در دورهٔ سه سالهٔ پس از بروز جنبش سبز و سرکوبهای متعاقب آن دهها نامه توسط زندانیان سیاسی جنبش سبز به رهبر جمهوری اسلامی در اعتراض به سرکوبها و نحوهٔ ادارهٔ کشور نوشته شده است. این نامهها در عین آنکه علامتی از غیر عادی بودن شرایط جامعه است (فقدان آزادی رسانهها و آزادی بیان، در بند بودن روزنامه نگاران و فعالان سیاسی که مجاری ابراز نظر را بسته است) نشانهٔ شجاعت زندانیانی است.
اهمیت این نامهها نه صرفا در به چالش کشیدن رهبر جمهوری اسلامی بلکه در بیان زنده بودن مقاومت در برابر سرکوبها حتی در زندان است در حالی که حکومت جنبش را تمام شده و مرده میخواند. اعتراضات زندانیان سیاسی را نمیتوان از جنس نارضاییهای عمومی که ظرفیت تبدیل به اعتراض را ندارند تلقی کرد چون در صورت کاهش فشارها و کند شدن تیغ شمشیر سرکوب میتواند موجب بسیج اجتماعی شود.
البته قبل از بروز جنبش سبز نیز افراد بسیاری به رهبر جمهوری اسلامی نامه نوشتند و هزینهٔ آن را نیز پرداختند. به علت تغییر ماهوی جمهوری اسلامی از یک نظام اسلامگرای عمدتا شریعتگرا به یک نظام اسلامگرای عمدتا نظامیگرا در مقطع خرداد و تیر ۱۳۸۸، گزیدههایی که از نامههای زندانیان سیاسی (به هنگام زندانی بودن یا پس از آزادی) ذیلا میآید دیدگاههای کسانی را منعکس میکند که عمدتا مذهبی و اصلاح طلب یا حتی طرفدار رژیم بوده و پس از خرداد ۸۸ تغییر موضع داده و حکومت را نامشروع اعلام میکنند. در انتخاب گزیدهای از این نامهها صرفا بر بخشهایی تمرکز شده است که این فاصله گیری یا ریزش و علل آن را منعکس میکنند.
برخی از این نامهها از شرایط استبداد زدهٔ کشور (ابوالفضل قدیانی و حسین رونقی ملکی) و برخی دیگر از رنجی که بر خانوادههای زندانیان میرود (مصطفی تاجزاده) شکایت میکنند، برخی به رهبر کشور پند و اندرز میدهند (محمد نوری زاد)، برخی اخطار دهنده و تحذیر کنندهاند (محمد رضا معتمدنیا) و برخی مسئولیت مستقیم آیت الله خامنهای را در نقض حقوق افراد متذکر میشوند (احمدرضا احمدپور و روح الله زم). این نامهها اگر هیچ کارکرد ملموسی برای بسیج مخالفان یا تغییر رفتار حاکمان نداشته باشند حداقل به مخاطبان اطلاع میدهند که حکومت بر چه اساسی اداره میشود و برخورد آن با منتقدانی که سه دهه طرفدار جمهوری اسلامی و مبلغ و مقوم آن بودهاند چگونه است. ماهیت رژیم موجود را در شرایط زندانها و بازداشتگاهها که در نامههای زندانیان سیاسی منعکس شده بهتر از هر جای دیگری میتوان تشخیص داد بالاخص با آنها که چندین دهه خودی انگاشته میشدند.
