آریل دورفمان، نویسنده، نمایشنامهنویس، شاعر، روزنامهنگار و فعال حقوق بشر نامدار شیلیایی-آرژانتینی-آمریکایی است. این نویسنده ۷۵ ساله در دولت سالوادور آلنده مشاور او بود و تنها از سر اتفاق توانست از کودتای پبنوشه جان سالم به در برد. مخفی شد، به اروپا گریخت و برخی از بهترین آثارش را از آن پس تالیف و منتشر کرد. او دهها کتاب نوشته و آثارش به ۳۰ زبان در دنیا ترجمه شده است. تعدادی از آثارش نیز دستمایه فیلمسازان سرشناس شدهاند. از جمله نمایشنامه «مرگ و دوشیزه» که رومن پولانسکی فیلمی بر اساس آن ساخت. یکی از درخشانترین آثار او «سهگانه مقاومت» نام دارد که حاوی سه نمایشنامه ی مهم اوست با عنوان «بیوهها»، «مرگ و دوشیزه»، و «خواننده متن». مصطفی رضیئی، مترجم ساکن کانادا، این اثر مهم دورفمان را به فارسی برگردانده است. او مهمان برنامه ماست. پیش از گفتوگو اما، سطرهایی از کتاب را با صدای مترجم بخوانید(و بشنوید):
* * * *
سروان: یک داستان برایت بگویم. پدر من یک سگ داشت و هر روز او را کتک میزد.
ستوان: سروان، واقعا نمیخواهم...
سروان: بنشین و آن در لعنتی را هم ببند و به داستان من گوش کن. این یک دستور است. پدر من یک سگ داشت و هر روز او را کتک میزد. بعد یک روز بدون هیچ هشداری، سگ او را گرفت. چسبیده بود بهش. در خانه با او تنها بودیم. پدرم مرا دنبال هفتتیر خودش فرستاد. او یک سرهنگ بود. او به من نشان داد چگونه فشنگ توی هفتتیر بگذارم. همهاش همین. سگ بازویش را گاز گرفته بود و میجوید. پدرم سمتم نعره کشید. وقتی هفت تیر پر شد، به سگ شلیک کردم. ولی سگ هنوز ول نمیکرد. بعد از همه این سالهای کتک خوردن و تحقیر به چیزی که میخواست رسیده بود و حتی بعد مرگ هم ول نمیکرد. خب، من هم چاقوی شکاریام را درآوردم و سراغ دندان هایش رفتم، و هفت سالم بود.
ستوان: این روشنگر بود، یک حکایت. شما به سگ شلیک کردید.
سروان: مجبور بودم.
ستوان: این جا هم شلیک میکنید؟
سروان: آه... ولی تو نکته این حکایت را نگرفتی. اسلحه خیلی راحت حواست را پرت کرد.
ستوان: نکتهاش چه بود؟
سروان: نکتهاش این بود: وقتی تو مردم را تا دیوار پس میزنی آنها تسلیم میشوند. یا ممکن است آنها دعوایی راه بیندازند که تو معلول ازش بیرون میروی. پدرم دیگر نتوانست تا آخر عمر از آن دست استفاده کند. مرئم آسیب میبینند. نکته همین است.
ستوان: این مردم عادت دارند کتک بخورند. نکته همین است. مطمئن شوید فقط فراموش نکنند شلاق دست چه کسی است. البته شلاق اگر دست شما باشد، حداقل شما مرا دارید تا دستور بدهید. شما سروان من هستید سروان، واک واک.
* * * *
-سپاسگزارم آقای رضیئی. آن چه که شنیدید بخشی بود از نمایشنامه «بیوهها» با صدای مترجم. این اثر دورفمان به صورت جزیی یا پراکنده در ایران چاپ شده و [قبلا] ترجمهای از آن در آمده. چه طور شد که شما فکر کردی این را یک بار دیگر به فارسی برگردانی؟
مصطفی رضیئی: بحث اولش کنجکاوی است. خب، نمایشنامه بیشهزار ترجمه شده بود، که واقعیتش را بگویم نخوانده بودم تا وقتی که ترجمه خودم کامل شده بود. چیزی که خیلی ترغیب کرد مرا به ترجمه، این است که دورفمان، حالا به جز بیوهها که یک مقدار فضای عمیقا آمریکای جنوبی دارد، سعی میکند هر سه نمایشنامهاش بدون کشور باشند. و مخاطب وقتی رو در روی آنها قرار میگیرد، رو در روی یک روایتی قرار بگیرد که میتواند با داستان مردمان خودش هم همخوان باشد. این به خصوص برای من، آن موقعی که بعد از انتخابات ۸۸ با این کتاب روبرو شدم، با آن فضای اطراف من خیلی میخواند. سه نمایشنامه است، اولیاش [بیوه ها] به گذشته بر میگشت، میتوانیم مثلا همخوانش بکنیم با مادران خاوران، میتوانیم همخوانش بکنیم با قتلهای زنجیرهای؛ و بعد «مرگ و دوشیزه» که خب، موضوع شکنجه است و در نهایت «خواننده متن»، موضوع سانسور. که در ایران برای انتشار هر کتابی با آن دست به گریبان بودم و این فقط مختص من نبود...
