بیش از دو سال از انتخابات مناقشه برانگیز ۲۲ خرداد ۱۳۸۸ میگذرد. در نزدیک نیمی از این مدت از جمله رویدادهای داخلی ایران که در کانون توجه رسانهها بوده یکی بروز اختلاف نظر میان حامیان و منتقدان دولت است در درون جناح اصولگرا و دیگری صفآرایی میان حامیان رهبر و رئیسجمهور در همین جناح. اصلاحطلبان و تحول طلبان میگویند پیامد این گونه صفآرایی اصطکاک، فرسایش، ریزش و تضعیف اصولگرایان است.
همزمان بخشی از فعالان سیاسی حامی جنبش سبز در خارج از ایران که التزام به قانون اساسی موجود و نهاد ولایت فقیه را مناسب حال جامعه کنونی ایران نمیدانند و خواهان جدایی دین از حکومت هستند اقدام به تأسیس تشکلهای سیاسی جدید کردند. مثلاً سکولارهای سبز و تازهترین آنها سازمان جمهوریخواهان ایران که تا کمتر از یک ماه پیش اعضایش از مؤسسان و اعضا و حامیان تشکل هشت ساله اتحاد جمهوریخواهان ایران بودند.
اینگونه تمایزها در میان فعالان سیاسی حامی جنبش سبز در خارج از ایران موجب احیا، بازسازی، رویش و تقویت این جنبش میشود یا سبب اصطکاک، فرسایش، ریزش و تضعیف آن؟ این پرسش کلیدی برنامه دیدگاه هاست از سه میهمان این هفته برنامه. امیرحسین گنج بخش، عضو شورای هماهنگی سازمان جمهوریخواهان ایران در واشنگتن، مهدی فتاپور، عضو رهبری اتحاد جمهوریخواهان ایران در کلن و محمود صدری، استاد جامعهشناسی و دینپژوه در تگزاس و نویسنده مقالات سیاسی از جمله در سایت جنبش راه سبز امید.
در درون جنبش سبز یک گرایش عمده شکل گرفته، در خیابان اصلاً شروع شد. یک گرایش گرایشی بوده که اجرای بیتنازل قانون اساسی را میخواست و در چارچوب نظام خواستار اصلاحات و تغییر و تحولات بود و یک گرایش دیگر هم وجود داشت بر جمهوریخواهی، جدایی دین از حکومت، اعلامیه جهانی حقوق بشر، پیوند با جامعه بینالمللی و انتخابات آزاد به عنوان معیار اساسی تقسیم قدرت در جامعه تأکید میکرد.
تشکیل سازمان جمهوریخواهان ایران در دو هفته گذشته که بنده افتخار عضویتش را دارم، بر این اساس صورت گرفت که بتواند با همکاری با جناح دیگر یعنی کسانی که اجرای بیتنازل قانون اساسی را میخواهند ولی حاکمیت صندوق رأی را میپذیرند، حکومت کنونی و حاکمان کنونی را به عقبنشینی وادار کند و تمکین به یک انتخابات آزاد، سالم و بدون تقلب به معنی استانداردهای بینالمللی صورت بدهد.
یک نکته مهمی هم که در رابطه با تأسیس سازمان جمهوریخواهان ایران وجود دارد این است که به هر حال جامعه ایران در خیلی از زمینهها بسیار پیشرفته است. بهترین پزشکان، مهندسان، وکلا و غیره را دارد ولی در زمینه سیاسی نظامی که وجود دارد یکی از عقب افتادهترین نظامها است و نیاز دارد یک جریان دموکراسیخواه مدرن با خواست پیوستن به جامعه بینالمللی شکل بگیرد. این نیاز را ما فکر میکنیم با تأسیس سازمان جمهوریخواهان ایران به گونهای پاسخ دادیم.
جنبش سبز از قبل از انتخابات ریاست جمهوری شکل گرفت، در برنامه انتخاباتی آقای موسوی و کروبی و به خصوص در خواستهای جریان مطالبهمحور و بعد از انتخابات در شعار «رأی من کو» تداوم پیدا کرد. خواست عمومی مجموعه نیروهای این جنبش مسئله بازشدن فضای سیاسی است و مسئله مقابله با تبعیضی بود که در جامعه جریان داشت.
اینها را کاملاً میشود در همه این برنامهها دید. بعد از انتخابات مسئله انتخابات، رأی مردم و محوری بودن و تعیینکننده بودن رأی مردم بود. تا به امروز هم با این خواستها تداوم پیدا کرده. طبیعی است که در این جنبش با این گستردگی و وسعتی که وجود دارد بخشی از نیروهایی که قبلاً در حکومت بودند و امروز در این جنبش شرکت دارند با کسانی که سرکوب شدند قبلاً، با کسانی که خواستهای دیگری دارند، طبیعتاً از نظر خواستها و شعارها یکسان نباشد.
به همین دلیل این نکته که بالاخره هرچند نفر یا هر گروه و جریانی میخواهد خودش را متشکل کند و متشکلتر شکل بدهد بنده فکر میکنم کار مثبتی است. وقتی احساس میکنم یک عدهای میتوانند با هم کار کنند. ولیکن اگر نتواند این خواستها با سایر جریانات تمایزاتی را نشان بدهد که آن تمایزات توضیح دهنده ضرورت وجود جریانات سیاسی مختلف باشد در آن صورت این ممکن است نقطه مثبتی نباشد.
این تأکید مثبت بر شکلگیری جریانات مختلف میتواند به عامل منفی تبدیل شود. من در خیلی از جریاناتی که شکل میگیرد در تمام این سی سال و هنوز هم ادامه دارد متاسفانه این نقش را میبینم که به این نتیجه میرسیم که امروز ما چندین ده سازمان داریم که خودشان را چپ مینامند، مشکل میشود تفاوتهایشان را مطرح کرد، جمهوریخواه یا جبهه ملی یا دیگران. این مشکل من فکر میکنم هنوز هم تداوم دارد.
این تفکیک درونی هم طبیعی است و هم میتواند مفید باشد و یا میتواند مضر باشد. هر جنبشی به خصوص جنبشی به این وسعت همچنانکه رهبران جنبش سبز هم اعلام کردند طبیعتاً در درون خودش نمیتواند و نباید هم یک دست باشد. جناحهای مختلف و برنامههای مختلف میتوانند در کنار همدیگر مکمل همدیگر باشند.
یک نمونه این را شما در نهضت آزادیخواهی مدنی آمریکا میبینید. در سیویل رایت آمریکا میبینید که مارتین لوترکینگ با مالکم اکس برنامههایشان کاملاً متفاوت بود ولی مکمل همدیگر بودند. در ایران هم همینطور هست و همینطور باید باشد. این تفکیک درونی هم همانطور که عرض کردم هم طبیعی است و هم میتواند مفید باشد و البته همانطور که آقای فتاپور گفتند میتواند مضر باشد.
