مقداد جبلی، یکی از دو برادر پیمان جبلی، رئیس سازمان صداوسیمای جمهوری اسلامی است که به تازگی اعلام برائتش از حکومت جمهوری اسلامی همراه برادر دیگرش، میثم و حضورشان در کانادا خبرساز شده است.
برادرزاده آنها با نام محمدامین جبلی، از مسافران هواپیمای اوکراینی بود که با شلیک دستکم دو موشک سپاه پاسداران در دی ماه سال ۱۳۹۸ سرنگون و همه ۱۷۶ مسافر و خدمهاش کشته شدند. دو برادر پیمان جبلی هماکنون از اعضای انجمن خانوادههای جانباختگان پرواز اوکراینی هستند و برای رسیدن به دادخواهی قربانیان آن پرواز تلاش میکنند.
مقداد جبلی در گفتوگو با رادیو فردا توضیحاتی درباره دلایل حضور خود و برادرش در کانادا داد. او با ابراز برائت از اقدامات و عملکرد پیمان جبلی گفت دادخواهی واقعی با سرنگونی حکومت جمهوری اسلامی محقق میشود.
آقای جبلی، به عنوان نخستین سؤال میتوانید بگویید متولد چه سالی هستید؟
قبل از هرچیز میخواهم تسلیت بگویم، خدمت مردم کشورم، و به مادران داغداری که عزیزانشان، جوانهای رعنایشان را در خیابان یا در زندان، با گلوله و با باتوم یا با طناب دار از دست دادهاند و همچنان بیم از دستدادنهای بیشتر وجود دارد. واقعا اینها اتفاقاتی است که فکر میکنم در ابتدای عرایضم باید بگویم، که ما باید در هر لحظه و از پس هر خبری و تحلیلی به آنها توجه داشته باشیم.
و این دغدغه بزرگ من است که هیچ موضوعی باعث نشود از مسائل مهم و از جانهای عزیزان جوان کشورمان، محمد بروغنی، محمد قبادلو، و تمام کسانی که واقعاً جانشان در معرض خطر است، غافل شویم؛ از تروریست بودن و تروریستی شناخته شدن سپاه غافل شویم، و اذهان از آرمان دادخواهی و اتحاد مبارزه در این مسیر منحرف شود. اما در عین حال شفافیت و پاسخگویی و روشن بودن اذهان را هم لازمه حرکت دقیق و سنجیده در مسیر مبارزه میدانم.
فرمودید متولد چه سالی هستم، بنده متولد سال ۱۳۶۲ شمسی هستم.
در چه خانوادهای بزرگ شدهاید؟ فضای خانوادگیتان زمانی که به ادراک رسیدید، به خصوص در قبال تحولات سیاسی - اجتماعی ایران چگونه بود؟
خانواده ما دقیقاً در جهت تبلیغاتی که حکومت جمهوری اسلامی انجام میداد، در همان مسیر، افکارشان پیش رفت. یعنی اگر آنها تبلیغ کردند که باید ذوب در ولایت بود، آنها ذوب در ولایت شدند و اگر تبلیغ کردند فلانکس مثلا رئیسجمهور شود بهتر است، به همان آدم به عنوان رئیسجمهور رأی دادند. منظورم این است که نظرشان و عقیدهشان همیشه در جهت آرمانهای تبلیغی حکومت بود.
در قبال تحولات خاصی مثل جنگ ایران و عراق، اعدامهای سال ۶۷، نوع برخورد نیروهای انتظامی و امنیتی با مردم در خیابانها و تحولات دیگری که در جامعه وجود داشت، زمانی که به درکی رسیدید، صرفا بر مبنای نگرش خانوادهتان که احتمالا نزدیک به حکومت بود حرکت میکردید و مثل آنها به این تحولات نگاه میکردید؟ اینها تحولاتی نبود که شما را دچار مسئله کند؟
خب بعضی از تحولاتی که فرمودید من بچه بودم، مثلا اعدامهای دهه ۶۰، من متولد ۶۲ هستم و آن موقع به ادراکی که میفرمایید نرسیده بودم. اما بخواهم مشخصا عرض کنم، از زمانی که وارد دانشگاه شدم سال ۸۱، خب من قبل از اینها چنین زمینههای ذهنی در من به وجود آمده بود و این ظلمهایی که انجام میشد، مثل قبلش حوادث کوی دانشگاه، من با این که سن بالایی نداشتم، ولی آرام آرام دیگر داشتم اتفاقات ایران و شرایط اجتماعی ایران را بررسی میکردم و متوجه شدم که در آن اتفاقات چه قدر ظلم شده به دانشجوها و چه قدر جفا شد به آنان در اتفاقاتی که افتاد.
