نظر سنجیهای مستقل در اواخر دهه هفتاد نشان میداد که در میان گروههای سیاسی بدیل جمهوری اسلامی، سازمان مجاهدین خلق دارای کمترین محبوبیت در داخل کشور بود.
وضعیت امروز چندان روشن نیست، اما روشن است که اعضای این گروه در مقایسه با روشنفکران دینی، مارکسیستها، نیروهای ملی، فعالان حقوق بشر، فعالان زن، و فعالان دانشجویی کمترین حضور را در فضای گفتمان عمومی در داخل و خارج کشور دارند (به طور مثال در حوزه کتاب، مقالات و یادداشتها و تولید فرهنگی و هنری).
اما این گروه به خاطر کمپ اشرف و قدرت لابیگری در اروپا و آمریکا همیشه به عنوان یک بازیگر سیاسی مطرح بوده است و برخی از گروههای سیاسی ذی نفوذ در اروپا و آمریکا به این گروه به عنوان بدیلی برای حکومت نگاه میکردهاند.
با آغاز بسته شدن کمپ اشرف در پایان سال ۲۰۱۱ در یک فرایند شش ماهه تا نیمه سال ۲۰۱۲، سازمان مجاهدین خلق یکی از سرمایههای محوری خویش را از دست میدهد. اکنون پرسش آن است که این سازمان از اینجا به کدام سو حرکت خواهد کرد؟ چالشهای عمده این سازمان در شرایط امروز کدامند؟
تاریخ تراژیک
داستان مجاهدین خلق از سوگناکترین بخشهای تاریخ معاصر ایران است، مملو از خونریزی و اعدام و شکنجه و زندان و تبعید. مجاهدین خلق در هر اثری در باب تاریخ معاصر خشونت در ایران فصلی قابل توجه را به خویش اختصاص خواهد داد، چه خشونت علیه این سازمان و چه خشونت توسط آن.
اعضای این سازمان نمونههای قابل توجهی از تلف شدن یک نسل در حول و حوش انقلاب سال ۱۳۵۷ هستند. باور به دوگانههای خلق/ضد خلق، امپریالیسم/ضد امپریالیسم، انقلابی/ضد انقلابی و مانند آنها نسلی را از نگاه به رنگین کمان زندگی محروم کرد.
چگونه به اینجا رسیدند؟
مجاهدین خلق چگونه به اینجایی که هستند رسیدند؟ در سمت سازمان به سه علت یا دلیل می توان اشاره کرد:
۱. پیگیری مشی مسلحانه برای مبارزه و عدم پیروی از منطق مبارزات غیرخشونتآمیز حتی پس از تحویل سلاح در سال ۲۰۰۳. گروههایی که مشی مسلحانه نداشته و حتی در داخل کشور تحت سرکوب بودهاند، هزینه انسانی کمتری نسبت به مجاهدین خلق پرداختهاند. متأسفانه حتی گروههایی که مشی غیرمسلحانه داشتهاند با حکومتی مواجه بودهاند که خود را یک فرقه انقلابی با مشی مسلحانه تلقی میکند.
۲. پیروی از نظریه امت و امامت شیعه یا رهبری فره مند که مستلزم شیفتگی و خودسپاری پیروان به رهبر است. ولایت فقیه برداشت روحانیت شیعه طرفدار خمینی از این نظریه، و پیروی اعضا از مرکزیت تشکیلات برداشت مجاهدین خلقی آن است. این گونه نظریات تحت عنوان دمکراسی متعهد برای نسل جوان توجیه میشدهاند.
۳. خودسازی انقلابی در انزوا و درون یک گروه اجتماعی بسته که از خانههای تیمی در دهه پنجاه شروع و به شکل بزرگ تر آن به صورت کمپ اشرف خود را متبلور ساخت. سازمان مجاهدین خلق پس از کشتارهای اوایل دهه شصت خورشیدی، ایده جنبش تودهای را کنار گذاشته و چارچوب یک فرقه بسته مذهبی- سیاسی را به واسطه نوع و روشهای مبارزه برگرفت.
عملیات «مرصاد» باقی مانده ایده جنبش تودهای را تبخیر کرد. جدا افتادگی ناشی از انزوای خود خواسته اجتماعی از جوامع میزبان و ایرانیان مقیم خارج کشور علاوه بر مخاطرات عاطفی و روانی موجب فاصلهگیری مجاهدین خلق از دنیای نسل جوان امروز ایران و مبادله و گفتوگو با آنان در باب تحولات درون کشور شده است.