در صورتی که این افرادی که در کشتی نشستهاند هر کسی در کابین خودش باشد و طبیعی است در یک کشتی کسی که در کابین خودش است نمیتواند فقط کابین خودش را سوراخ کند. همه کشتی یک مرتبه غرق میشود. باید حواسمان جمع باشد که این یک چنین برنامهای است.
این را هم عرض کنم که تفاوت بین دوطرفی که آقای گنج بخش فرمودند این طور نیست که یک طرف معتقد به اجرای بیتنازل قانون اساسی باشد و یک طرف دیگر معتقد به جمهوریخواهی و حقوق بشر باشد و انتخابات آزاد. قاطبه جنبش سبز معتقد به اجرای اصول معوقه قانون اساسی است که مربوط به آزادیهای مدنی و سیاسی میشود. نه معتقد به اجرای بیتنازل قانون اساسی.
طبیعی است که تقریباً این به یک مسئله غیرقابل بحث رسیده. یعنی چیزی که همه قبول دارند و متفق القولاند این است که قانون اساسی به شکلی که فعلا وجود دارد باید اصلاح شود و این یکی از مطالبات اصلی جنبش سبز است و این مطالبات اصلی بدنه جنبش سبز است.
آقای کروبی در پلاتفرم انتخاباتیشان اصلاح قانون اساسی را یکی از موارد اعلام کردند. آقای موسوی در منشور سبز که یک سال بعد از جنبش سبز نوشتند شرایط تغییر قانون اساسی را درش گفتند. که منظور از اینها این است که با این ولایت فقیه دیگر ما همه جورش را امتحان کردیم و با حضور ولایت فقیه درقانون اساسی جنبش سبز مخالف است. بدنهاش هم مخالف است. بنابراین اجرای بیتنازل قانون اساسی موضوع ما نیست.
مسئله تفکیک و حزب سازی عنصر اصلی دموکراسی است. دموکراسی بدون حزب و بدون برنامه شفاف معنی پیدا نمیکند و اتفاقاً از این بابت است که ایران در زمینه سیاست بسیار عقب ماندهتر است و ساختن احزاب و سازمانها از این بابت اهمیت دارد. از طرف دیگر ارثیهای از گذشته رسیده که این سازمانهای جنگ سردی است. سازمانهای خشونتطلب، سازمانهای ایدئولوژیک، سازمانهای بیوطنی که همان ساختارها را ادامه میدهند ولی امروز کوشش میکنند لباس دیگری به تن کنند. از یک طرف ساختن یک سازمان دموکراتیک و مدرن لازمه امروز است.
دوم این است که این سازمانی که به وجود میآید مثلاً سازمان جمهوریخواهان ایران که ما درست کردیم چه راه حل ملی ارائه میدهد. چه رابطهای با کسانی که هوادار ولی فقیه هستند، اصولگرا هستند، مؤتلفه هستند، حزب مشارکت هستند، راه سبز امید هستند، چه راهحلی را ارایه میدهد، آیا میخواهد حذفشان کند، یا از آنها میخواهد که حاکمیت صندوق رأی را بپذیرند و نظرات خودشان را حتی یک جمهوری اسلامی رحمانی را بیایند و به رأی مردم بگذارند و یک رقابتی به وجود بیاید بین نیروهای آزادیخواه و مذهبیون. نیروهای چپ ضد امپریالیزم، نیروهای سلطنتطلب و کلاً مجموعه نیروهای سیاسی ایران.
یعنی پذیرش این اصل که تقسیم قدرت و تولید قدرت از طریق انتخابات آزاد که اصول و استانداردهای بینالمللیاش کاملاً معلوم است صورت بگیرد و نه ولی فقیه، نه ایدئولوژی عدالت پرور و نه شاهی بتواند انحصار تقسیم قدرت را در یک مملکت در دست بگیرد. پس این شفاف سازی که صورت میگیرد در اصل برای ایجاد چنین قطبهایی است.
من فکر میکنم با پیشنهادی که ما به عنوان راه حل انتخابات آزاد و راهبرد انتخابات آزاد در مقابل تمام نیروهای سیاسی ایران میگذاریم که خودشان را به رأی مردم بگذارند و ما میپذیریم که در صورتی که آنها اکثریت را آوردند و ما تمکین میکنیم تا دور بعدی انتخابات دوباره حرفهای خودمان را بزنیم، این تنها راه حلی است که در بیش از ۹۰ کشور دنیا تجربه شده و من فکر میکنم ایران هم چارهای ندارد برای جلوگیری از فروپاشی دولت که میتواند موجب جنگ داخلی و تجزیه ایران شود از این راه مسئله سیاسی ایران را که تقسیم دموکراتیک قدرت است حل کند.
وقتی ما صحبت از این میکنیم که جنبش سبز یک جنبش متنوع و گستردهای است که طیفهای متعددی در آن حضور دارند طبیعی است که نیروهای مختلف این جنبش هرچقدر سعی کنند متشکل شوند و هر چقدر سعی کنند که قویتر عمل کنند بخشی از تقویت جنبش سبز است.
هویتیابی جریانات تقویت میکند جنبش سبز را و آماده میکند جامعه ایران را برای فردا که جامعهای دموکراتیک باشد. چون وجود گرایشهای متفاوت، همزیستی آنها و مبارزه سیاسی آنها با هم خودش جزیی از دموکراسی است. زمانی که ما در سال ۲۰۰۳ اتحاد جمهوریخواهان را درست کردیم آن زمان هم ما با همین اساس درست کردیم.
یعنی یک سازمانی که خواستهای جمهوریخواهی، سکولاریزم، دموکراسی را در فراراه خودش قرار دهد و مبارزه علیه تبعیض در همه اشکالش، برابر حقوقی تمام مردم و مسئله مسالمت و مبارزه سیاسی برای پیشبرد اهداف... فکر میکنیم و فکر میکردیم تمام کسانی که این خطوط را مورد پذیرش دارند میتوانند در یک تشکل عمومی سکولار دموکرات و امروز جزیی از جنبش سبز عمل کنند.
همانطور که در قسمت اول صحبتم گفتم این وجود یک چنین جریاناتی طبیعتاً میتواند تقویتکننده هم باشد. بر میگردد به اینکه ما چطور عمل کنیم. متأسفانه در درون جامعه ایران و منجمله در درون نیروهای سکولار دموکرات و همینطور در طیف مخالف طیف حکومتیها ما با پدیدهای مواجه هستیم که عملاً انعکاس نوعی عدم سازش، عدم پذیرش، عدم امکان همکاری نیروها را منعکس میکند و این منجر به وجود تعداد بسیار زیادی از سازمانها شده.
