جواد طباطبایی، نویسنده، مترجم و استاد پیشین دانشگاه تهران، که در ۷۷ سالگی دور از وطن درگذشت، یکی از مهمترین متفکران اندیشه سیاسی ایران معاصر بود.
آقای طباطبایی با این که در سالهای اخیر ساکن آمریکا شده بود، در مسیر فکری خود، روز به روز بیشتر به نوشتن و تفکر درباره ایران و مفهوم «ایرانی» گرایش پیدا کرده بود.
او حتی اخبار و تحولات سیاسی روز ایران را دنبال میکرد و هرازگاهی در کانال تلگرامی خود به واکنش و اظهارنظر درباره آنها میپرداخت.
سرگذشت جواد طباطبایی، آرزوها و حسرتهایش، نشاندهنده موفقیتها و ناکامیهای روشنفکران ایران در عصر تاریک و پرسانسور جمهوری اسلامی است.
از اخراج از دانشگاه، تا انتقاد از دانشگاه
آقای طباطبایی که سال ۱۳۲۴ در تبریز به دنیا آمده بود، پس از تحصیل در رشته حقوق در دانشگاه تهران، برای ادامه تحصیل به پاریس رفت و در دانشگاه سوربن مدرک دکتری فلسفه سیاسی اخذ کرد: «یک سال قبل از انقلاب از ایران رفتم و ۶ یا ۷ سال در اروپا بودم».
طباطبایی در آن سالها بیشتر به مسائل و اندیشههایی که در اروپا در جریان بود، توجه داشت و کمتر با مسائل ایران درگیر بود: «تقریباً هیچ اثر فارسی در آن سالها نخواندم و بی هیچ ارتباطی با مسائل داخل کشور زندگی میکردم».
او از نوجوانی با زبان فرانسه آشنا شده بود و تا حدودی نیز با اندیشههای اسلامی آشنایی داشت.
در پاریس نیز همزمان هم افکار جدید از جمله آرای لوئی آلتوسر را که یک مارکسیست بود دنبال میکرد، هم اندیشههای مذهبی را: «مدتها در حلقه آلتوسر بودم و بعدازظهرها هم به حوزه یسوعیها میرفتم که گروهی از کاتولیکهای سفت و سخت هستند. در آنجا هم با راهبی که یکی از بزرگترین متخصصان جهانی هگل بود، در ارتباط بودم و بحثهای هگلی خودم را بدین ترتیب در آنجا هم دنبال میکردم».
پس از بازگشت ایران در دهه شصت، به عضویت هیئت علمی دانشگاه تهران درآمد و همچنین معاون پژوهشی دانشکدهٔ حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران شد. اما پس از مدتی از تدریس ممنوع و سپس از دانشگاه اخراج شد.
پس از آن، جواد طباطبایی در سالهای ۱۹۹۳ تا ۱۹۹۹ به عنوان پژوهشگر با مرکز ملی تحقیقات علمی فرانسه همکاری داشت و مدتی نیز در ایران یکی از اعضای هیئت علمی دائرهالمعارف بزرگ اسلامی بود. او همچنین در سالهای ۱۳۸۸ تا ۱۳۹۵ به تدریس در مؤسسه مطالعات سیاسی-اقتصادی «پرسش» مشغول بود.
طباطبایی برای اولین بار در سال ۱۳۹۶، یک جایزه دولتی را در ایران قبول کرد؛ جایزه نهمین جشنواره فارابی که آن را از دستان حسن روحانی رئیسجمهور وقت گرفت. او با این حال، پیشتر نخل آکادمیک، نشان علمی فرانسه، و مدال نقرهٔ تحقیقات در علم سیاست را از دانشگاه کمبریج کسب کرده بود.
این پژوهشگر در سالهای اخیر به ویژه در کتابی با عنوان «ملاحظات درباره دانشگاه» به انتقاد از عملکرد دانشگاهها در ایران پرداخت. این استاد پیشین دانشگاه تهران، دانشگاه در ایران را نه محلی برای «اندیشیدن به ایران» بلکه فقط مکانی برای «سوادآموزی بزرگسالان» میدانست که در بسیاری از رشتهها «هیچ دستاوردی» نمیتواند داشته باشد.