در سمت دولت نیز علل و دلایلی برای کشیده شدن به وضعیت موجود قابل ذکر است:
۱. خود حقپنداری و خود علیپنداری حاکمان که مخالفان را به ناکثین و مارقین و قاسطین تقسیم میکند و سهم مجاهدین خلق برچسب منافقین شده است. همه مخالفان باید حذف شوند (مثل کشتار سال ۶۷) یا توبه کنند؛
۲. محروم کردن مخالفان از هر گونه حق رسیدگی منصفانه و بر طبق آیین دادرسی به اتهامات آنها که افراد را مجبور به خروج از کشور و در دورههایی قرار گرفتن در شرایط دشوار کمپهای پناهندگی یا کمپهایی مثل اشرف کرده است؛
۳. بستن راه برای هرگونه مصالحه و اصلاحپذیری که تنها راهی که در پیش پای مخالفان میگذارد تلاش برای براندازی است، برخی با روشهای غیرخشونتآمیز و برخی مسلحانه؛ و
۴. تداوم اقدامات رژیم برای سرکوب مخالفان حتی در خارج کشور مثل وارد کردن فشار به دولت عراق برای کشتار مجاهدین خلق یا ترور مخالفان. این موضوع به گرد هم آمدن مخالفان برای حمایت از یکدیگر کمک میکرده است.
تحولات مجاهدین خلق
همان طور که جناحهای حکومتی در ایران در سه دهه اخیر متحول شدند و برخی از آنها حتی در برابر ولایت فقیه ایستادند، مجاهدین خلق نیز تحول یافتهاند. این تحول در سه سطح قابل مشاهده است؛
سطح اول تحول فردی اعضاست؛ البته آنها که در متن جوامع غربی زندگی کردهاند دچار تحول بیشتر و آنها که در گروههای بسته زندگی کردهاند دچار تحول کمتری شدهاند.
تحول دوم تحول ایدئولوژیک است: مجاهدین خلق نظریه امپریالیسم و مبارزه با سرمایهداری را به طور کلی کنار گذارده، به نمادهای ملی توجه بیشتری یافته و مذهب را بیشتر در حد یک عنصر پیونددهنده و هویتبخش نگاه داشتهاند.
تحول سوم، تحول سیاسی است؛ آن دسته از اعضای مجاهدین خلق که درغرب زندگی کردهاند در دو دهه اخیر استفاده از فرایندها و رقابتهای سیاسی در جوامع دمکراتیک برای پیشبرد اهداف و عدم جزمیت در برابر گروههای سیاسی غیر ایرانی را به خوبی فراگرفتهاند و تلاش می کنند پاسخهای سیاسی متناسب را به تحولات اجتماعی و نگرشهای نو در جامعه میزبان پیدا کنند.
اما مجاهدین خلق هنوز تحولات درون نظام سیاسی ایران و دینامیسم این تحولات را جدی نمیگیرند. نکتهای که در اینجا به طور کلی مغفول مانده فاصله آهنگ تحولات مجاهدین خلق با آهنگ تحولات اجتماعی و سیاسی در ایران است.
علل پیچیدگی وضعیت امروز مجاهدین
غیر از تاریخ پر از فراز ونشیب و اشتباهات راهبردی مجاهدین خلق (هم پیمانی با یک دیکتاتور قصاب در شرایط جنگی علیه کشور و نگرش منفی اکثریت مردم ایران به سازمان و سیاستهایش در دهه شصت به واسطه این اشتباه) سه عامل وضعیت امروز آنها را پیچیده ساخته است:
۱. بازیگران متعدد: دول ایران، عراق، ایالات متحده و برخی دولتهای اروپایی، سازمان ملل، مردم کوچه و بازار ایران، فعالان سیاسی خارج کشور، و اعضا که در نفاط مختلف دنیا پراکندهاند؛
۲. افکار عمومی اپوزیسیون: مخالفانی که در دو دهه اخیر در خارج از کشور رشد و نضج یافتهاند، عموماً نگرشی منفی به مجاهدین خلق دارند. مجاهدین خلق هیچ تلاشی برای کاهش یا تخفیف این نگرش صورت نمیدهند. آنها به سخنان و ایدهها و دغدغههای خود چهره انسانی نمیدهند تا دیگران با آنها همدلی کنند. هنوز اعضای سازمان نباید دیده شوند تا رهبران بیشتر بروز و جلوه داشته باشند؛
۳. درگیری با قوانین درون کشورهای مختلف مثل ایالات متحده، و عراق که این سازمان را تروریستی میدانند و به عنوان سازمان و یک هویت جمعی نمیپذیرند.
