهی به سفرهی خانوار در حدود ۷۰ درصد جمعیت کشور (شهرنشینها) بیندازیم (وضعیت جمعیت روستایی از این بهتر نیست). با رقم هشت میلیون تومان در سال، هزینهی خوراکی متوسط یک فرد شهری در ایران در ماه حدود ۱۹۰ هزار تومان میشود. حتی با ۱۹۰ هزار تومان (روزی حدود سه هزار تومان) امکان دریافت همهی اجزای هرم خوراکیها (گوشت، سبزیحات، میوه، و لبنیات) برای افراد وجود ندارد.
حداقل میزان مواد خوراکی (بر اساس هرم مواد غذایی) برای هر نفر در روز و حداقل قیمت (متوسط حداقل قیمت انواع) آنها در پاییز سال ۱۳۹۴ را در جدول زیر آوردهام:
با قیمتهای ذکر شده، هزینهی متوسط خوراکی لازم برای هر فرد حدود سه برابر هزینهی متوسطی است که امروز برای خوراکی در خانوارهای شهری ایرانی برای هر فرد هزینه میشود. از همین جهت خانوادهها مجبورند شیر، میوه و گوشت مصرفی خود را کاهش داده یا یکی یا دوتا از آنها را به طور کلی حذف کنند.
با توجه به ارقام جدول فوق هزینهی خوراکی لازم برای هر فرد چیزی در حدود ۲۷۰ هزار تومان در ماه است. افراد در دهک بالای درآمدی عمدتاً به دلیل غذا خوردن در بیرون از خانه هزینهی بالاتری را متحمل میشوند و مشخص نیست که مصرف آنها بیش از حد باشد چون با هزینهی ۱۸ میلیون تومان در سال برای خانوار سهم هر فرد در ماه در خانوار حدود ۴۲۸ هزار تومان در ماه خواهد شد (۱۵۰ هزار تومان بالای حداقلها).
بدین ترتیب تنها دو تا سه دهک بالای درآمدی (حدود ۳۰ درصد جامعه) میتوانند از پس هزینههای حداقل خوراکی لازم برای یک انسان برآیند.
مقامات نهادهای بهداشتی جامعه به این امر واقف بودهاند اما سیاستهایی برای رفع مشکل اتخاذ نشده است. معاون بهداشت وزیر بهداشت، درمان و آموزش پزشکی میگوید: «۷۸ درصد مردم کشور تغذیه نامناسب دارند. عمده مشکلات تغذیهای کم خوردن میوه و سبزیجات است». (ایرنا ۱۳ آذر ۱۳۹۳) او البته در این میان گوشت و لبنیات را از قلم انداخته است.
بدین ترتیب مشکل در انتخاب نوع غذا در میان مردم نیست بلکه دایرهی انتخاب بسیار محدود است. یکی از علل عمدهی کاهش رشد جمعیت در کشور عدم امکان تغذیهی فرزندان توسط والدین است. پدر و مادرهایی که در تغذیه شرمندهی کودکانشان باشند طبعاً تولید مثل را کاهش میدهند.
فاصلهی دهکها
فاصله ۸.۸ برابری هزینه خوراکیها و آشامیدنیها در میان بالاترین و پایینترین دهک درآمدی نشانهی مصرف بی حد و حساب مواد غذایی در دهکهای بالای درآمدی نیست، بلکه نشانهی محرومیت شدید حدود ۷۰ درصد جمعت از مواد غذایی لازم برای آنهاست.
اگر ثروتمندان یک جامعه در حد نزدیک به حداقلها یا اندکی بالاتر از حداقلها از مواد غذایی برخوردار شوند این به معنای اسراف آنها نیست بلکه به معنای ورشکستگی مدیریت تغذیه در آن جامعه است. مشکل تغذیه در ایران اسراف یک قشرو محرومیت قشر دیگر نیست بلکه محرومیت شدید اکثریت مردم از انواع مواد خوراکی لازم است.
سهم مواد غذایی در سبد خانوار
یکی از مشکلات اساسی در خانوارهای ایرانی برای تهیهی خوراکیهای لازم آن است که در شهرهای ایران به طور متوسط چیزی حدود ۳۴ درصد درآمد خانوار صرف مسکن (خانه به علاوهی آب و برق و گاز و فاضلاب) می شود. این میزان برای خانوارهای کمدرآمد که مستاجر هستند به حدود ۴۰ درصد افزایش مییابد. خانوارهایی که مجبور به پرداخت اجاره خانه هستند مجبورند از هزینهی تغذیه بزنند چون هزینههای پوشاک، دخانیات، درمان و پوشاک قابل حذف نیستند.
در روستاها این سهم کمتر است اما مشکل در مناطق روستایی کار کمتر و درآمد کمتر است. به همین علت (به علاوهی بحران کمآبی) شاهد حدود ۱۵ تا ۱۸ میلیون حاشیهنشین هستیم که محل زندگی خود را در شهرهای کوچک و روستاها ترک کرده و به حاشیهی شهرها پناه می آورند.
پیامدها
نتیجهی مستقیم بحران تغذیه برآمدن نسلی است که با انواع بیماریها باید دست و پنجه نرم کنند و این امر هزینههای درمان در جامعه را به طور نمایی افزایش میدهد. سیاستهای جمهوری اسلامی در حوزه ی جمعیت بیشتر جنبهی کمی داشته است. مقامات می خواهند برای افزایش قدرت سیاسی خود در منطقه جمعیت کشور را افزایش دهند اما به کیفیت این جمعیت توجه چندانی نداشتهاند.
-------------------------------------------------------------------------------------------
نظرات طرح شده در این یادداشت، الزاماً بازتاب دهنده دیدگاه رادیو فردا نیست.