میگوید که از یاد نبرید ایران چه کشور فقیری بود و برای مدتها همه آنچه به جهان خارج صادر میکرد در ابریشم خام خلاصه میشد تا بعدها که فرش و میوه خشک و چند محصول اندکشمار دیگر به آن اضافه شود.
دورهای که ویلم فلور، ایرانشناس هلندی، از آن صحبت میکند، از آغاز صفویه تا پایان کار قاجارها را شامل میشود، دورهای که زمینه پژوهش جدید او قرار گرفته است، اثری درباره «تاریخ پول ایران». این پژوهش در عین حال بنا به ماهیت خود تاریخ اقتصادی ایران را هم شامل میشود و نیز تحلیلی از پارهای رویدادها و تحولات سیاسی و اجتماعی ایران آن عصر ارائه میدهد.
«تاریخ پول ایران» (از صفویه تا قاجاریه) را دکتر ویلم فلور به همراهی رودی متی و پاتریک کلاوسن نوشته است. ناشر کتاب نیز آیبیتاریس است که باز با همراهی بنیاد میراث ایران، مستقر در لندن، کار را به سامان رسانده است. گفتوگوی رادیو فردا با ویلم فلور را میخوانید، یکی از چهرههای شاخص ایرانشناسی که دهها کتاب و مقاله در این زمینه نگاشته است.
اینبار سراغ تاریخ پول ایران رفتهاید، از آغاز صفویه تا پایان قاجار. شاید این موضوع به خط اصلی کار پژوهشی شما نزدیکتر باشد تا مسائلی نظیر «نقاشیهای دیواری دوره قاجار»، «گربههای ایرانی» و «تاریخ اجتماعی روابط جنسی در ایران» که در کتابها و مقالات پرشمارتان بازتاب یافته است. میخواهم بگویم که چهرهای مانند دکتر ویلم فلور بیشتر بهواسطه نگاه ویژهاش به مقوله اقتصاد در تاریخ شهرت پیدا کرده است تا هنر یا موضوعات متفرقه دیگر. با این دیدگاه موافقید؟
به نظرم این دیدگاه که من فقط به موضوعات اقتصادی علاقه دارم، اشتباه است. من به تاریخ ایران فارغ از هر مسئلهای علاقهمندم. اگرچه تصدیق میکنم که بیشتر به موضوعاتی در رابطه با تاریخ اقتصادی و اجتماعی پرداختهام، اما همانطور که خودتان هم گفتید، روی موضوعات دیگر هم کار کردهام. سال آینده شاید بتوانید مقالهای را از من بخوانید با عنوان «چراغکشان چه کسانی بودند؟».
اما انتخاب موضوع تاریخ پول ایران بههیچ وجه تصادفی نبوده است. من پیش از این نیز موقعیت پولی ایران را در مقالات مختلف و حتی یک کتاب دیگر بررسی کرده بودم. در عین حال کتابی هم با عنوان «اقتصاد در ایران عهد صفوی» منتشر کردهام که تحلیلی از نظام صفوی ارائه میدهد به علاوه مقالهای که به همراه پت کلاوسن با عنوان «جستوجوی صفویان برای طلا و نقره» نوشتهام. گذشته از اینها، مقالهای دارم در رابطه با نظام پولی عهد صفوی که مبتنی بر سه گونه فلز بود. این مقاله را در میزگرد «صفویان» که سال ۱۹۹۹ در ادینبورگ برگزار شد، ارائه کردم. همینطور نیز مقالهای تحلیلی درباره نظام پولی قاجار داشتهام که سال ۱۹۹۸ در انجمن مطالعات خاورمیانه (مسا) ارائه شد.
از این رو با توجه به کار ریشهای که در این نوشتههای مختلف انجام دادهام، تصمیم گرفتم که همه آنها را در قالب یک کتاب بیاورم. در عین حال سابقه همکاری قدیمی نیز با پت کلاوسن داشتهام که این مسئله در کنار دو سه مقالهای که رودی متی در رابطه با موضوعات پولی نوشته بود، باعث شد به صرافت این بیفتم که دانستههای خودمان را یکجا بیاوریم. حاصل آن نیز کتابی است که از آنچه پیش از این به تنهایی نوشته بودم، بهتر است.
اما دلیل آن که خودمان را محدود به بازه زمانی ۱۵۰۰ تا ۱۹۲۵ میلادی کردیم، به قول معروف، سلیقهای نبود. هر کسی که نسبت به کار من شناخت داشته باشد، میداند مقالات و کتابهایی که من نوشتهام تاریخ ۲۵۰۰ ساله ایران را شامل میشود، مانند تاریخ تئاتر در ایران، بازیهای ایرانی و تاریخ روابط جنسی. مقالهای هم با همکاری دیگران در دایرهالمعارف ایرانیکا با موضوع «سکهها» نوشتهام که در آن به سکههای ایران از ۵۳۰ سال قبل از میلاد مسیح تا دوران مدرن پرداخته میشود.
دلیل اصلی برای انتخاب چنین بازه زمانی این بود که هنوز منابع مناسبی موجود نیست تا بتوان با استناد به آنها تحلیل دقیقتری به نسبت مقالهای که به آن اشاره کردم، درباره تاریخ پولی ایران در سالهای پیش از ۱۵۰۰ میلادی نوشت. هر زمان که پژوهشها ما را به درک بهتری از دورههای قدیمیتر برساند، آن وقت میتوانیم اثری تحقیقی درباره آن بنویسیم، چنانچه در رابطه با بازه زمانی ۱۵۰۰ تا ۱۹۲۵ این کتاب را نوشتهایم.
از صفویه آنچه میراث مانده، بهطور عمده مذهب شیعه است. در عین حال در زمان صفویان یک حکومت مرکزی بهنسبت قدرتمند تشکیل شد که نقشه امروز ایران جزوی از قلمروی آن است. اما آیا اقتصاد ایران نیز در آن زمان توانست صورتی منسجم پیدا کند؟ نمیخواهم از اقتصاد ملی حرف بزنم چرا که هنوز دولت ملی تشکیل نشده بود.
میتوانم شما را به یکی از کتابهایم تحت عنوان «اقتصاد در ایران عهد صفوی» ارجاع بدهم، اما سعی میکنم تا آنجا که ممکن است پاسخ این سئوالتان را بدهم. صفویان هیچ تغییری در نظام اقتصادی ایران ایجاد نکردند. ایران تا دهه ۱۹۳۰ فاقد اقتصاد ملی یکپارچه بود. در حقیقت اقتصادهای منطقهای در آنجا وجود داشت، مثل خراسان، آذربایجان و... هر کدام این مناطق کم و بیش مستقل بودند و تنها برخی کالاهای خاص و تجملی از جهان خارج به آنجا وارد میشد. وجه منفی ماجرا این بود که اگر مثلا در فارس قحطی و خشکسالی میآمد، ارسال غذا از مناطق دیگر به آنجا خیلی پرهزینه میشد. این یکی از ویژگیهای بارز زندگی در ایران تا اوایل قرن ۲۰ میلادی بود. کتابی در آستانه انتشار دارم به نام «تاریخ پخت نان در ایران» که در آن به این مسئله هم پرداختهام.