ما با این پدیده مواجه نیستیم که تشکلها شکل نگرفتهاند. ما با این پدیده مواجه هستیم که تشکلها مرتب تقسیم میشوند و تشکلهای متعدد داریم. یک وجهش بر میگردد به فرهنگ عمومی. یک وجهش هم بر میگردد به کسانی که همسن من پنجاه شصت ساله هستند که دوران انقلاب را از سر گذراندهاند. این طیف سیاستمداران این دوره آنهایی را که در حکومت نبودند سرکوب شدند. ما شکست خوردیم. و انعکاس این شکست در روحیات این سیاستمداران، بدبینی، عدم سازش، دنبال مقصر گشتن و اینها را شکل میدهد که در انعکاس تمام جریانات سیاسی اینها را میتوانیم ببینیم و متاسفانه این بخش مسئله لطمه میزند.
به خصوص اگر جریانهایی که تشکیل میشوند یک بخش از مبارزهشان را مبارزه با طرف مقابل قرار دهند. حالا چه طرف مقابل جریانهای مذهبی و یا جریانهایی مثل آقای موسوی و دیگران جنبش سبز باشد چه جریانات دیگر درون جنبش سبز.
همانطور که آقای فتاپور فرمودند، میتواند این مانند ابتدای انقلاب باشد که در درون هر طیفی جریانهای متعلق به آن طیف برای هژمونی در درون همان طیف با بقیه به جنگ و گریز پرداختند و خودشان همدیگر را تضعیف کردند به حدی که حذفشان از طرف حکومت آسان شد. ما باید از این درس بگیریم.
وقتی که به فرمایش دوستان عزیز گوش میکنم تفاوتها را بسیار بسیار ظریف و قابل جمع و قابل مکمل بودن میبینم. این شباهتهای نظری را باید در عمل هم نشان دهیم. یعنی شاید بد نباشد یک مخرج مشترکی ایجاد کنیم همه ما.
مثلاً من معتقدم همه جریانهایی که متعلق به جنبش سبزند باید این عدم خشونت جنبش سبز را و توسل به راههای سیاسی بدون خشونت را بپذیرند. مثلاً همه ما شاید بتوانیم بگوییم که ما با اعدام مخالفیم. اعدام هر کسی که باشد. تیرهای چراغ برق را تبدیل به چوبههای اعدام نخواهیم کرد. راهی را خواهیم رفت که در آفریقای جنوبی رفتند. همه ما میتوانیم روی اصولی مانند این همفکری داشته باشیم.
به علاوه اینکه این کلمه سکولار در برابر مذهبی هم به نظر میدقیق نیست. کلمه سکولار دو معنی دارد. سکولار عینی که همه ما سکولار هستیم یعنی تفکیک ... زندگی و نهادهای اجتماعی. این را همه ما باید معتقد باشیم. اگر نباشیم بخشی از جنبش سبز نیستیم. یا اینکه سکولاریزم ذهنی یعنی کسی معتقد باشد که اصلاً مذهب و معنویت باید از فرهنگ و اذهان افراد هم زدوده شود.
آن چیزی که در ترکیه به آن میگویند لاییک بودن. به آن مفهوم ما با هم متفاوتیم. ولی به مفهوم اول یعنی سکولاریزم عینی همه ما باید با همدیگر موافق باشیم. معتقد به حقوق مدنی و حقوق بشر و عدم خشونت در راهکارهای سیاسی باشیم. طبیعی است این تفکیکها... منتها کسانی که نیت خیر دارند و نیت یک جامعه آباد و آزادی برای ایران دارند حتی آزادی آن کسانی که همینطور که این دوست عزیزمان گفتند کاملاً اعتقادات بنیادگرایانه دارند آنها هم باید بتوانند در درون این نظام جایی داشته باشند ولی جنبش سبز از آن گذشته. جنبش سبز آن نیست دیگر.
یکی از مسایل بزرگی که وجود دارد و این را با توجه به اینکه از ۱۲ نفر اولیه که اتحاد جمهوریخواهان را درست کردند ۹ نفرشان الان در سازمان جمهوریخواهان ایران هستند و آنها اصلاً ایده ساختن سازمان سکولار را درست کردند و بعداً به یک سری سازمانهای جنگ سردی گفتند بپیوندند. که شاید یک ایراد بزرگ ما هم همین بود که متوجه نبودیم هویت جنگ سردیشان مهمتر از هویت جمهوریخواهی است، یکی از اهدافی که ماها تعقیب میکردیم این بود که بتوانیم به جای اینکه فرسایش و رقابتهای بیخود درست کنیم پیشنهادی به جامعه و نیروهای سیاسی بدهیم که بتوانند سر یک موضوعی با هم کار کنند.
ما با طیف وسیعی از سازمانها رو به رو هستیم که یک گذشته خاصی دارند و یک برنامه سیاسی مشخصی دارند و یک آیندهای را هم برای ایران ترسیم میکنند. اگر ما بخواهیم پیشنهادی بدهیم که این سازمانها را با همدیگر قاطی کنیم اتفاقی که میافتد فرسایش پیش میآید. چه در زمینه نظری و چه در زمینه هویتی. در حالی که پیشنهاد ما برای انتخابات آزاد این است که بیاییم و همه با هم کار کنیم بدون اینکه من مسئول گذشته شما باشم، مسئول برنامه امروز شما باشم و آینده شما. شما هم اگر با من دارید همکاری میکنید و برای حاکمیت صندوق رأی، نه مسئول گذشته من هستید و نه مسئول برنامه امروز من و نه مسئول آینده من خواهید بود.
این تنها شکلی است که بیشترین نیرو را جذب خواهد کرد که بدون فرسایشهایی نظیر این بحثهایی که وجود خواهد داشت در رابطه با سکولاریزم... من خودم از استفاده از واژه سکولار را اصلاً دوست ندارم و فکر میکنم جدایی دین از حکومت و هر مسلکی از حکومت بسیار راحتتر تعیین میکند تا اینکه سکولاریزم به عنوان اینکه تو چقدر به خدا معتقدی و چقدر دین در زندگیات نقش دارد یا در زندگی اجتماعی نقش دارد.
این را باید به جامعه مدنی و دموکراسی سپرد و از امروز هم نمیدانیم که برد این بحثها چه خواهد بود. پس اگر بخواهم جمعبندی کنم در آخر بحث، وجود کسانی که دموکراسی لیبرال را به صورت شفاف در بیاورند، کسانی که خواهان پیوستن به جامعه جهانیاند، میتوانند به راحتی در کنار نیروهای چپی زندگی کنند که سرمایهداری را بزرگترین دشمن دنیا میشناسند، در کنار نیروهای مذهبی زندگی کنند که هنوز خواستار این هستند که از طریق صندوق رأی بتوانند برخی از افکار مذهبیشان را به جامعه و اجرای جامعه بیاورند و مطرح کنند.
