کاترینا گاپوننکا، همسر خلبان پرواز ۷۵۲ که بامداد ۱۸ دیماه با موشکهای سپاه پاسداران در نزدیکی تهران سرنگون شد، میگوید پدر همسرش پس از این ماجرا برای بار سوم سکتهٔ مغزی کرده و با توجه به اینکه سرپرستی دخترانش و پدر و مادر پیر همسرش با خود اوست، نگران است که زندگیاش از هم فرو بپاشد.
روز هجدهم دیماه ۹۸ در حالی که سپاهپاسداران انقلاب اسلامی در حال حمله موشکی به پایگاههای آمریکا در عراق بود، یک فروند بوئینگ ۷۳۷-۸۰۰ متعلق به هواپیمایی اوکراین دقایقی پس از شروع پرواز از فرودگاه امام خمینی تهران، هدف شلیک دو موشک پدافندی سپاه پاسداران قرار گرفت و همه ۱۷۶ سرنشینان آن کشته شدند.
وُلودیمیر گاپوننکا، خلبان این پرواز با سابقه ۱۱ هزار ساعت پرواز، که در این حادثه کشته شد، دو دختر خردسال داشت که اکنون سرپرستی آن ها با کاترینا، همسر وُلودیمیر، است.
خانم گاپوننکا در گفتوگوی اختصاصی با رادیوفردا از همسرش، وضعیت فعلی خود و خانوادهاش، و روند پیگیری ماجرا گفته است.
کاترینا گاپوننکا: قطعاً میخواهم به شکایت دستهجمعی بپیوندم و کاملاً موافقم که اقدام ایران قتل عمد محسوب میشود. ایران در آن شب به اهدافی در کشور همسایه حملهٔ نظامی کرد. این یک اقدام جنگی بود. اما مقامات ایرانی به هیچکس اخطار ندادند و پروازهای غیرنظامی را ممنوع نکردند.
نمیدانم تحقیقات در این باره به کجا میرسد. مسئولان اوکراینی میگویند تحقیقات ادامه دارد، اما در جریان آن نیستم. مقامات ایرانی هم نه تنها بهرغم اینکه میدانستند این هواپیما با شلیک موشک سرنگون شده، سه روز تمام تلاششان را کردند حقیقت را لاپوشانی کنند، بلکه الان هم به پنهانکاری ادامه میدهند. یعنی باز هم چیزهایی هست که نمیخواهند علنی شود؟
پرسشهای فراوان داریم. به همین دلیل تمام خانوادههای اوکراینی که در این سانحه آسیب دیدهاند، میخواهند شکایت کنند و به خانوادههای شاکی در کشورهای دیگر بپیوندند.
[پیش از پرواز] همسرم نگرانی نداشت. او اعتماد کامل به خطوط هوایی بینالمللی اوکراین داشت و همیشه مأموریتهای خود را بهخوبی انجام میداد. من نگران بودم. میگفتم آنجا ممکن است جنگ شروع شود. او قبل از این پرواز آخر بهشوخی گفت – اما الان فکر میکنم شاید هم شوخی نبود – که جنگ جهانی سوم یا با من آغاز میشود و یا پایان مییابد.
میخواهم به تمام سؤالات دربارهٔ این پرواز بدفرجام پاسخ داده شود، همهٔ افراد مسئول این فاجعه مجازات شوند و البته انتظار دارم آیندهٔ فرزندانم تأمین باشد.
همسرم خلبان درجه یک بود، حقوق بالا میگرفت و تا دورهٔ بازنشستگیاش پانزده سال مانده بود. حساب کرده بودیم دو دخترمان که دختر کوچکترم تنها ۶ سال دارد، در مدرسههای خصوصی تحصیل کنند، به دانشگاه معتبر بروند و بتوانیم برای شروع زندگی مستقلشان به آنها کمک کنیم.
پدر و مادر همسرم هم زنده هستند اما پدرش پس از این خبرها برای بار سوم سکتهٔ مغزی کرد، وضعیتش وخیم است و مادر ۸۰ سالهاش هم به مراقبت پزشکی نیاز دارد.
اکنون سرپرستی این خانوادهٔ بزرگ بر عهدهٔ من است و انتظار دارم دولت اوکراین به من کمک کند زندگیای که داشتیم از هم فرو نپاشد. اما از ایران چه میتوانم انتظار داشته باشم؟ نمیتوانم برای جان همسرم قیمت بگذرم. آنها خودشان باید بدانند غرامت عادلانه برای کاری که کردند، چیست.