جایی از شکست کمپانی هلندی هند شرقی در بازار ایران سخن گفتهاید. شاید دیگر کشورهای شرق در آن تاریخ زمینه بهتری نسبت به ایران برای تجارت با غرب داشتند. چه عواملی تجارت خارجی با ایران را دشوار میساخت؟ اصلا وسعت تجارت ایران و اروپا چقدر بود؟
بهطور معمول همه این نکته را از یاد میبرند که ایران کشور بسیار فقیری بود. من همیشه تعجب میکنم از این که ایرانیان میگویند خارجیها آمدند و «ثروت ما را دزدیدند». ایران چه ثروتی داشت که خارجیها دنبال آن باشند؟ چیز چندانی نبود. تنها چیزی که تا حدی ارزشمند بود و ایران صادر میکرد، ابریشم خام بود. دیگر محصولات کشاورزی آن نه صادر میشد و نه آنقدر بود که امکان صادرات آن وجود داشته باشد. ایران منابع طبیعی دیگری هم نداشت و برای قرنها، تا همین اواخر، ناگزیر از پرداخت وجه نقد برای واردات بود. بیشتر واردات آن تا اواسط قرن ۱۹ از هند بود و بعدها نیز از بریتانیای کبیر و روسیه. اما ایران وجه لازم برای واردات را از طریق ابریشم خام به دست میآورد و همینطور واسطه صدور پارچه و محلول رنگ از هند به امپراتوری عثمانی و روسیه میشد.
این قاعده در قرن ۱۹ میلادی هم تغییری نکرد، اگرچه تغییراتی در ترکیب محصولات ایجاد شد. برای مثال، ابریشم خام و پارچه جایگاه پیشین خود را از دست دادند و از سال ۱۸۷۳ فرش جایگزین آنها شد. در عین حال صدور محصولات تجاری جدید مانند نخ، میوه خشک و پشم به روسیه، ثروتی برای ایران به ارمغان آورد که بیشتر از حد لازم برای امر واردات از طریق خلیج فارس بود.
در دهه ۱۷۴۰ برای کمپانیهای هلندی انگلیسی هند شرقی مسئله روشن شده بود که تجارت با ایران بیحاصل و حتی زیانده است. اما با این حال این کمپانیها به دلایل متفاوتی تجارت با ایران را برای مدتی ادامه دادند، اگرچه حجم این تجارت کاهش یافت. طرف هلندی در سال ۱۷۶۶ تصمیم گرفت که از ایران خارج شود، تصمیمی که در حقیقت سال ۱۷۶۲ گرفته شده بود. طرف انگلیسی نیز یک دهه بعد چنین کرد. آنها فقط یکی از نمایندگیهای خود را در بوشهر و بصره حفظ کردند تا در برههای که روابط میان دو کشور فرانسه و انگلیس در اروپا و هند تیره و تار بود، بتوانند موقعیت ارتباطاتی خود را با اروپا حفظ کنند.
آنچه ایرانیها درباره «دزدیده شدن ثروت ایران» میگویند به طور کلی به دوره قاجار بازمیگردد، دورهای که بریتانیا و روسیه با استفاده از ضعف قدرت حاکم بر ایران امتیازات تجاری عمدهای میگرفتند. تلاش آنها برای گرفتن انحصار تنباکو، شیلات، بهرهبرداری از معادن ایران، گمرکات و... چیزیست که ایرانیها به بدی از آن یاد میکنند. در دهههای بعد مسئله نفت هم به این موارد اضافه شد. چطور این موارد را نادیده میگیرید؟
نه، این ادعاها درباره دوره صفوی هم مطرح شده است. اما اجازه دهید همین نمونههایی را که آوردهاید، بررسی کنیم. امتیاز ماهیگیری در دریای خزر با بالاترین بها اجاره داده شد. البته هر ایرانی میتوانست از چنین امتیازی برخوردار شود، اما هیچ کسی علاقهای به این موضوع نداشت. چرا؟ چون روسها بیشتر خاویار صید میکردند که ایرانیان آن را نمیخوردند. در واقع، ایرانیان بهطور کلی خیلی ماهیخور نبودند و آنهایی هم که ماهی میخوردند، آنقدر ماهی در دسترسشان بود که بیشتر از نیازشان باشد. به همین خاطر اعطای امتیاز ماهیگیری تاثیری در ماجرا نداشت.
ماجرای شرکت رژی و امتیاز تنباکو شاید برای دهقانان بد بوده باشد، اما پس از ملغی شدن این قرارداد، حکومت ایران این امتیاز را به سرمایهگذاران عثمانی داد که شرایط پیشنهادیشان برای دهقانان بهمراتب بدتر از پیشنهادات رژی بود. در این مورد میتوانید به کتابی که با عنوان «کشاورزی در ایران دوره قاجار» نوشتهام، مراجعه کنید.
ایران از نظر منابع معدنی کشور ثروتمندی است، اما به جز معادن فلز مس، کسی علاقهای به دیگر معادن و توسعه این حوزه نداشت. کار دارسی در اکتشاف نفت یک قمار بود که تقریبا هر آنچه را که داشت در این راه از دست داد. زمانی که نفت کشف شد، کارهای مربوط به آن باید در منطقهای آغاز میشد که هیچ احدی زندگی نمیکرد، بهجز برخی عشایر که دو بار در سال از آنجا عبور میکردند. آن منطقه ناامن و غیربهداشتی بود و نیز لازم بود که همه وسایل مورد نیاز از دیگر مناطق به آنجا انتقال داده شود. آبادان در سال ۱۹۰۷ وجود نداشت. تنها چیزی که آنجا بود، گل و لای بود در حالی که ۱۰ سال بعد بزرگترین و مدرنترین پالایشگاه آنجا احداث شد. آنجا چیزی برای امپریالیسم وجود نداشت که اقتصادی باشد. این که آیا توافقنامه نفتی به اندازه کافی خوب و مناسب بوده یا نه، بحث دیگری است. وقتی دو طرف با هم مذاکره میکنند، آن کسی که همه ریسکها را میپذیرد (یعنی سرمایهگذار) در حقیقت میخواهد که بیشترین سود را در کوتاهترین زمان ممکن ببرد، بهخصوص اگر که ریسک کار خیلی زیاد باشد.
