میزبان/ رضا دقتی
میزبان: رضا دقتی
میهمانان: نلسون ماندلا، احمدشاه مسعود، بینظير بوتو، نسرین ستوده، یکی از مادران پارک لاله
موسیقی: اِی انسانلار با صدای عالم قاسماف
منوی شام: کوفته تبریزی
میزبان این هفته ما رضا دقتی است. آقای دقتی یکی از معروفترین عکاسان خبری ایرانی در سطح جهان است و با نشریه معتبر نشنال جئوگرافیک همکاری میکند. او تحصیلکرده معماری است ولی انقلاب ایران باعث شد که به یک عکاس خبری تبدیل شود و عکسهایش از این رویداد در نشریات بینالمللی مثل نیوزویک چاپ شود.
او میگوید که از طریق عکاسی داستان انسان معاصر را بازگو میکند و عکاسی برای او ابزاری است برای پیشبرد هدفهای انسان دوستانه و مبارزه علیه ستم و استبداد. او در اکثر جنگها و انقلابات چند دهه اخیر در کشورهای مختلف جهان حضور داشته و کارهای او درد و رنج انسانها و به ویژه زنان و کودکان را منعکس میکند.
آقای دقتی جوایز مهمی دریافت کرده و نشان شوالیه ملی لیاقت فرانسه به او اعطا شد. او بعد از انقلاب مجبور به ترک ایران شد و هم اکنون در پاریس زندگی میکند و من در دفترش با او گفتوگو کردم.
درباره رضا دقتی
رضا دقتی از معروفترین عکاسان خبری ایرانی در سطح جهان است و با نشریه معتبر نشنال جئوگرافیک همکاری میکند. او تحصیلکرده معماری است ولی انقلاب ایران باعث شد که به عکاس خبری تبدیل شود. او که بعد از انقلاب مجبور به ترک ایران شد، جوایز مهمی دریافت کرده و نشان شوالیه ملی لیاقت فرانسه به او اعطا شده است.
آقای رضا دقتی خیلی خوش آمدید به برنامه میزبان. لطفاً بگویید که برای مهمانی شام میخواهید چه کسانی را دعوت کنید.
ببینید عزیز من خود شما خبرنگارید و رفتید به جاهای مختلف و این همه آدم دیدید. توی این کار اولین فکری که به نظرم میآید این است که اگر امکان داشته باشم هزاران آدم گمنامی را که عکسشان را گرفتم و با آنها زندگی کردم و آنها مرا به سفرهخانهشان دعوت کردند، دلم میخواهد که اگر اجازه بدهید یک چند هزار نفری از آنها را دعوت کنم
ولی مهمانی شام است و جا ندارید و برای این همه آدم لازم است که یک استادیوم فوتبال بگیرید!
بله راست میگویید. ولی اگر داستان این است که چند نفری را بتوانیم جمع بکنیم دور شام و با همدیگر صحبت بکنیم من فکر کردم که نلسون ماندلا را دعوت کنم، بعد احمد شاه مسعود که از دوستان من بود، خانم بینظير بوتو و خانم نسرین ستوده برای اینکه میدانم صحبتهایی که خواهد کرد خیلی جالب است و بعد به نمایندگی از همه مادرانی که من دیدم و در جنگها زجر کشیدند -برای اینکه کسانی که واقعا تو جنگها زجر میکشند زنها هستند و مادرها از همه بیشتر- میخواستم یکی از این مادرانی را که در پارک لاله جمع میشوند دعوت کنم.
به نمایندگی از همه مادرانی که به گفته شما زجر می کشند در دنیا و شما از آنها عکس گرفتید…
دقیقاً
من بعداً از شما میپرسم و مخاطبان ما میخواهند بدانند که چرا رضا دقتی به این پنج نفر علاقهمند است. ولی قبل از آن میخواهم بدانم که شما برای مهمانی شام میخواهید چه موسیقی پخش کنید.
رضا دقتی/ ای انسانلار
موسیقی انتخابی: ای انسانلار (ای انسانها)
آلبوم: اقیانوس عمیق عشق
با صدای: عالم قاسماف
یکی از آنهایی که موسیقیاش را زیاد گوش میکنم به غیر از استادان خودمان شهرام ناظری و شجریان و دیگران، عالم قاسماف است. من او را سالهاست که از نزدیک میشناسم و به کارهایش علاقه دارم.
