در بسیاری از کشورهای دنیا منظره آدمهایی در حال کتاب خواندن در مترو، پارکها، کافهها یا ایستگاههای اتوبوس و قطار امری رایج و عادی است. در ایران اما چنین صحنههایی نه تنها به ندرت به چشم میآید، بلکه به گفته خبرگزاریهای داخلی آمار فروش کتاب نیز بسیار پایین است.
دولت و نهادهای مسئول معمولاً در این باره سکوت میکنند. تلاشی هم اگر هست ظاهراً نتیجه عکس داده و نشانهاش رسیدن تیراژ کتاب از سه هزار جلد در دهههای ۵۰ و حتی ۶۰ خورشیدی به ۵۰۰ عدد در سالهای اخیر است. آن هم در شرایطی که جمعیت ایران به بیش از دو برابر دهههای پیشین رسیده است.
فتحالله بینیاز، نویسنده، منتقد و کارشناس کتاب در تهران در این باره میگوید:
اگر چه همین تیراژ اندک نیز به معنی فروش همه آثار چاپ شده فعلی نیست.
فتحالله بینیاز میافزاید:
«همان ۵۰۰ تا هم به قول ناشرها از زاویه اقتصادی میگویند کتاب خواب دارد. کتاب همان ۵۰۰ تا در حد یک سال، ۸۰ ماه، ۹ ماه میماند. من در مصاحبه دیگری گفتم. گفتم وقتی میگویند پرفروشها عبارتند از این لیست، شما وقتی با ناشر مواجه میشوید میگوید که ۶ جلد فروش رفته. کلاً کتابخوانی در ایران خیلی جاذبه ندارد.»
اما علت این بازار کساد و بیسابقه برای اهل قلم و نوشتار و فرهنگ در ایران امروز چیست؟ خبرگزاری دانشجویان ایران در گزارشی میگوید مهمترین علت عدم استقبال ایرانیان از نظر برخی ناشران بیش از هر عامل دیگری بیاعتمادی مردم به کتابها است. بیاعتمادی به دلیل سانسور و ممیزیهای بیرویه و بیدلیل وزارت ارشاد در همه این سالها بود.
عباس صفاری، شاعری که از سال ۱۳۸۱ تا ۱۳۹۲ هشت کتاب از آثارش را در ایران به چاپ رسانده، درباره سانسور میگوید:
لیلی گلستان مترجم ساکن تهران به خبرگزاری ایسنا گفته است یک بار حتی بیش از صفحات یکی از کتابهایش موارد اصلاحی به آن کتاب خورده بود. او در ادامه میگوید مثلاً در جمله «دست رد به سینهاش زد»، خواسته بودند که کلمه «سینه» را برداریم.
شهریار مندنی پور، داستاننویسی که ۱۰ کتاب در ایران به چاپ رسانده میگوید علت کتاب نخوانی ایرانیان متعدد است و از جمله سانسور:
با این حال کارشناسان علوم اجتماعی میگویند سانسور تاثیری فراتر از کتابها و ماندگار بر مردم وجوامع دارد. محمدرضا نیکفر، فیلسوف سیاسی در این باره چنین میگوید:
تیژاژ کتاب در ایران و بیعلاقگی نسلهای امروز ایرانیان در حالی است که رشد گسترده اینترنت و فضای مجازی به طرز چشمگیری نسل جوان و میانسال را به خود علاقمند کرده است. نسلی که وقتش را بیشتر پای شبکههای مجازی میگذارد. فتحالله بینیاز، کارشناس کتاب و نویسنده در تهران میگوید:
اما همواره یک پرسش در چنین مباحثی باقی میماند. این که چرا ایران با جمعیتی نصف امروز و باسوادانی به مراتب کمتر از سی سال اخیر در دهههای ۴۰ و ۵۰ خورشیدی کتابفروشیهایی به نسبت بسیار پررونقتر داشته است. فتحالله بینیاز میگوید علتش آن است که در دوره اخیر جامعه معاصر ایران در مجموع در روزگار نشیب فرهنگی خویش به سر میبرد:
دولت و نهادهای مسئول معمولاً در این باره سکوت میکنند. تلاشی هم اگر هست ظاهراً نتیجه عکس داده و نشانهاش رسیدن تیراژ کتاب از سه هزار جلد در دهههای ۵۰ و حتی ۶۰ خورشیدی به ۵۰۰ عدد در سالهای اخیر است. آن هم در شرایطی که جمعیت ایران به بیش از دو برابر دهههای پیشین رسیده است.