احمدرضا احمدپور و هتک حرمت روحانیت
«در دستگاه ویژه روحانیت بر خلاف این اصل گاه متهم روحانی یا خانواده او هتک حرمت و هتک حیثیت میشود که نویسنده و خانواده او مشمول چنین جفایی شده و شاهد بر خوردهای زننده بودهاند: از جمله نحوه دستگیری اینجانب در سال ۸۸ همراه با کتک کاری و هتک حیثیت و حرمت و توهین در ملأ عام بوده و نیز نحوه ورود ماموران مرد در بهمن ماه ۸۹ به خانه مسکونی بدون حضور من از این موارد است، بیحرمتی در قالب الفاظ ناشایست و تفتیشهای بدنی غیر شرعی و غیر قانونی در زندان نسبت به متهم روحانی توقیف شده و فیلمها و عکسهای خانوادگی روحانی در هارد کامپیوتر شخصی و خانوادگی متّهم که فایل شدهاند و یا در گوشی تلفن همراه شخص ثبت شده در نزد افراد دادسرای ویژه و کارکنان اداره اطلاعات فاش میگردند و بدین وسیله روحانی متهم و خانوادهاش هتک حرمت میشوند؟ آیا این کار و کارهای مشابه که از مصادیق بارز هتک حرمت است در راستای حفظ شئونات روحانیت است؟ گاهی روی دفترچه تلفن همراه یا خانه متهم با افراد تماس گرفته میشود و به دنبال اقامه دلیل بر علیه متهم روحانی از آنان میخواهند برای شکایت مراجعه کنند و یا مواردی را طرح میکنند که موجب ایجاد اختلاف و از هم فروپاشی زندگی و خانواده متّهم میشود... در طول فعالیت این دستگاه تاکنون چند هزار تن روحانی دستگیر، بازداشت، محبوس و محکوم شدهاند و حتی دهها تن محکوم به اعدام شده و حکم آنها اجرا شده است و این رویه همچنان ادامه دارد که کافی است تنها یک تن از این تعداد بیگناه و غیر قانونی و به اشتباه اعدام شده باشد آیا چنین اشتباهی قابل جبران است؟ آیا لغزشهای بر شمرده شده در این دستگاه با عدالت و قانون مطابقت دارد؟... تنها عاملی که به ادامه فعالیت این دستگاه کمک کرده است و از انتقادات و مخالفتهای قانونی مقامات و صاحب نظران حقوقی به این دستگاه جلوگیری نموده است تنها و تنها حمایت و موافقت شما مبنی بر وجود چنین دستگاهی بوده است.» (کلمه، ۲۹ آبان ۱۳۹۰)
محمدرضا معتمدنیا و شجاعت انتخاب
«به حکم تجربه و تامل در اوضاع و احوال جنابعالی، امید بستن به کارگر افتادن هر نوع پند و اندرز و یا انتقادی به امری ناممکن شبیه شده است... آنچه که امروز نجات بخش شما خواهد بود "شجاعت" است. شجاعت در پذیرش اشتباه، شجاعت در پذیرش خواست و اراده ملت و از همه مهمتر شجاعت در مقابل هوس قدرت و مقام... برای شما بدنامی دارد که بگویند در برابر آنها که دشمنان خارجی و استکبار بین المللی مینامید پس از مدتی فشار تحریم و تهدید تن به گفتگو و مصالحه میدهید و اما در برابر ملت خود حاضر به خضوع و گفتگو با نمایندگان واقعی آنها نیستید و در سرکوب آنها بیپروا عمل میکنید... فرصت را دریابید چه بسا که در آینده با الزامها روبرو شوید نه با انتخابها.» (کلمه ۳۱ فروردین ۱۳۹۱)
ابوالفضل قدیانی و نکبت استبداد