این فقط از یک طریق صورت میگیرد که همدیگر را به رسمیت بشناسند، رقابت سالم را بپذیرند، ولی این را بدانند که اجرای هر کدام از برنامههایی که اینها برای ایران آرزو میکنند جز از این طریق که انتخابات آزادی در ایران صورت گیرد ممکن و میسر نیست و این نکته که نمیشود دو هویتی برخورد کرد. نمیشود در آن واحد هوادار برای مثال گروگانگیری سفارت آمریکا بود و از پیوستن به جامعه جهانی صحبت کرد. نمیشود هوادار کشتن انسانهای بیگناه بود ولی از مبارزه مسالمتآمیز صحبت کرد. این تناقضها را برخی سازمانها میتوانند حمل کنند ولی سازمان ما از اینها گسسته و تشکیل یک سازمان مدرن را جلوی پای خودش گذاشته.
آقای گنج بخش صحبتهایی درباره ضرورت همسویی و همگرایی نیروها کردند که با صحبت اولشان چند جمله اول و چند جمله آخرشان کاملا تناقض دارد. یعنی اظهار نظری که روی اتحاد جمهوریخواهان کردند راجع به ترکیب و اینها من وارد این بحث نمیشوم. شما زمانی که صحبت از این میکنید که بخواهید با نیروهایی صحبت کنید از نظر روانشناسی حالا چه بخواهید در یک سازمان باشد و چه اتحاد و چه جنبش عمومی، اولین اصل این است که شما ارزش و نقاط مثبت آن سازمان را پذیرفته باشید.
یعنی دو نیرویی نیرویی که در درون جریانهای دیگر حالا میخواهد جریان آقای موسوی و دیگران باشد یا میخواهد جریان فداییان و چپ باشد میخواهد در درون اتحاد جمهوریخواهان باشد یا درون سازمانی مثل جبهه ملی و دیگران باشد، نقاط مثبت نبیند و تصور کند که این رابطهاش با این نیروها برخورد و نقد و نفی آنها میتواند باشد در نوع بیان بیرونی، عملاً امکانناپذیر میکند همسویی درازمدت را. تاکتیکی ممکن است یک عمل مشخص باشد.
نکتهای که در جامعه ایران وجود داشته در تمام این سالها، این موضوع پراهمیت است که زمانی که سازمانها و گروههایی تشکیل شدند، از زمان انقلاب تا امروز، و در تمام شاخهها وجود داشته... تمام حق را با خودشان دیدند و نقاط مثبت و امتیازات جریانات دیگر را نفی کردند.
برای جنبش سبز در این دوره ما نقاط مثبتی را میبینیم در میان جریاناتی که درون جنبش سبز شکل گرفتند که بسیار پراهمیت است که جریاناتی در درون جنبش سبز درون جریان اصلی جنبش سبز تلاش کردند این را بفهمند و نشان دهند که هم کسانی مثل آقای موسوی و کروبی که پروسه مبارزاتی را گذراندهاند، نیروهایی به آنها اعتقاد دارند اینها چه وضع و اهمیت و امتیازاتی دارند و هم کسانی که جمهوریخواه بودند یا چپ بودند و سرکوب شدند بیرون بودند، از زوایه دیگر به مسایل نگاه میکنند و نیروهای دیگری را متشکل میکنند.
بنابراین من مسئله مرکزی که باید امروز از زاویه نظری بحث شود تعبیر این روانشناسی است. از نظر سیاسی کسانی که یک چنین دیدی دارند به نظر من مجموعه همه این نیروهای جنبش سبز تلاش مشترک برای یافتن نقاط مشترک در عمل معین است. نقاط عمومی جنبش سبز تعیین شده است. به نظر من همه مشترکاند.
مسئله بازشدن فضای سیاسی، مسئله مبارزه با تبعیض و مسئله تأکید بر انتخابات، رای مردم و انتخابات آزاد... اینها همه توسط کسان مختلف مورد تأکید قرار گرفته. تبیین این مباحث از نظر عمومی و معین کردن این نسبت به پدیدههای مشخص تلاش شود که مجموعه این جنبش نه فقط صد در صد آن چیزی که خودشان بخواهند به کار بگیرند بلکه بتوانند تفاهمی به وجود بیاورند که وجه عمومی ایدههایشان را منعکس کند. این امکان پذیر است و من فکر میکنم این وظیفه مهم همه نیروهای درون این جریان است.
ما الان در ایران در آن مرحله «نترسید نترسید، ما همه با هم هستیم» هستیم. ما که در خارج از کشور این فراغت را داریم که بیشتر بتوانیم تامل کنیم و روی نقاط ریزتر تأکید داشته باشیم، نباید این را فراموش کنیم که خیلی از آنجایی که ملت ما هستند فراتر نرویم.
شعار ما «وحدت در کثرت» باید باشد. همه کسانی که این طوری فکر میکنند از اعدامهای سیاسی باید تبری جویند. ما اهل خشونت نیستیم. اهل مدنیت هستیم و اهل دموکراسی و حقوق بشر هستیم. همچنانکه کشورهایی مانند آفریقای جنوبی یا دیگر کشورهایی که از این مراحل هم گذشتهاند آنها هم از اعدام گذشتهاند و نپذیرفتهاند. حتی شنیعترین کسانی که شنیعترین کارها را کردهاند به زندان ابد رفتهاند.
باید چرخه باطل را بشکنیم و از آن بیرون بیاییم و در عین حال توجه داشته باشیم که بتوانیم همه به صورت ابژکتیو و عینی سکولار باشیم در عین حال که اعتقادات مذهبی ما هم، آنها که اعتقادات مذهبی دارند محترم و آنهایی هم که ندارند یا به شکل خاصی دارند، به معنویت معتقدند، آنها هم برای خود محترم باشد. خیلی شبیه شروع انقلاب است. منتها همه ما تکامل بیشتری پیدا کردهایم و آموختیم و امیدوارم که نتیجه این آموختهها را در عمل سیاسیمان ببینیم.
همزمان بخشی از فعالان سیاسی حامی جنبش سبز در خارج از ایران که التزام به قانون اساسی موجود و نهاد ولایت فقیه را مناسب حال جامعه کنونی ایران نمیدانند و خواهان جدایی دین از حکومت هستند اقدام به تأسیس تشکلهای سیاسی جدید کردند. مثلاً سکولارهای سبز و تازهترین آنها سازمان جمهوریخواهان ایران که تا کمتر از یک ماه پیش اعضایش از مؤسسان و اعضا و حامیان تشکل هشت ساله اتحاد جمهوریخواهان ایران بودند.
اینگونه تمایزها در میان فعالان سیاسی حامی جنبش سبز در خارج از ایران موجب احیا، بازسازی، رویش و تقویت این جنبش میشود یا سبب اصطکاک، فرسایش، ریزش و تضعیف آن؟ این پرسش کلیدی برنامه دیدگاه هاست از سه میهمان این هفته برنامه. امیرحسین گنج بخش، عضو شورای هماهنگی سازمان جمهوریخواهان ایران در واشنگتن، مهدی فتاپور، عضو رهبری اتحاد جمهوریخواهان ایران در کلن و محمود صدری، استاد جامعهشناسی و دینپژوه در تگزاس و نویسنده مقالات سیاسی از جمله در سایت جنبش راه سبز امید.