اهل جمهوری آذربایجان است؟
بله اهل باکوست. یکی از کارهای او که بسیار تأثیرگذار است «اِی انسان لار» است؛ ای انسانها. فکر کردم که برای این مهمانهایی که من دعوت کردم و مهمانیای که قرار است تمامش دوروبر مسئله انسانیت باشد این آواز با این اسمش مناسب باشد.
فکر کنم که اسم گویای ترانه هم باشد و قرار است در باره انسانیت بخواند.
بله درست است.
حالا برگردیم به مهمانانی که شما انتخاب کردید. اول گفتید نلسون ماندلا، رهبر جنبش آزادیبخش آفریقای جنوبی.
میهمانان رضا دقتی/ نلسون ماندلا
نلسون ماندلا (۱۹۱۸ تا ۲۰۱۳ م.): سیاستمدار و فعال مدنی آفریقای جنوبی
سوابق: از فعالان برجسته مخالف آپارتاید، رئیسجمهور آفریقای جنوبی، دبیرکل جنبش عدم تعهد
افتخارات: جایزه صلح نوبل ۱۹۹۳
دلیل دعوت: کاری که نلسون ماندلا کرد در حقیقت این بود که مقاومت در زندان وجود داشته باشد. این آدمی که به او بگویند تو میتوانی آزاد شوی ولی بگوید که نخیر من تا وقتی که به اهدافم نرسم در زندان بودن و یا نبودن مسئله نیست.
کاری که نلسون ماندلا کرد در حقیقت این بود که مقاومت -کلمهای که برای من خیلی مهم است- در زندان وجود داشته باشد. من چون خودم چند سال زندان بودم و این چیزها را دیدم شکنجه و غیره و میدانم داستان چیست. این آدمی که به او بگویند تو میتوانی آزاد شوی، ولی بگوید که نخیر من تا وقتی که به اهدافم نرسم در زندان بودن و یا نبودن مسئله نیست بلکه مسئله به هدف رسیدن است.
بعد می شود گفت که الان هزاران هزار ماندلا در آفریقا به وجود آمده. من چون برای کارهایم زیاد سفر میروم میبینم که تأثیر این آدم چقدر عمیق بوده، و کسی که بتواند این قدر جوانها را برای مقاومت به یک راه درست هدایت کند، انسان بسیار بزرگ و شریفی است.
بعدش هم که از زندان بیرون آمد برای منافع آفریقا و بهبود وضعیت همه را بخشید و این هم کار بزرگی است.
خیلی مهم است کاری که ماندلا در دنیا کرده. خیلی از کسانی که امشب مهمان من هستند کارهایی که کردند اهمیت تاریخی زیادی دارد و خیلیهاشان خودشان نمیدانند. همین مهمانهایی که دور میز هستند، نمیدانند که چقدر کارهایی که کردند و یا میکنند در تاریخ بشریت مهم است.
مهمان دوم شما احمدشاه مسعود است که از رفقای شما بود و میدانم که شما سالهای سال با او حشر و نشر داشتید در دوره مقاومت افغانها.
میهمانان رضا دقتی/ احمدشاه مسعود
احمدشاه مسعود (۱۳۳۲ تا ۱۳۸۰ ه.ش.): از فرماندهان نظامی افغانستان
شهرت: شیر دره پنجشیر
سوابق: فرمانده مجاهدین بر ضد ارتش سرخ، فرمانده جبهه متحد بر ضد طالبان، وزیر دفاع در دولت مجاهدین
دلیل دعوت: به نظر من جزو او آنهایی بود که با یک قلب شاعرانه و انساندوستانه مجبور شده بود که جنگ کند. یک آدمی مثل گاندی بود که مجبور شد لباس نظامی بپوشد.
احمد شاه مسعود جزو آن آدمهای تاریخ است که ما در تاریخمان مثلا می گوییم ابومسلم خراسانی، بابک خرمدین یا مصدق. احمد شاه مسعود از آن آدمهاست، مثل گاندی؛ واقعاً میگویم. به نظر من احمد شاه مسعود یک آدمی مثل گاندی بود که مجبور شد لباس نظامی بپوشد. برای اینکه آن کسی که روبهرویش بود بریتانیا نبود که گاندی میدانست که با روش خودش میتواند با آن بجنگد. ولی زمانی که روسها افغانستان را اشغال کرده بودند و یا طالبان افغانستان را اشغال کرده بودند شما مجبور بودید که لباس نظامی بپوشید.