«اگر استبداد امروز ایران آن مقدار حقیر است که قصد کرده سالروز هلهله فریب خوردگان و مزدورانش را بر سر قربانگاه حق جویی و آزادگی را به روزی همچون هنگامه تاجگذاری شاهان بدل سازد، پس بهتر آنکه او را در جشن نمایشاش یاری داده و به قدر وسع و تکلیف خویش، گوشهای از سیمای استبداد و استکبار وی را نمایان سازد... امروز که چهره نکبت بار استبداد سلطانی بار دیگر آشکارا در این مملکت رخ نمایی کرده و بر حیات و ممات ساکنان آن حکومت میکند، نمیتوان در برابر آن سکوت کرد و دم نیاورد... به گمان من درصدر جرائم رهبری، اعمال استبداد در کشور است و هر جرم و جنایت دیگری را باید پس از این فقره در شمار آورد، چرا که اگر ایشان مسئولیت جنایاتی همچون شلیک گلوله جنگی در معابر عمومی به شهروندان معترض حاضر در یک راهپیمایی مسالمت آمیز و آنچه از شکنجه و تجاوز بر سر پیر و جوان این مردم در کهریزک و یا سایر بازداشتگاههای پیدا و پنهان امنیتی و انتظامی آورده است، منتسب به فعل ماموران خویش سازد، استبداد جرمی است که او خود مباشرتا مرتکب شده است و به هیچ روی قابل انکار نیست... معمول است که مجرمان و گناهکاران را دعوت به عبرت از سرنوشت همقطارانشان کنند، اما چه میتوان گفت هنگامی که وقاحت مجرمانه آنچنان شدت مییابد که بزهکار خود در ردیف اول مدعیان قرار میگیرد، و این مثال امروز موضع رهبری است در مواجهه با خزان مستبدان خاورمیانه و بهار دمکراسی در این منطقه.» (کلمه، ۸ دی ۱۳۹۰)
مصطفی تاجزاده و مجازات خانوادههای زندانیان
«ما نشینده بودیم و به مخیلهمان هم خطور نمیکرد خانوادههای زندانیان سیاسی به خاطر برگزاری میهمانی افطار مورد یورش مأموران حکومت قرار گیرند و امنیتشان تهدید شود و زن و فرزند ایشان بازداشت شوند. ما هرگز تصورش را هم نمیکردیم نظام اسلامی در اقدامی سازمان یافته... و برنامه ریزی شده منتقدان و مخالفان خود را علاوه بر زندان از کار و شغلی که دارند اخراج کند تا خانواده آنها نیز به سزای فعالیت سیاسی نان آورشان از حداقل تأمین اقتصادی و معیشتی محروم شوند... مأموران... از خصوصیترین امور خانوادگی زندانیان سیاسی اطلاع دارند و هم در آن دخالت میکنند تا آنجا که به نیت تقویت و خدمت به ولایت با تهدید ارعاب مانع ازدواج فرزندان آنها میشوند. ما هرگز تصور هم نمیکردیم که وضعیت اخلاق و انسانیت در این کشور به چنین ابتذالی کشیده شود که فرزندان به جرم تلاش پدران برای اعتلا و سربلندی کشور نه تنها از تحصیلات عالی و تحصیل در خارج کشور محروم شوند، بلکه زندگی خصوصی آینده آنان نیز به اراده بازجویان و مأموران امنیتی رقم بخورد. ما هرگز در خواب هم نمیدیدیم که شرافت و انسانیت در این کشور چنان به قهقرا رود که فرزندان زندانیان از ترس اینکه ممنوع الخروج شده [اند] از تحصیل بازبمانند... من حدود دو سال و نیم است که در زندان به سر میبرم، در تمام این مدت... برخلاف قانون در شرایط انفرادی نگهداری میشوم... تنها از شما میپرسم بر مبنای کدام معیار اخلاقی و انسانی مقامات قضایی مطیع اوامر حضرتعالی حق دارند به منظور اعمال فشار و وادار کردن من به سکوت و عدم اظهار نظر در باره امور کشور، همسرم را دستگیر و محاکمه کنند؟» (سحام نیوز ۲۵ مهر ۱۳۹۰)
محمد نوری زاد و کاهنان معبد استبداد
«اگر کسی از رفتار شما در این مملکت نقد کند تکفیر میشود که شما امام معصوم که نه، پیامبر هم نه، عظیم بتی هستید در نظر کاهنانی که از معبدتان عوایدی دارند غیر قابل چشم پوشی که حتی اگر خودتان هم خودتان را بشکنید باز بندتان خواهند زد تا به خزانه نذوراتشان گردی ننشیند... آقای رهبر مسلمین جهان من از شما شکایت دارم... راستی چقدر باید شیفته قدرت بود که از کودکان و زنان و مردان هم کیش خود چشم پوشید! این نظام را چه میشود که آنقدر متزلزل است که دفاع از مردمی بیپناه و مظلوم به خطر میافکندش... راستی آقای رهبر مسلمین جهان برای شکایت از شما باید به کدام محکمه داد برم که جان و برتر از آن آبرویم در امان باشم؟» (نامهٔ چهارم از زندان اوین، کلمه، ۱ اردیبهشت ۱۳۸۹)