چالشها
مجاهدین خلق برای ظاهر شدن به عنوان بخشی مورد توجه از اپوزیسیون که بتواند با اجزای متنوع و متکثر این گروه داد و ستد داشته و جایی برای خود در آینده ایران پیدا کنند (اگر نخواهد حکومتی تمامیتطلبانه مثل حکومت ولایت فقیه تأسیس کند که آن داستان دیگری است) سه چالش در برابر خود دارند:
۱. بازسازی چهره خود در افکار عمومی مردم ایران که با رفتن به عراق در دوران جنگ به شدت مخدوش شده است: این کار نخست با شفافسازی وضعیت موجود، رویکرد به ادبیات تحلیلی و گزارشی به جای تبلیغات سیاسی، اعلام گذشته به عنوان اموری درسآموز، و سپس با ارتباط با دیگر بخشهای اپوزیسیون قابل انجام است؛
۲. ایجاد نوعی توازن میان برنامههای بلند مدت سازمان و ملاحظات انسانی؛ کمک به سر و سامان یافتن اعضای کمپ اشرف در کشورهای غربی که بخش کوچکی از شهروندان ایرانی هستند، نقطه خوبی برای همیاری ملی و پیدا کردن نقاط تفاهم با دیگر شهروندان ایرانی است؛
۳. حضور اعضای سازمان در مجامع و گفتوگوهای نظری و دادن این امکان به خود و دیگران برای نقد تاریخ معاصر ایران و عناصر و مؤلفههای آن و نیز چشمانداز آینده که مجاهدین خلق نیز بخشی از آن در یک ایران دمکراتیک هستند؛ سخن گفتن یک طرفه با مردم چارهکار نیست.
مجاهدین خلق ناگزیر باید حساب خود را با نگاه کلگرایانه، خود حقپندارانه و غیرتحلیلی به ساختار سیاسی جامعه و جناحهای سیاسی درون و برون کشور روشن سازند، نگاههایی که سازمان را از درک بسیاری تحولات اجتماعی در ایران امروز ناتوان ساختهاند. هیچ وقت برای تغییر و نوسازی دیر نیست.
--------------------------------------------------------------------------------
* نظرات مطرح شده در این یادداشت الزاماً بازتاب دهنده دیدگاه های رادیو فردا نیست.
وضعیت امروز چندان روشن نیست، اما روشن است که اعضای این گروه در مقایسه با روشنفکران دینی، مارکسیستها، نیروهای ملی، فعالان حقوق بشر، فعالان زن، و فعالان دانشجویی کمترین حضور را در فضای گفتمان عمومی در داخل و خارج کشور دارند (به طور مثال در حوزه کتاب، مقالات و یادداشتها و تولید فرهنگی و هنری).
اما این گروه به خاطر کمپ اشرف و قدرت لابیگری در اروپا و آمریکا همیشه به عنوان یک بازیگر سیاسی مطرح بوده است و برخی از گروههای سیاسی ذی نفوذ در اروپا و آمریکا به این گروه به عنوان بدیلی برای حکومت نگاه میکردهاند.
با آغاز بسته شدن کمپ اشرف در پایان سال ۲۰۱۱ در یک فرایند شش ماهه تا نیمه سال ۲۰۱۲، سازمان مجاهدین خلق یکی از سرمایههای محوری خویش را از دست میدهد. اکنون پرسش آن است که این سازمان از اینجا به کدام سو حرکت خواهد کرد؟ چالشهای عمده این سازمان در شرایط امروز کدامند؟
تاریخ تراژیک
داستان مجاهدین خلق از سوگناکترین بخشهای تاریخ معاصر ایران است، مملو از خونریزی و اعدام و شکنجه و زندان و تبعید. مجاهدین خلق در هر اثری در باب تاریخ معاصر خشونت در ایران فصلی قابل توجه را به خویش اختصاص خواهد داد، چه خشونت علیه این سازمان و چه خشونت توسط آن.
اعضای این سازمان نمونههای قابل توجهی از تلف شدن یک نسل در حول و حوش انقلاب سال ۱۳۵۷ هستند. باور به دوگانههای خلق/ضد خلق، امپریالیسم/ضد امپریالیسم، انقلابی/ضد انقلابی و مانند آنها نسلی را از نگاه به رنگین کمان زندگی محروم کرد.