بارها خود مسعود لباسش را به من نشان داد و گفت رضا جان میبینی که اجباری چه لباسی تن ما کردند. به محض اینکه فراغت حالی پیدا میکردیم اول از همه کتاب شعر بر میداشت. رومی میخواندیم، بیدل میخواندیم که بین افغانها بسیار معروف است، مثل حافظ ماست. حافظ و سعدی میخواندیم. احمد شاه مسعود حافظ را زیاد دوست داشت.
به نظر من جزو او آنهایی بود که با یک قلب شاعرانه و انساندوستانه مجبور شده بود که جنگ بکند. اما وقتی تصمیم گرفت که جنگ بکند تا آخرش رفت و بزرگترین ارتش دنیا را به زانو در آورد. اما او آدمی بود که …
یک موقعی بود که ما گیر کرده بودیم توی غاری. هواپیما های روس بمباران زیادی کرده بودند. من و مسعود تنها توی غاری گیر کرده بودیم و با هم صحبت میکردیم. اولین صحبتش این بود که گفت رضا جان ما این روسها را از افغانستان بیرون میکشیم. سال ۱۹۸۵ بود. آن موقع روسیه که اتحاد شوروی به آن میگفتند امپراطوری بود و صد هزار سرباز در افغانستان داشت و موقعی که هواپیماهاشان میآمدند آسمان سیاه می شد. من به خودم می گفتم این جوان را ببین… نشسته اینجا توی غار و بالای کوه و میگوید که من اینها را شکست میدهم…گفتم خُب حالا باشه حتماً…
واقعاً کسی باورش نمیشد آن موقع… تو دنیا هیچ کسی باورش نمیشد. تا هفت هشت ماه قبل از سقوط دیوار برلین هم هیچ کسی باور نمیکرد که شوروی این جور یهو بیفتد… گفتم خُب اما بعد از اینکه میگویید روسها را شکست دادید و رفتند افغانستان چه خواهد شد. قبل از اینکه به من جواب بدهد یک دفعه دیدم که رفت توی فکر، یک حالت درونی خیلی ناراحت به نوعی و متفکر… گفت آینده افغانستان اگر ما بتوانیم مثل سویتزرلند (سوئیس) یک کنفدراسیون جور بکنیم درست خواهد بود، اگر نه جنگ ادامه خواهد داشت بین خود ما.
گفتم بعد از رفتن روسها شما برای خودتان فکر میکنید چه شغلی را نگهدارید… یک کمی سرش را خم کرد و گفت آن پایین میبینید که یک قریه است… گفت من از خدا میخواهم که افغانستان آزاد شود و من بشوم معلم آن ده. کسی که در آن شرایط یک همچین چیزی بلافاصله به ذهنش بیاید به نظر من یک انسان ماندنی هستش و تأثیر کارهایش را میبینیم. این است که من میگویم یکی از دلایل سقوط دیوار برلین و فروپاشی امپراطوری شوروی همین شکست آنها بود در افغانستان.
یعنی ضربهپذیری این امپراطوری از آنجا شروع شد.
دقیقاً
مهمان سوم شما بینظیر بوتو، رهبر سابق پاکستان است که او هم جانش را از دست داد.
میهمانان رضا دقتی/ بینظیر بوتو
بینظیر بوتو (۱۹۵۳ تا ۲۰۰۷ م.): سیاستمدار پاکستانی
سوابق: نخستوزیر پاکستان در سالهای ۸۸ تا ۹۰ و ۹۳ تا ۹۶ میلادی
دلیل دعوت: در کشوری مثل پاکستان که اینقدر هنوز این خرافات و عقبماندگی فکری علیه زنان وجود دارد، یک دفعه یک زنی آمده بود برای شرکت در انتخابات. یکی از چیزهای مهمی که بینظیر بوتو برای من داشت این بود که مسئله آزادی زنان برای او خیلی مهم بود.
خانم بینظیر بوتو را من از همان اوائلش یعنی سی سال پیش میشناختم که به عنوان یک دانشجوی جوان آمده بودند به پاکستان و شروع کرده بودند به فعالیت بر علیه ضیاءالحق که دیکتاتور بود و ناراحتیهای زیادی از او در بین مردم پاکستان وجود داشت.
میدیدم که یک خانم جوان دانشجو آمده و شروع کرده به فعالیتهای انتخاباتی. مخصوصاً در کشوری مثل پاکستان که اینقدر هنوز این خرافات و عقبماندگی فکری وجود دارد بر علیه زنان. یک دفعه یک زنی آمده بود برای شرکت در انتخابات. سخنرانیهایی که میکرد و من همراهش می رفتم و برای مدت چند ماه تا انتخابات من همراه او بودم و بعد داستان ادامه پیدا کرد و چند بار همدیگر را دیدیم.