فعالان جنبش سبز؛ تمایز در دیدگاهها و روشها
- آقای گنجبخش، سازمانهای جدید تحولطلب در درون طیف جنبش سبز که مثلاً بر روی سکولاریزم تأکید میکنند با چه هدف تأسیس میشوند؟
در درون جنبش سبز یک گرایش عمده شکل گرفته، در خیابان اصلاً شروع شد. یک گرایش گرایشی بوده که اجرای بیتنازل قانون اساسی را میخواست و در چارچوب نظام خواستار اصلاحات و تغییر و تحولات بود و یک گرایش دیگر هم وجود داشت بر جمهوریخواهی، جدایی دین از حکومت، اعلامیه جهانی حقوق بشر، پیوند با جامعه بینالمللی و انتخابات آزاد به عنوان معیار اساسی تقسیم قدرت در جامعه تأکید میکرد.
تشکیل سازمان جمهوریخواهان ایران در دو هفته گذشته که بنده افتخار عضویتش را دارم، بر این اساس صورت گرفت که بتواند با همکاری با جناح دیگر یعنی کسانی که اجرای بیتنازل قانون اساسی را میخواهند ولی حاکمیت صندوق رأی را میپذیرند، حکومت کنونی و حاکمان کنونی را به عقبنشینی وادار کند و تمکین به یک انتخابات آزاد، سالم و بدون تقلب به معنی استانداردهای بینالمللی صورت بدهد.
یک نکته مهمی هم که در رابطه با تأسیس سازمان جمهوریخواهان ایران وجود دارد این است که به هر حال جامعه ایران در خیلی از زمینهها بسیار پیشرفته است. بهترین پزشکان، مهندسان، وکلا و غیره را دارد ولی در زمینه سیاسی نظامی که وجود دارد یکی از عقب افتادهترین نظامها است و نیاز دارد یک جریان دموکراسیخواه مدرن با خواست پیوستن به جامعه بینالمللی شکل بگیرد. این نیاز را ما فکر میکنیم با تأسیس سازمان جمهوریخواهان ایران به گونهای پاسخ دادیم.
- آقای فتاپور، تمایز برنامه تشکلهای جدید با سازمانهایی که قبلاً هم بودند مثلاً در هشت سال گذشته، چیست؟
جنبش سبز از قبل از انتخابات ریاست جمهوری شکل گرفت، در برنامه انتخاباتی آقای موسوی و کروبی و به خصوص در خواستهای جریان مطالبهمحور و بعد از انتخابات در شعار «رأی من کو» تداوم پیدا کرد. خواست عمومی مجموعه نیروهای این جنبش مسئله بازشدن فضای سیاسی است و مسئله مقابله با تبعیضی بود که در جامعه جریان داشت.
اینها را کاملاً میشود در همه این برنامهها دید. بعد از انتخابات مسئله انتخابات، رأی مردم و محوری بودن و تعیینکننده بودن رأی مردم بود. تا به امروز هم با این خواستها تداوم پیدا کرده. طبیعی است که در این جنبش با این گستردگی و وسعتی که وجود دارد بخشی از نیروهایی که قبلاً در حکومت بودند و امروز در این جنبش شرکت دارند با کسانی که سرکوب شدند قبلاً، با کسانی که خواستهای دیگری دارند، طبیعتاً از نظر خواستها و شعارها یکسان نباشد.
به همین دلیل این نکته که بالاخره هرچند نفر یا هر گروه و جریانی میخواهد خودش را متشکل کند و متشکلتر شکل بدهد بنده فکر میکنم کار مثبتی است. وقتی احساس میکنم یک عدهای میتوانند با هم کار کنند. ولیکن اگر نتواند این خواستها با سایر جریانات تمایزاتی را نشان بدهد که آن تمایزات توضیح دهنده ضرورت وجود جریانات سیاسی مختلف باشد در آن صورت این ممکن است نقطه مثبتی نباشد.
این تأکید مثبت بر شکلگیری جریانات مختلف میتواند به عامل منفی تبدیل شود. من در خیلی از جریاناتی که شکل میگیرد در تمام این سی سال و هنوز هم ادامه دارد متاسفانه این نقش را میبینم که به این نتیجه میرسیم که امروز ما چندین ده سازمان داریم که خودشان را چپ مینامند، مشکل میشود تفاوتهایشان را مطرح کرد، جمهوریخواه یا جبهه ملی یا دیگران. این مشکل من فکر میکنم هنوز هم تداوم دارد.
- آقای صدری، این تأکید بر سکولاریزم در درون طیف جنبش سبز چه تمایز برنامهای را ممکن است شامل شود با جنبش راه سبز امید و تمایلی که میرحسین موسوی و مهدی کروبی دو چهره شاخص جنبش سبز در داخل ایران نمایندگی میکنند؟
این تفکیک درونی هم طبیعی است و هم میتواند مفید باشد و یا میتواند مضر باشد. هر جنبشی به خصوص جنبشی به این وسعت همچنانکه رهبران جنبش سبز هم اعلام کردند طبیعتاً در درون خودش نمیتواند و نباید هم یک دست باشد. جناحهای مختلف و برنامههای مختلف میتوانند در کنار همدیگر مکمل همدیگر باشند.
یک نمونه این را شما در نهضت آزادیخواهی مدنی آمریکا میبینید. در سیویل رایت آمریکا میبینید که مارتین لوترکینگ با مالکم اکس برنامههایشان کاملاً متفاوت بود ولی مکمل همدیگر بودند. در ایران هم همینطور هست و همینطور باید باشد. این تفکیک درونی هم همانطور که عرض کردم هم طبیعی است و هم میتواند مفید باشد و البته همانطور که آقای فتاپور گفتند میتواند مضر باشد.
در صورتی که این افرادی که در کشتی نشستهاند هر کسی در کابین خودش باشد و طبیعی است در یک کشتی کسی که در کابین خودش است نمیتواند فقط کابین خودش را سوراخ کند. همه کشتی یک مرتبه غرق میشود. باید حواسمان جمع باشد که این یک چنین برنامهای است.
این را هم عرض کنم که تفاوت بین دوطرفی که آقای گنج بخش فرمودند این طور نیست که یک طرف معتقد به اجرای بیتنازل قانون اساسی باشد و یک طرف دیگر معتقد به جمهوریخواهی و حقوق بشر باشد و انتخابات آزاد. قاطبه جنبش سبز معتقد به اجرای اصول معوقه قانون اساسی است که مربوط به آزادیهای مدنی و سیاسی میشود. نه معتقد به اجرای بیتنازل قانون اساسی.