طباطبایی معتقد بود: «گسترش بیقاعده و قانون شبکه دانشگاهی ایران، در دهههای اخیر، که بیشتر از آن که بتوان آن را مندرج در تحت نظام دانشگاهی دانست، در علوم انسانی و اجتماعی، نوعی سوادآموزی بزرگسالان است، به رغم برنامهریزیهای پیدرپی و هزینههایی که برای پیشبرد اهداف آن صرف شده، تاکنون شکستی بیش نبوده است.»
تأملات سیاسی درباره اروپا و ایران
جواد طباطبایی در دورانی که در دانشگاه تهران بود، سردبیری نشریهٔ دانشکده حقوق و علوم سیاسی این دانشگاه را به عهده گرفته بود. اما پس از اخراج از دانشگاه، فعالیتهای پژوهشی او، از جمله نوشتن یا ترجمه مقاله و کتاب، پربارتر شد و آثار ماندگاری را از خود برجای گذاشت.
در حوزه ترجمه، طباطبایی به عنوان نمونه، کتابهای «فلسفهٔ ایرانی و فلسفهٔ تطبیقی» و «تاریخ فلسفهٔ اسلامی» نوشته هانری کربن، «لنین و فلسفه و سه مقالهٔ دیگر در فلسفهٔ مارکسیستی» و «مسائل حاد کارگری و کمونیستی؛ پاسخ به جان لوئیس» نوشته لوئی آلتوسر، «یادداشتهایی دربارهٔ دیالکتیک» نوشته ولادیمیر لنین و بازنویسی «سقوط اصفهان به روایت کروسینسکی» را منتشر کرد.
اما این مقالات و کتابهای خود او درباره تاریخ و فرهنگ و سیاست در اروپا و ایران بود که نام طباطبایی را به عنوان «فیلسوف سیاست» در مطبوعات و جامعه فکری ایران مطرح کرد: آثاری چون «تاریخ اندیشهٔ سیاسی جدید در اروپا»، «زوال اندیشهٔ سیاسی در ایران؛ گفتار در مبانی نظری انحطاط ایران» و «جدال قدیم و جدید».
با این حال، آرا و نظرات آقای طباطبایی همواره بحثبرانگیز میشد و در کل، او در برخی از مجادلات و بحثهای فکری در دو سه دهه گذشته، نقش داشت.
از جمله نظرات بحثبرانگیز این متفکر، ایده «ایرانشهری» بود.
او معتقد بود: «ایرانشهر، اگر درست فهمیده شود همان ایران بزرگ فرهنگی است که ایران کنونی تنها به یکی از شئون آن تبدیل شده است. ایران کنونی، نام واحد سیاسی-سرزمینی است که تنها یکی از شئون همان ایرانشهر است.»
طباطبایی در آثار خود به تئوری «ولایت فقیه» نیز پرداخته بود و کتابی را با نام «مفهوم ولایت مطلقه در اندیشه سیاسی سدههای میانه» منتشر کرد.
او وجود ولایت فقیه در قانون اساسی جمهوری اسلامی را در تعارض با مقام ریاست جمهوری میدانست و معتقد بود که اساساً «قانون اساسی جمهوری اسلامی سندی پرتنش و غیر حقوقی است و قابل اجرا نیست».
همچنین در سال ۱۳۹۸، وقتی محمد خاتمی پیشنهاد «اداره فدرالی کشور» را مطرح کرد، آقای طباطبایی در نامهای، صلاحیت خاتمی را برای طرح چنین بحثهایی زیر سؤال برد و از او خواست که پیشنهاد خود را پس بگیرد.
طباطبایی، در زمانی که خاتمی در قدرت بود نیز از او انتقاد کرده و به روزنامه فیگارو چاپ پاریس گفته بود: «از لحاظ نظری هم موضع خاتمی روشن نیست. او در توهم است. او از مفهومی غربی به مفهومی اسلامی گذر کرده است. او از مفهوم جامعه مدنی به مدینة النبی فروغلتیده است. این ابهام، عامل شکست است».
