فرشید رمزی که تنها نامش گهگاه این سو آن سو در حد خاطره بر زبان هنرمندان جاری میشد در سن ۷۵ سالگی در تنهایی یک خانه سالمندان در کرج درگذشت.
فرشید رمزی کارگردان بسیاری از برنامههای خاطرهانگیز اواخر دهه چهل و پنجاه خورشیدی بود. مردی قدبلند، خوشپوش با موی بلند و ریش.
شهیار قنبری ترانهسرایی که با او همکاری نزدیک داشته او را آدمی با ظاهری متفاوت در آن سالها دیده است: «اصلا نه کسی ریش میگذاشت، نه کسی با موی بلند در تلویزیون ظاهر میشد؛ یعنی کد را باید رعایت میکردی و فرشید یک هیپی بود از آغاز».
فرشید با دست زدن به تولید چند برنامه تلویزیونی که مشهورترین آنها «شش و هشت» و «چشمک» بود راهی برای ترانه نوین ایران باز کرد. یکی از کارهای به یاد ماندنی او تهیه فیلمی از اجرای تمرینی گوگوش در اواخر دهه چهل خورشیدی با حضور شهیار قنبری و پرویز مقصدی در کاباره میامی بود.
داریوش خواننده مشهور که خود با برنامه تلویزیونی «شش و هشت» در اواخر دهه چهل جلوه کرد از نزدیک شاهد شیوه کار او بوده است: «فرشید در خارج تحصیل کرده بود، نتیجتا دوربین را میشناخت، زاویه را میشناخت، صورت آرتیست را میشناخت، نورپردازی را میشناخت، حساسیت داشت راجع به این مسایل، چیدمان کار را میدانست، میدانست کی کجا باید بنشیند، چه آهنگی را بخواند،کی شروع کند و کی برنامه را پایان بدهد.»
در حالی که داریوش با بازگشت به ۴۵ سال پیش و آشنایی با فرشید رمزی و پرویز مقصدی او را معرف بسیاری از هنرمندان آن دوره میداند.
شهیار قنبری کار این کارگردان در دهه پنجاه را در یک جمله خلاصه میکند: «فرشید رمزی پدر تصویر کردن ترانه است در ایران، او در حقیقت یک نوع موزیک-ویدیو را باب کرد در تلویزیون با امکانات نه چندان عجیب غریب آن روزها. یعنی اینکه ترانه فضا داشت، بر اساس متن ترانه دکور ساخته میشد، روی حرکت دوربین کار میشد فکر میشد.»
فرشید رمزی در زمانهای دست به این ابتکارها زد که موسیقی پاپ در آغاز یک جریان تازه بود و فرشید رمزی با نگاه خاص خود به ترانه و موسیقی پاپ در روزگاری که هنوز جایی برای این نوع موسیقی و شنیدن حرفهای تازه در ترانهها وجود نداشت معنا داد و آن را به تلویزیون پاگشا کرد.
داریوش گریزی میزند به پشت صحنه واریته شش و هشت: «گروه جمع میشدند در استودیویی بود به نام استودیو بل، تکتک بچهها میآمدند آهنگهایشان را میخواندند؛ بعد برای تصویرپردازی به فرشید سپرده میشد آهنگها، شاعرها هم آنجا بودند، ایرج رزمجوی نازنین بود.»
داریوش ادامه میدهد: «اولین بار شوی شش و هشت روی صحنه کاباره بود. آن موقع کنسرت نبود در کاباره شکوفه نو به همراه گروهمان روی صحنه رفتیم همینطور در کاباره باکارا. اصلا هدف دیگری داشت ولی نمیدانم چه شد مسیر را عوض کرد رفت چشمک را درست کرد و این نوع کار را بیشتر با خوانندگان حرفهای ادامه داد.»
فرشید رمزی به گفته نزدیکانش پر جنب و جوش و اهل چالش بود اما برای جلوی دوربین بردن آنچه میخواست باید در چند جبهه میجنگید. یکی از آن جبههها سانسور بود. شهیار قنبری میگوید: «فرشید پافشاری میکرد که هیچ تکهای از برنامهاش بیرون نرود، و استقامت میکرد بیرون هم بازار موسیقی گرم شده بود آن هم داستانهای خودش را داشت، فشارهای کمپانیها از یک طرف و مقاومتهای تشکیلات رادیو-تلویزیون از یک طرف دیگر او باید از این میان چیزی در میآورد، یک چیز تماشایی.»
او پس از انقلاب اسلامی به لندن رفت. دمی در لس آنجلس پهلو گرفت و تلاش کرد تا در تلویزیونهای فارسیزبان آن دیار خود را جا بیاندازد؛ داریوش: «فرشید به خاطر روحیهای که میشناختم از او نمیتوانست با شرایط جام جمها و... آدم خیلی قاطعی بود، ابزارکار برایش مهم بود، چون ابزار از او گرفته شده بود نگاه آرتیستی را دیگر نمیتوانست ارائه بدهد. او حساس بود و اینها باعث تنهایی و به انزوا کشیده شدنش شد.»
شهیار قنبری: فرشید رمزی پدر تصویر کردن ترانه است در ایران، او در حقیقت یک نوع موزیک ویدیو را باب کرد در تلویزیون با امکانات نه چندان عجیب غریب آن روزها.
در دوره اصلاحات فرشید رمزی به ایران بازگشت. در همان حال و هوا یا چندی بعد است که در مقاله مفصلی روزنامه کیهان او را به دلیل اعتقادش به آیین بهایی مورد نکوهش قرار میدهد. شهیار قنبری در این باره میگوید: «من از لندن به این سو خبرهای دور داشتم از او و خودش هم دوست نداشت با کسی در تماس باشد. انسان منزوی بود با اینکه پیرامونش خیلی شلوغ بود.»
با این حال چندی پیش از درگذشت فرشید رمزی گروهی از همکاران سابق او، عکاس معروف کامران عدل و منوچهر شمسایی فرصت پیدا کردند تا با او در روزهای سرد سکوت در خانه سالمندان کرج آخرین دیدار را تازه کنند.