قتل فریدون فرخزاد در آپارتمان شخصیاش در شهر بن آلمان یکی از رازآمیزترین قتلهای سیاسی در سالهای پس از انقلاب ۱۳۵۷ است. اگر در موارد مشابه بازداشت متهم یا متهمان، مانند قتل شاپور بختیار، یا برگزاری دادگاه علنی، مانند پرونده میکونوس، ابعادی از پرونده را روشن کرد، قتل فریدون فرخزاد بعد از نزدیک به سه دهه همچنان ابعاد تاریک بسیاری دارد. همین ابهام موجود موجب شده که گاه ادعاهای عجیبی درباره این قتل منتشر شود.
حدود ۹ سال پیش کوشیدم در این باره با پوران فرخزاد، خواهر فریدون، دوستان او و دیگر کسانی که درباره فریدون تحقیق کرده بودند و نوشته بودند گفتوگو کنم بلکه زوایای بیشتری از ماجرای کاردآجین شدن این چهره سرشناس ایرانی روشن شود.
سالها بعد موفق شدم با مهرداد فرخزاد، برادر فریدون، و کسی که برای شناسایی پیکر او از سوی خانواده به آلمان رفته بود تماس بگیرم. درگذشت ناگهانی مهرداد در ۱۸ آذر ۱۳۹۷ نقطه پایان نسل اول این خانواده و توقف تحقیقات من بود.
اینک، با گذشت ۲۷ سال از قتل فریدون فرخزاد، شومن، شاعر، بازیگر، نویسنده، کنشگر و البته حقوقدان سیاسی تلاش کردم جزئیاتی از قتل او را در این یادداشت جمعآوری کنم.
زمان دقیق قتل
برخلاف آنچه در بیشتر منابع درباره تاریخ قتل فریدون فرخزاد منتشر شده، شانزدهم مرداد ۱۳۷۱ در واقع تاریخ کشف پیکر فریدون توسط پلیس آلمان است و نه تاریخ قتل او.
بنابر نظر پزشکی قانونی و نتایج کالبدشکافی زمان قتل بین ۹ تا ۱۵ مرداد ۷۱ بوده است. بعدتر در آبان ماه ۷۲ اداره کل ثبت احوال امور خارجه جمهوری اسلامی در سندی تاریخ قتل را ۹ مرداد ۱۳۷۱ اعلام میکند.
البته در مدارک موجود در ثبتاحوال شهر بن، زمان اعلام شده از سوی پزشکی قانونی به عنوان زمان قتل ثبت شده است. در سند اداره ثبت احوال و آمار شهر بن آمده «در تاریخ بین ۳۱ ژوئیه (۹ مرداد)، بین ساعت ۱۹ ششم اوت (۱۵ مرداد) تا ساعت ۲۳ در محل سکونت خود [...] فوت کرده است».
گفته شده که در این بازه زمانی شش روزه، دستکم دو نفر به خانه فریدون در خیابان «ریمان» شهر بن رفتهاند. فرخزاد پیشتر از فروشندهای ایرانی یک هندوانه خریده بود و به گفته این فروشنده او هنگام خرید گفته بود مهمان دارد.
بنا به گفتههای خانواده فرخزاد، پلیس اعلام نظر کرده که ضربات منجر به قتل، از جمله با همان چاقوی آشپزخانه که برای بریدن هندوانه استفاده شده بود، به بدن فریدون فرخزاد وارد شده است.
شکافهایی بر پشت
روز ۱۶ مرداد ۱۳۷۱، به خانواده فرخزاد در تهران خبر میدهند که فریدون کشته شده است. مهرداد فرخزاد از طرف خانواده به آلمان رفت و رسماً پیکر برادرش را شناسایی کرد. پیکر فریدون بعد از کالبدشکافی و طی مراحل قانونی به مهرداد تحویل شد، در حالی که به جز شکافهای سینه و شکم فریدون که در پزشکی قانونی انجام شده بود، تنها شکافهای ناشی از ضربات چاقو، در پشت او وجود داشت. برخلاف برخی روایتها، قاتلان زبان او را نبریده بودند.