انتقاد از رویکرد غرب و ایمان به تجدد ایرانی
طباطبایی همچنین به رویکرد غرب و به ویژه آمریکا درباره اسلام و ایران انتقاد داشت و معتقد بود که دولتهای غربی در فهم آنچه در جهان اسلام و از جمله در ایران میگذرد دچار مشکل هستند.
او انتقادها را متوجه دانشگاههای غرب نیز میدانست و میگفت که این دانشگاهها باید به جنبشهای فکری که در کشورهای اسلامی در حال گسترش هستند، علاقه نشان بدهند؛ حتی اگر این نوع تفکرات با مطالعات شرقشناسانه غربی مخالف باشند.
در فرانسه، طباطبایی از منتقدان برنار هانری لوی، فیلسوف فرانسوی بود که از تشکیل یک حکومت مستقل کرد در منطقه دفاع میکند.
لوی چند سال پیش، کتابی جنجالی درباره ایران با نام «امپراطوری و پنج پادشاه» منتشر کرد که در آن مدعی شد تغییر نام کشور ایران از «پرشیا» به «ایران» به پیشنهاد نازیهای آلمان بوده است.
اما طباطبایی درباره این نویسنده فرانسوی نوشت: «شخصیتهای علمی مهم فرانسه برآنند که نوشتههای او انباشته از اشکالات، جعلیات و بدفهمیهای بسیار است و نباید او را جدی گرفت».
با این حال، خود طباطبایی در میان ایرانیان، چه اندیشمندان داخل کشور و چه نویسندگان ایرانی ساکن خارج، منتقدانی داشت و انتقادها علاوه بر تفکرات طباطبایی، نوع بیان او را نیز شامل میشد.
به عنوان نمونه، مصطفی مهرآیین، یک مدرس جامعهشناسی درباره نظریه «زوال اندیشه سیاسی در ایران» گفته است: «پروژه فکری جواد طباطبایی عقیم و خودش مصداق امتناع است. این به امنیتی شدن اندیشه منجر میشود.»
مهرآیین همچنین طباطبایی را متهم کرده بود که در آثار متأخرش، «کارش مچگیری شده است».
با وجود انتقادها به برخی آرای طباطبایی، او در میان گروههایی از دانشجویان، فارغالتحصیلان و علاقهمندان به علوم انسانی محبوب بود و در سال ۱۳۹۵، جشننامهای برای جواد طباطبایی با عنوان «فیلسوف سیاست» در ایران منتشر شد.
در مجموع، جواد طباطبایی را میتوان در زمره روشنفکران لائیک، لیبرال و میهندوستی به شمار آورد که علاوه بر آشنایی با اندیشههای جهانی، نام ایران از زبانشان نمیافتد.
پیشتر رامین جهانبگلو، نویسنده و پژوهشگر، بر وجه لیبرالی گروهی از روشنفکران معاصر ایران تاکید کرده و نوشته که توجه روشنفکرانی چون طباطبایی «به تجددخواهی متفکران دورهٔ مشروطیت و ما بعد آن را باید به عنوان پدیدهای مشخص در شکلگیری دوران جدیدی از اندیشهٔ لیبرالیسم در ایران معاصر بررسی کرد».
به عقیده آقای جهانبگلو، در مقالهای با عنوان «لیبرالیسم در فضای روشنفکری ایران»، اهمیت شکلگیری اندیشه لیبرالیسم در ایران در حالی است که ارزشهای آن تا همین اواخر در ایران تحقیر میشد.
در زمینه تجدد، خود طباطبایی معتقد بود که هنوز جامعه ایران، فرهنگ متجدد خود را نساخته است.
به عقیده او، این جامعه بیش از آنکه با یک «تهاجم فرهنگی» روبهرو باشد، با یک «خلاء فرهنگی» روبهرو است که اگر به فکر نباشد «به مقهور شدن نسبت به غرب» محکوم است.
طباطبایی گفته بود: «به نظر من تجدد اگرچه وحدت روح دارد، اما وحدت صورت ندارد. این از مشخصات تجدد است. تجدد یک راه باز است».