با دست سوختهاش، اشکهایش را پاک کرد و گفت: «بیش از هر چیز دلم برای مادرم پر میکشد؛ اما میدانم که بازگشتنم به ایران منجر به مرگ من خواهد شد.» او یکی از قربانیان قتلهای خانوادگی یا «ناموسی» در ایران بوده که موفق شده از کشور خارج شود.
سالهاست که قوانین مهاجرتپذیری در اروپا، دستمایه نقد کنشگران اجتماعی سراسر دنیا قرار گرفته است. هر ساله زنانی از ایران به دلیل ترس از دست دادن جانشان، به کشورهای اروپایی پناه میآورند؛ این در حالی است که قوانین سختگیرانهای که برای پذیرش مهاجران اعمال میشود، در بسیاری از موارد ناقض حقوق انسانی بوده است.
رخدادی که منجر به آمدن او به اروپا شده، به زمانی باز میگردد که تنها ۱۶ سال داشت. در آن زمان قرار بود به عقد یکی از بستگانش دربیاید؛ به عقد مردی که سن بالایی داشت و سالها از این نوجوان بزرگتر بود. اگرچه این ازدواج خواست پدرش بود، اما او با پسری جوان آشنا شده بود و این رابطه روزبهروز عمیقتر میشد. پدرش از رابطه عاطفی او با پسر جوان بیخبر بود.
او روایت زندگیاش را اینگونه بیان میکند:
«پدرم، من و پسری که دوست داشتم را باهم دید؛ مشکوک شد. هنگامی به خانه آمدم، من را زیر مشت و لگد گرفت. در اتاق حبسم کرد و اجازه رفتن به مدرسه را نداد. پس از چند روز، من را از اتاق بیرون آورد و رویم بنزین ریخت. میخواست من را بسوزاند. خواهرم، نسرین که قصد داشت جلوی این اتفاق را بگیرد، آتش گرفت و بهخاطر سوختگی شدید در بیمارستان فوت کرد.
در نهایت موفق شدم به بیرون از خانه فرار کنم. سطل آب گلآلود را در حیاط همسایه دیدم و خودم را در آن انداختم تا شعلههای آتش فروکش کنند. پس از آن همسایه، پیکر نیمهجانم را به بیمارستان بردند. شدت سوختگی و ترس ناشی از آن موقعیت باعث شده بود، بیهوش شوم.
دو ماه در بیمارستان بودم اما نمیدانستم خواهرم را در آن واقعه از دست دادهام؛ حتی کارکنان بیمارستان و خویشاوندانم نیز این اطلاعات را از من مخفی نگه داشته بودند. پدر شخصی که خانوادهام خواهان ازدواج اجباری من با او بود، در بیمارستان به ملاقاتم آمد و تهدید کرد که اگر به پلیس مراجعه کنم، من را خواهد کشت.»
دو ماه پس از وقوع حادثه، یکی از خویشاوندان مادری آن دختر، او را به خانهشان بردند تا از خطر به قتل رسیدن در امان باشد. هنوز ناتوان بود. حتی نمیتوانست به دستشویی برود. تا دو سال در آن خانه زندگی کرد.
او که از ما خواست نام و مشخصات هویتیاش در این گزارش افشا نشود، گفت: «بعد از دو سال، خویشاوندم، گفتند که پدرم آنها را به دلیل حمایت از من تهدید کرده و از آنها خواسته من را از خانهشان بیرون بیندازند. گفتند ایران هرگز برایم امن نخواهد بود، قول دادند ترتیب مهاجرت غیرقانونی من به اروپا را بدهند و هزینه این مسیر را هم بپردازد.»
پس از خروج او از مرزهای ایران، به اروپا آمد. اما کشوری که میزبان او بود، درخواست اسناد و مدارکی کرد که نشان دهد چنین واقعهای رخ داده؛ از این جهت گزارش پلیس ایران در این رابطه را خواستار شد. اما این تازه ابتدای ماجرا بود؛ هیچ گزارشی را پلیس ایران ثبت کرده بود.
گزارش کارشناس این پرونده، به اداره مهاجرت نشان میدهد که برقراری ارتباط زنان یک خانواده با پلیس از ترس لکهدار کردن اعتبار خانواده و بیآبرویی آنها، تا چه حد غیرمتعارف است.