فاسد شدن جسد، به دلیل آنکه مهاجمان اجاق برقی در آشپزخانه را روشن گذاشتند، زودتر از حالت عادی شروع میشود، البته نه تا اندازهای که چهره قابل شناسایی نباشد. در عین حال به دلیل شرایط خاص پیکر، او را در یک کیسه پلاستیکی ضخیم در تابوت به خاک میسپرند.
هفدهم شهریور ۱۳۸۶، پانزده سال بعد از خاکسپاری فریدون فرخزاد، گور اولیه او در چارچوب روال شهرداری شهر بن در آستانه تخریب قرار داشت. در این زمان علیرضا قلیپور به نمایندگی از خانواده فرخزاد در آلمان اجازه جابهجایی پیکر او را دریافت میکند. آقای قلیپور در گفتوگو با رادیو فردا گفت بعد از نبش قبر متوجه شدند وجود کیسه پلاستیکی ضخیم بهرغم گذشت ۱۵ سال بخشی از پیکر فرخزاد، از جمله سر او، را نسبتاً سالم نگه داشته بود.
سرنوشت آن دو سگ
فریدون دو سگ کوچک در خانهاش داشت که بسیار به آنها علاقهمند بود. در کتاب شعری که در سال ۱۹۸۹ از او در آمریکا چاپ شد، یک شعر هم درباره سگش و اینکه همدم روزهای تنهاییاش است منتشر کرده بود:
این سگ که رفیق روزگار است
تنها کسِ من در این دیار است
بر بهت من از زمانه مبهوت
لب بسته به کار خود دچار است
و در نهایت شعر به اینجا ختم میشود:
روزی اگر از سفر نیایی
آنجا که منی در انتظار است
عشق من و خاطرات این سگ
در خاطره زمان غبار است
فرخزاد این شعر را در سال ۱۹۸۷ سروده بود، یعنی پنج سال پیش از مرگ. اما او در زمان قتل دو سگ داشت؛ «بلاکی» و «برفی»، که ظاهراً در زمان حضور قاتلان در حمام زندانی شدهاند، گرچه با توجه به اینکه پلیس بین یک تا شش روز بعد پیکر را کشف میکند، به نظر میرسد برای هر دو سگ در حمام غذا و آب وجود داشته است.
البته پلیس بعد از رسیدن مهرداد فرخزاد به آلمان به او میگوید هر دو سگ بعد از کشف جسد، بسیار ضعیف شده بودند و تحت درمان قرار گرفتند. بعد از مواجهه مهرداد فرخزاد با سگهای فریدون، دو حیوان با شنیدن صدایی که شبیه صدای صاحبشان بوده، به شدت با دیدن او بیقراری میکنند.
یکی از دلایل مراجعه همسایگان به پلیس، صدای زوزه ممتد «بلاکی» و «برفی» بوده است. مهرداد فرخزاد پیش از بازگشت به ایران دو سگ را به یکی از دوستان خانوادگی میسپرد و تا سالها بعد و زمانی که سگها میمیرند از حال آنها خبردار بوده است.
ناپدید شدن یادداشتهای شخصی
فریدون فرخزاد به عادت دیرینه دیگر اعضای خانوادهاش، علاقه زیادی به نامهنگاری و وقایعنگاری داشت. نامهها و یادداشتهای پراکندهای هم اینک نزد اعضای خانواده و دوستان او در سراسر جهان وجود دارد. اما گویا مجموعهای در این میان موجود بوده که فریدون در آن یادداشتهایی را به صورت منظم مینوشته است.
بعد از تحویل کلیدهای خانه فریدون، علاوه بر انبوه لباسها و کتابها و اندک وسایل خانه، مبلغ ۸۲۲ مارک و ۸۰ فنیک (حدود ۴۰۰ یوروی امروز)، به علاوه ساعت و گردنبند و دو عدد انگشتر تنها دارایی برجایمانده از فریدون فرخزاد بود. در این میان هیچ اثری از یادداشتهای فریدون وجود نداشت.