اما گمرک؛ ایران پول قرض گرفته بود. در نظر داشته باشید ایران کشوری بود که هیچ کس تمایلی نداشت به آن پول قرض بدهد چرا که بسیار فقیر و بدحساب بود. هیچ کسی ایران را مجبور نکرد که این پول را قرض بگیرد. این پول در نهایت به دلایل سیاسی قرض داده شد، اما سرمایهگذاران هم میخواستند تضمینی برای بازگشت وامی که داده بودند داشته باشند و به همین خاطر خواستار آن شدند که نظارت بر گمرکات جنوبی را در اختیار بگیرند. هیچ کسی ایران را مجبور به چنین معاملهای نکرد. بنابراین اگر قرار به سرزنش کسی در این میان باشد، باید نخبگان ایرانی را سرزنش کرد که نه تنها مانع این معامله نشدند، بلکه از کنار آن سود هم بردند.
و صرفنظر از معادن طبیعی و گمرکات و... آیا اقتصاد ایران در آن زمان هیچ مراوده خاص دیگری با جهان خارج نداشت؟
همانطور که گفتم، ایران محصولات چندانی نداشت که اروپا خواهان آن باشد. در دوران صفوی تنها محصولی که تقاضای گستردهای داشت، ابریشم خام بود. در دوران افشاریه و زندیه تغییری در شکل مسئله ایجاد نشد، اما در دوره قاجار، ابریشم خام به خاطر آفت ابریشم که سال ۱۸۶۴ رخ داد، اهمیت خود را تا حدی از دست داد و جای خود را به چند محصول دیگر داد، یکی فرش که از سال ۱۸۷۳ به بعد خیلی ناگهانی توجه و علاقه غربیها را به خود جلب کرد. دیگری تولیدات کشاورزی که روسیه بیشتر از قبل خواهان آن شده بود و سومی هم افیون که در بازارهای آسیایی به فروش میرفت. در هر حال، تجارت با ایران بهطور کلی برای اروپا بیاهمیت بود. یکی از اتباع بریتانیا در دهه ۱۸۷۰ نوشت، کاروانهایی که در یکی از راههای اصلی ایران تردد دارند، همگی در یکی از انبارهای گمرکات در لندن جای میگیرند.
اما همان موقع شرکتی مانند رژی بسیاری از نیروهای خود را از بریتانیا و مستعمرات بریتانیا به ایران آورد. بله، اقتصاد ایران کشاورزی بود. با این حال کشور صاحب معادن، دریا و جنگل هم بود که میتوانست زمینهای برای فعالیت تجاری و اقتصادی فراهم کند. اینطور نیست؟
البته که خیلی بهتر بود اگر ایرانیها خودشان منابع طبیعیشان را مورد توسعه قرار میدادند، اما چنین نکردند. آنها نمیخواستند در زمینهای سرمایهگذاری کنند که مخاطره بسیاری دارد. نمیخواستند که سرمایهشان را از دست بدهند و به همین خاطر ترجیح میدادند که خارجیها این کار را بکنند. البته آنها از یک طرف هم فاقد مهارت و دانش لازم برای توسعه این منابع بودند، اما خب اگر واقعا علاقمند به این مسئله بودند، میتوانستند دانش و مهارت این کار را بخرند یا برای آن اجرت بدهند. دراینباره به اثری که با عنوان «پیشههای سنتی و صنعت مدرن در ایران دوران قاجار» نوشتهام، رجوع کنید.
بازگردیم به کتاب «تاریخ پول ایران»؛ بخشهایی از کتاب به توصیف سکههای رایج در آن ادوار تاریخی اشاره دارد، سکههای مسی، نقره و طلا. سیاست ضرب این سکهها چگونه بود؟ چه کسانی بر آن نظارت میکردند؟ و میزان آن را چه کسی یا نهادی تعیین میکرد؟
وضعیت آشفته و نابهسامان پول ایران از سال ۱۵۰۰ تا ۱۹۲۵ بهخاطر سه مسئله بدتر از همیشه شد. اول این که سه گونه فلز برای ساخت سکهها استفاده میشد. مس بیشتر برای داد و ستد در سطح محلی به کار میرفت و نقره برای بازرگانی در مسافتهای طولانیتر. طلا هم در این میان نقش محدودی داشت. اما آنچه وضعیت را پیچیدهتر و گیجکنندهتر میساخت، این بود که در حساب و کتابها اغلب از واحدهای پولی مندرآوردی استفاده میشد، انواع پولهای غیررسمی.
دوم این که ایران از دیرباز دچار معضل کمبود پول بود که این امر نیز خود معلول فقر در منابع فلزی و چند مسئله دیگر بود، نظیر عدم توازن در تجارت که پشتوانه آن بهاجبار محمولههای قابل توجه سکه بود، و نیز مالیات سنگین حکومتی. از این رو داد و ستد میان مردم در نواحی روستایی اغلب به شیوه تهاتر انجام میشد.
سوم هم این که ایران فاقد یک اقتصاد ملی بود. به همین خاطر انتقال پول از یک مکان به مکانی دیگر سهل و ارزان نبود. میتوان گفت که نظام پولی اغلب از یک شهر تا شهر دیگر بهشکل قابل توجهی متغیر و متفاوت بود.
اگرچه شاهان ایران ضرابخانههایی برای ضرب سکههای طلا و نقره برپا میکردند، اما آنها نظارت کاملی بر این ضرابخانهها نداشتند. اداره ضرابخانههای سلطنتی بهطور معمول به واسطهها واگذار میشد و درجات نظارت حاکم بر آنها متفاوت بود. تا زمان تاسیس یک ضرابخانه ملی در سال ۱۸۷۷، وزن و عیار سکهها بیشتر از آن که تابع یک قاعده ملی باشد، تابع عوامل محلی بود. شاهان به حاکمان اختیار داده بودند که سکه مسی نشاندار ضرب کنند، سکههایی که ارزش آنها بهطور کلی بیشتر از ارزش فلزی بود که در آن به کار رفته بود. دولت در حقیقت ضمانت کرده بود که در زمانها و مکانهای محدودی، ارزش آنها برابر با سکههای ناب باشد که ارزششان برابر با میزان فلز به کار رفته در آنهاست.