طبیعی است که تقریباً این به یک مسئله غیرقابل بحث رسیده. یعنی چیزی که همه قبول دارند و متفق القولاند این است که قانون اساسی به شکلی که فعلا وجود دارد باید اصلاح شود و این یکی از مطالبات اصلی جنبش سبز است و این مطالبات اصلی بدنه جنبش سبز است.
آقای کروبی در پلاتفرم انتخاباتیشان اصلاح قانون اساسی را یکی از موارد اعلام کردند. آقای موسوی در منشور سبز که یک سال بعد از جنبش سبز نوشتند شرایط تغییر قانون اساسی را درش گفتند. که منظور از اینها این است که با این ولایت فقیه دیگر ما همه جورش را امتحان کردیم و با حضور ولایت فقیه درقانون اساسی جنبش سبز مخالف است. بدنهاش هم مخالف است. بنابراین اجرای بیتنازل قانون اساسی موضوع ما نیست.
- البته اردشیر امیرارجمند مشاور میرحسین موسوی و همچنین تنها عضو علنی شورای هماهنگی راه سبز امید میگوید کسانی هم هستند که حتی با ولایت فقیه مشکلی ندارند و یا اینکه اگر هم دارند میگویند چرا این شخص و حتی نه اینکه این فرد این کارها را میکند و اگر آنها تغییر کند طیفی هم هست که معتقد است میتواند همین قانون اساسی با همین شرایط ادامه پیدا کند. حالا میگذریم. آقای گنج بخش وقتی درون اصولگرایان تمایز به وجود میآید مثلاً اصولگرایان حامی دولت و اصولگرایان منتقد دولت. مخالفان شما مثلاً صحبت از انشقاق و اصطکاک و شکاف میکنید و ایجاد شدن فرصت برای تحولطلبان جهت تضعیف اصولگرایان. به وجود آمدن تمایز و انشعاب در درون تحول طلبان و جنبش سبز آیا باعث تقویت این جنبش است یا تضعیف آن؟
مسئله تفکیک و حزب سازی عنصر اصلی دموکراسی است. دموکراسی بدون حزب و بدون برنامه شفاف معنی پیدا نمیکند و اتفاقاً از این بابت است که ایران در زمینه سیاست بسیار عقب ماندهتر است و ساختن احزاب و سازمانها از این بابت اهمیت دارد. از طرف دیگر ارثیهای از گذشته رسیده که این سازمانهای جنگ سردی است. سازمانهای خشونتطلب، سازمانهای ایدئولوژیک، سازمانهای بیوطنی که همان ساختارها را ادامه میدهند ولی امروز کوشش میکنند لباس دیگری به تن کنند. از یک طرف ساختن یک سازمان دموکراتیک و مدرن لازمه امروز است.
دوم این است که این سازمانی که به وجود میآید مثلاً سازمان جمهوریخواهان ایران که ما درست کردیم چه راه حل ملی ارائه میدهد. چه رابطهای با کسانی که هوادار ولی فقیه هستند، اصولگرا هستند، مؤتلفه هستند، حزب مشارکت هستند، راه سبز امید هستند، چه راهحلی را ارایه میدهد، آیا میخواهد حذفشان کند، یا از آنها میخواهد که حاکمیت صندوق رأی را بپذیرند و نظرات خودشان را حتی یک جمهوری اسلامی رحمانی را بیایند و به رأی مردم بگذارند و یک رقابتی به وجود بیاید بین نیروهای آزادیخواه و مذهبیون. نیروهای چپ ضد امپریالیزم، نیروهای سلطنتطلب و کلاً مجموعه نیروهای سیاسی ایران.
یعنی پذیرش این اصل که تقسیم قدرت و تولید قدرت از طریق انتخابات آزاد که اصول و استانداردهای بینالمللیاش کاملاً معلوم است صورت بگیرد و نه ولی فقیه، نه ایدئولوژی عدالت پرور و نه شاهی بتواند انحصار تقسیم قدرت را در یک مملکت در دست بگیرد. پس این شفاف سازی که صورت میگیرد در اصل برای ایجاد چنین قطبهایی است.
من فکر میکنم با پیشنهادی که ما به عنوان راه حل انتخابات آزاد و راهبرد انتخابات آزاد در مقابل تمام نیروهای سیاسی ایران میگذاریم که خودشان را به رأی مردم بگذارند و ما میپذیریم که در صورتی که آنها اکثریت را آوردند و ما تمکین میکنیم تا دور بعدی انتخابات دوباره حرفهای خودمان را بزنیم، این تنها راه حلی است که در بیش از ۹۰ کشور دنیا تجربه شده و من فکر میکنم ایران هم چارهای ندارد برای جلوگیری از فروپاشی دولت که میتواند موجب جنگ داخلی و تجزیه ایران شود از این راه مسئله سیاسی ایران را که تقسیم دموکراتیک قدرت است حل کند.
- آقای فتاپور، واکنشهای مخالفان جنبش سبز به تمایزیابی و به وجود آمدن انشعاب در درون این سازمانها نمایانگر چه چیزی است؟ آیا آنها در این روند فرصتی میبینند برای تقویت صفوف اصولگرایان یا این روند باعث تقویت جنبش سبز میشود و شده در عمل در مصداقهایی که به چشم دیده میشود؟
وقتی ما صحبت از این میکنیم که جنبش سبز یک جنبش متنوع و گستردهای است که طیفهای متعددی در آن حضور دارند طبیعی است که نیروهای مختلف این جنبش هرچقدر سعی کنند متشکل شوند و هر چقدر سعی کنند که قویتر عمل کنند بخشی از تقویت جنبش سبز است.
هویتیابی جریانات تقویت میکند جنبش سبز را و آماده میکند جامعه ایران را برای فردا که جامعهای دموکراتیک باشد. چون وجود گرایشهای متفاوت، همزیستی آنها و مبارزه سیاسی آنها با هم خودش جزیی از دموکراسی است. زمانی که ما در سال ۲۰۰۳ اتحاد جمهوریخواهان را درست کردیم آن زمان هم ما با همین اساس درست کردیم.
یعنی یک سازمانی که خواستهای جمهوریخواهی، سکولاریزم، دموکراسی را در فراراه خودش قرار دهد و مبارزه علیه تبعیض در همه اشکالش، برابر حقوقی تمام مردم و مسئله مسالمت و مبارزه سیاسی برای پیشبرد اهداف... فکر میکنیم و فکر میکردیم تمام کسانی که این خطوط را مورد پذیرش دارند میتوانند در یک تشکل عمومی سکولار دموکرات و امروز جزیی از جنبش سبز عمل کنند.
