میزبان: هادی خرسندی
میزبان: هادی خرسندی
میهمانان: رخش، ذوالجناح، شبدیز، خر ملانصرالدین، گربه مرتضی علی
موسیقی: لیلا خانوم با صدای سیما بینا
منوی شام: یونجه تازه، شبدر، کاهو، آووکادو
هادی خرسندی، میزبان این هفته ما، یکی از معروفترین طنزپردازان ایران است. او با مجله توفیق در رژیم گذشته کارش را شروع کرد و پس از انقلاب مجله اصغرآقا را در لندن منتشر کرد که در آن با انتقادات تند و تیز با حکومت اسلامی ایران درافتاد.
آقای خرسندی همچنین از پیشگامان طنز شفاهی یا استندآپ کمدی یا به قول خودش خرسندآپ کمدی است. او با اجراهای متعدد این نوع طنز در شهرهای مختلف جهان به یکی از چهرههای محبوب ایرانیان در خارج از کشور تبدیل شده. اجراهای مشترک او با پرویز صیاد با عنوان هادی و صمدش بسیار شهرت یافت.
آقای خرسندی در لندن زندگی میکند و من آمدم به خانهاش در غرب این شهر برای دیدن او.
درباره هادی خرسندی
هادی خرسندی از معروفترین طنزپردازان ایران، و همچنین از پیشگامان طنز شفاهی یا استندآپ کمدی است. او که با اجراهای متعدد این نوع طنز در شهرهای مختلف جهان به یکی از چهرههای محبوب ایرانیان در خارج از کشور تبدیل شده، در لندن زندگی میکند.
هادی عزیز خوش آمدی به برنامه. میشود در ابتدا بگویی برای مهمانی شام چه کسانی را دعوت کردی؟
بله. شما خوش آمدید. به یک تعبیری من میزبان شما هستم. به یک تعبیری من میزبان این پنج مهمانی هستم که میخواهم برایتان بگویم. این پنج مهمان من در واقع این پنج نفر هستند و نیستند.
چه کسانی هستند؟
رستم، امام حسین، خسرو پرویز، ملانصرالدین و مرتضی علی. اما اینها مهمانان من نیستند. چون جز این پنج تا هیچ اسم دیگری نمیتوانستم خدمت شما بگویم. بعداً توضیح میدهم.
بسیار خب. ولی ترکیب جالبی است. مهمانانی که انتخاب کردی.
حالا خواهی دید که جالب تر هم خواهد شد.
هادی خرسندی/ لیلا خانوم
موسیقی انتخابی: لیلا خانوم
خواننده: سیما بینا/ آلبوم زلفای یارم
ناشر: شرکت کلتکس
برگرفته از: موسیقی محلی بیرجند
آهنگسازی و تنظیم: فرامرز پایور
بسیار عالی. قبل از اینکه برای من توضیح بدهی که چرا این افراد را برای مهمانی شام دعوت کردی، میخواستم ازت خواهش کنم بگویی برای مهمانی شامت چه موسیقی میخواهی پخش کنی. من می خواهم که یک موسیقی از تمام موسیقیهایی که در دنیا وجود دارد یکی را انتخاب کنی.
انتخابش خیلی ساده است. از قبل انتخاب شده است و در نهاد من است و من موسیقی خانم سیما بینا را ترجیح میدهم به تمام موسیقیهای عالم. برای این برنامه و برای هر لحظه که میخواهم یاد مادرم بیافتم، یاد زندگی خراسان بیافتم... پدر من یزدی بوده ولی مادرم خراسانی و گاهی احساس میکنم ترانههایی که سیما بینا میخواند مادر من هم در بچگی در گوش من زمزمه کرده.
و ترانه خاصی در نظر داری؟
آنقدر زیبا است ترانههای سیما که نه. مثلاً لیلا خانوم یکی از آنهاست که من فکر میکنم...
خب برگردیم به مهمانانهایی که انتخاب کردی. میشود توضیح بدهی که به چه دلیل این پنج نفر را انتخاب کردی؟
میهمانان هادی خرسندی/ رخش
رخش: اسب افسانهای رستم که با او در نبردهای مختلف همراه بوده است. در فرهنگهای فارسی آمده که رخش رنگی است میان سیاه و بور، و اسب رستم هم به همین اعتبار رخش لقب گرفته است.