بسیاری از سکههای در گردش در ایران دوره صفوی، سکههای خارجی بودند و البته بیشتر از همه، سکههای اروپایی. بهنوعی میتوان گفت که به خاطر عدم وجود منابع فلزی گرانبها در داخل کشور، ضرابخانههای صفوی در عمل کارکردی ابتدایی یافته بودند و آن عبارت بود از ذوب کردن سکههای خارجی وارداتی و استفاده از آنها. در نتیجه اگر بهایی که ضرابخانه برای یک سکه خارجی تعیین میکرد، کمتر از قیمت بازار بود، آن ضرابخانه متضرر میشد. بیشتر فلزات گرانبها از امپراتوری عثمانی در قالب شمش و میلههای نقره به ایران میرسید. برخی از آنها هم سکه بود، بهطور معمول سکههای هشت شاهی یا هشت ریالی اسپانیایی (Reals of Eight) و رکسدالر (Rjksdaalders) هلندی که تقریبا ارزش یکسانی داشتند. این سکهها به محض ورود به ایران اغلب به ضرابخانههای ایروان، تبریز و تفلیس منتقل میشدند تا آنجا ذوب و تبدیل به سکههای عباسی و محمودی شوند. حکومت نیز وقتی سکهها برای ضرب به آنجا منتقل میشد، تقاضای حق الضرب میکرد که بخشی از آن به عنوان مالیات بود و بخشی هم بهای ضرب کردن سکه. اگر تاجری بهانه خوبی جور میکرد میتوانست مجوز بردن شمش به اصفهان را بگیرد، اما تولیدکنندهها و ضاربان سکه علاقهای به این کار نداشتند چون در این صورت بخشی از حق الضرب خود را از دست میدادند.
محمولههای بزرگ سکه و شمش که به ایران میآمدند یا از آنجا خارج میشدند، ذخایر پولی ایران را وابسته به عواملی کرده بود که حکومت کنترل اندکی بر آن داشت. برای مثال، وقوع جنگ در خارج از مرزها میتوانست مانع حرکت کاروانها از شمال و غرب به سمت ایران شود که این مسئله به افزایش قیمتها میانجامید. به همان شکل افزایش راهزنیها در آناتولیا هم میتوانست در این میان تاثیرگذار باشد. همین شرایط در هند نیز به نوبه خود بر قیمتها تاثیر میگذاشت، شرایطی مانند جنگ، ناامنی مسیرها، سرقتها یا تغییرات در نسبت طلا به نقره. بازار همچنین به خاطر شایعات نیز به سادگی ثبات خود را از دست میداد. شایعهای مانند این که فلان کاروان وارد میشود یا نه، میتوانست به بالا و پایین رفتن قیمتها منجر شود. به جز این، مشکلات مقطعی و فصلی هم میتوانست تاثیرگذار باشد، از مسائلی مانند عزیمت سالانه کاروانهای زائران به مکه تا نوسانات در تجارت.
حاکمان اغلب تمایل داشتهاند بر ضرب سکهها تسلط داشته باشند تا از این طریق سرمایه خود را به سرعت افزایش دهند. ایران سنتی دیرینه در ثابت نگه داشتن درصد عیار سکهها داشته است. وقتی حکومت تصمیم میگرفت از ارزش سکههای ضرب شده کم کند، بهطور معمول یا بهای حسابداری سکههای موجود را افزایش میداد یا از وزن سکهها میکاست که البته در شیوه دوم، اساسا سکههای قدیمی را خُرد میکردند. چنین اقداماتی اغلب با ممنوع ساختن صادرات سکههای ارزشمند و شمشهایی که در ساخت آنها به کار میروند، همراه بود. کار خرد کردن سکههای قدیمی از دو جهت ساده بود. اول این که آنها کنگرهدار نبودند و فقط چکش خورده بودند. دوم هم این که کوچک و باریک بودند. گهگاهی که بسیاری از سکههای قدیمی خرد میشد، آن وقت جای خود را به سکههای جدیدی میدادند که ارزش معیار کمتری داشتند و این سکهها نشانگر وضعیت عمومی سکههای در گردش میشدند.
اما عمل کم کردن ارزش سکهها با محدودیتهای مهمی نیز به خاطر کاربرد شایع سکههای خارجی و تجارت گسترده با شمش مواجه بود. در عین حال چنین سیاستی بهخاطر کاربرد سه فلز متفاوت در سکهها، پیچیدهتر هم میشد. به یک معنا اگر قرار بر کم کردن ارزش سکههایی از یک نوع فلز بود، بهطور معمول مس، آن وقت طبق قانون گرشام میباید سکههای بیشتری از آن فلز مورد استقاده قرار میگرفت و در برابر، سکههای فلز دیگر، بهطور معمول نقره، کمتر به کار گرفته میشد که مجموع این مسائل نتایجی غیرقابل پیشبینی داشت.
با ظهور حکومتهای افشاریه و زندیه چه تغییراتی در عرصه اقتصاد ایران و نظام پولی آن به وجود آمد؟ اساسا پادشاهان جنگجوی این دو حکومت کم دوام چقدر امکان رتق و فتق امور اقتصادی را داشتند؟
وضعیت ایران در دوران افشاریه و زندیه بدتر از اواخر دوران صفوی بود. ایران به خاطر اشغال افغانها و جنگهای پی در پی دچار کاهش جمعیت شده بود و در نتیجه ظرفیت تولیدی کمتر و خروجی اقتصادی کمتری هم داشت. همچنین عدم امنیت و مالیات سنگین در آن مقطع نیز تاثیراتی منفی بر اقتصاد گذاشته بود. در عین حال افغانها بیشتر طلا و نقره ایران را به قندهار و آن حوالی برده بودند. در نتیجه، ایران در مقطع زمانی ۱۷۵۰ میلادی بسیار فقیرتر از ۱۷۰۰ بود. از سال ۱۷۶۳ به بعد، کریم خان زند تا حدی توانست ثبات را در کشور حاکم کند، اما تنها برای دورانی بسیار کوتاه چرا که پس از آن دوباره جنگهای پیاپی میان مدعیان تاج و تخت در حکومت زندیه و میان زندیه و قاجارها درگرفت. جمعیت کشور و اقتصاد، هر دو از این مسئله آسیب دیدند. چند دههای طول کشید تا اقتصاد ایران جان دوبارهای بگیرد.
دوره قاجار و مشروطه، همانطور که میدانید، دوره تشکیل دولت ملت ایران بود. اقتصاد ایران چگونه توانست با این نظام نوین خود را تطبیق دهد؟ چه دشواریهایی در این مسیر وجود داشت؟
اقتصاد ایران در دوره قاجار و از نیمه دوم قرن ۱۹ آرامآرام آغاز به رشد و توسعه کرد. اما با این وجود اقتصاد ایران، اقتصادی کشاورزی بود بهطوری که حدود ۹۰ درصد از جمعیت کشور از این طریق امرار معاش میکردند. به همین خاطر زندگی یک دهقان نه تنها وابسته به شرایط بازار و رفتار ارباب خود بود، بلکه به مادر طبیعت نیز بستگی داشت. یک محصول بد، خشکسالی یا آفت ملخ میتوانست به نابود کردن هر آنچه در سالهای گذشته به دست آورده بود، بیانجامد. روزگار سختی برای دهقانان بود. در این مورد میتوانید به کتابی که با عنوان «کشاورزی در ایران دوره قاجار» نوشتهام، رجوع کند.
