رفت و برگشتهای میان حسن روحانی (از نسل دهه پنجاه روحانیون انقلابی) و روحانیون منعکس کنندهنظرات خامنهای مثل احمد خاتمی و احمد علم الهدی (از نسل دهه شصتی) در باب توسل به زور برای بردن مردم به بهشت و دخالت در زندگی مردم غیر از نشان دادن رقابت سیاسی در درون کاست حکومتی پرسشهای چندی را در باب رابطه دین و دولت در ایران معاصر مطرح میسازد. مفروضات و مبانی این سخنان چیست؟ تمامیتخواهان مذهبی در حوزه سبک زندگی چه میگویند؟ آیا حسن روحانی به لوازم سخن خود توجه دارد و بدانها پایبند است؟ آیا واقعا جمهوری اسلامی به دنبال بردن مردم به بهشت بوده است؟ دعوا بر سر بهشت است یا تمسک به زور یا هادیان به سمت بهشت؟ دعوا بر سر چیست؟ قدرت سیاسی، آسایش و رفاه مردم یا چیستی و انتظار از دین؟
مفروضات
فرض مداخله حکومت در زندگی خصوصی و عمومی مردم غیر از دغدغههای امنیتی این است که سبکهای زندگی غیر از سبک زندگی روحانیت شیعه انحراف و فساد اخلاقی است. فرض عدم مداخله آن است که در ایران از حیث سبک زندگی تنوع وجود دارد و این تنها دولت مرکزی است که با اتکا بر قدرت میخواهد همه را به یک رنگ و شکل دربیاورد. تمامیتخواهان مذهبی در ایران غیر از آزادی اندیشه و آزادی عقیده با آزادی رفتار و منش نیز مخالفاند و کسانی را که همانند آنها رفتار نکنند ناهنجار و بیفرهنگ معرفی میکنند. آنها همچنین علاوه بر دنیا خود را مسئول آخرت مردم نیز میدانند (یکی از مبانی امر به معروف و نهی از منکر).
مولفههای سبک زندگی روحانیت شیعه
روحانیت شیعه و به تبع آنها اسلامگرایان دارای یک سبک زندگی ویژه هستند؛ این سبک زندگی مبتنی است بر تنظیم امور زندگی روزمره بر اساس شریعت (به قرائت آنان) که باور دارند برای رطب و یابس دستورالعمل تعیین کرده است. دستهای از روحانیون که امروز اکثر آنها مقامات جمهوری اسلامی را در اختیار دارند بر این باورند که تک تک شهروندان ایرانی باید بر اساس الگوی سبک زندگی آنها رفتار کنند. دسته کوچکی از آنها نیز که چشم بازتری به دنیای پیرامون خود دارند بر این اعتقادند که نمیتوان مردم ایران را به یک شکل درآورد و موضوع فراتر از سبکهای زندگی غربی است.
مولفههای سبک زندگی روحانیت شیعه که امروز مبنای سیاستگذاری و رفتارهای قوای قهریه است بدین قرارند:
جدایی جنسیتی با تابو کردن بدن زن: اندرونی بیرونی در خانه/اتوبوس و واگن مترو و دانشگاه و حتی پیادهروی زنانه مردانه در فضای عمومی؛
تبعیض جنسیتی که ناشی از مردسالاری است جهت محروم کردن زنان از حضور اجتماعی و حبس کردن آنها در خانه؛ نگاه به زن به عنوان برده جنسی و جنس دوم که قیم مرد وی م تواند وی را با مهریهای مشخص به دیگری واگذار کند و حق ندارد بدون اجازه مرد از خانه خارج شود؛ زن به عنوان ماشین تولید مثل و کالای جنسی (سیاست افزایش جمعیت خامنهای غیر از جاه طلبیهای امپریالیستی برای خانهنشینی زنان است)؛
ممنوعیت یا کراهت شادی و سرخوشی و اتکا بر عزاداری و ماتم: خمینی میگفت «ما ملت گریه سیاسی هستیم» و «محرم و صفر اسلام را زنده نگاه داشته است»؛ این یعنی ممنوعیت کف زدن برای شادی از سوی اکثر مراجع شیعه. البته بروز حرکات موزون در مراسم سینهزنی به معنای شاد بودن آنها نیست. همچنین استفاده جوانان از این مراسم برای به اصطلاح «حال کردن» نیز آنها را به مراسم شاد تبدیل نمیکند؛
نگاه به فرد به عنوان انسان صغیر که نباید به هر چیزی دسترسی داشته باشد: این یعنی فیلترینگ، سانسور، و پارازیت؛
تقلیل اخلاق به دین: دینداران شیعه شریعتگرا نظام اخلاقی ندارند و شریعت را به عنوان اخلاق برگرفتهاند؛
تقلیل فرهنگ به دین در فرایند اسلامی کردن همه چیز؛
تبدیل گناه به جرم و جنایت بالاخص گناهان جنسی که در واقع دوست ناداشتنیهای خود آنهاست؛
فرض امتیازات ویژه برای روحانیون: امتیازات اقتصادی، عدم شفافیت، دیدن اموری که دیگران نباید ببینند (چون تصور میکنند به کر وصل هستند و نجس نمیشوند)؛
نجس دانستن غیر مسلمانان؛ و
اعمال خشونت بیدریغ برای تربیت و تنبیه از زن و فرزند تا مجرم و گناهکار.