من از سال ۸۱ که وارد دانشگاه شدم، از همان ابتدای سال اول، در تظاهراتی که در کف خیابان انجام شد شرکت کردم. آن هم در واقع اعتراض به اعدام آقای هاشم آقاجری بود. حالا کاری به اصل آن ماجرا ندارم، ولی نظر غالب مردم هر زمان هر چه بوده و بر اساس آن تظاهراتی شکل میگرفت -که عموماً هم درست و در مخالفت با ظلم و جور حکومت بود- من هم شرکت کردم. بعد از آن، جنبش سبز بود و من هم مثل خیلی دیگر از مردم آن موقع معتقد به اصلاحات بودم، حتی بعد از آن هم همین طور. به روحانی هم واقعیتش را بخواهید من رای دادم، این را نمیتوانم کتمان کنم.
شما چندتا خواهر و برادر دارید آقای جبلی؟
بنده سه برادر دارم و سه خواهر.
و چنین تحولاتی که اشاره کردید، وقتی پیش میآمد و شما همین نظرات را داشتید، مثلا شرکت در تظاهرات علیه حکم اعدام هاشم آقاجری، درباره این نکات و اتفاقات با برادران دیگرتان و به خصوص آقای پیمان جبلی که به نظر میرسد احتمالاً در همان زمانها هم جایگاه بسیار مشخصی در حکومت داشت، صحبت نمیکردید؟ نسبت به تحولات آن موقع بحثی نمیکردید؟ حتی اطلاعاتی بخواهید بگیرید یا تلاش کنید از اطلاعات ایشان به نفع معترضان و مردم استفاده کنید؟
یک واقعیتی را باید خدمت شما عرض کنم. من انسان خارقالعادهای نیستم. نه من، و نه برادرم. اینها اتفاقات بسیار رایجیاند که در خیلی از خانوادههای ایرانی میافتد و شامل خانواده ما هم میشد. همین حالا در خیلی از خانوادهها بچههای آن خانواده، جوانها در تظاهرات شرکت میکنند و به پدر و مادرشان میگویند ما داریم میرویم مهمانی. در واقع خیلیها از ترس واکنش پدر و مادرشان، خیلی از مخالفتهایی را که دارند بروز نمیدهند.
در مورد خودم از یک زمانی بروز پیدا کرد. در جنبش سبز خاطرم هست که مادرم متوجه این موضوع شده بود و چه جو ملتهبی در فضای خانه ایجاد شد و من فقط تلاش میکردم ایشان را آرام بکنم. آدم برای این که مادر خودش را آرام بکند یک قولی هم میدهد که باشد، دیگر شرکت نمیکنم. ولی خب باز در کنارش تمام تلاشمان را میکردیم که ذهن ایشان را روشن کنیم.
در قبال برادرم به طور خاص، پرسیدید... ببینید ایشان خیلی وقت است ازدواج کرده است. من زمانی که دانشجو بودم، فکر میکنم ایشان حداقل پنج شش سالی، ازدواج کرده بود و زندگی جداگانهای داشت. واقعیت این بود که شاید دو سه ماه میگذشت و من خودم ایشان را نمیدیدم. زمانی هم که میدیدمشان، میآمد در جمع خانوادگی دور هم بودیم، نهایتاً چند دقیقه اگر قرار بود با هم صحبت کنیم به خوشوبش و صحبتهای خانوادگی و اینها میگذشت.
ضمن این که ایشان در چند سال اخیر است که پستهای مهمی داشته است. به طور مشخص شاید اولین پست مهمی را که پیدا کرد و از لحاظ پستهای حکومتی شاید حساستر باشد، مشاورِ همین آقای جلیلی بود فکر کنم در شورای عالی امنیت ملی، به عنوان معاون رسانهای. بعد مجدداً در صدا و سیما معاون برونمرزی، و نهایتا هم که رئیس صدا و سیما شد.
در ابتدایی که من دانشگاه بودم، پست حکومتی آن چنان مهمی ایشان نداشتند، ولی خب نمیتوانم این را رد بکنم که شاید در همان زمان هم اطلاعاتی داشتند.