این وضعیت حتی پس از سال ۱۹۰۶ هم چندان بهتر نشد چرا که ایران تنها به اسم یک کشور شد. در حقیقت یک سرزمین ملوک الطوایفی و متکشل از فرمانروایان رقیب بود. شرایط در نتیجه جنگ جهانی اول بدتر هم شد، بهویژه در غرب ایران، اما در این میان انقلاب روسیه هم تاثیر ویژهای داشت. در سال ۱۹۱۴، چیزی حدود ۶۵ درصد تجارت ایران با روسیه بود، اما در سال ۱۹۲۰ این رقم به ۵ درصد کاهش یافت. علاوه بر آن، امکانی هم برای نقل و انتقال محصولاتی که روسیه در گذشته خریده بود، به بنادر جنوبی وجود نداشت. در حقیقت، به خاطر ماهیت اقتصادهای منطقهای و عدم وجود سیستم جادهای، نمیشد چنین نقل و انتقالی را با هزینهای مناسب انجام داد. بنیان نهاده شدن یک حکومت مرکزی قدرتمند در سال ۱۹۲۱ که خود معلول افزایش امنیت، جادهسازی و خرید ماشینهای باری بود، نتایجی بهتر و کمهزینهتر در پی داشت. در عین حال، افزایش اکتشافات نفتی به اقتصاد تازه سربرآورده ایران کمک میکرد. چالش اصلی این بود که چگونه همه اینها را برای بهتر شدن زندگی همگان بهکار گرفت.
دورهای که ویلم فلور، ایرانشناس هلندی، از آن صحبت میکند، از آغاز صفویه تا پایان کار قاجارها را شامل میشود، دورهای که زمینه پژوهش جدید او قرار گرفته است، اثری درباره «تاریخ پول ایران». این پژوهش در عین حال بنا به ماهیت خود تاریخ اقتصادی ایران را هم شامل میشود و نیز تحلیلی از پارهای رویدادها و تحولات سیاسی و اجتماعی ایران آن عصر ارائه میدهد.
«تاریخ پول ایران» (از صفویه تا قاجاریه) را دکتر ویلم فلور به همراهی رودی متی و پاتریک کلاوسن نوشته است. ناشر کتاب نیز آیبیتاریس است که باز با همراهی بنیاد میراث ایران، مستقر در لندن، کار را به سامان رسانده است. گفتوگوی رادیو فردا با ویلم فلور را میخوانید، یکی از چهرههای شاخص ایرانشناسی که دهها کتاب و مقاله در این زمینه نگاشته است.
اینبار سراغ تاریخ پول ایران رفتهاید، از آغاز صفویه تا پایان قاجار. شاید این موضوع به خط اصلی کار پژوهشی شما نزدیکتر باشد تا مسائلی نظیر «نقاشیهای دیواری دوره قاجار»، «گربههای ایرانی» و «تاریخ اجتماعی روابط جنسی در ایران» که در کتابها و مقالات پرشمارتان بازتاب یافته است. میخواهم بگویم که چهرهای مانند دکتر ویلم فلور بیشتر بهواسطه نگاه ویژهاش به مقوله اقتصاد در تاریخ شهرت پیدا کرده است تا هنر یا موضوعات متفرقه دیگر. با این دیدگاه موافقید؟
به نظرم این دیدگاه که من فقط به موضوعات اقتصادی علاقه دارم، اشتباه است. من به تاریخ ایران فارغ از هر مسئلهای علاقهمندم. اگرچه تصدیق میکنم که بیشتر به موضوعاتی در رابطه با تاریخ اقتصادی و اجتماعی پرداختهام، اما همانطور که خودتان هم گفتید، روی موضوعات دیگر هم کار کردهام. سال آینده شاید بتوانید مقالهای را از من بخوانید با عنوان «چراغکشان چه کسانی بودند؟».
اما انتخاب موضوع تاریخ پول ایران بههیچ وجه تصادفی نبوده است. من پیش از این نیز موقعیت پولی ایران را در مقالات مختلف و حتی یک کتاب دیگر بررسی کرده بودم. در عین حال کتابی هم با عنوان «اقتصاد در ایران عهد صفوی» منتشر کردهام که تحلیلی از نظام صفوی ارائه میدهد به علاوه مقالهای که به همراه پت کلاوسن با عنوان «جستوجوی صفویان برای طلا و نقره» نوشتهام. گذشته از اینها، مقالهای دارم در رابطه با نظام پولی عهد صفوی که مبتنی بر سه گونه فلز بود. این مقاله را در میزگرد «صفویان» که سال ۱۹۹۹ در ادینبورگ برگزار شد، ارائه کردم. همینطور نیز مقالهای تحلیلی درباره نظام پولی قاجار داشتهام که سال ۱۹۹۸ در انجمن مطالعات خاورمیانه (مسا) ارائه شد.
از این رو با توجه به کار ریشهای که در این نوشتههای مختلف انجام دادهام، تصمیم گرفتم که همه آنها را در قالب یک کتاب بیاورم. در عین حال سابقه همکاری قدیمی نیز با پت کلاوسن داشتهام که این مسئله در کنار دو سه مقالهای که رودی متی در رابطه با موضوعات پولی نوشته بود، باعث شد به صرافت این بیفتم که دانستههای خودمان را یکجا بیاوریم. حاصل آن نیز کتابی است که از آنچه پیش از این به تنهایی نوشته بودم، بهتر است.
اما دلیل آن که خودمان را محدود به بازه زمانی ۱۵۰۰ تا ۱۹۲۵ میلادی کردیم، به قول معروف، سلیقهای نبود. هر کسی که نسبت به کار من شناخت داشته باشد، میداند مقالات و کتابهایی که من نوشتهام تاریخ ۲۵۰۰ ساله ایران را شامل میشود، مانند تاریخ تئاتر در ایران، بازیهای ایرانی و تاریخ روابط جنسی. مقالهای هم با همکاری دیگران در دایرهالمعارف ایرانیکا با موضوع «سکهها» نوشتهام که در آن به سکههای ایران از ۵۳۰ سال قبل از میلاد مسیح تا دوران مدرن پرداخته میشود.
دلیل اصلی برای انتخاب چنین بازه زمانی این بود که هنوز منابع مناسبی موجود نیست تا بتوان با استناد به آنها تحلیل دقیقتری به نسبت مقالهای که به آن اشاره کردم، درباره تاریخ پولی ایران در سالهای پیش از ۱۵۰۰ میلادی نوشت. هر زمان که پژوهشها ما را به درک بهتری از دورههای قدیمیتر برساند، آن وقت میتوانیم اثری تحقیقی درباره آن بنویسیم، چنانچه در رابطه با بازه زمانی ۱۵۰۰ تا ۱۹۲۵ این کتاب را نوشتهایم.