بله الان میرسیم به معمای قضیه. رستم، حسین بن علی یا امام حسین، خسروپرویز، ملانصرالدین و مرتضی علی. اما من این پنج نفر را انتخاب نکردم. دعوت نکردم. بلکه در رابطه با اینها شخصیتهای دیگری را دعوت کردم. حیواناتی که اینها با آنها محشور بودند. یعنی رخش رستم را دعوت کردم. ذوالجناح حسین را دعوت کردم، شبدیز اسب خسروپرویز را دعوت کردم، خر ملانصرالدین را دعوت کردم و گربه مرتضی علی را. چرا؟ چرایش این است که می خواهم یک گفتمان بسیطی داشته باشیم در زمینه مسایل مختلف سیاسی. رخش رستم شخصیت ملی ما است. ذوالجناح امام حسین شخصیت تعزیهای تخیلی ما است که اصلاً رخش رستم نمیتواند قبول داشته باشد که اسبی بال داشته باشد و میگوید که تو از دنیای خرافات میآیی. آنوقت شبدیز اسب خسرو پرویز از دنیای سلطنت میآید. خسروپرویز همان است که گفته است که اگر کسی خبر مرگ شبدیز را برای من بیاورد من آن شخص را خواهم کشت. یعنی در دنیای سلطنتطلبی خسرو پرویز ما باید از شبدیز بپرسیم که این چه آیینی است که پادشاهی باید بگذارد و این چه حکمی است که [صادر کند]. خر ملا نصرالدین...
میهمانان هادی خرسندی/ ذوالجناح
ذوالجناح: اسب حسین بن علی که در نبرد روز عاشورا بر آن سوار بود. ذوالجناح در لغت به معنای صاحب دو بال است.
خر ملا نصرالدین خیلی جالب است. آن برای چیست؟
بله. شاید نقش خود مرا بازی کند!
خب برای چه؟
چون او میخندد به حرفهای خرافی و استدلالهای آبکی که ممکن است اسب خسروپرویز، شبدیز، یا آن اسب بالدار برای توجیه حضور خودش بیاورد یا بیشتر بخندد به آن شخصیت فرصتطلب و اپورتونیست مهمانانمان گربه مرتضی علی. این گربه مرتضی علی که عوام گمان میکنند به علی ابن ابیطالب مربوط است، نه. ظاهراً مرتاض علی نامی بوده است که گربهای آورده بوده که با این گربه بازی میکرده و عوام گمان میکنند که هرجور رهایش کنی چاردست وپا میآید پایین. در حالیکه همه گربهها چنین اند و گربهسانان چنین اند. مردم دیگر نتوانستند ببر و پلنگ را بگیرند و بیاندازند و ببینند اینجا چاردست و پا میآیند پایین. و گربه مرتضی علی شخصیت خیلی بارزی است که همین امروز ما در دنیای سیاست ایران و خیلی جاهای دیگر دنیا میتوانیم ببینیم. گربه مرتضی علی همیشه یک شخصیت سیاسی بارز است.
میهمانان هادی خرسندی/ گربه مرتضی علی
گربه مرتضی علی: گربه مرتضی علی یا آن طور که در برخی منابع آمده «گربه مرتاض علی» اصطلاحی است برای توصیف افراد ابنالوقت، فرصتطلب یا نان به نرخ روز خور.
به چه کسانی امروز میگویند طرف مثل گربه مرتضی علی است؟
من نمیتوانم اسم بیاورم و به آقای رفسنجانی بربخورد یا کس دیگر. اجازه بده اسم نیاوریم.
ولی چه تیپ آدمهایی؟
نمیدانم. شما سیاسیها رویزیونیست به چه میگویید؟ یک چنین کسی مطابقت میکند با گربه مرتضی علی. همان اپورتونیست و فرصت طلب کفایت میکند.
یعنی کسانی که خودشان را دائماً وفق میدهند به زمانه برای اینکه به خواستهایشان برسند. چیزی مثل این؟
دقیقاً.
یعنی مثل گربه مرتضی علی که هر طور بیاندازی چاردست و پا میآید پایین.
میهمانان هادی خرسندی/ خر ملاصدرالدین
خر ملانصرالدین: موجودی خیالی که شخصیت داستانی موسوم به ملانصرالدین بر آن سوار میشد، و به این سو و آن سو میرفت. در بیشتر تصویرساریها ملا به گونهای تصویر شده که وارونه سوار بر خر است.
گربه مرتضی علی در میان شخصیتهایی که من دارم سیاسیترین آنها است. شبدیز سلطنتطلبترین شان است و رخش که سمبل ملت و ملیت است. ذوالجناح که سمبل تعزیه و حکومت مذهبی و این شلوغبازیهای فریبنده عوامفریبانه است.