اینها چارچوبهای کسانی است که میخواهند مردم را به زور به بهشت ببرند. اما آن دسته از اسلامگرایانی که با این سخن مخالفاند باید روشن سازند که با این چارچوبها مخالفاند یا خیر. در سخنان حسن روحانی به این مسائل پرداخته نشده است. او اگر سخن خود را جدی بگیرد و به لوازمش پایبند باشد به فردی عرفیگرا و آزادیگرا در حوزه آزادیهای فردی تبدیل می شود.
کژگوییهای ۳۵ ساله
برای توجیه تحمیل این سبک زندگی بر همگان سه دسته کژگویی به مردم ایران عرضه شده است:
دسته اول کژگوییهای نظریاند مثل این که تنها قرائت صحیح از اسلام، اسلام سیاسی و اسلامگرایی (تبدیل اسلام به ایدئولوژی برای کسب و حفظ قدرت) است و قرائتهای دیگر انحرافی و آمریکایی و از آن قاسطین و مارقین و ناکثین است (خود علی پنداری)؛ یا این که اخلاق مساوی است با دین یا فرهنگ مساوی است با تبلیغات مذهبی.
دسته دوم کژگوییهای تاریخیاند تحت این عنوان که ایرانیان همیشه مثل روحانیون شیعه میزیسته و عمل میکردهاند. به عنوان نمونه ذکر میشود که زنان ایرانی در پیکرههای سنگی دوران ایران باستان با حجاب دیده میشوند (نگاه کنید به سخنان حائری شیرازی یا حداد عادل در این باب) در حالی که حتی پیکرههای سنگی عریان از زنان ایرانی وجود دارد. در موزه لوور کنده کاری زنی از لرستان در حال زایمان وجود دارد که حتی آلت تناسلی وی را نیز نشان میدهد و حجاب هم ندارد (مشخص است که بر روی سرش مو است و نه پوشش). ایرانیان از مشهورترین شراباندازان بودهاند حتی پس از ورود اسلام. ایران یکی از مهدهای پرورش صوفیگری بوده است که یک سبک زندگی متفاوت با سبک زندگی روحانیت شیعه عرضه میکرده است. در میان دانشمندان ایرانی با افراد بیخدا یا بی دین یا ناقد دین هم مواجه هستیم مثل زکریای رازی.
ایرانیان قرنهاست که دارای سبکهای زندگی متفاوتی بودهاند باعادات، نگرشها، سلائق، معیارهای اخلاقی، نحوه معیشت، چگونگی ارتباط گیری با دیگران که در تغذیه، پوشش، جشنهای عمومی، نوشیدنیها، موسیقی، رقص، نمایش، عروسی و عزا، ورزش، بازی، آمیزش جنسی، و خلق آثار هنری آنها تجلی و تجسم پیدا کرده است.