روحالله زم و عدم پاسخگویی طاغوت
سالهای سال است تمامی امور ریز و درشت کشور و همچنین تمامی منابع مالی مهم و غیر مهم در اختیار و ید فرمان شما قرار گرفته است... شخصیت شما، شخصیت پاسخگویی نیست و همواره از دادن پاسخ به افکار عمومی متنفر هستید و خود را در جایگاهی قرار نمیدهید که افراد از شما سئوال نمایند... آیا در حکومت شما به زندان افکندن مادر دو فرزند که اتفاقا دچار فلج عضلانی نیز هست، صرفا به جرم بیان عقیده و انجام فعالیتهای مربوط به "حقوق بشر" افتخار آمیز تلقی میشود که بر انجام آن اصرار میورزید؟ میخواهید قدرت حکومت خود را به چه کسانی نشان بدهید؟... شاه طاغوت بود. شما نیز طاغوت. شاه کافر بود. شما نیز کافر. شاه فاسد بود. شما نیز فاسد. شاه قاتل بود. شما نیز قاتل. و در نهایت: شاه رفت و "سید علی خامنهای" نیز باید برود.» (ایران امروز، ۲ خرداد ۱۳۹۱)
حسین رونقی ملکی و شکنجهٔ عقاید
«استقلال واقعی قضایی با نفوذ نهادهای اطلاعاتی و امنیتی امکان ندارد؛ باید بپذیریم جامعه در آستانه یک انفجار بزرگ است و آرامش آن عمدتا ناشی از زور و ارعاب، زندان و سرکوب است. افکار آزادگان را نمیشود به زنجیر کشید! عقاید را نمیتوان شکنجه کرد! واقعیتها را نمیشود سرکوب کرد! برخورد با مردم این سرزمین روز به روز شکلی غیر انسانیتر و لجام گسیختهتر پیدا میکند. نه مرزی میشناسد و نه حریمی! هر سخن و هر عمل انتقاد آمیزی را نیز با سرکوب و بازداشت جواب میدهند... امیدوارم حداقل به وضعیت بد من، پیگیری زندانیان سیاسی، خانوادههایمان، بازداشتگاههای غیر قانونی و نحوه برخوردها در آنها توجه کنید.» (کلمه، ۷ خرداد ۱۳۹۱)
......................................................................................................................
نظرات نویسنده بیانگر دیدگاه رادیو فردا نیست.
اهمیت این نامهها نه صرفا در به چالش کشیدن رهبر جمهوری اسلامی بلکه در بیان زنده بودن مقاومت در برابر سرکوبها حتی در زندان است در حالی که حکومت جنبش را تمام شده و مرده میخواند. اعتراضات زندانیان سیاسی را نمیتوان از جنس نارضاییهای عمومی که ظرفیت تبدیل به اعتراض را ندارند تلقی کرد چون در صورت کاهش فشارها و کند شدن تیغ شمشیر سرکوب میتواند موجب بسیج اجتماعی شود.
البته قبل از بروز جنبش سبز نیز افراد بسیاری به رهبر جمهوری اسلامی نامه نوشتند و هزینهٔ آن را نیز پرداختند. به علت تغییر ماهوی جمهوری اسلامی از یک نظام اسلامگرای عمدتا شریعتگرا به یک نظام اسلامگرای عمدتا نظامیگرا در مقطع خرداد و تیر ۱۳۸۸، گزیدههایی که از نامههای زندانیان سیاسی (به هنگام زندانی بودن یا پس از آزادی) ذیلا میآید دیدگاههای کسانی را منعکس میکند که عمدتا مذهبی و اصلاح طلب یا حتی طرفدار رژیم بوده و پس از خرداد ۸۸ تغییر موضع داده و حکومت را نامشروع اعلام میکنند. در انتخاب گزیدهای از این نامهها صرفا بر بخشهایی تمرکز شده است که این فاصله گیری یا ریزش و علل آن را منعکس میکنند.