اساساً ایشان چگونه مدارج ترقی در مناصب حکومتی جمهوری اسلامی را طی کرد؟ میدانیم چنین مناصب مهمی به هر فردی در ساختار حکومت جمهوری اسلامی داده نمیشود و نیازمند نوعی از وفاداری بسیار خاص است. میدانید آیا آقای جبلی اقدام یا رفتار یا کار خاصی را کرده باشد که تا این حد در مدارج حکومتی بالا رفته باشد؟
من چیزی را که در ظاهر امر میدیدم میتوانم خدمت شما عرض کنم. ولی این که کار خاصی کرده باشد یا لابی کرده باشد، طبیعتا نه تنها با من، با هیچ کس دیگری در میان نمیگذارند کسانی که در واقع متوسل به چنین کارهایی میشوند.
من در حد اطلاعات خودم، میتوانم عرض کنم که ایشان از خبرنگاری و دبیری خبر در صدا و سیما شروع کردند و به هرحال روندی را طی کردند تا به اینجا رسیدند. ولی خب چیزی که الان اهمیت دارد، این مسائل نیست، بلکه این است که حالا ایشان از هر طریقی به اینجا و به پست و مقامی رسیده باشند، باید از نظر ما تمام مسائل اخلاقی و انسانی را در حکومتداری، در سیاستورزی و در ایفای وظایف در هر منصب و مقامی هستند، در نظر بگیرند. اگر فکر میکنند این شدنی نیست، نباید بپذیرند اساساً. اگر بعداً متوجه شدند که شدنی نبوده، باید بیرون بیایند، این اعتقاد ما هست.
چون در گزارشها و تحلیلهای مختلفی که منتشر میشود، از نزدیکی آقای پیمان جبلی، برادر شما، به مجتبی خامنهای، فرزند رهبر جمهوری اسلامی بسیار صحبت میشود، شما هیچ نشانهای ندیدید در مدتی که رابطه و آشنایی داشتید با برادرتان یا اطلاعات خاصی درباره این نوع نزدیکیها بدست نیاوردید؟
شما اگر فرض را بر صحت ادعای من بگذارید، دیگر مخالفتم از یک زمانی علنی شده بود. کما این که در محیط خانه و خانواده، با خانواده هم که مینشستیم، ما جدالهای سیاسی و عقیدتی فراوان داشتیم، هم من و هم میثم. خب ببینید، از یک طرف اینها خودشان عنوان کردند و شما هم احتمالا میدانید که گفتهاند اگر برای حفظ و بقای نظام اسلامی پایش بیفتد ما ناموس خودمان، عزیزان خودمان را هم حذف میکنیم ، و رحمی به اینها هم نمیکنیم. چطور میشود انتظار داشت که بیایند و در جمع خانوادگی، آن هم جلوی مایی که اعتراضمان اینقدر علنی شده بود، بخواهند از اسرار نظام و ارتباطاتی که ممکن است وجود داشته باشد صحبتی بکنند؟
من خودم نزدیکی برادرم با مجتبی خامنهای را از تحلیلهای خبری که بعد از انتصابش به صداوسیما مطرح شد، شنیدم. واقعاً چنین اطلاعاتی در این خصوص ندارم، نمیشود هم انتظار داشت که ایشان چنین اطلاعاتی را در جمعهای خانوادگی و حتی خصوصیتر عنوان کنند.
آقای جبلی، شما در ایران بودید چه شغلی داشتید و چه مدارج تحصیلی را طی کردید؟
بنده سال ۸۱ در دانشگاه تهران در رشته حقوق پذیرفته شدم و بعد از دوران دانشجویی، سال ۸۵ یا ۸۶ بود که فارغالتحصیل شدم. از رشته حقوق، تا زمانی که موفق شدم پروانه وکالت دادگستری را اخذ کنم معلم بودم. معلم مدارس، معلم کنکور. بعد هم همانطوری که عرض کردم به وکالت دادگستری مشغول بودم. هیچ پست و مقام یا شغل حکومتی و دولتی نداشتم و هیچوقت از منابع مالی دولتی بهرهای نبردم.
یعنی از ارتباطات برادرتان هم برای رسیدن به مشاغل یا امتیاز خاصی استفاده نکردید.