همانطور که در قسمت اول صحبتم گفتم این وجود یک چنین جریاناتی طبیعتاً میتواند تقویتکننده هم باشد. بر میگردد به اینکه ما چطور عمل کنیم. متأسفانه در درون جامعه ایران و منجمله در درون نیروهای سکولار دموکرات و همینطور در طیف مخالف طیف حکومتیها ما با پدیدهای مواجه هستیم که عملاً انعکاس نوعی عدم سازش، عدم پذیرش، عدم امکان همکاری نیروها را منعکس میکند و این منجر به وجود تعداد بسیار زیادی از سازمانها شده.
ما با این پدیده مواجه نیستیم که تشکلها شکل نگرفتهاند. ما با این پدیده مواجه هستیم که تشکلها مرتب تقسیم میشوند و تشکلهای متعدد داریم. یک وجهش بر میگردد به فرهنگ عمومی. یک وجهش هم بر میگردد به کسانی که همسن من پنجاه شصت ساله هستند که دوران انقلاب را از سر گذراندهاند. این طیف سیاستمداران این دوره آنهایی را که در حکومت نبودند سرکوب شدند. ما شکست خوردیم. و انعکاس این شکست در روحیات این سیاستمداران، بدبینی، عدم سازش، دنبال مقصر گشتن و اینها را شکل میدهد که در انعکاس تمام جریانات سیاسی اینها را میتوانیم ببینیم و متاسفانه این بخش مسئله لطمه میزند.
به خصوص اگر جریانهایی که تشکیل میشوند یک بخش از مبارزهشان را مبارزه با طرف مقابل قرار دهند. حالا چه طرف مقابل جریانهای مذهبی و یا جریانهایی مثل آقای موسوی و دیگران جنبش سبز باشد چه جریانات دیگر درون جنبش سبز.
- آقای صدری، شما چه؟
همانطور که آقای فتاپور فرمودند، میتواند این مانند ابتدای انقلاب باشد که در درون هر طیفی جریانهای متعلق به آن طیف برای هژمونی در درون همان طیف با بقیه به جنگ و گریز پرداختند و خودشان همدیگر را تضعیف کردند به حدی که حذفشان از طرف حکومت آسان شد. ما باید از این درس بگیریم.
وقتی که به فرمایش دوستان عزیز گوش میکنم تفاوتها را بسیار بسیار ظریف و قابل جمع و قابل مکمل بودن میبینم. این شباهتهای نظری را باید در عمل هم نشان دهیم. یعنی شاید بد نباشد یک مخرج مشترکی ایجاد کنیم همه ما.
مثلاً من معتقدم همه جریانهایی که متعلق به جنبش سبزند باید این عدم خشونت جنبش سبز را و توسل به راههای سیاسی بدون خشونت را بپذیرند. مثلاً همه ما شاید بتوانیم بگوییم که ما با اعدام مخالفیم. اعدام هر کسی که باشد. تیرهای چراغ برق را تبدیل به چوبههای اعدام نخواهیم کرد. راهی را خواهیم رفت که در آفریقای جنوبی رفتند. همه ما میتوانیم روی اصولی مانند این همفکری داشته باشیم.
به علاوه اینکه این کلمه سکولار در برابر مذهبی هم به نظر میدقیق نیست. کلمه سکولار دو معنی دارد. سکولار عینی که همه ما سکولار هستیم یعنی تفکیک ... زندگی و نهادهای اجتماعی. این را همه ما باید معتقد باشیم. اگر نباشیم بخشی از جنبش سبز نیستیم. یا اینکه سکولاریزم ذهنی یعنی کسی معتقد باشد که اصلاً مذهب و معنویت باید از فرهنگ و اذهان افراد هم زدوده شود.
آن چیزی که در ترکیه به آن میگویند لاییک بودن. به آن مفهوم ما با هم متفاوتیم. ولی به مفهوم اول یعنی سکولاریزم عینی همه ما باید با همدیگر موافق باشیم. معتقد به حقوق مدنی و حقوق بشر و عدم خشونت در راهکارهای سیاسی باشیم. طبیعی است این تفکیکها... منتها کسانی که نیت خیر دارند و نیت یک جامعه آباد و آزادی برای ایران دارند حتی آزادی آن کسانی که همینطور که این دوست عزیزمان گفتند کاملاً اعتقادات بنیادگرایانه دارند آنها هم باید بتوانند در درون این نظام جایی داشته باشند ولی جنبش سبز از آن گذشته. جنبش سبز آن نیست دیگر.
- هدف تشکلهای جدید در درون جنبش سبز چنانکه شما میگویید آقای گنجبخش، بازسازی و همگرایی این جنبش است. برای رسیدن به این هدف چه کارهایی مفید و مؤثر است و چه شیوههایی را مخل و مضر میدانید؟
یکی از مسایل بزرگی که وجود دارد و این را با توجه به اینکه از ۱۲ نفر اولیه که اتحاد جمهوریخواهان را درست کردند ۹ نفرشان الان در سازمان جمهوریخواهان ایران هستند و آنها اصلاً ایده ساختن سازمان سکولار را درست کردند و بعداً به یک سری سازمانهای جنگ سردی گفتند بپیوندند. که شاید یک ایراد بزرگ ما هم همین بود که متوجه نبودیم هویت جنگ سردیشان مهمتر از هویت جمهوریخواهی است، یکی از اهدافی که ماها تعقیب میکردیم این بود که بتوانیم به جای اینکه فرسایش و رقابتهای بیخود درست کنیم پیشنهادی به جامعه و نیروهای سیاسی بدهیم که بتوانند سر یک موضوعی با هم کار کنند.
ما با طیف وسیعی از سازمانها رو به رو هستیم که یک گذشته خاصی دارند و یک برنامه سیاسی مشخصی دارند و یک آیندهای را هم برای ایران ترسیم میکنند. اگر ما بخواهیم پیشنهادی بدهیم که این سازمانها را با همدیگر قاطی کنیم اتفاقی که میافتد فرسایش پیش میآید. چه در زمینه نظری و چه در زمینه هویتی. در حالی که پیشنهاد ما برای انتخابات آزاد این است که بیاییم و همه با هم کار کنیم بدون اینکه من مسئول گذشته شما باشم، مسئول برنامه امروز شما باشم و آینده شما. شما هم اگر با من دارید همکاری میکنید و برای حاکمیت صندوق رأی، نه مسئول گذشته من هستید و نه مسئول برنامه امروز من و نه مسئول آینده من خواهید بود.
این تنها شکلی است که بیشترین نیرو را جذب خواهد کرد که بدون فرسایشهایی نظیر این بحثهایی که وجود خواهد داشت در رابطه با سکولاریزم... من خودم از استفاده از واژه سکولار را اصلاً دوست ندارم و فکر میکنم جدایی دین از حکومت و هر مسلکی از حکومت بسیار راحتتر تعیین میکند تا اینکه سکولاریزم به عنوان اینکه تو چقدر به خدا معتقدی و چقدر دین در زندگیات نقش دارد یا در زندگی اجتماعی نقش دارد.
