(در قسمتهای قبلی دیدیم که استالین رهبر شوروی در پایان جنگ جهانی دوم تصمیم گرفت که در استانهای شمالی ایران و مناطقی که تحت اشغال این کشور بودند، حکومت خودمختار تشکیل شود. او برای این کار به باقروف، صدر حزب کمونیست جمهوری آذربایجان شوروی دستور داد که حزبی به نام «فرقه دموکرات آذربایجان» تاسیس کند.)
در تابستان سال ۱۳۲۴ و بعد از ابلاغیه استالین، اولین مساله راه انداختن یک حزب سیاسی جدایی طلب در آذربایجان ایران، پیدا کردن شخصیتی بود که بتواند این حزب را رهبری کند؛ چهرهای با مقبولیت و وجهه سیاسی قابل دفاع و در عین حال متمایل به اتحاد جماهیر شوروی و ایدئولوژی این کشور منحصربهفرد.
آنها یک روزنامهنگار و سیاستمدار ترک را انتخاب کردند به نام میرجعفر پیشهوری. یکی از قدیمیترین کمونیستهای ایران که در آن زمان ۵۲ سال سن داشت و بخش عمده سالهای عمرش را به مبارزه سیاسی گذرانده بود.
پیشهوری جوان
زندگی پیشهوری از زمان تولدش در روستایی در نزدیکی خلخال تا روزی که میرجعفر باقروف او را به باکو دعوت کرد تا او را برای راهاندازی «فرقه دموکرات آذربایجان» به ایران بفرستد، فراز و فرود بسیار داشت.
خانواده پیشهوری از جمله آذربایجانیهایی بودند که در آخرین سالهای قرن ۱۹ به شمال ارس کوچیدند و او سالهای بسیاری از نوجوانی و جوانیاش را در سرزمینهایی گذراند که تحت سیطره تزار روسیه بودند.
این مهاجرت موجب شد تا پیشهوری جوان، انقلاب بلشویکهای روسیه را از نزدیک تجربه کند.
او همچنین در سالهای پرماجرای بعد از جنگ جهانی اول که در شمال ارس، کشوری به نام «جمهوری دموکراتیک آذربایجان» متولد شد، ۲۵ ساله بود و شیفته سوسیال دموکراسی مد روز آن سالها.
به گفته تورج اتابکی، استاد دانشگاه لایدن، پیشهوری از همین زمان به روزنامهنگاری رو آورد. اتابکی میگوید: «پیشهوری نخستین نوشتههایش را در روزنامهای به نام آچیخسوز چاپ میکند. آچیخسوز که به زبان ترکی آذربایجانی منتشر میشده، روزنامه مساواتیهای باکو بود که از میان این مساواتیها، ما با نام محمد امین رسولزاده، بیشتر آشنا هستیم.»
رسولزاده از سرشناسترین سیاستمداران شمال ارس بود که سالها در مبارزات انقلاب مشروطه در ایران نیز فعالیت کرده بود و از شخصیتهای برجسته حزب دموکرات ایران (عامیون) محسوب میشد. او همچنین سالها سردبیری روزنامه متفاوت و پیشروی ایران نو را به عنوان ارگان حزب دموکرات بر عهده داشت.
رسولزاده در نهایت به باکو برگشت و به بینانگذار «جمهوری دموکراتیک آذربایجان» و اولین رئیسجمهوری این کشور تازه تاسیس تبدیل شد.
در این زمان پیشهوری نیز به حزب دموکرات ایران که یک حزب سوسیال دموکرات بود، گرایش پیدا کرد و در روزنامه «آذربایجان جزو لاینفک ایران» که به این حزب وابسته بود و در باکو منتشر میشد، مقالاتی منتشر میکرد.
بعد از بسته شدن این روزنامه، پیشهوری به گروهی از ایرانیان چپگرای ساکن باکو پیوست که حزبی جدید به نام «حزب عدالت» پایه گذاشتند. پیشهوری این بار سردبیری روزنامهای به نام «حریت» را بر عهده گرفت که به عنوان ارگان حزب عدالت به دو زبان فارسی و ترکی منتشر میشد.
تورج اتابکی که مقالات پیشهوری را در این نشریات بررسی کرده، محتوای آنچه او در این زمان مینوشت را چنین شرح میدهد:
«سرمقالههای پیشهوری در این نشریات – به ویژه روزنامه حریت – معمولا با انتقاد از سیاستهای دولت ایران آغاز میشود. و بعد اصرار بر اینکه کشور به اصلاحات اجتماعی نیاز دارد. به عنوان مثال او در یکی از سرمقالههایش، ایرانیان را ملتی با تاریخ و هویتی یگانه توصیف میکند که علیرغم فراز و نشیبها در گذشته و پذیرش بسیاری از ادیان و مذاهب، کمابیش توانستهاند فرهنگ و سنن شش هزار ساله خود را نگاه دارند. این حرف پیشهوری جوان است در روزنامه حریت.»
حزب کمونیست ایران
بلشویکها در جریان جنگ داخلی روسیه، به فتح جمهوری آذربایجان و سرنگون کردن حکومت مساواتیها در باکو قناعت نکردند. آنها در تعقیب روسهای سفید که به ایران گریخته بودند وارد خاک ایران شدند و کنترل بندر انزلی را گیلان به دست گرفتند.