«در این مورد ویژه، هیچ کس برای محافظت و یا دادخواهی سراغ مقامات ایرانی نرفت. از آنجایی که مواردی وجود داشته که دادگاهها در ایران پدران را به جرم خشونت و یا اقدام به قتل علیه دختران خودشان محکوم کند، اداره مهاجرت این کشور اروپایی معتقد است که موکل دلیلی برای شکایت نکردن از پدرش نداشت. نکته دیگری که آنها مورد توجه قرار دادند این بود که او دو سال پس از آزارهایی که دید، در ایران بود. بنابراین، اداره مهاجرت معتقد است او فرصت کافی برای درخواست محافظت و دادخواهی از پدر و عمویش داشت. آنها همچنین استدلال میکنند حداقل باید شواهدی از تلاش او به کمک خویشاوندان اواش برای گزارش این جرم وجود داشت.»
این گفته کارشناس این پرونده است. او که از نزدیک شاهد وقایع دادرسی مربوط به این پرونده بوده میگوید: «تلاش پدر برای قتل دخترش بوده است. درحالیکه اداره مهاجرت جرمی که علیه او و خواهرش که اکنون فوت شده است را پذیرفته، اما درخواست پناهندگی او در این کشور اروپایی مورد پذیرش قرار نگرفت. اداره مهاجرت دراین باره میگوید با وجود آن که به دشواریهای موجود در کشورهایی مانند ایران در مراجعه به پلیس برای گزارش خشونت خانگی واقف است، اما او میتوانست گزارش بدهد. پدرش یکی از دختران خودش را کشته و دیگری، او، را سوزانده بود. عدم گزارش این مسأله به پلیس برای اداره مهاجرت، غیرمتعارف است.»
به گفته این کارشناس امور مهاجرت: «او واجد شرایط دریافت پناهندگی است. چراکه براساس قوانین اسلامی و موازین اجتماعی جامعه، شکایت علیه پدرش عملی و واقعی نبوده است». اگرچه این کشور اروپایی در نهایت، پس از سپری شدن هشت سال به او پناهندگی داد.
روایتی را که خواندید، یکی از تازهترین گزارشها درباره عدم پذیرش یک پناهجوی ایرانی توسط اداره مهاجرت یکی از کشورهای اسکاندیناوی است. این دختر مورد سوءقصد پدرش قرار گرفته و اگر در ایران میماند، احتمال به قتل رسیدن او بسیار بالا بود. آنچه خواندید، روایتی تکاندهنده، دردناک و تأملبرانگیز درباره دلیل اصلی گریختن این دختر ایرانی به اروپاست.
بنابر خواست پناهجویی که این گزارش درباره اوست، نام اشخاص، شهر زادگاه او و کشوری که هماکنون در آن زندگی میکند ذکر نشده است.
این نمونهای از چالشهایی است که هزاران زن پناهنده با آن مواجه هستند؛ مقامات کشورهای میزبان نمیتوانند شرایط خاص زنان در کشورهای آنها را دریابند. براساس ارزشهای فرهنگی و موازین موجود در ایران، شکایت علیه پدرش و تشکیل پرونده، برای او مطرح نبود.
«قتلهای ناموسی» در ایران، سالهاست که به یکی از داغترین، و در عین حال دردآورترین سوژههای حقوق بشری مردم سراسر دنیا تبدیل شده است. «رومینا اشرافی»، دختری که سال گذشته توسط پدرش سر بریده شد نیز یکی از نمونههای چنین قتلهایی در ایران بود.
در پروندههای مربوط به زنانی که مورد سوءقصد قرار گرفتهاند، پناهجو میبایست دلایل و ادعاهایش را با اسناد و مدارک منطبق کند تا برای قاضی پرونده محرز شود که اگر او به ایران بازگردد، خطر به قتل رسیدن او را تهدید میکند.
این اما یک چالش بسیار مهم برای کارشناسان بسیاری از این پروندههاست. به گفته این کارشناسان در برخی از موارد، هیچ مدرکی که بتواند قاضی را متقاعد کند، اساساً در دست نیست؛ به عبارت دیگر شرایط فرهنگی، اجتماعی و سیاسی ایران ایجاب میکند که قربانیان «قتلهای ناموسی»، در اغلب موارد خطاکار و مجرم پنداشته میشوند. به همین سبب آنها خود نیز قادر به ادامه ثبت و ضبط مستندات ادعاهای خود نیستند. تنها چیزی در این میان اهمیت دارد، راهی برای حفظ جان است.