دیدار حسن روحانی از کوبا، که سهشنبه سیام شهریور ماه به پایان رسید، نشان داد که محور تهران-هاوانا، مستقل از حضور این یا آن چهره در راس دستگاه اجرایی ایران، همچنان در دیپلماسی جمهوری اسلامی نقشی ممتاز دارد. رییس جمهوری اسلامی ایران در دیدارش با برادران کاسترو (فیدل و رائول) روابط نزدیک دو کشور را به وجوه مشترک «دو ملت انقلابی ایران و کوبا» نسبت داد و کشور میزبان خود را «نماد مقاومت و مبارزه با استعمار در آمریکای لاتین» توصیف کرد. میزبانان او نیز به ستایش از «مقاومت ملت ایران در برابر فشارها و تحریمها» پرداختند.
دشمن
در ورای این تعارفها اما، واقعیت چیز دیگری است. سقوط جاذبه دو نظام حاکم بر ایران و کوبا و شکست چشمگیر آنها در ارائه آلترناتیو (بدیل) به کشورهای در حال توسعه، مهمترین وجه مشترک آنها است. کاستریسم که زمانی رمانتیکترین پرچمدار «جهان سوم» در نبرد برای ساختن دنیایی نوین به شمار میرفت، امروز زیر بار کهولت کمر خم کرده و جز چهرههای بسیار فرسوده رهبران خود، چیزی برای عرضه کردن ندارد. جمهوری اسلامی نیز، که به چهل سالگی نزدیک میشود، سالها است هاله تقدس را از دست داده و دستانش سخت خالی است. کوتاه سخن آنکه هر دو نظام «مقاوم و انقلابی» از فسون و جاذبه انقلابهایی که بستر پیدایش آنها بودند، دهها سال نوری دور شدهاند. با این حال دیدار رهبران ایران و کوبا همچنان شگفتانگیز است، دستکم به دلیل طرح این پرسش که یک نظام دینسالار چگونه یک رژیم ملحد ملهم از مارکسیسم - لنینیسم را، در کنار ونزوئلا، نزدیکترین متحد خود در آمریکای لاتین به شمار میآورد؟
برای حل این «پارادوکس» (تناقض) به وجه اشتراک عمدهای باز میگردیم که تهران و هاوانا را در یک جبهه قرار میدهد. هر دو کشور دشمنی با ایالات متحده آمریکا را به بزرگترین مشخصه سیاست خارجی خود بدل کرده و گناه دشواریهای اقتصادیشان را، تا آنجا که بتوانند، به گردن تحریمها و فشارهای واشینگتن میاندازند. خبرگزاری جمهوری اسلامی (ایرنا) در بند اول گزارشی که به مناسبت پایان دیدار حسن روحانی از کوبا منتشر کرد، بر همین نکته تاکید میکند : «جمهوری اسلامی ایران و کوبا طی چهار دهه گذشته مناسباتی دوستانه و کم فراز و فرود را تجربه کردهاند. مهمترین مبنای این روابط دوستانه، اشتراک دو کشور در مقاومت علیه فشار های خارجی بوده است.»
نظامهای تهران و هاوانا «مقاومت علیه فشارهای خارجی» را مهمترین دستآورد و در همان حال محور مشترکی میدانند که دوستی دیرینه دو کشور پیرامون آن شکل گرفته است. مساله در آنجا است که شمار دیگری از کشورهای جهان از «مقاومت» تعریف دیگری به دست میدهند. در همان آمریکای لاتین، از کشور شیلی میتوان نام برد که بدون نفت و گاز، تولید ناخالص سرانهاش سه برابر ایران است، دموکراسی آن میدرخشد و از لحاظ حکمرانی اقتصادی در جهان جایگاهی برجسته دارد. حتی کشور های اروپای غربی برای بهبود نظام بازنشستگی خود از تجربه شیلی بهره میگیرند. برای ایرانیان نیز، که با کوهی از دشواری های اقتصادی دست به گریبانند، درس گرفتن از دستاوردهای شیلی بسیار آموزندهتر از گوش سپردن به خطابههای ملالتبار برادران کاسترو است. ایران و کوبا به «مقاومت» خود مینازند تا شکستهای بزرگشان را در سر و سامان بخشیدن به زندگی مردمانشان جبران کنند. آیا همه کشورهای موفق در جهان، برای دستیابی به پیشرفت اقتصادی، سر در جاده «تسلیم» گذاشتهاند؟ آیا چین و کره جنوبی، برای رسیدن به جایگاه امروزی، به استقلال پشت کردهاند؟
