لینک‌های قابلیت دسترسی

خبر فوری
یکشنبه ۲ دی ۱۴۰۳ تهران ۲۳:۰۷

صداقت و انصاف به قرائت آیت‌الله خامنه‌ای


رهبر جمهوری اسلامی در سخنانی مهم در روز عید فطر، ضمن انتقاد شدید از غرب، بار دیگر از بی‌اعتمادی خود به ایالات متحده گفت و فقدان صداقت و انصاف در سیاستمداران آن. اما آنچه که آیت‌الله خامنه‌ای صداقت و انصاف توصیفش می‌کند، چه جایگاهی در کردار سیاسی خود وی، به‌مثابه‌ شخص اول رژیم سیاسی حاکم بر ایران دارد؟

مروری بر تنها چند ملاحظه‌ وی در ماه اخیر، بازتاب‌دهنده‌ نسبت رأس هرم نظام سیاسی با این دو مفهوم، به‌ویژه در حوزه‌ سیاسی است.

رهبری، انتخابات، دموکراسی و استبداد

آیت‌الله خامنه‌ای در سخنان روز عید فطر خود با اشاره به سخنان اخیر باراک اوباما در مورد دخالت واشینگتن در کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ اظهار داشت: «می‌گویند ما اشتباه کردیم. بله، خیلی اشتباه بزرگی کردید امّا الان هم دارید اشتباه می‌کنید. با مستبدترین رژیم‌ها دست دوستی می‌دهید، دستتان در یک کاسه است، آن‌وقت نظام جمهوری اسلامی را که صدر تا ذیلش با انتخابات به‌وجود می‌آید، می‌گویید نظام مستبد! شما باانصافید؟ شما آمریکایی‌ها، شما سیاستمداران آمریکا در نهایت بی‌انصافی حرف می‌زنید و قضاوت می‌کنید... انسان تعجّب هم می‌کند؛ اینها چه رویی هم دارند! با دولت‌هایی که اجازه نمی‌دهند ملّت‌هایشان اسم انتخابات به گوششان بخورد... عقد اخوّت بسته؛ نظام جمهوری اسلامی را که در طول ۳۶ سال، سی و چند انتخابات داشته، می‌گویند استبداد! اینها قابل اعتمادند؟... به اینها نمی‌شود اعتماد کرد؛ اینها کسانی نیستند که حرف راست از دهانشان خارج بشود؛ صداقت در اینها نیست.»

این نخستین بار نیست که نفر نخست نظام سیاسی به تعداد «انتخابات»های انجام شده در جمهوری اسلامی ارجاع می‌دهد و آن را ملاک و ترازی برای فقدان استبداد در ایران می‌داند. بازی کلامی بزرگ آیت‌الله خامنه‌ای آنجاست که ادعا می‌کند: «صدر تا ذیل نظام جمهوری اسلامی با انتخابات به‌وجود می‌آید.»

آیا «صداقت» و «انصاف» مورد نظر وی، همین است؟ آیا نفس برگزاری انتخابات، به‌معنای فقدان استبداد است؟ آیا وی رژیم دیکتاتوری صدام حسین را با انتخابات‌هایی که به نفع وی انجام می‌شد، دموکراتیک می‌داند؟ از لوازم برگزاری انتخابات آزاد، سالم و عادلانه، کدام‌ها ـ و به چه میزان ـ در انتخابات ایران متحقق می‌شود؟

آیا رهبر جمهوری اسلامی تصور می‌کند که اکثریت مردم ایران و ناظران آگاه خارجی، از مدار بسته و معیوب قدرت در ایران بی‌خبرند؟ آنجا که رهبری فقهای شورای نگهبان را برمی‌گزیند؛ نظارت استصوابی شورای نگهبان، انتخابات را فیلتر و دومرحله‌ای می‌کند. شورای نگهبان، صلاحیت خبرگان مطلوب را از میان نامزدها تأیید می‌کند. و بعدتر این مجلس خبرگان، باید بر رهبری نظارت کند. یا مجلس برآمده از نظارت استصوابی باید قانون وضع کند و امور کشور را زیر نظر و نقد قرار دهد.