در این مهمانی شام قرار است به مهمانانت شام هم بدهی. من نمیدانم شامی را که میخواهی تهیه کنی برای این حیوانات است یا برای خودشان؟
اولاً شام را قبل از افطار میدهم که ذوالجناح گرسنه بماند! اما نه. ما حیوانات را آزار نمیدهیم و جز یونجه تازه و اگر کاهویی باشد، به گربهمان هم گوشتی چیزی... از عهده پذیرایی اینها برمیآیم. کما اینکه اگر قرار بود خود رستم را دعوت کنم و امام حسین و خسرو پرویز و اینها را از عهده غذای آنها اصلاً برنمیآمدم. حتماً امام حسین شله زرد میخواست و شربت و همه آن ابزار افطار را میخواست. رستم هم لابد ران گوزن میخواست. نه. اتفاقا من با حیواناتشان راحتتر کنار میآیم.
پس میخواهی یونجه بدهی یا...
یونجه تازه، شبدر، کاهو، آووکادو. شما اصلاً نگرانش نباشید.
میهمانان هادی خرسندی/ شبدیز
شبدیز: اسب سیاهرنگ خسرو پرویز پادشاه ساسانی که بسیار مورد علاقهاش بود. شبدیز که که فرهنگنویسان آن را تغییر یافته از شبدیس میدانند، در لغت به معنی سیاهرنگ و شبرنگ است.
یعنی غذا به اندازه کافی داری. و بعد غذایی که انتخاب میکنی برای هرکدامشان یک چیزی انتخاب میکنی یا غذایی باشد که هم رخش خوشش بیاید و هم شبدیز و هم خر؟
من اصلاً پاپی این قضایا نیستم. بیشتر میخواهم بگویم رخش از ذوالجناح میپرسد که این قصهای که میگویند راجع به تو که وقتی سر حضرت را بریدند و تو سرگذاشتی بیخ گوش حضرت و او گفت که اگر آب نخوری من آب نمیخورم، این واقعیت دارد؟ یا یک قصه عوامانه وعوام فریبانه است؟ آن پاسخی که ذوالجناح به رخش میدهد، آن خندهای که خر ملانصرالدین سرمیدهد، آن بله بله ای که گربه مرتضی علی میبیند زور هرکدام بیشتر است تحویل میدهد...
ذوالجناح چه جوابی میدهد در مورد این سؤال؟
میگوید که شما وارد مسایلی میشوید که به شما مربوط نیست و ما از عالم بالا میآییم و ما اسب بالدار هستیم و تو یک اسب زمینی و ملیگرا هستی. رخش هم یقه شبدیز را میگیرد که این کشورگشاییهایی که صاحب تو می کرده و میتاخته این طرف و آن طرف برای چه؟ رستم من از همه شما قوی تر بود. ادعا نداشت. او به دنبال گسترش عدالت بود. او به دنبال رفاه مردم بود و جنگ با اژدهایی که میآمد و آزار میداد و یا دیو و فلان بود و تو که پادشاه سوارت میشد کجا میرفتی؟ جز اینکه دو تا زن داشت از این ور به آن ور. حالا عیب ندارد دو تا زن داشتن. و تکلیف فرهاد این وسط چه میشد وقتی شما قالش میگذاشتید. یک مقدار رخش یقه شبدیز را میگیرد. به مردم چه اگر تو میمردی شبدیز اگر می مرد خسرو پرویز آورنده این خبر را میکشت. و اینجا توی روایت هست که یک شاعری از ترسش شعری میگوید غمانگیز در سوگ شبدیز.
شعر چیست؟
میگوید پس از مرگ شبدیز باربد شعری برای خسرو پرویز خواند و در آن به تلویح به این خبر اشاره کرد. خسرو پرویز تازه فهمید از شعر باربد و گریست و گفت: شبدیز مرد؟ و باربد گفت این خبر را خود شاه گفت. یعنی به ترفندی انداختند گفتن این خبر و این لفظ را به گردن خود شاه. حالا رخش رستم خوشش نمیآید از این جنقولک بازیها. او میگوید اگر مرا دزدیدند و رستم فهمید میآید نجات میدهد و اگر مردم مردم، این قرتی بازیها چه بود که شما باید دربیاورید.