از صفویه آنچه میراث مانده، بهطور عمده مذهب شیعه است. در عین حال در زمان صفویان یک حکومت مرکزی بهنسبت قدرتمند تشکیل شد که نقشه امروز ایران جزوی از قلمروی آن است. اما آیا اقتصاد ایران نیز در آن زمان توانست صورتی منسجم پیدا کند؟ نمیخواهم از اقتصاد ملی حرف بزنم چرا که هنوز دولت ملی تشکیل نشده بود.
میتوانم شما را به یکی از کتابهایم تحت عنوان «اقتصاد در ایران عهد صفوی» ارجاع بدهم، اما سعی میکنم تا آنجا که ممکن است پاسخ این سئوالتان را بدهم. صفویان هیچ تغییری در نظام اقتصادی ایران ایجاد نکردند. ایران تا دهه ۱۹۳۰ فاقد اقتصاد ملی یکپارچه بود. در حقیقت اقتصادهای منطقهای در آنجا وجود داشت، مثل خراسان، آذربایجان و... هر کدام این مناطق کم و بیش مستقل بودند و تنها برخی کالاهای خاص و تجملی از جهان خارج به آنجا وارد میشد. وجه منفی ماجرا این بود که اگر مثلا در فارس قحطی و خشکسالی میآمد، ارسال غذا از مناطق دیگر به آنجا خیلی پرهزینه میشد. این یکی از ویژگیهای بارز زندگی در ایران تا اوایل قرن ۲۰ میلادی بود. کتابی در آستانه انتشار دارم به نام «تاریخ پخت نان در ایران» که در آن به این مسئله هم پرداختهام.
جایی از شکست کمپانی هلندی هند شرقی در بازار ایران سخن گفتهاید. شاید دیگر کشورهای شرق در آن تاریخ زمینه بهتری نسبت به ایران برای تجارت با غرب داشتند. چه عواملی تجارت خارجی با ایران را دشوار میساخت؟ اصلا وسعت تجارت ایران و اروپا چقدر بود؟
بهطور معمول همه این نکته را از یاد میبرند که ایران کشور بسیار فقیری بود. من همیشه تعجب میکنم از این که ایرانیان میگویند خارجیها آمدند و «ثروت ما را دزدیدند». ایران چه ثروتی داشت که خارجیها دنبال آن باشند؟ چیز چندانی نبود. تنها چیزی که تا حدی ارزشمند بود و ایران صادر میکرد، ابریشم خام بود. دیگر محصولات کشاورزی آن نه صادر میشد و نه آنقدر بود که امکان صادرات آن وجود داشته باشد. ایران منابع طبیعی دیگری هم نداشت و برای قرنها، تا همین اواخر، ناگزیر از پرداخت وجه نقد برای واردات بود. بیشتر واردات آن تا اواسط قرن ۱۹ از هند بود و بعدها نیز از بریتانیای کبیر و روسیه. اما ایران وجه لازم برای واردات را از طریق ابریشم خام به دست میآورد و همینطور واسطه صدور پارچه و محلول رنگ از هند به امپراتوری عثمانی و روسیه میشد.
این قاعده در قرن ۱۹ میلادی هم تغییری نکرد، اگرچه تغییراتی در ترکیب محصولات ایجاد شد. برای مثال، ابریشم خام و پارچه جایگاه پیشین خود را از دست دادند و از سال ۱۸۷۳ فرش جایگزین آنها شد. در عین حال صدور محصولات تجاری جدید مانند نخ، میوه خشک و پشم به روسیه، ثروتی برای ایران به ارمغان آورد که بیشتر از حد لازم برای امر واردات از طریق خلیج فارس بود.
در دهه ۱۷۴۰ برای کمپانیهای هلندی انگلیسی هند شرقی مسئله روشن شده بود که تجارت با ایران بیحاصل و حتی زیانده است. اما با این حال این کمپانیها به دلایل متفاوتی تجارت با ایران را برای مدتی ادامه دادند، اگرچه حجم این تجارت کاهش یافت.
آنچه ایرانیها درباره «دزدیده شدن ثروت ایران» میگویند به طور کلی به دوره قاجار بازمیگردد، دورهای که بریتانیا و روسیه با استفاده از ضعف قدرت حاکم بر ایران امتیازات تجاری عمدهای میگرفتند. تلاش آنها برای گرفتن انحصار تنباکو، شیلات، بهرهبرداری از معادن ایران، گمرکات و... چیزیست که ایرانیها به بدی از آن یاد میکنند. در دهههای بعد مسئله نفت هم به این موارد اضافه شد. چطور این موارد را نادیده میگیرید؟
نه، این ادعاها درباره دوره صفوی هم مطرح شده است. اما اجازه دهید همین نمونههایی را که آوردهاید، بررسی کنیم. امتیاز ماهیگیری در دریای خزر با بالاترین بها اجاره داده شد. البته هر ایرانی میتوانست از چنین امتیازی برخوردار شود، اما هیچ کسی علاقهای به این موضوع نداشت. چرا؟ چون روسها بیشتر خاویار صید میکردند که ایرانیان آن را نمیخوردند. در واقع، ایرانیان بهطور کلی خیلی ماهیخور نبودند و آنهایی هم که ماهی میخوردند، آنقدر ماهی در دسترسشان بود که بیشتر از نیازشان باشد. به همین خاطر اعطای امتیاز ماهیگیری تاثیری در ماجرا نداشت.
ماجرای شرکت رژی و امتیاز تنباکو شاید برای دهقانان بد بوده باشد، اما پس از ملغی شدن این قرارداد، حکومت ایران این امتیاز را به سرمایهگذاران عثمانی داد که شرایط پیشنهادیشان برای دهقانان بهمراتب بدتر از پیشنهادات رژی بود. در این مورد میتوانید به کتابی که با عنوان «کشاورزی در ایران دوره قاجار» نوشتهام، مراجعه کنید.
ایران از نظر منابع معدنی کشور ثروتمندی است، اما به جز معادن فلز مس، کسی علاقهای به دیگر معادن و توسعه این حوزه نداشت. کار دارسی در اکتشاف نفت یک قمار بود که تقریبا هر آنچه را که داشت در این راه از دست داد. زمانی که نفت کشف شد، کارهای مربوط به آن باید در منطقهای آغاز میشد که هیچ احدی زندگی نمیکرد، بهجز برخی عشایر که دو بار در سال از آنجا عبور میکردند. آن منطقه ناامن و غیربهداشتی بود و نیز لازم بود که همه وسایل مورد نیاز از دیگر مناطق به آنجا انتقال داده شود. آبادان در سال ۱۹۰۷ وجود نداشت. تنها چیزی که آنجا بود، گل و لای بود در حالی که ۱۰ سال بعد بزرگترین و مدرنترین پالایشگاه آنجا احداث شد. آنجا چیزی برای امپریالیسم وجود نداشت که اقتصادی باشد. این که آیا توافقنامه نفتی به اندازه کافی خوب و مناسب بوده یا نه، بحث دیگری است. وقتی دو طرف با هم مذاکره میکنند، آن کسی که همه ریسکها را میپذیرد (یعنی سرمایهگذار) در حقیقت میخواهد که بیشترین سود را در کوتاهترین زمان ممکن ببرد، بهخصوص اگر که ریسک کار خیلی زیاد باشد.