دسته سوم کژگوییهای مذهبیاند. روحانیون شیعه هنگامی که تحمیل دینداری به سبک خود را وظیفهی الهی معرفی میکنند متون دینی خود را که دین را اکراهناپذیر میدانند انکار میکنند. ایدئولوژی اسلامگرایی با وارد کردن عنصر زور به میدان کسب و حفظ قدرت توسط دینداران بزرگترین دروغ مذهبی را به مسلمانان و غیرمسلمانان عرضه کرده است. اسلامگرایان میگویند حجاب از ضروریات دین اسلام است اما نمیگویند اولا حکومت وظیفهای در اعمال این باور ندارد و خطاب حکم به زن باورمند مسلمان است. و ثانیا اگر زن مسلمانی (حتی اگر باورمند باشد) حجاب را رعایت نکند تنها باید به خدای مورد باورش پاسخ دهد و نه به گشت ارشاد. تحمیل حجاب اجباری به زنان غیرمسلمان و مسلمان زادههایی که به اسلام فقهی باور ندارند دیگر از غولهای بی شاخ و دمی است که خدای مسلمانان با قدرت قاهرهاش هم نمیتواند آن را آفریده باشد.
دعوا بر چیست؟
اختلاف روحانیون حاکم شیعه که به اسلامگرایی باور دارند نه بر سر آخرت و خدا و نه بر سر جامعه آرمانی و هدایت آحاد بشر بلکه بر سر چگونگی تداوم قدرت است. اگر چنین نبود روحانیونی مثل حسن روحانی یا محمد خاتمی باید به لوازم سخنانشان توجه و اقرار می کردند. دستهای این تداوم قدرت را منوط به دخالت بیشتر در زندگی مردم و تحمیل سبک زندگی خود میدانند و دستهای منوط به دخالت کمتر. تحمیل سبک زندگی روحانیت (تحت عنوان سبک زندگی ایرانی- اسلامی) به اقشار مختلف با یک نظام تشویقی و تنبیهی با اتکا بر درآمدهای نفتی و ماشین سرکوب صورت میگیرد. هدف آن نیز کنترل سیاسی و اجتماعی است و نه اجرای دستورات الهی یا بردن مردم به بهشت.
جامعه و حکومت در این موضوع دارند به دو سمت متفاوت حرکت میکنند. روحانیونی مثل حسن روحانی یا محمد خاتمی این واقعیت را دریافته و معتقدند که حکومت چون نمیتواند هر روز به جنگ تک تک شهروندان برود باید موضوعاتی مثل چکمه پوشی، آرایش زنان، نوع و رنگ روسری و مانتو، مهمانی خصوصی، نوع موسیقی و فیلمی که مردم در خانهی خود گوش می دهند یا می بینند، و روابط صمیمی را به خود آنها واگذارند. اما این روحانیون نیز همانند تمامیتخواهان به حجاب اجباری باور دارند و منابع عمومی را در اختیار اسلامگرایان قرار میدهند تا به پیشبرد سیاستهای ایجابی خود در جهت اسلامی کردن ادامه دهند. آنها فقط معتقد به قهر و زور کمتر در حوزه سیاستهای سلبیاند.
....................................................................................................................
نظر نویسنده بازتاب دیدگاه رادیو فردا نیست.
مفروضات
فرض مداخله حکومت در زندگی خصوصی و عمومی مردم غیر از دغدغههای امنیتی این است که سبکهای زندگی غیر از سبک زندگی روحانیت شیعه انحراف و فساد اخلاقی است. فرض عدم مداخله آن است که در ایران از حیث سبک زندگی تنوع وجود دارد و این تنها دولت مرکزی است که با اتکا بر قدرت میخواهد همه را به یک رنگ و شکل دربیاورد. تمامیتخواهان مذهبی در ایران غیر از آزادی اندیشه و آزادی عقیده با آزادی رفتار و منش نیز مخالفاند و کسانی را که همانند آنها رفتار نکنند ناهنجار و بیفرهنگ معرفی میکنند. آنها همچنین علاوه بر دنیا خود را مسئول آخرت مردم نیز میدانند (یکی از مبانی امر به معروف و نهی از منکر).
مولفههای سبک زندگی روحانیت شیعه
روحانیت شیعه و به تبع آنها اسلامگرایان دارای یک سبک زندگی ویژه هستند؛ این سبک زندگی مبتنی است بر تنظیم امور زندگی روزمره بر اساس شریعت (به قرائت آنان) که باور دارند برای رطب و یابس دستورالعمل تعیین کرده است. دستهای از روحانیون که امروز اکثر آنها مقامات جمهوری اسلامی را در اختیار دارند بر این باورند که تک تک شهروندان ایرانی باید بر اساس الگوی سبک زندگی آنها رفتار کنند. دسته کوچکی از آنها نیز که چشم بازتری به دنیای پیرامون خود دارند بر این اعتقادند که نمیتوان مردم ایران را به یک شکل درآورد و موضوع فراتر از سبکهای زندگی غربی است.