این آشناپنداری که برای خواننده ایرانی ایجاد میکند، البته خود دورفمان هم در همین کتاب در بخش یکی از موخرهها توضیح میدهد، و در مقدمه توضیح میدهد، که این آثار و این اتفاقاتی که در این کتاب بسیار ارزشمند او، در خلال نمایشنامههایش رخ میدهد، اتفاقی نیست که مرتبط با شیلی باشد. و در تمام کشورهایی که مستبدان حکومت میکنند و مردم در تنگنای فقدان آزادی هستند، میتواند رخ بدهد. مضامین اصلی سه نمایشنامه دورفمان که شامل «مرگ و دوشیزه»، «بیوهها» و «خواننده متن» است، شکنجه است به دلیل عقاید، که در مرگ دوشیزه رخ میدهد، یا مسئله ناپدید شدنی است که آدمها برای افکار سیاسیشان در واقع در شیلی دوران پینوشه ناپدید میشدند بعد از کودتا، و در خواننده متن هم سانسور هست. اما نکته جالب این است که دورفمان میگوید این سهگانه را نمیشود گفت سهگانه سرکوب، یا سهگانه خشونت. و نکته محوریتری را مطرح میکند و آن دست یافتن انسان به جایگاه یگانه خودش است. به همین خاطر اسمش را گذاشته «سهگانه مقاومت».
درست است که آدمها کشته میشوند، شکنجه میشوند، و ایده و نظرشان سرکوب میشود پایههای اصلی این سه نمایشنامه است، ولی یک موضوع دیگر که دورفمان مطرح میکند، این است که این سرکوب بیشتر توسط مردان علیه زنان اتفاق میافتد، و به یک دلیل خاصی شخصیتهای اصلی نمایشنامههایش که دارند رنج میکشند، اکثرا زنان هستند.
خود دورفمان هم اتفاقا همین را توضیح میدهد که قهرمانان این آثار، زنانی هستند در جهان پرخشونتی که در واقع مردان ایجاد کردهاند. به نظر میآید ما با یک سهگانه فمینیستی و عدالتطلبانه در یک دنیای نابرابر جنسیتزده در این اثر دورفمان روبرو هستیم. واقعا میشود آن را یک اثر فمینیستی دانست.
میشود این را دانست، هر چند به این هم باید توجه کرد که دورفمان عمد دارد هیچکدام از سه نمایشنامه به یک پایان قطعی نرسند. یعنی وقتی داستان به اوج میرسد و شما منتظرید که یک دقیقه دیگر بفهمید که قرار است چه اتفاقی بیفتد، شخصیتها و نمایشنامه ها تمام میشوند و مخاطب، حالا چه کسی که میبیند یا چه کسی که میخواند، در مقابل این سوال قرار میگیرد که در زندگی من چه میگذرد؟ در آدمهای اطراف من چه اتفاقی میافتد؟ ما چه پایانی درست کردیم برای آدمهایی که اطراف خودمان هستند؟ و این هدفی است که دورفمان دنبالش است تا به آن برسد و موضوع این است که، وقتی که سوالها میآیند سراغ ما و از ما جواب میخواهند، ما آنها را نادیده نگیریم و اجازه بدهیم این سوالها مطرح بشوند و این سوالها به جواب برسند.
نمیشود انکار کرد که جهانی که دورفمان در آثارش خلق میکند با ذهنیت خواننده ایرانی و به خصوص خواننده کتابخوان ایرانی خیلی نزدیک است و جذابیت عجیبی ایجاد میکند که مثلا حتی بعضی از نویسندگان بزرگ اروپایی کمتر به این شکل بیواسطه با جهان و ذهنیت ایرانی میتوانند ارتباط برقرار بکنند. این کار چرا در ایران قابل چاپ نبود؟
نمیدانم چرا اجازه ندادند. دو مرتبه دو نشر مختلف در دو دولت مختلف، کتاب را به ارشاد ارائه دادند، فقط برای نمایشنامه بیوهها برای من حذفیات فرستادند، ولی با تغییراتی هم که انجام شد باز هم اجازه نشر ندادند. و از یک طرف هم الان خوشحالم که حداقل کتاب که الان [بیرون از ایران] منتشر شده، بدون یک واو تغییر نسبت به متن اصلی است. سانسوری در آن انجام نشده. نسخه مجانیاش موجود است و میتوانند با چند تا کلیک از [سایت] انتشارات نوگام دانلودش بکنند.
ولی پارادوکس خیلی بزرگی میشد اگر این کتاب قرار بود در ایران منتشر بشود و چیزی از آن کم بشود درحالی که یکی از سهگانههایش اتفاقا در مورد سانسور هست، و اساسا نقض غرض میشد و شاید این طوری که شما میگویید درست است و همان بهتر شاید که در خارج از ایران منتشر شد. اما اجازه بدهید یک نگاهی هم بکنیم به یادداشت بسیار خوبی که دورفمان بر ترجمه شما نوشته و برای خواننده ایرانی نوشته و محتوایش برای ایرانیان اهل کتاب به نظر میآید که هم حاوی اطلاعات تازهای است و هم خیلی جذاب است به خصوص وقتی که بر میزان تسلط آریل دورفمان بر تاریخ سیاسی ایران، یا تمدن و فرهنگ ایرانی، ادبیات ایرانی، ادبیات کلاسیک ایرانی، سینمای معاصر مطلع میشویم، و این نکته جالبی است و در حوزههای مختلف [این تسلط را دارد]، حتی به برجام اشاره میکند، و این خیلی جالب است.
واقعیتش این است که نشر کولهپشتی، که قرار بود کتاب را کار بکند، از دورفمان خواست که این مقدمه را بنویسد و ایشان نوشتند. دورفمان در مقدمهاش به طور مشخص در کودتایی که علیه دولت محمد مصدق اتفاق افتاده اسم میبرد و آن را مقایسهاش می کند با کودتایی که در شیلی اتفاق افتاد و بعد از آن، این را میگوید که چه طور سیاست را دنبال کرده، چه طور ادبیات را دنبال کرده، به طور مشخص از مولانای کبیر اسم میبرد، لقب کبیر را برایش استفاده میکند...