قاتلان؛ دو یا سه نفر؟
بنابر اسناد باقیمانده، بلافاصله بعد از گشودن در خانه فریدون فرخزاد، سه عدد فنجان قهوه همچنان بر روی میز وجود داشته است. آیا سه فنجان متعلق به شخص فریدون و دو نفر قاتل بوده یا اینکه میزبان فقط برای مهمانها قهوه آورده بود؟
اکبر گنجی، روزنامهنگار و فعال سیاسی، در کتاب «عالیجناب سرخپوش، عالیجنابان خاکستری» با استفاده از نام اختصاری «ف.ف.» نوشته است «ده روز بعد از قتل [فرخزاد] ضارب وی که به ایران برگشته بوده در جلسهای در حالی که میگریسته اظهار میدارد که شاه کلید خود فرمان قتل فرخزاد را به وی داده بوده و حالا به وی گفته است که یک گزارش درباره علل قتل او تهیه کن!» به نوشته آقای گنجی قاتل گفته است که «من فردا جواب خدا را چه بدهم؟!»
حسرت دیدار
در نامهنگاریهای بین فریدون و خواهر نامدارش، فروغ فرخزاد، میزان وابستگی او به خانواده و بهویژه مادرش مشخص است. برخلاف سالهای نخست بعد از انقلاب ۱۳۵۷ رفته رفته امید به بازگشت در فریدون کمسوتر میشود. به یاد بیاوریم که دقیقاً یک سال پیش از قتل فریدون فرخزاد، شاپور بختیار، واپسین نخستوزیر محمدرضا شاه پهلوی و شاخصترین چهره اپوزیسیون آن زمان، به دست تیم اعزامی دستگاههای امنیتی جمهوری اسلامی کشته شد.
فریدون در نامهای که تاریخ آن مشخص نیست، به پدر و مادرش، سرهنگ محمد فرخزاد و توران وزیریتبار با لحنی التماسآمیز از آنها میخواهد دستکم یک بار هم که شده به دیدارش بروند:
مامان و بابای عزیزم،
امشب بچهها میآیند تهران. وقت است که یک کمی برایتان بنویسم. آنقدر دلم برایتان تنگ شده که اندازه ندارد. مادر سعید دارد میآید. کاش شما هم میآمدید که اقلاً یک بار شما را میدیدم. دلم برای تمامتان تنگ شده. مامانم، امیر قول داد شما و بابا را بفرستد بیرون که همدیگر را ببینیم. تو رو خدا یک کاری بکنید و بیایید. خودم اینجا همه کار برایتان خواهم کرد. همه را از طرف من ببوسید.
قربان تمامتان میروم، فریدون
ماههای آخر
کسانی که فریدون فرخزاد را از نزدیک میشناختند تقریباً بدون استثنا میگویند او در یکی دو ماه پیش از قتل، افسرده و متفاوت از گذشته بود. شخصیت اجتماعی و روحیه سرشار از انرژی و مبارز او در این مدت به شدت کمرنگ شده و نوعی اضطراب و عزلتگزینی جای آن را گرفته بود. در یادداشتی که فریدون فرخزاد در همین روزها، حدود دو ماه پیش از قتل، برای برادرش نوشته است چنین احساسی کاملاً مشهود است:
مهرداد عزیزم،
خیلی دلم میخواهد برگردم و بغلت کنم و ببوسمت و به یاد روزهای خوشی کنارت باشم با بقیه بچهها - دلم از تنهایی پوسید. اگر مُردم این شعر را روی قبرم بنویسید و مرا در کنار فروغ خاک کنید یا کنار مادرم.
قربانت فریدون
در این مدت فریدون از چه چیزی خبردار شده بود که این چنین آماده رفتن به مسلخ بود؟ به یاد داشته باشیم که این نوع تسلیم در برابر مرگ در مردی ظاهر شد که در حلقه دوستان نزدیکش بحث درباره مرگ و نیستی را ممنوع کرده بود و به قول یکی از دوستانش «دل دیدن قطرهای خون را نداشت».
پاسخ این پرسش تنها با دسترسی به اسناد پلیس بن و احتمالاً بعدها گشودهشدن اسرار دستگاههای اطلاعاتی-امنیتی جمهوری اسلامی روشن خواهد شد.
و دست آخر اینکه، شعری که فریدون دو ماه قبل از مرگ برای سنگ آرامگاهش انتخاب کرد از سرودههای خودش بود. شعری که البته روی سنگ قبر او درج نشد:
دشت ذهنم، بهار و بیدار است
این گذرگه، نه آخر کار است
بر من از عشق گر، دمی باری
در نهایت، ز عشق، بیداری
من فریدون فرخّم، زنهار!
دل بنه بر دلم در این دیدار