واقعیت آن است که در دهههای بعد از جنگ جهانی دوم، شمار زیادی از رهبران کشورهای معروف به «جهان سوم»، شکست سیاستهای اقتصادی شان را به گردن «دشمن» و توطئههای او انداختهاند. این حربه، که طی دورانی کم و بیش طولانی هم در درون این کشورها و هم در افکار عمومی بینالمللی کارآمد به نظر میرسید، امروز بُرایی خود را از دست داده است. چه کسی باور میکند که گناه فاجعه اقتصادی کنونی در ونزوئلا، آنگونه که رهبران این کشور میگویند، به گردن «امپریالیسم آمریکا» است، نه محصول «پوپولیسم» و بیکفایتی سیاستمدارانی چون هوگو چاوز و نیکلا مادورو که، به نام «انقلاب بولیواری» و «سوسیالیسم قرن بیست و یکم»، یک کشور برخوردار از بالاترین ذخایر نفتی جهان را به گدای آمریکای لاتین بدل کردهاند؟
در ایران نیز سهشنبه همین هفته، همزمان با آخرین روز دیدار حسن روحانی از کوبا، آیتالله خامنهای، در مراسم عید غدیر خم، هدف اصلی «دشمن» را اخلال در اقتصاد کشور دانست تا با ایجاد شرایط بد اقتصادی، موجبات نارضایتی مردم را از نظام اسلامی به وجود آورد. به بیان دیگر رهبر انقلاب میخواهد گناه شرایط بسیار بد اقتصادی ایران را، که با سختترین رکود دوران بعد از جنگ با عراق دست به گریبان است، به گردن آمریکا بیندازد. چگونه کشوری مانند ایران میتواند به وضعیت کنونی گرفتار نشود، وقتی زمام دستگاه اجرایی خود را طی مدت هشت سال به دست محمود احمدینژاد میسپارد؟
پایان اسطورهها
برخلاف یک نظریه بسیار رایج، سرمایه داری غرب به دلیل محرکهای منفعتطلبانه خود، از رونق اقتصادی در کشورهای در حال توسعه بیشتر سود می رد تا از فلاکت آنها. کره جنوبی هزار بار برای آمریکا پرمنفعتتر است تا کره شمالی. اروپاییان بارها و بارها چین کنونی را بر چین فلکزده دوره مائو ترجیح میدهند. این پویایی اقتصادی کنونی در هند است که دهان شرکتهای چند ملیتی غرب را آب میاندازد و نه هندوستان فقر زده گرفتار قحطی.
تجربه بعد از «برجام» نیز نشان داد که کشورهای غربی، در درجه اول بهخاطر منافع خودشان، آرزو دارند ایران از راه ادغام در جامعه اقتصادی بینالمللی به یکی از مهمترین قطبهای سرمایهگذاری و بازرگانی در غرب آسیا بدل شود. ورود دهها هیات بزرگ اقتصادی اروپا به کشور طی دو سال گذشته با همین امید انجام گرفت. چه کسانی راه را بر این چشمانداز بستند؟ جناحهایی در جمهوری اسلامی که از انزوای ایران نان میخورند و «دشمن» واقعی همینها هستند. اینان با تمام توان راه را بر اجرای قرار دادهای تازه نفتی میبندند، در راه هماهنگ شدن نظام بانکی ایران با نظام بانکی بینالمللی سنگاندازی میکنند و بدترین جنبههای سیاست خارجی منطقهای و جهانی نظام جمهوری اسلامی را با هدف بر هم زدن «برجام» به کار میگیرند.