در این زمان فعالین حزب عدالت برای نخستین بار فرصت پیدا کردند که در خاک ایران، یعنی بندرانزلی دور هم جمع شوند و با حضور نمایندگانی از نقاط مختلف ایران، حزب کمونیست ایران را به وجود بیاورند. در انزلی، پیشهوری به عضویت کمیته مرکزی این حزب انتخاب شد.
این میان حمله روسها موجب شد تا نیروهای بریتانیایی مجبور به عقبنشینی شوند و همزمان، نابسامانی و بیثباتی استثنایی در گیلان، فرصت منحصر بهفردی را برای انقلابیون جنبش جنگل به وجود آورد.
پیشهوری در این زمان مانند دیگر اعضای حزب کمونیست ایران به جنبش جنگل و جمهوری سوسیالیستی ایران پیوست که به رهبری میرزا کوچکخان در رشت تاسیس شده بود و آرزوی گسترش به سراسر خاک ایران را در سر می پروراند.
تورج اتابکی، این دوره از زندگی پرماجرای پیشهوری را چنین روایت میکند:
«همکاری کمونیستها با جنبش جنگل به تشکیل جمهوری سوسیالیستی ایران منتهی شد. این جمهوری عمری بیش و کم یکساله داشت. در این جمهوری سوسیالیستی ایران، در کابینه اول، پیشهوری مقام کمیسر یا وزیر امور خارجه را بر عهده داشت. و در کابینه دوم این جمهوری او کمیسر امور داخله بود. بعد از این او سردبیر روزنامه کمونیست شد که در رشت منتشر میشد.»
در این دوره، شور انقلاب کمونیستی در میان روسها، بیش از هر زمان دیگری بود و فعالیتها برای صدور این انقلاب به سراسر دنیا، از هر زمان دیگری بیشتر است.
در چارچوب همین ایده هاست که کنگره معروف «رنجبران شرق» در سپتامبر سال ۱۹۲۰، شهریور سال ۱۲۹۹ خورشیدی در باکو تشکیل شد و هزار و ۹۰۰ نفر از سراسر دنیا در آن شرکت کردند تا در دیدار با اعضای عالیرتبه حزب کمونیست روسیه، سیاستهای محوری جنبش جهانی کمونیسم، تبیین شوند.
پیشهوری نیز یکی از فرستادگان هیات بزرگی بود که از سوی حزب کمونیست ایران در این کنگره شرکت کرد.
در نگاه تورج اتابکی، آنچه در این کنگره رخ داد، نقطه عطف زندگی سرنوشت سازی در حیات سیاسی پیشهوری بود. او میگوید:
«در همین کنگره بود که گریگوری زینوویف (Grigory Zinoviev)، رهبر انترناسیونال سوم از شرکتکنندگان میخواهد که با انترناسیونال سوم بیعت کنند. انترناسیونال سوم در تاریخ مارس ۱۹۱۹ تشکیل شده بود و در کنگره دومش، تروتسکی که از رهبران مطرح انقلاب در آن زمان به شمار میآمد، طرحی ارائه کرد که بر اساس آن طرح، احزاب کمونیست سراسر جهان مقید شوند که دفاع بی قید و شرط از شوروی را به عنوان پیششرط عضویت در انترناسیونال سوم بپذیرند. این بسیار مهم است. این در واقع همان چرخشی است که در افکار بسیاری از چپ روان ایرانی از جمله پیشهوری به وجود میآید.»
بدین ترتیب خدمت به منافع کشوری که همسایه شمالی ایران بود و برای سالیان بسیار، دشمنی خطرناک برای استقلال و تمامیت ارضی کشور ایران محسوب میشد، عملا برای کمونیستهایی چون پیشهوری که دلبسته افکاری مدرن و عدالتجویانه بودند، به اقدامی ارزشمند در راستای خدمت به فرودستان ومحرومان بدل شد. همه با این امید که در ایران نیز روزی انقلابی کمونیستی برپا شود و نظامی مدرن برپایه نظریات مارکسیستها شکل بگیرد.
اما کمتر از سه ماه بعد از «بیعت» کمونیستهای ایرانی با روسها، در ایران، یکی از راستگرایانترین سیاستمداران آن دوره به نام سیدضیا به همراه یک نظامی که آموزشدیده قوای روسیه تزاری بود به نام رضاخان، کودتا کردند و قدرت را در ایران به دست گرفتند.
رضاخان آرام آرام قدرت خود را تثبیت کرد، احمد شاه قاجار را سرنگون کرد، خود تاج شاهی بر سر گذاشت و ایران، به مدت دو دهه، به جهنم چپگرایان و سوسیالیستها و کمونیستها تبدیل شد.
پیشهوری هم از این جهنم در امان نماند و سهم او از سرکوب چپها در این دوره، زندانی درازمدت بود.
(در بخش بعدی برنامه فرقه، بررسی زندگی پیشهوری را ادامه میدهیم. او بعد از آزادی از زندان چه کرد؟ چرا رابطه پیشهوری با حزب توده خراب شد و به چه دلیل از این حزب خارج شد؟ و در جریان بررسی اعتبارنامه پیشهوری به عنوان نماینده مردم تبریز در مجلس شورای ملی چه رخ داد و چرا اعتبار نامه او رد شد؟ همه اینها در قسمت دهم فرقه که در پایان مجله شامگاهی پخش می شود.)