یا راجع به ذوالجناح میگویند پس از اینکه حسین ابن علی خود را به نهر فرات رساند، در حالی که چهار هزار تا جنگجو نگهبانی میدادند، آنان را کنار زد. وقتی ذوالجناح به فرات رسید با ولع و اشتیاق زیاد سر خود را به آب نزدیک برد که آب بنوشد. حسین ابن علی راکبش فرمود تو تشنهای و من تشنه. به خدا سوگند لب به آب نخواهم زد تا اینکه تو سیراب شوی. هنگامی که اسب سخنان او را شنید سر خود را بالا گرفت و آب ننوشید. گویا سخنان حسین ابن علی را فهمید. سپس حسین ابن علی به او امر کرد بنوش و من نیز خواهم نوشید. اینجا صدای خنده خر ملانصرالدین بالا میرود.
خر ملانصرالدین توی این مهمانی میخندد. خودش چیزی ندارد بگوید؟
هنوز من تصمیم نگرفتم. این یک ربع برنامه شما اینقدر جای مانوور نه برای من دارد نه برای خر!
گربه مرتضی علی چه؟
همینجاست که هر کسی که بحثی را پیش میبرد یک نگاهی هم به گربه مرتضی علی میکند که نظر شما چیست؟ میپرد بالا و چاردست و پا میآید پایین...
یعنی تأیید میکند همه چیز را، هم حرف ذوالجناح را تأیید میکند و هم حرف شبدیز و هم رخش.
دقیقاً. البته من یک کاندیدای دیگر هم به جای ایشان داشتم که بیاورم آن هم بز آقای اخفش بود. آقای اخفش بزی داشت که همیشه سر تکان میداد و آقای اخفش سرتکان دادنهای او را به حساب تأیید فرمایشات خودش میگذاشت. از اینها که شما در جمهوری اسلامی و اطراف رهبران و بزرگان زیاد میبینید. در واقع من همانطور که اصل برنامه شماست میخواستیم یک تصویر نمادین و سمبلیک از دنیای امروز چه در جمهوری اسلامی و چه جاهای دیگر دنیا داده باشیم و من صادقانهتر و هادیانهتر دیدم که با حیوانات مشهور و سلبریتی این بحث را شروع کنیم و این فتح باب را. در آینده باز من حیوانات دیگری دارم که بیاوریم و راجع به آنها صحبت کنیم.
شما فکر میکنید موقعی که موسیقی سیما بینا پخش میشود در این مهمانی این مهمانان برنامه چه واکنشی به موسیقی سیما بینا نشان میدهند؟
حضرت آقای ذوالجناح مجلس را ترک میکند چون صدای موسیقی زنانه میآید. اصلاً ممکن است بالهایش را بکند توی گوشش.
ول میکند میرود. خوشش نمیآید.
بله. گربه مرتضی علی هم توی دوراهی میماند که حالا برود دنبال آن آقا یا یک قدم آنور یک دلبر این ور و همینطور بازی بازی... بعد میماند رخش رستم که از این فضای زیبای خراسانی... مثل اینکه رخش خراسان نرفته و رستم او را مازندران برده ولی از جنوب خراسان هم وقتی سیما بینا میخواند به گوش رخش موسیقی آشنایی میآید و شبدیز اسب خسرو پرویز چون در محضر باربد و نکیسا با موسیقی اصیل ایرانی آشنا بوده بیگمان از این نغمه به تعبیر من ملکوتی سیما بینا لذت خواهد برد...
ضمناً من شبدیز را از اینکه اسب تیزپر و خوشرکابی بوده تحسین میکنم. شاید او نقشی نداشته در کارهایی که صاحبش او را وا میداشته. و اینجاست که من رستم را میگیرم و خسرو پرویز را میگیرم و رخش رستم را به عنوان نماد یک مظهر ملی میگیرم که با آن بخش سلطنتی درگیر شود. این درحالی که ذوالجناح را که بخش مذهبی وتعزیهای است از مجلس بیرون میکنیم با موسیقی سیما بینا. او دیگر جایش اینجا نیست و خر ملانصرالدین هم مثل من خواهد خندید.
خر ملانصرالدین همچنان میخندد...
خیلی ممنون از شرکتت در این برنامه و از مهمانهای بینظیری که دعوت کردی. من اصلاً فکرش را هم نمیکردم که بتوانی این مهمانان را کنار هم بنشانی و چنین گفتگویی بینشان راه بیاندازی. واقعاً از تو ممنونم. برنامه را به گفته تو با صدای ملکوتی سیما بینا به پایان میبریم.