خیر. به من همان موقع خیلی پیشنهاد میشد از طرف دوستان، میگفتند برو صداوسیما و درخواست بده، وکیل بشو ببین چه پروندههایی دارند. ولی من هیچوقت واقعا نتوانستم در آن حیطه وارد بشوم و فعالیتم را در آن زمینه انجام بدهم. حتی هیچ کدام از موکلین من هم دولتی یا از اشخاص حقوقی دولتی حتی اشخاص حقیقی دولتی نبودند.
در این مدت اسنادی منتشر شده از این که برادر دیگرتان، که الان همراه شما در کاناداست، در زمینههای مرتبط با شغل برادرتان که رئیس صداوسیماست فعالیت داشت. صحبت از شرکتی به نام «رسانهیار» است که خدماتی را برای حضور خبرنگاران خارجی در ایران میداد. به نظر میرسد فعالیت چنین شرکتهایی اصولاً با نوعی امتیازهای حکومتی همراه است. نیاز به نوعی رابطه دارد و به این ترتیب به نظر میرسد دستکم برادر دیگرتان یک نوع همکاریهایی داشت و از امکانات آن برادرتان استفاده میکرد. درباره آن شرکت و فعالیتهای برادرتان اطلاعاتی دارید؟
من واقعاً زمانی که این حساسیتها درباره این موضوع به وجود آمد متوجه آن شدم. میدانستم ایشان کار مترجمی میکند و مترجم خبرنگار بود در ایران. منتهی حالا این که آن شرکتی که در آن کار میکرد این قدر ارتباطات دارد، واقعاً خودم به شخصه خبر نداشتم. بعد از مصاحبه برادرم و وایرال شدن این موضوع آن قضایا مطرح شد، البته ایشان خودش در توئیتر آن قدر فعال نیست وگرنه حتما توضیحاتی را ارائه میداد.
در توئیتر از من طبق صحبتهایی که با افراد مختلف داشتم همین موضوع شرکت رسانهیار سؤال شد و من هم مستقیما از بردارم، میثم پرسیدم و ایشان مطالب و توضیحاتی را برای من ارسال کرد و من همانها را عیناً منتشر کردم. چیزی که میدانم و بر اساس توضیحاتش متوجه شدم، این بود که ایشان، فارغالتحصیل رشته ادبیات و زبان انگلیسی هستند از دانشگاه کرمان و خب طبعاً مثل هر جوان دیگری که تحصیلاتی در رشتهای دارد میخواهد کار مرتبط با آن رشته را انجام دهد و دنبال یک موقعیت شغلی مناسب باشد.
در آن بازار آشفته کاری در ایران که دکتر و مهندسش هم میروند دلالی میکنند یا مسافرکش میشوند و کارهای اینچنینی، برای ایشان خب شرایطی به وجود آمد که در مؤسسه «رسانهیار» به عنوان مترجم همراه خبرنگارهای خارجی کار کند. البته این کاری که ایشان در آن مؤسسه میکرد با معرفی همین آقای رئیس فعلی صدا و سیما بود که آن زمان، این طور که به من گفتند استاد دانشگاه سازمان بود. ولی طوری که برادرم، میثم عنوان کردند، به هیچ عنوان مسئولیت گرفتن ویزا برای خبرنگاران یا ترتیب دادن مصاحبه یا گرفتن کارت خبرنگاری و این چیزهایی که مطرح میکنند را نداشتند و اصلاً موقعیت کاری ایشان در حدی نبود که بخواهد چنین کارهایی را انجام بدهد.
آن شرکت بابت تکتک کارهایش پولهای کلان از خبرنگاران خارجی میگرفت و ایشان سهمی از آن ارقام نداشتند. حالا ممکن بوده خبرنگاران خارجی دنبال مصاحبه با افراد عادی یا افراد مختلف بوده باشد و ایشان بر اساس شناختی که از دوست و رفیق و روابط شخصی داشت مثلا چنین مصاحبهای را ترتیب میداد با افراد عادی یا از مشاغل مختلف.
آقای جبلی، ولی خب چنین شرکتهایی، امکان رسیدن افراد به آنها -خودتان هم اشاره میکنید با توصیه برادر دیگرتان بود- برای مردم عادی وجود ندارد و میتوانیم بگوییم در رسیدن به این موقعیت شغلی هم از نوع امکاناتی که در خانواده شما به دلیل وفاداری به حکومت وجود دارد، استفاده شده است.