شما که مدتی در طول مبارزات انتخاباتی همراه او بودید شخصاً چه جور آدمی بود؟
ببینید یکی از چیزهای مهمی که بینظیر بوتو برای من داشت این بود که مسئله آزادی زنان برای او خیلی مهم بود. این یکی از مسائل مهمی است که ما باید در کشورهای خودمان، در کشورهای اسلامی و کشورهای خاورمیانه یک جوری این مسئله را حل بکنیم که زنان بتوانند بیشتر و بیشتر قدرت را در دستشان بگیرند.
من فکر می کنم یک چیز مهمی که میتواند به نوعی کمک کند تا جوامع ما از این حالتی که در آن قرار دارند، یعنی رکود و عقبماندگی وحشتناکی که ما گرفتار شدیم در خاورمیانه و ایران و بقیه کشورها، بیرون بیایند این است که زنها بتوانند بیشتر و بیشتر کار دستشان بگیرند.
بینظیر بوتو در باره ایرانی بودنش از اینکه نصفش ایرانی بود افتخار میکرد؟ مادرش ایرانی بود درست است؟
مادرش نصرت خانم ایرانی بود و من او را دیده بود. هنوز هم یادم هست که در عروسی بینظیر بوتو که دعوت بودم آنجا اولین کاری که کرد گفت بیا رضا جان تمام همشهریها تو را معرفی کنم که منظورش ایرانیها بود. بینظیر بوتو فارسی کم میدانست ولی مادرش نصرت خانم کلی مینشستیم با هم فارسی صحبت میکردیم.
مهمان چهارم شما خانم نسرین ستوده است که وکیل دادگستری در ایران است.
میهمانان رضا دقتی/ نسرین ستوده
نسرین ستوده (۱۳۴۲ ه.ش.): حقوقدان، وکیل دادگستری و فعال اجتماعی
شهرت: وکالت در بسیاری از پروندههای حقوق بشری سالهای اخیر و کسب جایزه آزادی افکار ساخاروف
دلیل دعوت: تا وقتی که انسانهایی مثل خانم ستوده هستند در دنیا به نظر من آینده بشریت درست است. چرا که خانم ستوده در بدترین شرایط ایستادگی کردند.
من یکی از چیزهایی که گفتم از این سفرهای که در واقع شما باز کردید برای ما سوء استفاده کنم دعوت از کسانی است که واقعاً دلم میخواهد ببینم و به وجودشان افتخار میکنم. تا وقتی که انسانهایی مثل خانم ستوده هستند در دنیا به نظر من آینده بشریت درست است. چرا که خانم ستوده در بدترین شرایط ایستادگی کردند.
میدانید آن کاری که آن موقع انجام دادند و الان انجام میدهند شاید هنوز کسی نداند که یک کارهایی که کردند و نوشتند نه تنها در تاریخ ایران بلکه در تاریخ دنیا ماندگار خواهد بود. اینکه چقدر همانطور که در صحبتهای قبلی گفتم حضور خانمها مهم است در این مسائل مثل خانم شیرین عبادی، مثل خانم ستوده و کسان دیگر که به هرحال توانستند توی این کشوری فعالیت کنند که واقعیتش این است که مثل یک زندان است، زندانی که سرش باز است و دورش دیوار کشیدند، زندانبانها را هم ما میدانیم که چه کسانی هستند، یک عده جنایتکار هستند. جنایتکار بودن به این مفهوم نیست که آدم چاقو بردارد و بزند به شکم کسی. اینها دستور قتل هزاران انسان را دادند.
توی این شرایط خانم ستوده قابل ستودن هستند و به نمایندگی از همه ایرانیهای که در داخل و خارج مقاومت می کنند دلم میخواهد که اگر قبول بکنند تشریف بیاورند تا شام اینجا خدمتشان باشیم.
فکر میکنم که خانم ستوده هم از دیدن شما خیلی خوشحال بشود برای اینکه کار هایی که شما کردید در عکاسی و به جاهای مختلف دنیا سفر کردید، خانم ستوده حتماً خوشحال میشود که شما را ببیند. بسیار خوب حالا مهمان آخر شما که گفتید به نمایندگی از همه مادران داغدیده میخواهید یکی از مادران پارک لاله تهران را دعوت کنید.
میهمانان رضا دقتی/ مادران پارک لاله
مادران پارک لاله (۱۳۸۸ ه.ش. -): جنبش اجتماعی مادران قربانیان اعتراضهای ۸۸
دلیل دعوت: به نمایندگی از همه مادرانی است که بچههاشان را در این مدت از دست دادند و کشته شدند.