ماجرای شرکت رژی و امتیاز تنباکو شاید برای دهقانان بد بوده باشد، اما پس از ملغی شدن این قرارداد، حکومت ایران این امتیاز را به سرمایهگذاران عثمانی داد که شرایط پیشنهادیشان برای دهقانان بهمراتب بدتر از پیشنهادات رژی بود.
و صرفنظر از معادن طبیعی و گمرکات و... آیا اقتصاد ایران در آن زمان هیچ مراوده خاص دیگری با جهان خارج نداشت؟
همانطور که گفتم، ایران محصولات چندانی نداشت که اروپا خواهان آن باشد. در دوران صفوی تنها محصولی که تقاضای گستردهای داشت، ابریشم خام بود. در دوران افشاریه و زندیه تغییری در شکل مسئله ایجاد نشد، اما در دوره قاجار، ابریشم خام به خاطر آفت ابریشم که سال ۱۸۶۴ رخ داد، اهمیت خود را تا حدی از دست داد و جای خود را به چند محصول دیگر داد، یکی فرش که از سال ۱۸۷۳ به بعد خیلی ناگهانی توجه و علاقه غربیها را به خود جلب کرد. دیگری تولیدات کشاورزی که روسیه بیشتر از قبل خواهان آن شده بود و سومی هم افیون که در بازارهای آسیایی به فروش میرفت. در هر حال، تجارت با ایران بهطور کلی برای اروپا بیاهمیت بود. یکی از اتباع بریتانیا در دهه ۱۸۷۰ نوشت، کاروانهایی که در یکی از راههای اصلی ایران تردد دارند، همگی در یکی از انبارهای گمرکات در لندن جای میگیرند.
اما همان موقع شرکتی مانند رژی بسیاری از نیروهای خود را از بریتانیا و مستعمرات بریتانیا به ایران آورد. بله، اقتصاد ایران کشاورزی بود. با این حال کشور صاحب معادن، دریا و جنگل هم بود که میتوانست زمینهای برای فعالیت تجاری و اقتصادی فراهم کند. اینطور نیست؟
البته که خیلی بهتر بود اگر ایرانیها خودشان منابع طبیعیشان را مورد توسعه قرار میدادند، اما چنین نکردند. آنها نمیخواستند در زمینهای سرمایهگذاری کنند که مخاطره بسیاری دارد. نمیخواستند که سرمایهشان را از دست بدهند و به همین خاطر ترجیح میدادند که خارجیها این کار را بکنند. البته آنها از یک طرف هم فاقد مهارت و دانش لازم برای توسعه این منابع بودند، اما خب اگر واقعا علاقمند به این مسئله بودند، میتوانستند دانش و مهارت این کار را بخرند یا برای آن اجرت بدهند. دراینباره به اثری که با عنوان «پیشههای سنتی و صنعت مدرن در ایران دوران قاجار» نوشتهام، رجوع کنید.
بازگردیم به کتاب «تاریخ پول ایران»؛ بخشهایی از کتاب به توصیف سکههای رایج در آن ادوار تاریخی اشاره دارد، سکههای مسی، نقره و طلا. سیاست ضرب این سکهها چگونه بود؟ چه کسانی بر آن نظارت میکردند؟ و میزان آن را چه کسی یا نهادی تعیین میکرد؟
وضعیت آشفته و نابهسامان پول ایران از سال ۱۵۰۰ تا ۱۹۲۵ بهخاطر سه مسئله بدتر از همیشه شد. اول این که سه گونه فلز برای ساخت سکهها استفاده میشد. مس بیشتر برای داد و ستد در سطح محلی به کار میرفت و نقره برای بازرگانی در مسافتهای طولانیتر. طلا هم در این میان نقش محدودی داشت. اما آنچه وضعیت را پیچیدهتر و گیجکنندهتر میساخت، این بود که در حساب و کتابها اغلب از واحدهای پولی مندرآوردی استفاده میشد، انواع پولهای غیررسمی.
دوم این که ایران از دیرباز دچار معضل کمبود پول بود که این امر نیز خود معلول فقر در منابع فلزی و چند مسئله دیگر بود، نظیر عدم توازن در تجارت که پشتوانه آن بهاجبار محمولههای قابل توجه سکه بود، و نیز مالیات سنگین حکومتی. از این رو داد و ستد میان مردم در نواحی روستایی اغلب به شیوه تهاتر انجام میشد.
سوم هم این که ایران فاقد یک اقتصاد ملی بود. به همین خاطر انتقال پول از یک مکان به مکانی دیگر سهل و ارزان نبود. میتوان گفت که نظام پولی اغلب از یک شهر تا شهر دیگر بهشکل قابل توجهی متغیر و متفاوت بود.
اگرچه شاهان ایران ضرابخانههایی برای ضرب سکههای طلا و نقره برپا میکردند، اما آنها نظارت کاملی بر این ضرابخانهها نداشتند. اداره ضرابخانههای سلطنتی بهطور معمول به واسطهها واگذار میشد و درجات نظارت حاکم بر آنها متفاوت بود. تا زمان تاسیس یک ضرابخانه ملی در سال ۱۸۷۷، وزن و عیار سکهها بیشتر از آن که تابع یک قاعده ملی باشد، تابع عوامل محلی بود. شاهان به حاکمان اختیار داده بودند که سکه مسی نشاندار ضرب کنند، سکههایی که ارزش آنها بهطور کلی بیشتر از ارزش فلزی بود که در آن به کار رفته بود. دولت در حقیقت ضمانت کرده بود که در زمانها و مکانهای محدودی، ارزش آنها برابر با سکههای ناب باشد که ارزششان برابر با میزان فلز به کار رفته در آنهاست.
وضعیت آشفته و نابهسامان پول ایران از سال ۱۵۰۰ تا ۱۹۲۵ بهخاطر سه مسئله بدتر از همیشه شد. اول این که سه گونه فلز برای ساخت سکهها استفاده میشد... دوم این که ایران از دیرباز دچار معضل کمبود پول بود... سوم هم این که ایران فاقد یک اقتصاد ملی بود.