برخی از این نامهها از شرایط استبداد زدهٔ کشور (ابوالفضل قدیانی و حسین رونقی ملکی) و برخی دیگر از رنجی که بر خانوادههای زندانیان میرود (مصطفی تاجزاده) شکایت میکنند، برخی به رهبر کشور پند و اندرز میدهند (محمد نوری زاد)، برخی اخطار دهنده و تحذیر کنندهاند (محمد رضا معتمدنیا) و برخی مسئولیت مستقیم آیت الله خامنهای را در نقض حقوق افراد متذکر میشوند (احمدرضا احمدپور و روح الله زم). این نامهها اگر هیچ کارکرد ملموسی برای بسیج مخالفان یا تغییر رفتار حاکمان نداشته باشند حداقل به مخاطبان اطلاع میدهند که حکومت بر چه اساسی اداره میشود و برخورد آن با منتقدانی که سه دهه طرفدار جمهوری اسلامی و مبلغ و مقوم آن بودهاند چگونه است. ماهیت رژیم موجود را در شرایط زندانها و بازداشتگاهها که در نامههای زندانیان سیاسی منعکس شده بهتر از هر جای دیگری میتوان تشخیص داد بالاخص با آنها که چندین دهه خودی انگاشته میشدند.
احمدرضا احمدپور و هتک حرمت روحانیت
«در دستگاه ویژه روحانیت بر خلاف این اصل گاه متهم روحانی یا خانواده او هتک حرمت و هتک حیثیت میشود که نویسنده و خانواده او مشمول چنین جفایی شده و شاهد بر خوردهای زننده بودهاند: از جمله نحوه دستگیری اینجانب در سال ۸۸ همراه با کتک کاری و هتک حیثیت و حرمت و توهین در ملأ عام بوده و نیز نحوه ورود ماموران مرد در بهمن ماه ۸۹ به خانه مسکونی بدون حضور من از این موارد است، بیحرمتی در قالب الفاظ ناشایست و تفتیشهای بدنی غیر شرعی و غیر قانونی در زندان نسبت به متهم روحانی توقیف شده و فیلمها و عکسهای خانوادگی روحانی در هارد کامپیوتر شخصی و خانوادگی متّهم که فایل شدهاند و یا در گوشی تلفن همراه شخص ثبت شده در نزد افراد دادسرای ویژه و کارکنان اداره اطلاعات فاش میگردند و بدین وسیله روحانی متهم و خانوادهاش هتک حرمت میشوند؟ آیا این کار و کارهای مشابه که از مصادیق بارز هتک حرمت است در راستای حفظ شئونات روحانیت است؟ گاهی روی دفترچه تلفن همراه یا خانه متهم با افراد تماس گرفته میشود و به دنبال اقامه دلیل بر علیه متهم روحانی از آنان میخواهند برای شکایت مراجعه کنند و یا مواردی را طرح میکنند که موجب ایجاد اختلاف و از هم فروپاشی زندگی و خانواده متّهم میشود... در طول فعالیت این دستگاه تاکنون چند هزار تن روحانی دستگیر، بازداشت، محبوس و محکوم شدهاند و حتی دهها تن محکوم به اعدام شده و حکم آنها اجرا شده است و این رویه همچنان ادامه دارد که کافی است تنها یک تن از این تعداد بیگناه و غیر قانونی و به اشتباه اعدام شده باشد آیا چنین اشتباهی قابل جبران است؟ آیا لغزشهای بر شمرده شده در این دستگاه با عدالت و قانون مطابقت دارد؟... تنها عاملی که به ادامه فعالیت این دستگاه کمک کرده است و از انتقادات و مخالفتهای قانونی مقامات و صاحب نظران حقوقی به این دستگاه جلوگیری نموده است تنها و تنها حمایت و موافقت شما مبنی بر وجود چنین دستگاهی بوده است.» (کلمه، ۲۹ آبان ۱۳۹۰)
محمدرضا معتمدنیا و شجاعت انتخاب