مولفههای سبک زندگی روحانیت شیعه که امروز مبنای سیاستگذاری و رفتارهای قوای قهریه است بدین قرارند:
جدایی جنسیتی با تابو کردن بدن زن: اندرونی بیرونی در خانه/اتوبوس و واگن مترو و دانشگاه و حتی پیادهروی زنانه مردانه در فضای عمومی؛
تبعیض جنسیتی که ناشی از مردسالاری است جهت محروم کردن زنان از حضور اجتماعی و حبس کردن آنها در خانه؛ نگاه به زن به عنوان برده جنسی و جنس دوم که قیم مرد وی م تواند وی را با مهریهای مشخص به دیگری واگذار کند و حق ندارد بدون اجازه مرد از خانه خارج شود؛ زن به عنوان ماشین تولید مثل و کالای جنسی (سیاست افزایش جمعیت خامنهای غیر از جاه طلبیهای امپریالیستی برای خانهنشینی زنان است)؛
ممنوعیت یا کراهت شادی و سرخوشی و اتکا بر عزاداری و ماتم: خمینی میگفت «ما ملت گریه سیاسی هستیم» و «محرم و صفر اسلام را زنده نگاه داشته است»؛ این یعنی ممنوعیت کف زدن برای شادی از سوی اکثر مراجع شیعه. البته بروز حرکات موزون در مراسم سینهزنی به معنای شاد بودن آنها نیست. همچنین استفاده جوانان از این مراسم برای به اصطلاح «حال کردن» نیز آنها را به مراسم شاد تبدیل نمیکند؛
نگاه به فرد به عنوان انسان صغیر که نباید به هر چیزی دسترسی داشته باشد: این یعنی فیلترینگ، سانسور، و پارازیت؛
تقلیل اخلاق به دین: دینداران شیعه شریعتگرا نظام اخلاقی ندارند و شریعت را به عنوان اخلاق برگرفتهاند؛
تقلیل فرهنگ به دین در فرایند اسلامی کردن همه چیز؛
تبدیل گناه به جرم و جنایت بالاخص گناهان جنسی که در واقع دوست ناداشتنیهای خود آنهاست؛
فرض امتیازات ویژه برای روحانیون: امتیازات اقتصادی، عدم شفافیت، دیدن اموری که دیگران نباید ببینند (چون تصور میکنند به کر وصل هستند و نجس نمیشوند)؛
نجس دانستن غیر مسلمانان؛ و
اعمال خشونت بیدریغ برای تربیت و تنبیه از زن و فرزند تا مجرم و گناهکار.
اینها چارچوبهای کسانی است که میخواهند مردم را به زور به بهشت ببرند. اما آن دسته از اسلامگرایانی که با این سخن مخالفاند باید روشن سازند که با این چارچوبها مخالفاند یا خیر. در سخنان حسن روحانی به این مسائل پرداخته نشده است. او اگر سخن خود را جدی بگیرد و به لوازمش پایبند باشد به فردی عرفیگرا و آزادیگرا در حوزه آزادیهای فردی تبدیل می شود.
کژگوییهای ۳۵ ساله
برای توجیه تحمیل این سبک زندگی بر همگان سه دسته کژگویی به مردم ایران عرضه شده است:
دسته اول کژگوییهای نظریاند مثل این که تنها قرائت صحیح از اسلام، اسلام سیاسی و اسلامگرایی (تبدیل اسلام به ایدئولوژی برای کسب و حفظ قدرت) است و قرائتهای دیگر انحرافی و آمریکایی و از آن قاسطین و مارقین و ناکثین است (خود علی پنداری)؛ یا این که اخلاق مساوی است با دین یا فرهنگ مساوی است با تبلیغات مذهبی.