محمولههای بزرگ سکه و شمش که به ایران میآمدند یا از آنجا خارج میشدند، ذخایر پولی ایران را وابسته به عواملی کرده بود که حکومت کنترل اندکی بر آن داشت. برای مثال، وقوع جنگ در خارج از مرزها میتوانست مانع حرکت کاروانها از شمال و غرب به سمت ایران شود که این مسئله به افزایش قیمتها میانجامید. به همان شکل افزایش راهزنیها در آناتولیا هم میتوانست در این میان تاثیرگذار باشد. همین شرایط در هند نیز به نوبه خود بر قیمتها تاثیر میگذاشت، شرایطی مانند جنگ، ناامنی مسیرها، سرقتها یا تغییرات در نسبت طلا به نقره. بازار همچنین به خاطر شایعات نیز به سادگی ثبات خود را از دست میداد. شایعهای مانند این که فلان کاروان وارد میشود یا نه، میتوانست به بالا و پایین رفتن قیمتها منجر شود. به جز این، مشکلات مقطعی و فصلی هم میتوانست تاثیرگذار باشد، از مسائلی مانند عزیمت سالانه کاروانهای زائران به مکه تا نوسانات در تجارت.
حاکمان اغلب تمایل داشتهاند بر ضرب سکهها تسلط داشته باشند تا از این طریق سرمایه خود را به سرعت افزایش دهند. ایران سنتی دیرینه در ثابت نگه داشتن درصد عیار سکهها داشته است. وقتی حکومت تصمیم میگرفت از ارزش سکههای ضرب شده کم کند، بهطور معمول یا بهای حسابداری سکههای موجود را افزایش میداد یا از وزن سکهها میکاست که البته در شیوه دوم، اساسا سکههای قدیمی را خُرد میکردند. چنین اقداماتی اغلب با ممنوع ساختن صادرات سکههای ارزشمند و شمشهایی که در ساخت آنها به کار میروند، همراه بود. کار خرد کردن سکههای قدیمی از دو جهت ساده بود. اول این که آنها کنگرهدار نبودند و فقط چکش خورده بودند. دوم هم این که کوچک و باریک بودند. گهگاهی که بسیاری از سکههای قدیمی خرد میشد، آن وقت جای خود را به سکههای جدیدی میدادند که ارزش معیار کمتری داشتند و این سکهها نشانگر وضعیت عمومی سکههای در گردش میشدند.
وضعیت ایران در دوران افشاریه و زندیه بدتر از اواخر دوران صفوی بود. ایران به خاطر اشغال افغانها و جنگهای پی در پی دچار کاهش جمعیت شده بود و در نتیجه ظرفیت تولیدی کمتر و خروجی اقتصادی کمتری هم داشت. همچنین عدم امنیت و مالیات سنگین در آن مقطع نیز تاثیراتی منفی بر اقتصاد گذاشته بود
با ظهور حکومتهای افشاریه و زندیه چه تغییراتی در عرصه اقتصاد ایران و نظام پولی آن به وجود آمد؟ اساسا پادشاهان جنگجوی این دو حکومت کم دوام چقدر امکان رتق و فتق امور اقتصادی را داشتند؟
وضعیت ایران در دوران افشاریه و زندیه بدتر از اواخر دوران صفوی بود. ایران به خاطر اشغال افغانها و جنگهای پی در پی دچار کاهش جمعیت شده بود و در نتیجه ظرفیت تولیدی کمتر و خروجی اقتصادی کمتری هم داشت. همچنین عدم امنیت و مالیات سنگین در آن مقطع نیز تاثیراتی منفی بر اقتصاد گذاشته بود. در عین حال افغانها بیشتر طلا و نقره ایران را به قندهار و آن حوالی برده بودند. در نتیجه، ایران در مقطع زمانی ۱۷۵۰ میلادی بسیار فقیرتر از ۱۷۰۰ بود. از سال ۱۷۶۳ به بعد، کریم خان زند تا حدی توانست ثبات را در کشور حاکم کند، اما تنها برای دورانی بسیار کوتاه چرا که پس از آن دوباره جنگهای پیاپی میان مدعیان تاج و تخت در حکومت زندیه و میان زندیه و قاجارها درگرفت. جمعیت کشور و اقتصاد، هر دو از این مسئله آسیب دیدند. چند دههای طول کشید تا اقتصاد ایران جان دوبارهای بگیرد.
دوره قاجار و مشروطه، همانطور که میدانید، دوره تشکیل دولت ملت ایران بود. اقتصاد ایران چگونه توانست با این نظام نوین خود را تطبیق دهد؟ چه دشواریهایی در این مسیر وجود داشت؟
اقتصاد ایران در دوره قاجار و از نیمه دوم قرن ۱۹ آرامآرام آغاز به رشد و توسعه کرد. اما با این وجود اقتصاد ایران، اقتصادی کشاورزی بود بهطوری که حدود ۹۰ درصد از جمعیت کشور از این طریق امرار معاش میکردند. به همین خاطر زندگی یک دهقان نه تنها وابسته به شرایط بازار و رفتار ارباب خود بود، بلکه به مادر طبیعت نیز بستگی داشت. یک محصول بد، خشکسالی یا آفت ملخ میتوانست به نابود کردن هر آنچه در سالهای گذشته به دست آورده بود، بیانجامد. روزگار سختی برای دهقانان بود. در این مورد میتوانید به کتابی که با عنوان «کشاورزی در ایران دوره قاجار» نوشتهام، رجوع کند.
این وضعیت حتی پس از سال ۱۹۰۶ هم چندان بهتر نشد چرا که ایران تنها به اسم یک کشور شد. در حقیقت یک سرزمین ملوک الطوایفی و متکشل از فرمانروایان رقیب بود. شرایط در نتیجه جنگ جهانی اول بدتر هم شد، بهویژه در غرب ایران، اما در این میان انقلاب روسیه هم تاثیر ویژهای داشت. در سال ۱۹۱۴، چیزی حدود ۶۵ درصد تجارت ایران با روسیه بود، اما در سال ۱۹۲۰ این رقم به ۵ درصد کاهش یافت. علاوه بر آن، امکانی هم برای نقل و انتقال محصولاتی که روسیه در گذشته خریده بود، به بنادر جنوبی وجود نداشت. در حقیقت، به خاطر ماهیت اقتصادهای منطقهای و عدم وجود سیستم جادهای، نمیشد چنین نقل و انتقالی را با هزینهای مناسب انجام داد. بنیان نهاده شدن یک حکومت مرکزی قدرتمند در سال ۱۹۲۱ که خود معلول افزایش امنیت، جادهسازی و خرید ماشینهای باری بود، نتایجی بهتر و کمهزینهتر در پی داشت. در عین حال، افزایش اکتشافات نفتی به اقتصاد تازه سربرآورده ایران کمک میکرد. چالش اصلی این بود که چگونه همه اینها را برای بهتر شدن زندگی همگان بهکار گرفت.