چگونه به اینجا رسیدند؟
مجاهدین خلق چگونه به اینجایی که هستند رسیدند؟ در سمت سازمان به سه علت یا دلیل می توان اشاره کرد:
۱. پیگیری مشی مسلحانه برای مبارزه و عدم پیروی از منطق مبارزات غیرخشونتآمیز حتی پس از تحویل سلاح در سال ۲۰۰۳. گروههایی که مشی مسلحانه نداشته و حتی در داخل کشور تحت سرکوب بودهاند، هزینه انسانی کمتری نسبت به مجاهدین خلق پرداختهاند. متأسفانه حتی گروههایی که مشی غیرمسلحانه داشتهاند با حکومتی مواجه بودهاند که خود را یک فرقه انقلابی با مشی مسلحانه تلقی میکند.
۲. پیروی از نظریه امت و امامت شیعه یا رهبری فره مند که مستلزم شیفتگی و خودسپاری پیروان به رهبر است. ولایت فقیه برداشت روحانیت شیعه طرفدار خمینی از این نظریه، و پیروی اعضا از مرکزیت تشکیلات برداشت مجاهدین خلقی آن است. این گونه نظریات تحت عنوان دمکراسی متعهد برای نسل جوان توجیه میشدهاند.
۳. خودسازی انقلابی در انزوا و درون یک گروه اجتماعی بسته که از خانههای تیمی در دهه پنجاه شروع و به شکل بزرگ تر آن به صورت کمپ اشرف خود را متبلور ساخت. سازمان مجاهدین خلق پس از کشتارهای اوایل دهه شصت خورشیدی، ایده جنبش تودهای را کنار گذاشته و چارچوب یک فرقه بسته مذهبی- سیاسی را به واسطه نوع و روشهای مبارزه برگرفت.
عملیات «مرصاد» باقی مانده ایده جنبش تودهای را تبخیر کرد. جدا افتادگی ناشی از انزوای خود خواسته اجتماعی از جوامع میزبان و ایرانیان مقیم خارج کشور علاوه بر مخاطرات عاطفی و روانی موجب فاصلهگیری مجاهدین خلق از دنیای نسل جوان امروز ایران و مبادله و گفتوگو با آنان در باب تحولات درون کشور شده است.
در سمت دولت نیز علل و دلایلی برای کشیده شدن به وضعیت موجود قابل ذکر است:
۱. خود حقپنداری و خود علیپنداری حاکمان که مخالفان را به ناکثین و مارقین و قاسطین تقسیم میکند و سهم مجاهدین خلق برچسب منافقین شده است. همه مخالفان باید حذف شوند (مثل کشتار سال ۶۷) یا توبه کنند؛
۲. محروم کردن مخالفان از هر گونه حق رسیدگی منصفانه و بر طبق آیین دادرسی به اتهامات آنها که افراد را مجبور به خروج از کشور و در دورههایی قرار گرفتن در شرایط دشوار کمپهای پناهندگی یا کمپهایی مثل اشرف کرده است؛
۳. بستن راه برای هرگونه مصالحه و اصلاحپذیری که تنها راهی که در پیش پای مخالفان میگذارد تلاش برای براندازی است، برخی با روشهای غیرخشونتآمیز و برخی مسلحانه؛ و
۴. تداوم اقدامات رژیم برای سرکوب مخالفان حتی در خارج کشور مثل وارد کردن فشار به دولت عراق برای کشتار مجاهدین خلق یا ترور مخالفان. این موضوع به گرد هم آمدن مخالفان برای حمایت از یکدیگر کمک میکرده است.
تحولات مجاهدین خلق
همان طور که جناحهای حکومتی در ایران در سه دهه اخیر متحول شدند و برخی از آنها حتی در برابر ولایت فقیه ایستادند، مجاهدین خلق نیز تحول یافتهاند. این تحول در سه سطح قابل مشاهده است؛
سطح اول تحول فردی اعضاست؛ البته آنها که در متن جوامع غربی زندگی کردهاند دچار تحول بیشتر و آنها که در گروههای بسته زندگی کردهاند دچار تحول کمتری شدهاند.
تحول دوم تحول ایدئولوژیک است: مجاهدین خلق نظریه امپریالیسم و مبارزه با سرمایهداری را به طور کلی کنار گذارده، به نمادهای ملی توجه بیشتری یافته و مذهب را بیشتر در حد یک عنصر پیونددهنده و هویتبخش نگاه داشتهاند.