آیت‌الله خامنه‌ای نیک می‌داند که سخن گفتن از دموکراسی و تحقق لوازم آن در ایران، چه میزان به واقعیت نزدیک است؛ و فراتر، وجود استبداد در کشورهای همسایه، موید فقدان استبداد در ایران یا توجیه‌گر وضع استبدادی نخواهد بود و شد.
سرکوب روزنامه‌نگاران و مطبوعات مستقل، خشونت و تهدید علیه جمعیت‌های سیاسی ناهمسو، و اعمال محدودیت و ناامنی علیه صاحب‌نظران منتقد در کشور به‌قدر لازم مشهور است و آکنده از مستند.

او واشینگتن را به بی‌صداقتی و بی‌انصافی متهم می‌کند و هم‌زمان، از دموکراسی در ایران می‌گوید. آن‌هم در زمانه‌ای که ـ به‌عنوان یک شاهد ـ افزون بر ۱۶۰۰ روز از حبس غیرقانونی موسوی و کروبی، دو نامزد معترض به تقلب در انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۸۸ سپری می‌شود.

رهبر جمهوری اسلامی، سوریه و رژیم اسد

آیت‌الله خامنه‌ای در بخش دیگری از سخنرانی روز عید فطر خود، به سوریه می‌پردازد و می‌گوید: «ما در مورد عراق، در مورد سوریه، در مورد یمن، در مورد بحرین، در مورد لبنان، در مورد همه‌ کشورها معتقدیم تصمیم‌گیر، خود ملّت‌های آن کشورهایند؛ از بیرون، نه ما و نه غیر ما حق نداریم تصمیم بگیریم نسبت به سرنوشت ملّت‌ها؛ خودشان باید تصمیم بگیرند. این اعتقاد ما است.» وی اما تنها چند ثانیه بعد، تصریح می‌کند: «دولتی که شعارش، هدفش و نیّتش ایستادگی در مقابل صهیونیست‌ها است، این دولت برای دنیای اسلام مغتنم است. ما هیچ نفع خاصّ شخصی‌ای در سوریه یا در عراق نداریم؛ ما به فکر دنیای اسلامیم، ما به فکر امّت اسلامی هستیم؛ مواضع ما با استکبار این‌جور در مقابل هم قرار دارد.»

«دنیای اسلام» ی که رأس هرم نظام سیاسی ایران از آن سخن می‌گوید، «دنیای ایدئولوژیک مطلوب» او و رژیم مبتنی بر ولایت مطلقه فقیه است. و از همین زاویه، میان خواست ملت سوریه و «موضع» خود و آنجا که تاکید می‌کند «به فکر دنیا و امت اسلامیم»، مقوله‌ها را جمع می‌کند. اما پرسش‌ها پایان نمی‌یابند.

آیا همدستی نهادهای امنیتی ـ نظامی جمهوری اسلامی با رژیم اقتدارگرا و سرکوبگر و متکی به شخص بشار اسد، در سرکوب معترضان و مخالفان، عاملی برای تشدید خشونت‌ها در سوریه نبود؟ آیا یکی از عوامل سربرکشیدن دیو داعش در منطقه نشد؟ آیا به تشدید نزاع اهل تسنن و شیعیان در سوریه و عراق دامن نزد؟ آیا کلنگی شدن سوریه را تشدید نکرد؟

فراتر از این‌ها، آیا دخالت اقتدارگرایان ایران در حوادث خونین سوریه، و یاری رساندن ایشان به تداوم رژیم اسد، مبتنی بر «تصمیم ملت سوریه» بود؟ آیا اکثریت ایرانیان با این دخالت همدل و همراه بودند؟