واقعاً میدانید آنها که در جنگها و حتی مشکلات عادی بیشتر زجر میکشند زنها هستند. مردها یا سربازند یا ژنرال و یا وزیر و در جبهه هستند و یا نیستند همه چشمشان به اینهاست. اما آنها که پشت جبهه باید خانه را نگهداری کنند و به بچهها برسند و به فکر این هستند که برادرشان و یا شوهرشان رفته به جبهه خیلی فشار عجیبی به آنها می آید.
اینها واقعا قهرمانان گمنام بشریت هستند، زنانی که این همه زجز میکشند در جنگها. بچههاشان کشته میشوند یا شوهرشان کشته میشوند… یکبار من مادر افغانی را دیدم که پسرش کشته شده بود و بسیار گریه می کرد مثل همه مادرها. چند ماه بعد توی یک کشور دیگری در اروپا مادر دیگری را دیدم که پسرش رفته بود به افغانستان به عنوان سرباز و کشته شده بود و او گریه میکرد. بعد دیدم که دو تا مادرها گریهشان عین هم است. مادرها مثل اینکه یک حالت مشابه دارند.
دلم می خواهد که یکی از این مادران پارک لاله در مهمانی باشد… درست است که مهمانی شام است ولی اینها را که جمع کردیم فقط نمیخواهیم که باباکرم برقصیم… میخواهیم که با هم صحبت بکنیم و درد همدیگر را بفهمیم. حالا اگر باباکرمی هم بود ایرادی ندارد، شادی هم بخشی از زندگی است و باید باشد.
بنابراین میخواهید یکی از این مادران پارک لاله را به عنوان سمبلیک دعوت کنید…
اینکه من گفتم یکی از مادران پارک لاله به نمایندگی از همه مادرانی است که بچههاشان را در این مدت از دست دادند و کشته شدند.
بسیار خوب. آقای دقتی درست است که گفتید نمیخواهید شادی راه بیندازید ولی مهمانان شما حتماً غذا میخواهند. آنها را برای مهمانی شام دعوت کردید و نمیشود که به آنها غذا ندهید. حالا شما میخواهید چه غذایی به آنها بدهید؟
من خیلی فکر کردم. من غذای آفریقایی را میشناسم، غذای افغانی، پاکستانی و ایرانی را میشناسم. فکر کردم چه غذایی باشد که همه خوششان بیاید و یک چیزی هم از خودمان باشد. گفتم ما که بچه تبریز هستم کوفته از همه بهتر است. هم میشود با نان تریت کرد و یک چیزی هم به مهمانها یاد بدهیم از غذای خودمان. کوفته تبریزی غذای بدی نیست.
خیلی عالی. یکی از بهترین غذاهای ایرانی که در تبریز درست میشود.
پس شام بفرمایید کوفته تبریزی!
خیلی ممنون که ما را هم دعوت کردید. خوب حالا مهمانان شما دارند کوفته تبریزی میخورند… بر سر میز شام چه خبر است؟ چه صحبتی بین این پنج نفر در جریان است؟
دلم می خواهد که درباره رویاهایشان صحبت کنند. هر کدام از اینها بهترین رویایش برای انسانیت چیست. شاعر میگوید «رسد آدمی به جایی که به جز از خدا نبیند/که فرشته ره ندارد به مقام آدمیت». میخواهم که اینها درباره همین مقام آدمیت بگویند که چه هست و آرزوی بشریت چیست.
به هرحال همه کارهایی که ما میکنیم به خاطر این است که آینده بشریت یک درجه بهتر از اینی باشد که هست و گرنه چرا باید عمر خود را سر این کارها بگذاریم. برای این که حداقل آینده انسانیت یک قدم جلوتر برود. این آرزو و رویای ماست. مهمانان من هم همه همینطورند و رویای زندگی بهتر برای همه دارند.
حتماً مهمانان شما صحبتهای زیبایی خواهند کرد. احمد شاه مسعود حتماً وقتی شما را ببیند خیلی خوشحال خواهد شد. حتماً با لهجه فارسی دری حرف خواهید زد…
گپ خواهیم زد!
گپ خواهید زد، دقیقاً. ولی وقت ما رو به پایان است و من از شما ممنونم که در برنامه میزبان شرکت کردید.
خواهش میکنم. اما آقا بستنی یادمان رفت بیاریم! بستنی زعفرانی ایرانی هم باید باشد با چایی و بعد خداحافظ.