معاون وزیر تعاون، کار و رفاه اجتماعی می گوید هفت میلیون نفر ایرانی «بیکاره»اند.
حسن طایی به خبرگزاری ایرنا گفته است: این افراد نه اشتغال دارند و نه مهارت، و در عین حال به دنبال اشتغال هم نمی گردند.
حسین قاضیان جامعه شناس ساکن آمریکا، ابتدا در مورد معنای «بیکاره» به رادیو فردا میگوید:
حسین قاضیان: برای اینکه بفهمیم «بیکاره» چه کسی است بد نیست که او را با بیکار مقایسه کنیم. بیکار بنا به تعاریف، شخصی است که در جستجوی کار است ولی در حال حاضر شاغل نیست. اما «بیکاره» کسی است که البته معمولاً به جوانها گفته میشود... که از آموزش فارغ شدهاند اما شاغل نیستند. ضمناً به دنبال شغل هم نیستند.
آقای قاضیان، این طور که آمار نشان میدهد گویا بیش از ۷ میلیون «بیکاره» در ایران وجود دارد. چه عواملی سبب به وجود آمدن این گروه شده؟ نقص سیستم آموزشی، مسایل خانوادگی، رفاه اجتماعی یا عوامل دیگر؟
این آمار در ایران دو تا دلیل عمده دارد. چون فقط جوانها را شامل نمیشود. یک عده کسانی بودند که در جستجوی کار بودند اما به دلیل فقدان کار کمکم از جستجو برای کار ناامید شدند و به گروه بیکارهها پیوستند. گروهی هم هستند که اساساًً از آموزش خارج شدهاند اما کاری برای آنها یافت نمیشود. دلایل مشترکی برای وجود این عده هست. یکی دلیل ساختاری جمعیتی است برای بیکاری در ایران به طور کلی. میدانید که ما به اصطلاح جمعیتشناسان در دوره پنجره طلایی جمعیت قرار داریم. یعنی دورهای که هفتاد درصد جمعیت در موقعیت اشتغال هستند و بهترین فرصت است برای توسعه اقتصادی. این گروه از موج افزایش جمعیت دهه ۶۰ آمدهاند و امروزه به بازار کار رسیدهاند و اگر کار برایشان فراهم نباشد به طور ساختاری ما با یک عامل بیکاری عمده روبهرو هستیم. یعنی متقاضیان زیاد برای کار اما نبودن فرصتهای شغلی کافی. دلیل اقتصادی هم در این مورد وجود دارد. اول مسئله کمبود سرمایهگذاری در هفت هشت سال اخیر است. میزان سرمایهگذاری نسبت به تولید ناخالص ملی پایین آمده. وقتی سرمایهگذاری پایین میآید یعنی شغل ایجاد نمیشود. بنابراین از یک طرف شغل ایجاد نمیشود. از یک طرف تقاضا برای کار زیاد است. عامل اقتصادی دیگری که به این موضوع اضافه شده، مسئله رکود هست که باعث میشود مشاغل موجود هم از دسترس خارج شود. مثلاً در سال ۹۰ ما چیزی حدود ۸۰۰ هزار فرصت شغلی را از دست دادیم. یعنی سرمایهگذاری نکردن باعث میشود شغل ایجاد نشود، رکود باعث میشود شغلهای موجود هم از دسترس خارج شود. از آن طرف به دلیل آن افزایش جمعیت دهه ۶۰ نیروی کار فراوانی وارد بازار کار میشود . این عوامل روی هم باعث میشود که فرصتهای شغلی اندک شود و بیکاری به طور کلی به وجود بیاید و بعد از یک مدتی به بیکارگی تبدیل شود. اضافه بر اینها سیستم آموزشی هم هست. نظام آموزشی ما افراد را متناسب با بازار کار فرآوری نمیکند و تهیه نمیکند. به این دلیل که این سیستم در واقع یکی از کارهایی که میکرده به تاخیر انداختن وقوع پدیده بیکاری بوده. یعنی آموزش برای این ایجاد نشده بوده که مهارتهایی برای فرصتهای اشتغال بعدی کسب شود . بلکه میخواسته بحران بیکاری را به تعویق بیاندازد و آن را به چند سال بعد از آموزش منتقل کند. اما با گران شدن این آموزش این گروه از آدمهایی که بیکار و یا در حال آموزش بودند کمکم به بیکارهها یعنی کسانی که در جستجوی کار نیستند و آموزش هم نمیبینند، تبدیل شدهاند.
چه راهکاری برای کم کردن این آمار میشود پیشنهاد داد؟
راههای متفاوتی برای این کار هست. یک راه در دوره آقای احمدینژاد امتحان شد. و آن این بود که آمار را دستکاری کنیم. میدانید که تا قبل از دوره آقای احمدینژاد کسانی که دو روز در هفته کار میکردند، شاغل محسوب میشدند. اما در آن دوره کسانی که حتی یک ساعت در هفته کار میکردند شاغل محسوب شدند. به این ترتیب آمار بیکاری پایین آمد. بنابراین یک راهش دستکاری در آمار و گول زدن خود یا مردم است. راه دیگر و راه واقعی این است که همان عواملی که باعث ایجاد رکود و بیکاری شده، از بین برود که بخشیاش به نظام اقتصادی بر میگردد. یعنی افزایش سرمایهگذاری نسبت به تولید ناخالص ملی که اگر این هم شروع شود یک کار درازمدت است. یعنی در طولانیمدت و میانمدت جواب میدهد تا آن سرمایهگذاریها تبدیل به فرصتهای شغلی شود. عامل دیگر خروج از رکود اقتصادی است که باعث میشود مشاغل از دسترس خارج شوند. خب نیاز به بهبود و رونق اقتصادی دارد. بخشی از این کار هم برمیگردد به مقرراتزدایی برای شروع کارهای جدید. میدانید که در ایران به طور متوسط برای راهانداختن کسب و کار به بیش از ۲۰۰ و اندی روز نیاز است. در حالی که در بعضی از کشورها این زمان برای شروع کار جدید سه یا چهار روز است. به این ترتیب مقرراتزدایی هم ممکن است کمک کند که فرصتهای شغلی جدیدی ایجاد شود. نظام آموزشی هم باید در کل اصلاح شود و به سمت مشاغلی برود که در بازار برایش فرصت وجود دارد. علاوه بر این تغییر نگرش به شغل هم لازم است. اساساً امروزه شغلهایی در جامعه هست که ایرانیها حاضر نیستند آن شغلها را انجام دهند به دلیل این که احساس میکنند مشاغل سطح پایین است. به همین دلیل ما با اشتغال افغانها به میزان بیش از یک میلیون نفر روبهرو هستیم. مشاغلی که ایرانیها حاضر نیستند انجام دهند. یا به علت گران بودن دستمزدی که میگیرند یا نافرمانی که دارند و آن میزان از استثماری که کارگران افغان در ایران متحمل میشوند ممکن است در مورد آنها مصداق نداشته باشد و به این ترتیب از بازار کار خارج میشوند. همه این عوامل اگر تغییر کنند ممکن است که باعث شود که این موضوعات تا حدی کاهش پیدا کند.