فتحالله بینیاز، نویسنده، منتقد و کارشناس کتاب در تهران در این باره میگوید:
«کلاً کتاب خواندن به اصطلاح دچار تنزل شده. در سال ۴۰ ، ۴۱ جمعیت ایران حدود ۲۲ میلیون بود. ولی کتابهایی که چاپ میشد مثل بیگانه، خاطرات خانه اموات و اتاق شماره ۶، تیراژش ده هزار تا بود. یک زمانی تیراژ ۳۳۰۰، ۵۵۰۰ ولی الان که جمعیت شده هشتاد میلیون، تیراژ در مواردی حتی شما میفرمایید ۵۰۰ تا. خیر حتی ۳۰۰ تا است. طبق توافق ناشر و نویسنده یا مترجم. حتی کارهای ترجمهای ۳۰۰ تا ۵۰۰ تا است.»
اگر چه همین تیراژ اندک نیز به معنی فروش همه آثار چاپ شده فعلی نیست.
فتحالله بینیاز میافزاید:
«همان ۵۰۰ تا هم به قول ناشرها از زاویه اقتصادی میگویند کتاب خواب دارد. کتاب همان ۵۰۰ تا در حد یک سال، ۸۰ ماه، ۹ ماه میماند. من در مصاحبه دیگری گفتم. گفتم وقتی میگویند پرفروشها عبارتند از این لیست، شما وقتی با ناشر مواجه میشوید میگوید که ۶ جلد فروش رفته. کلاً کتابخوانی در ایران خیلی جاذبه ندارد.»
اما علت این بازار کساد و بیسابقه برای اهل قلم و نوشتار و فرهنگ در ایران امروز چیست؟ خبرگزاری دانشجویان ایران در گزارشی میگوید مهمترین علت عدم استقبال ایرانیان از نظر برخی ناشران بیش از هر عامل دیگری بیاعتمادی مردم به کتابها است. بیاعتمادی به دلیل سانسور و ممیزیهای بیرویه و بیدلیل وزارت ارشاد در همه این سالها بود.
عباس صفاری، شاعری که از سال ۱۳۸۱ تا ۱۳۹۲ هشت کتاب از آثارش را در ایران به چاپ رسانده، درباره سانسور میگوید:
«بخش سانسور در ایران به دو تا موضوع، دو تا مضمون حساس است. یکی بخش سیاسی است و به ویژه آن بخش مذهبی که ائمه اطهار و آیتاللهها و افرادی که در راس قدرت هستند و اینها نباید شکل حتی نمادی یا واقعی در کارهایی که ما عرضه میکنیم حضور داشته باشند. به ویژه موقعی که نگاه انتقادی به آنها هست. یکی دیگر از منظر مسائل اخلاقی است. که بیشتر تکیهشان بر مسائل جنسی است و ادبیات الفیه شلفیه. به این فعلاً در ایران «مستهجن» میگویند. و روی این خیلی حساسیت نشان میدهند.»
لیلی گلستان مترجم ساکن تهران به خبرگزاری ایسنا گفته است یک بار حتی بیش از صفحات یکی از کتابهایش موارد اصلاحی به آن کتاب خورده بود. او در ادامه میگوید مثلاً در جمله «دست رد به سینهاش زد»، خواسته بودند که کلمه «سینه» را برداریم.
شهریار مندنی پور، داستاننویسی که ۱۰ کتاب در ایران به چاپ رسانده میگوید علت کتاب نخوانی ایرانیان متعدد است و از جمله سانسور:
«اول اینکه در کشور ما سلطه فرهنگ شفاهی-گفتار محوری برقرار است تا کتابخوانی و تحقیق. بعد انگار نوعی هراس از اندیشمند شدن در مردم هست. دیدند که کسانی که اهل مطالعه بودند و دانشمند و نویسنده بودند چه بلاهای سیاسی سرشان آمده. در خود فرهنگ فارسی حرکت ضد کتابخوانی وجود دارد. به چندتا اصطلاح دقت کنید. کسی که کتاب میخواند بهش میگویند کرم کتاب. بسیار توهینآمیز. یا میگویند فلانی کلهاش بوی قرمه سبزی میدهد. بعد اکراه دولتها از اینکه مردم اهل مطالعهای داشته باشند. بعد کمبود کتابخانههای عمومی به مفهوم واقعی. و کمبود کتابهای جذاب در این کتابخانهها. مثل رمان که بهترین نوع است که شخص را به مطالعه عادت میدهد. جوان را عادت میدهد به مطالعه. خیلی از بخشهای جذاب کتابها سانسور میشود. چه رمان، چه کتاب تحقیقی، تاریخی یا اجازه نمیدهند یا به شدت سانسور میشود. طبیعی است که خواننده زیاد اشتیاقی نداشته باشد که یک کتاب سانسور شده را بخواند.»