آیا «صداقت» و «انصاف» سیاسی مورد نظر رهبر جمهوری اسلامی همین است؟

رهبری نظام و اعترافات رهبران حزب توده

آیت‌الله خامنه‌ای در یکی از سخنرانی‌های اخیر خود (ماه رمضان و در دیدار با دانشجویان)، ضمن تاکید بر «شکست تفکر مارکسیستی در دنیا»، گفت: « همان‌هایی که عضو حزب توده بودند و بیست سال زندان هم کشیده بودند، بعد آمدند در تلویزیون جمهوری اسلامی، بدون اینکه فشار و زوری وجود داشته باشد، "غلط کردم نامه" را نوشتند و خواندند؛ این را شماها شاید یادتان نیست؛ مال سال‌های اوائل دهه‌ ۶۰ است. ده دوازده نفر از عناصر حزب توده آمدند تلویزیون جمهوری اسلامی. بنده آن‌وقت رئیس جمهور بودم؛ من تعجّب کردم، ما دوستان فعّال و مسئولین درجه‌ یک کشور تعجّب کردیم... ما نبودیم که از آنها می‌خواستیم اقرار بگیریم، خودشان از خودشان اقرار می‌گرفتند. این جزو اسناد بسیار باارزش صدا و سیما است.»

صرف‌نظر از داوری در مورد کارنامه‌ حزب توده و عملکرد رهبرانش، آنچه که در اینجا مورد توجه است، همان اشاره‌ آیت‌الله خامنه‌ای به «غلط کردم نامه» نوشتن و «اقرار بدون فشار و زور» رهبران حزب توده است.

در این خصوص سخن کم نیست؛ اما تنها به‌عنوان یک شاهد مهم، می‌توان به نامه‌ تاریخی نورالدین کیانوری به رهبر جمهوری اسلامی در بهمن ۱۳۶۸ اشاره کرد. در این نامه‌ مفصل، نفر نخست حزب توده از شکنجه‌ها علیه خود و هم‌حزبی‌هایش شرح مفصلی می‌دهد. برخی از این خشونت‌ها که در سند مزبور به تفصیل تشریح شده، به اجمال چنین است:
ـ شلاق با لوله پلاستیکی تا حد «آش و لاش کردن کف پا»؛
ـ «دستبند قپانی» به‌مدت ۸ تا ۱۰ ساعت متوالی برای ۱۸ شب پشت سر هم؛
ـ شلاق همراه با «انواع توهین و با رکیک‌ترین ناسزاگویی‌ها»؛
ـ آویزان کردن فرد با طناب از سقف همزمان با دستبند قپانی؛ و
ـ «شکنجه روحی»: شلاق زدن همسر و دختر پیش چشم متهم.
کیانوری در نامه‌ مفصل و غریبش به نفر نخست نظام، ضمن توضیح فشارهای غیرانسانی و غیرقانونی گوناگون وارد شده به خود و همسرش (در ۷۰ سالگی) و نیز به گروهی از همفکرانش، تاکید می‌کند: «به وجدان انسانیم سوگند که یک کلمه از آنچه نوشتم خلاف واقع و حقیقت نیست.»
ربع قرن پس از این نامه‌ تلخ، آیت‌الله خامنه‌ای اما از «اقرار بدون فشار و زور» رهبران حزب توده می‌گوید، و البته از «صداقت» و «انصاف»...
ماکیاولی در «شهریار»ش می‌نویسد: «پس برای فرمانروا، داشتن صفات خوب چندان مهم نیست. مهم این است که او فن تظاهر به‌داشتن این صفات را خوب بلد باشد... به‌طوری که انسان وقتی او را ببیند، یا گفتارش را بشنود کوچک‌ترین تردید برایش باقی نماند که این شهریار مظهر دلسوزی و وفا و درستی و اعتقاد به مذهب است.»

XS
SM
MD
LG