«به حکم تجربه و تامل در اوضاع و احوال جنابعالی، امید بستن به کارگر افتادن هر نوع پند و اندرز و یا انتقادی به امری ناممکن شبیه شده است... آنچه که امروز نجات بخش شما خواهد بود "شجاعت" است. شجاعت در پذیرش اشتباه، شجاعت در پذیرش خواست و اراده ملت و از همه مهمتر شجاعت در مقابل هوس قدرت و مقام... برای شما بدنامی دارد که بگویند در برابر آنها که دشمنان خارجی و استکبار بین المللی مینامید پس از مدتی فشار تحریم و تهدید تن به گفتگو و مصالحه میدهید و اما در برابر ملت خود حاضر به خضوع و گفتگو با نمایندگان واقعی آنها نیستید و در سرکوب آنها بیپروا عمل میکنید... فرصت را دریابید چه بسا که در آینده با الزامها روبرو شوید نه با انتخابها.» (کلمه ۳۱ فروردین ۱۳۹۱)
ابوالفضل قدیانی و نکبت استبداد
«اگر استبداد امروز ایران آن مقدار حقیر است که قصد کرده سالروز هلهله فریب خوردگان و مزدورانش را بر سر قربانگاه حق جویی و آزادگی را به روزی همچون هنگامه تاجگذاری شاهان بدل سازد، پس بهتر آنکه او را در جشن نمایشاش یاری داده و به قدر وسع و تکلیف خویش، گوشهای از سیمای استبداد و استکبار وی را نمایان سازد... امروز که چهره نکبت بار استبداد سلطانی بار دیگر آشکارا در این مملکت رخ نمایی کرده و بر حیات و ممات ساکنان آن حکومت میکند، نمیتوان در برابر آن سکوت کرد و دم نیاورد... به گمان من درصدر جرائم رهبری، اعمال استبداد در کشور است و هر جرم و جنایت دیگری را باید پس از این فقره در شمار آورد، چرا که اگر ایشان مسئولیت جنایاتی همچون شلیک گلوله جنگی در معابر عمومی به شهروندان معترض حاضر در یک راهپیمایی مسالمت آمیز و آنچه از شکنجه و تجاوز بر سر پیر و جوان این مردم در کهریزک و یا سایر بازداشتگاههای پیدا و پنهان امنیتی و انتظامی آورده است، منتسب به فعل ماموران خویش سازد، استبداد جرمی است که او خود مباشرتا مرتکب شده است و به هیچ روی قابل انکار نیست... معمول است که مجرمان و گناهکاران را دعوت به عبرت از سرنوشت همقطارانشان کنند، اما چه میتوان گفت هنگامی که وقاحت مجرمانه آنچنان شدت مییابد که بزهکار خود در ردیف اول مدعیان قرار میگیرد، و این مثال امروز موضع رهبری است در مواجهه با خزان مستبدان خاورمیانه و بهار دمکراسی در این منطقه.» (کلمه، ۸ دی ۱۳۹۰)
مصطفی تاجزاده و مجازات خانوادههای زندانیان
«ما نشینده بودیم و به مخیلهمان هم خطور نمیکرد خانوادههای زندانیان سیاسی به خاطر برگزاری میهمانی افطار مورد یورش مأموران حکومت قرار گیرند و امنیتشان تهدید شود و زن و فرزند ایشان بازداشت شوند. ما هرگز تصورش را هم نمیکردیم نظام اسلامی در اقدامی سازمان یافته... و برنامه ریزی شده منتقدان و مخالفان خود را علاوه بر زندان از کار و شغلی که دارند اخراج کند تا خانواده آنها نیز به سزای فعالیت سیاسی نان آورشان از حداقل تأمین اقتصادی و معیشتی محروم شوند... مأموران... از خصوصیترین امور خانوادگی زندانیان سیاسی اطلاع دارند و هم در آن دخالت میکنند تا آنجا که به نیت تقویت و خدمت به ولایت با تهدید ارعاب مانع ازدواج فرزندان آنها میشوند. ما هرگز تصور هم نمیکردیم که وضعیت اخلاق و انسانیت در این کشور به چنین ابتذالی کشیده شود که فرزندان به جرم تلاش پدران برای اعتلا و سربلندی کشور نه تنها از تحصیلات عالی و تحصیل در خارج کشور محروم شوند، بلکه زندگی خصوصی آینده آنان نیز به اراده بازجویان و مأموران امنیتی رقم بخورد. ما هرگز در خواب هم نمیدیدیم که