این را باید به جامعه مدنی و دموکراسی سپرد و از امروز هم نمیدانیم که برد این بحثها چه خواهد بود. پس اگر بخواهم جمعبندی کنم در آخر بحث، وجود کسانی که دموکراسی لیبرال را به صورت شفاف در بیاورند، کسانی که خواهان پیوستن به جامعه جهانیاند، میتوانند به راحتی در کنار نیروهای چپی زندگی کنند که سرمایهداری را بزرگترین دشمن دنیا میشناسند، در کنار نیروهای مذهبی زندگی کنند که هنوز خواستار این هستند که از طریق صندوق رأی بتوانند برخی از افکار مذهبیشان را به جامعه و اجرای جامعه بیاورند و مطرح کنند.
این فقط از یک طریق صورت میگیرد که همدیگر را به رسمیت بشناسند، رقابت سالم را بپذیرند، ولی این را بدانند که اجرای هر کدام از برنامههایی که اینها برای ایران آرزو میکنند جز از این طریق که انتخابات آزادی در ایران صورت گیرد ممکن و میسر نیست و این نکته که نمیشود دو هویتی برخورد کرد. نمیشود در آن واحد هوادار برای مثال گروگانگیری سفارت آمریکا بود و از پیوستن به جامعه جهانی صحبت کرد. نمیشود هوادار کشتن انسانهای بیگناه بود ولی از مبارزه مسالمتآمیز صحبت کرد. این تناقضها را برخی سازمانها میتوانند حمل کنند ولی سازمان ما از اینها گسسته و تشکیل یک سازمان مدرن را جلوی پای خودش گذاشته.
- آقای فتاپور، اتخاذ چه شیوههایی مضر است برای همگرایی و جنبش سبز؟
آقای گنج بخش صحبتهایی درباره ضرورت همسویی و همگرایی نیروها کردند که با صحبت اولشان چند جمله اول و چند جمله آخرشان کاملا تناقض دارد. یعنی اظهار نظری که روی اتحاد جمهوریخواهان کردند راجع به ترکیب و اینها من وارد این بحث نمیشوم. شما زمانی که صحبت از این میکنید که بخواهید با نیروهایی صحبت کنید از نظر روانشناسی حالا چه بخواهید در یک سازمان باشد و چه اتحاد و چه جنبش عمومی، اولین اصل این است که شما ارزش و نقاط مثبت آن سازمان را پذیرفته باشید.
یعنی دو نیرویی نیرویی که در درون جریانهای دیگر حالا میخواهد جریان آقای موسوی و دیگران باشد یا میخواهد جریان فداییان و چپ باشد میخواهد در درون اتحاد جمهوریخواهان باشد یا درون سازمانی مثل جبهه ملی و دیگران باشد، نقاط مثبت نبیند و تصور کند که این رابطهاش با این نیروها برخورد و نقد و نفی آنها میتواند باشد در نوع بیان بیرونی، عملاً امکانناپذیر میکند همسویی درازمدت را. تاکتیکی ممکن است یک عمل مشخص باشد.
نکتهای که در جامعه ایران وجود داشته در تمام این سالها، این موضوع پراهمیت است که زمانی که سازمانها و گروههایی تشکیل شدند، از زمان انقلاب تا امروز، و در تمام شاخهها وجود داشته... تمام حق را با خودشان دیدند و نقاط مثبت و امتیازات جریانات دیگر را نفی کردند.
برای جنبش سبز در این دوره ما نقاط مثبتی را میبینیم در میان جریاناتی که درون جنبش سبز شکل گرفتند که بسیار پراهمیت است که جریاناتی در درون جنبش سبز درون جریان اصلی جنبش سبز تلاش کردند این را بفهمند و نشان دهند که هم کسانی مثل آقای موسوی و کروبی که پروسه مبارزاتی را گذراندهاند، نیروهایی به آنها اعتقاد دارند اینها چه وضع و اهمیت و امتیازاتی دارند و هم کسانی که جمهوریخواه بودند یا چپ بودند و سرکوب شدند بیرون بودند، از زوایه دیگر به مسایل نگاه میکنند و نیروهای دیگری را متشکل میکنند.
بنابراین من مسئله مرکزی که باید امروز از زاویه نظری بحث شود تعبیر این روانشناسی است. از نظر سیاسی کسانی که یک چنین دیدی دارند به نظر من مجموعه همه این نیروهای جنبش سبز تلاش مشترک برای یافتن نقاط مشترک در عمل معین است. نقاط عمومی جنبش سبز تعیین شده است. به نظر من همه مشترکاند.
مسئله بازشدن فضای سیاسی، مسئله مبارزه با تبعیض و مسئله تأکید بر انتخابات، رای مردم و انتخابات آزاد... اینها همه توسط کسان مختلف مورد تأکید قرار گرفته. تبیین این مباحث از نظر عمومی و معین کردن این نسبت به پدیدههای مشخص تلاش شود که مجموعه این جنبش نه فقط صد در صد آن چیزی که خودشان بخواهند به کار بگیرند بلکه بتوانند تفاهمی به وجود بیاورند که وجه عمومی ایدههایشان را منعکس کند. این امکان پذیر است و من فکر میکنم این وظیفه مهم همه نیروهای درون این جریان است.
- آقای صدری، چه شیوهای میتواند از واگرایی و تضعیف جنبش سبز جلوگیری کند؟
ما الان در ایران در آن مرحله «نترسید نترسید، ما همه با هم هستیم» هستیم. ما که در خارج از کشور این فراغت را داریم که بیشتر بتوانیم تامل کنیم و روی نقاط ریزتر تأکید داشته باشیم، نباید این را فراموش کنیم که خیلی از آنجایی که ملت ما هستند فراتر نرویم.
شعار ما «وحدت در کثرت» باید باشد. همه کسانی که این طوری فکر میکنند از اعدامهای سیاسی باید تبری جویند. ما اهل خشونت نیستیم. اهل مدنیت هستیم و اهل دموکراسی و حقوق بشر هستیم. همچنانکه کشورهایی مانند آفریقای جنوبی یا دیگر کشورهایی که از این مراحل هم گذشتهاند آنها هم از اعدام گذشتهاند و نپذیرفتهاند. حتی شنیعترین کسانی که شنیعترین کارها را کردهاند به زندان ابد رفتهاند.
باید چرخه باطل را بشکنیم و از آن بیرون بیاییم و در عین حال توجه داشته باشیم که بتوانیم همه به صورت ابژکتیو و عینی سکولار باشیم در عین حال که اعتقادات مذهبی ما هم، آنها که اعتقادات مذهبی دارند محترم و آنهایی هم که ندارند یا به شکل خاصی دارند، به معنویت معتقدند، آنها هم برای خود محترم باشد. خیلی شبیه شروع انقلاب است. منتها همه ما تکامل بیشتری پیدا کردهایم و آموختیم و امیدوارم که نتیجه این آموختهها را در عمل سیاسیمان ببینیم.