دسته دوم کژگوییهای تاریخیاند تحت این عنوان که ایرانیان همیشه مثل روحانیون شیعه میزیسته و عمل میکردهاند. به عنوان نمونه ذکر میشود که زنان ایرانی در پیکرههای سنگی دوران ایران باستان با حجاب دیده میشوند (نگاه کنید به سخنان حائری شیرازی یا حداد عادل در این باب) در حالی که حتی پیکرههای سنگی عریان از زنان ایرانی وجود دارد. در موزه لوور کنده کاری زنی از لرستان در حال زایمان وجود دارد که حتی آلت تناسلی وی را نیز نشان میدهد و حجاب هم ندارد (مشخص است که بر روی سرش مو است و نه پوشش). ایرانیان از مشهورترین شراباندازان بودهاند حتی پس از ورود اسلام. ایران یکی از مهدهای پرورش صوفیگری بوده است که یک سبک زندگی متفاوت با سبک زندگی روحانیت شیعه عرضه میکرده است. در میان دانشمندان ایرانی با افراد بیخدا یا بی دین یا ناقد دین هم مواجه هستیم مثل زکریای رازی.
ایرانیان قرنهاست که دارای سبکهای زندگی متفاوتی بودهاند باعادات، نگرشها، سلائق، معیارهای اخلاقی، نحوه معیشت، چگونگی ارتباط گیری با دیگران که در تغذیه، پوشش، جشنهای عمومی، نوشیدنیها، موسیقی، رقص، نمایش، عروسی و عزا، ورزش، بازی، آمیزش جنسی، و خلق آثار هنری آنها تجلی و تجسم پیدا کرده است.
دسته سوم کژگوییهای مذهبیاند. روحانیون شیعه هنگامی که تحمیل دینداری به سبک خود را وظیفهی الهی معرفی میکنند متون دینی خود را که دین را اکراهناپذیر میدانند انکار میکنند. ایدئولوژی اسلامگرایی با وارد کردن عنصر زور به میدان کسب و حفظ قدرت توسط دینداران بزرگترین دروغ مذهبی را به مسلمانان و غیرمسلمانان عرضه کرده است. اسلامگرایان میگویند حجاب از ضروریات دین اسلام است اما نمیگویند اولا حکومت وظیفهای در اعمال این باور ندارد و خطاب حکم به زن باورمند مسلمان است. و ثانیا اگر زن مسلمانی (حتی اگر باورمند باشد) حجاب را رعایت نکند تنها باید به خدای مورد باورش پاسخ دهد و نه به گشت ارشاد. تحمیل حجاب اجباری به زنان غیرمسلمان و مسلمان زادههایی که به اسلام فقهی باور ندارند دیگر از غولهای بی شاخ و دمی است که خدای مسلمانان با قدرت قاهرهاش هم نمیتواند آن را آفریده باشد.
دعوا بر چیست؟
اختلاف روحانیون حاکم شیعه که به اسلامگرایی باور دارند نه بر سر آخرت و خدا و نه بر سر جامعه آرمانی و هدایت آحاد بشر بلکه بر سر چگونگی تداوم قدرت است. اگر چنین نبود روحانیونی مثل حسن روحانی یا محمد خاتمی باید به لوازم سخنانشان توجه و اقرار می کردند. دستهای این تداوم قدرت را منوط به دخالت بیشتر در زندگی مردم و تحمیل سبک زندگی خود میدانند و دستهای منوط به دخالت کمتر. تحمیل سبک زندگی روحانیت (تحت عنوان سبک زندگی ایرانی- اسلامی) به اقشار مختلف با یک نظام تشویقی و تنبیهی با اتکا بر درآمدهای نفتی و ماشین سرکوب صورت میگیرد. هدف آن نیز کنترل سیاسی و اجتماعی است و نه اجرای دستورات الهی یا بردن مردم به بهشت.
جامعه و حکومت در این موضوع دارند به دو سمت متفاوت حرکت میکنند. روحانیونی مثل حسن روحانی یا محمد خاتمی این واقعیت را دریافته و معتقدند که حکومت چون نمیتواند هر روز به جنگ تک تک شهروندان برود باید موضوعاتی مثل چکمه پوشی، آرایش زنان، نوع و رنگ روسری و مانتو، مهمانی خصوصی، نوع موسیقی و فیلمی که مردم در خانهی خود گوش می دهند یا می بینند، و روابط صمیمی را به خود آنها واگذارند. اما این روحانیون نیز همانند تمامیتخواهان به حجاب اجباری باور دارند و منابع عمومی را در اختیار اسلامگرایان قرار میدهند تا به پیشبرد سیاستهای ایجابی خود در جهت اسلامی کردن ادامه دهند. آنها فقط معتقد به قهر و زور کمتر در حوزه سیاستهای سلبیاند.
....................................................................................................................
نظر نویسنده بازتاب دیدگاه رادیو فردا نیست.