نظام کاسترو در کوبا نیز از پنجاه و هفت سال پیش تاکنون، با فریاد «دشمن، دشمن»، همه مصیبتهایی را که بر مردم کشورش روا داشته، توجیه کرده است. ایا میدانید که بعد از پیروزی انقلاب کاستریستی در ۱۹۵۹ چه کسی در راس بانک مرکزی کوبا قرار گرفت؟ بلند آوازهترین انقلابی جهان که ارنستو چه گوارا نام دارد. آری امضای «چه» بر اسکناسهای نظام انقلابی نقش بست، حال آنکه تخصص او درباره پول و بانکداری به احتمال فراوان همان اندازه بود که قابلیت نگارنده این سطور در زمینه جراحی مغز. ارنستو چه گوارا بعدا در اشتراکی کردن کشاورزی کوبا نقش اول را داشت و سپس در راس وزارت صنایع قرار گرفت. او بود که با الهامگیری از الگوی شوروی، بخش خصوصی را در عرصه صنعتی محو کرد و همه چیز را به برنامهریزی متمرکز دولتی سپرد. چرم و کفش کوبا، پیش از استقرار نظام انقلابی، از کیفیت و شهرتی مناسب برخوردار بود. به همت ارنستو چه گوارا، دیگر در کوبا نه از چرمساز نشانی بر جای ماند و نه از کفش داخلی. آیا با قرار گرفتن چنین کسانی در راس حساسترین دستگاههای اقتصادی کوبا، این کشور میتوانست سرنوشتی بهتر از امروز داشته باشد؟
عبور از «تابو»ها، موثرترین اهرمی است که به ایرانیان اجازه میدهد بنبستهای کنونی خود را پشت سر بگذارند. روزگاری نسل جوان انقلابی ایران، زیر تاثیر دروغپردازانی چون ژان پل سارتر فرانسوی، شیفته کاسترو و انقلاب او بود. و زمانی که ارنستو چه گوارا در بلیوی کشته شد، دهها شعر در رسای او در نشریات ادبی تهران به چاپ رسید. ایرانیان، در این ستایش، با میلیونها ستایشگر اسطورههای انقلاب کوبا در سراسر جهان همراه بودند، از جمله در معتبرترین متروپلهای دنیای غرب که جوانانش حتی امروز «تیشرت» هایی را با تصویر چه گوارا بر تن دارند و یا نقش این انقلابی افسانهای را بر بدن خود خالکوبی میکنند. این صفت آدمی است که به اسطورهها دل میبندد و سالها و گاه قرنها آنها را پاس میدارد.
ولی واقعیت انقلاب کوبا و اسطورههای آن چیز دیگری است. تا زمانی که اتحاد شوروی بر جا بود، این قدرت برای برخورداری از پایگاه در نزدیکی سواحل آمریکا، با اعطای اعتبارهای سنگین و به ویژه نفت مجانی، رزیم کاسترو را سر پا نگاه میداشت. در اوج جنگ سرد و همزمان با پیشروی شوروی در سراسر جهان، کوبای انقلابی سربازانش را در خدمت هژمونی مسکو به آفریقا از جمله موزامبیک و آنگولا میفرستاد و در ازای آن نفت و مواد غذایی دریافت میکرد. در پی واژگون شدن امپراتوری سرخ، نظام کوبا در بحرانی سخت فرو رفت و برای دریافت ارز به راههایی تازه از جمله باز کردن دروازههای کشور بر توریسم روی آورد. و سر انجام در سال ۱۹۹۸، با روی کار آمدن هوگو چاوز در ونزوئلا، فیدل و رائول کاسترو بار دیگر به متحدی «سخاوتمند» دست یافتند.
البته «سخاوت» هوگو چاوز در قبال برادران کاسترو به هزینه ملت ونزوئلا انجام گرفت. توضیح این که رهبر «انقلاب بولیواری» تصمیم گرفت نفت مورد نیاز کوبا را به بهایی بسیار ارزانتر از بهای بینالمللی آن در اختیار هاوانا قرار دهد. مخالفان هوگو چاوز و جانشین او (نیکلا مادورو) میگویند که بخش بزرگی از نفت اعطایی ونزوئلا به کوبا از سوی رهبران این کشور به بهای عادی در بازارهای بینالمللی فروخته شده و ارز حاصل از آن در اختیار «مافیای هاوانا» قرار گرفته، از جمله خانواده کاسترو و نظامیانی که در راس بنگاههای بزرگ اقتصادی این کشور قرار گرفتهاند.
امروز اما برای کمک به کوبا، از ونزوئلای ورشکسته دیگر کاری ساخته نیست. به رغم کاهش بهای نفت، کوبا در شرایطی نیست که بتواند نفت مورد نیاز خود را از بازار جهانی تامین کند و به همین سبب مجبور شده است به روسیه و ایران روی بیاورد. بعید به نظر میرسد که ولادیمیر پوتین، با همه دشواریهای اقتصادی که بر دوشش سنگینی میکند، بتواند به تقاضاهای نفتی براداران کاسترو جواب مثبت بدهد.
در مورد ایران هم شمار زیادی از منابع، از جمله در جمهوری اسلامی، به درخواست نفت از سوی کوبا با شرایط ترجیحی اشاره کردهاند. ایا در سفر اخیر حسن روحانی به هاوانا «التماس دعای» نفتی کوبا مورد بررسی قرار گرفته است؟
.....................................................................................................
نظر نویسنده بیان دیدگاه رادیو فردا نیست.