با این حال کارشناسان علوم اجتماعی میگویند سانسور تاثیری فراتر از کتابها و ماندگار بر مردم وجوامع دارد. محمدرضا نیکفر، فیلسوف سیاسی در این باره چنین میگوید:
«به این اعتبار ما باید سانسور را جدی بگیریم که سانسور جلوی کمونیکاسیون ما را میگیرد. جلوی گفتوگوی ما را میگیرد. جلوی اظهار نظر خلاق و آزادانه ما را میگیرد و به تدریج این زبانبستگی هی بیشتر و بیشتر میشود به طوری که وقتی زبان بسته شد مغز هم به تدریج بسته میشود. یعنی این گونه نیست که ما در دلمان این غوغا و این فریاد وجود داشته باشد و فقط به زبان نیاوریم. نه. جلوی این خلاقیتها در زبان، عرصه بیان که گرفته شود یک باره مغز هم دریچههاییش بسته میشود و درنتیجه تواناییها، خلاقیتها میرود روی عرصههای دیگری. یعنی آن مجموعه فساد و ابتذالی که در فرهگ گسترش پیدا میکند و روابط انسانها را تخریب میکند و چیز دیگری در نمیآید.»
تیژاژ کتاب در ایران و بیعلاقگی نسلهای امروز ایرانیان در حالی است که رشد گسترده اینترنت و فضای مجازی به طرز چشمگیری نسل جوان و میانسال را به خود علاقمند کرده است. نسلی که وقتش را بیشتر پای شبکههای مجازی میگذارد. فتحالله بینیاز، کارشناس کتاب و نویسنده در تهران میگوید:
«یکی ازعلتیهایش خب میتواند تاریخی باشد. کلاً ما مثلاً ملت ایران گرایش داشته به ادبیات شفاهی. برخلاف اروپا که با کتابت خیلی الفت و انس زیادی داشتند. ضمن این که اینجا مردم به شکل وسیعتری و عمیقتری مجذوب جاذبههای جدیدی مثل جهان دیجیتالی اعم از فیسبوک و سایت و وبلاگ و اینها و موبایل. الان این نسل حقیقتش اصلاً علاقهای به کتاب ندارد. شما کتاب هم به آنها اهدا کنید، چنانکه یک ناشری به ۱۹ خانواده ۵ سری ۵ جلد از کتابهای منتشر شدهاش را داد. جمع اعضای آن ۱۹خانواده ۷۰ نفر میشدند. بعد از یک سال تا ۱۴ ماه که یک بیلانی خواست بگیرد یک نفر یک کتاب از اینها خوانده بود و نفر بعدی از یک خانواده دیگر نصف یک کتاب را. یعنی از آن ۷۰ نفر یک و نیم نفر کتاب خواندند. شما میتوانید این را بگویید مثلاًچند درصد؟ میشود ۲ درصد. بعد اگر کل کتابها را هم بخواهید حساب کنید که به شکل فاجعهآمیزتری در میآید.»
اما همواره یک پرسش در چنین مباحثی باقی میماند. این که چرا ایران با جمعیتی نصف امروز و باسوادانی به مراتب کمتر از سی سال اخیر در دهههای ۴۰ و ۵۰ خورشیدی کتابفروشیهایی به نسبت بسیار پررونقتر داشته است. فتحالله بینیاز میگوید علتش آن است که در دوره اخیر جامعه معاصر ایران در مجموع در روزگار نشیب فرهنگی خویش به سر میبرد:
«من آن دوره را دوره استعلایی جامعه میدانم. یعنی فکر میکنم آن دوره ما یک اعتلاء داشتیم از نظر فرهنگی. من کار ندارم اصلاً حکومت چه بود. کلاً مردم از نظر فرهنگی رو به اعتلا داشتند و در نتیجه کتاب میخواندند. کلی مجلات پاورقی داشتند و عده زیادی که کتابخوان نبودند پاورقیها را میخواندند. خب این جامعه جامعه استعلایی است. رو به جلو است از نظر فرهنگی. به همین دلیل هم تیراژ کتاب این جور است. الان نیست. این در واقع دارد فرو میآید. یعنی ما استعلایی نمیبینیم در امر فرهنگی که بخواهیم بگوییم مردم به طرف کتاب بروند. نتیجهگیری و ماحصل حرف من این است.»