تحول سوم، تحول سیاسی است؛ آن دسته از اعضای مجاهدین خلق که درغرب زندگی کردهاند در دو دهه اخیر استفاده از فرایندها و رقابتهای سیاسی در جوامع دمکراتیک برای پیشبرد اهداف و عدم جزمیت در برابر گروههای سیاسی غیر ایرانی را به خوبی فراگرفتهاند و تلاش می کنند پاسخهای سیاسی متناسب را به تحولات اجتماعی و نگرشهای نو در جامعه میزبان پیدا کنند.
اما مجاهدین خلق هنوز تحولات درون نظام سیاسی ایران و دینامیسم این تحولات را جدی نمیگیرند. نکتهای که در اینجا به طور کلی مغفول مانده فاصله آهنگ تحولات مجاهدین خلق با آهنگ تحولات اجتماعی و سیاسی در ایران است.
علل پیچیدگی وضعیت امروز مجاهدین
غیر از تاریخ پر از فراز ونشیب و اشتباهات راهبردی مجاهدین خلق (هم پیمانی با یک دیکتاتور قصاب در شرایط جنگی علیه کشور و نگرش منفی اکثریت مردم ایران به سازمان و سیاستهایش در دهه شصت به واسطه این اشتباه) سه عامل وضعیت امروز آنها را پیچیده ساخته است:
۱. بازیگران متعدد: دول ایران، عراق، ایالات متحده و برخی دولتهای اروپایی، سازمان ملل، مردم کوچه و بازار ایران، فعالان سیاسی خارج کشور، و اعضا که در نفاط مختلف دنیا پراکندهاند؛
۲. افکار عمومی اپوزیسیون: مخالفانی که در دو دهه اخیر در خارج از کشور رشد و نضج یافتهاند، عموماً نگرشی منفی به مجاهدین خلق دارند. مجاهدین خلق هیچ تلاشی برای کاهش یا تخفیف این نگرش صورت نمیدهند. آنها به سخنان و ایدهها و دغدغههای خود چهره انسانی نمیدهند تا دیگران با آنها همدلی کنند. هنوز اعضای سازمان نباید دیده شوند تا رهبران بیشتر بروز و جلوه داشته باشند؛
۳. درگیری با قوانین درون کشورهای مختلف مثل ایالات متحده، و عراق که این سازمان را تروریستی میدانند و به عنوان سازمان و یک هویت جمعی نمیپذیرند.
چالشها
مجاهدین خلق برای ظاهر شدن به عنوان بخشی مورد توجه از اپوزیسیون که بتواند با اجزای متنوع و متکثر این گروه داد و ستد داشته و جایی برای خود در آینده ایران پیدا کنند (اگر نخواهد حکومتی تمامیتطلبانه مثل حکومت ولایت فقیه تأسیس کند که آن داستان دیگری است) سه چالش در برابر خود دارند:
۱. بازسازی چهره خود در افکار عمومی مردم ایران که با رفتن به عراق در دوران جنگ به شدت مخدوش شده است: این کار نخست با شفافسازی وضعیت موجود، رویکرد به ادبیات تحلیلی و گزارشی به جای تبلیغات سیاسی، اعلام گذشته به عنوان اموری درسآموز، و سپس با ارتباط با دیگر بخشهای اپوزیسیون قابل انجام است؛
۲. ایجاد نوعی توازن میان برنامههای بلند مدت سازمان و ملاحظات انسانی؛ کمک به سر و سامان یافتن اعضای کمپ اشرف در کشورهای غربی که بخش کوچکی از شهروندان ایرانی هستند، نقطه خوبی برای همیاری ملی و پیدا کردن نقاط تفاهم با دیگر شهروندان ایرانی است؛
۳. حضور اعضای سازمان در مجامع و گفتوگوهای نظری و دادن این امکان به خود و دیگران برای نقد تاریخ معاصر ایران و عناصر و مؤلفههای آن و نیز چشمانداز آینده که مجاهدین خلق نیز بخشی از آن در یک ایران دمکراتیک هستند؛ سخن گفتن یک طرفه با مردم چارهکار نیست.
مجاهدین خلق ناگزیر باید حساب خود را با نگاه کلگرایانه، خود حقپندارانه و غیرتحلیلی به ساختار سیاسی جامعه و جناحهای سیاسی درون و برون کشور روشن سازند، نگاههایی که سازمان را از درک بسیاری تحولات اجتماعی در ایران امروز ناتوان ساختهاند. هیچ وقت برای تغییر و نوسازی دیر نیست.
--------------------------------------------------------------------------------
* نظرات مطرح شده در این یادداشت الزاماً بازتاب دهنده دیدگاه های رادیو فردا نیست.