شرافت و انسانیت در این کشور چنان به قهقرا رود که فرزندان زندانیان از ترس اینکه ممنوع الخروج شده [اند] از تحصیل بازبمانند... من حدود دو سال و نیم است که در زندان به سر میبرم، در تمام این مدت... برخلاف قانون در شرایط انفرادی نگهداری میشوم... تنها از شما میپرسم بر مبنای کدام معیار اخلاقی و انسانی مقامات قضایی مطیع اوامر حضرتعالی حق دارند به منظور اعمال فشار و وادار کردن من به سکوت و عدم اظهار نظر در باره امور کشور، همسرم را دستگیر و محاکمه کنند؟» (سحام نیوز ۲۵ مهر ۱۳۹۰)
محمد نوری زاد و کاهنان معبد استبداد
«اگر کسی از رفتار شما در این مملکت نقد کند تکفیر میشود که شما امام معصوم که نه، پیامبر هم نه، عظیم بتی هستید در نظر کاهنانی که از معبدتان عوایدی دارند غیر قابل چشم پوشی که حتی اگر خودتان هم خودتان را بشکنید باز بندتان خواهند زد تا به خزانه نذوراتشان گردی ننشیند... آقای رهبر مسلمین جهان من از شما شکایت دارم... راستی چقدر باید شیفته قدرت بود که از کودکان و زنان و مردان هم کیش خود چشم پوشید! این نظام را چه میشود که آنقدر متزلزل است که دفاع از مردمی بیپناه و مظلوم به خطر میافکندش... راستی آقای رهبر مسلمین جهان برای شکایت از شما باید به کدام محکمه داد برم که جان و برتر از آن آبرویم در امان باشم؟» (نامهٔ چهارم از زندان اوین، کلمه، ۱ اردیبهشت ۱۳۸۹)
روحالله زم و عدم پاسخگویی طاغوت
سالهای سال است تمامی امور ریز و درشت کشور و همچنین تمامی منابع مالی مهم و غیر مهم در اختیار و ید فرمان شما قرار گرفته است... شخصیت شما، شخصیت پاسخگویی نیست و همواره از دادن پاسخ به افکار عمومی متنفر هستید و خود را در جایگاهی قرار نمیدهید که افراد از شما سئوال نمایند... آیا در حکومت شما به زندان افکندن مادر دو فرزند که اتفاقا دچار فلج عضلانی نیز هست، صرفا به جرم بیان عقیده و انجام فعالیتهای مربوط به "حقوق بشر" افتخار آمیز تلقی میشود که بر انجام آن اصرار میورزید؟ میخواهید قدرت حکومت خود را به چه کسانی نشان بدهید؟... شاه طاغوت بود. شما نیز طاغوت. شاه کافر بود. شما نیز کافر. شاه فاسد بود. شما نیز فاسد. شاه قاتل بود. شما نیز قاتل. و در نهایت: شاه رفت و "سید علی خامنهای" نیز باید برود.» (ایران امروز، ۲ خرداد ۱۳۹۱)
حسین رونقی ملکی و شکنجهٔ عقاید
«استقلال واقعی قضایی با نفوذ نهادهای اطلاعاتی و امنیتی امکان ندارد؛ باید بپذیریم جامعه در آستانه یک انفجار بزرگ است و آرامش آن عمدتا ناشی از زور و ارعاب، زندان و سرکوب است. افکار آزادگان را نمیشود به زنجیر کشید! عقاید را نمیتوان شکنجه کرد! واقعیتها را نمیشود سرکوب کرد! برخورد با مردم این سرزمین روز به روز شکلی غیر انسانیتر و لجام گسیختهتر پیدا میکند. نه مرزی میشناسد و نه حریمی! هر سخن و هر عمل انتقاد آمیزی را نیز با سرکوب و بازداشت جواب میدهند... امیدوارم حداقل به وضعیت بد من، پیگیری زندانیان سیاسی، خانوادههایمان، بازداشتگاههای غیر قانونی و نحوه برخوردها در آنها توجه کنید.» (کلمه، ۷ خرداد ۱۳۹۱)
......................................................................................................................
نظرات نویسنده بیانگر دیدگاه رادیو فردا نیست.