بله، قطعاً همین طور است. حالا من جای ایشان نمیخواهم صحبت کنم، ولی قطعا ایشان هم در حال حاضر با توجه به شناختی که از آن مؤسسه مطرح میشود، همین الان هم ایشان میتواند مثل خیلی از ما که معترف به اشتباهات گذشته باشیم، ایشان هم همین حس را داشته باشند.
میرسیم به مقطع سرنگونی هواپیمای اوکراینی. میتوانید کمی اطلاعات درباره برادرزادهتان آقای محمدامین جبلی بدهید که چه سالی به کانادا رفت؟ در چه دانشگاهی تحصیل میکرد و اعتقادات و روحیاتش چگونه بود؟ در روزهای بعد از سرنگونی هواپیما از قول پدرومادر ایشان اظهارنظرهایی بیان شد که ایشان را کاملاً هوادار حکومت اسلامی نشان میداد و حتی نقلقولهایی هست که ایشان ظاهراً قصد داشته با لباس نظامی سپاه پاسداران سوار هواپیما بشود.
ببینید، من واقعاً در جریان آن صحبتهایی که نقل میشود و مطرح میشود نیستم. من نبودم که ببینم ایشان آیا چنین حرفی زده بوده یا نه. من به شخصه نمیتوانم تأیید کنم. بر اساس شناخت خودم از محمدامین میتوانم عرض کنم که در عین حال که ایشان بالاخره یک شخصیت علمی بود و نگاهش به مسائل نگاه علمی و بشردوستانه و انساندوستانه بود، قصدش این بود که درس خودش را در بهترین دانشگاهها ادامه بدهد و پزشک برون مرزی بشود.
شخصیت ایشان اساساً شخصیت سیاسی نبود ولی در حدی که میدانم، او همیشه منتقد ظلمهایی بود که در جامعه اتفاق میافتاد. جملهای را از او به وضوح یادم هست که مدام میگفت ما معصوم چهارده تا داریم و خامنهای یا هر شخص دیگری الان معصوم نیست و اشتباه میکند. بابت همین موضوع در خانواده خودش مواضعی از طرف نزدیکان گرفته شده بود که ای کاش مثلاً من در جبهه شهید شده بودم و نمیدیدم که پسرم نسبت به آقای خامنهای بگوید ایشان معصوم نیست و ...
اینها البته نقل قولی است که من میشنوم. هرچند بر اساس شناختی که از ایشان دارم میتوانم بگویم بینهایت برای پدرومادر و خانوادهاش احترام قائل بود. ولی خب در عین حال همیشه مخالفتش را پنهان نمیکرد و نشان میداد.
شما خودتان در آن جلسه که این صحبتها بیان شد، بودید؟
من قبل از این که ایشان بیاید، برادرم یعنی پدر محمدامین، چون همه میدانستند ما چقدر به خون اینها تشنهایم. من نمیتوانستم برای منزل پدری خودم تعیین تکلیف کنم. کما این که نمیتوانستم تعیین تکلیف کنم عکس خمینی آنجا باشد یا نباشد. بنابراین به طریق اولی هم نمیتوانستم تعیین تکلیف کنم که چه کسی بیاید خانهتان و چه کسی نیاید و اجازه ندهم. کاری که میتوانستیم بکنیم این بود که مخالفت کنیم. برادرم قبل از این که ایشان وارد خانه بشود...
اشاره شما به سعید جلیلی است، درست است؟
بله... برادرم آمد درِ گوش ما گفت ایشان دارد میآید، اگر میخواهید نباشید از خانه بروید که من و میثم از خانه خارج شدیم و زمانی که ایشان آمد ما خانه نبودیم. من فقط خیلی حساس بودم که اگر میخواهد وجود منحوس خودش را -به عنوان این که به نظر من در تمام این جنایتها نقش داشته- به خانه ما برساند، فقط بیاید ببیند به عنوان دوست پیمان، تسلیت بگوید، هر کاری میخواهد بکند، بیاید بکند و برود. خیلی حساس بودم که در واقع دوربین و دمودستگاه رسانهای همراهش نباشد که بخواهد استفاده ابزاری کند، چون آن موقع پای آبروی من هم وسط میآمد. من هم عضوی از آن خانواده بودم.
خانه ما طبقه بالای همان خانه پدری است که ایشان آمده بود آنجا. من در راهپله فقط داشتم زیرچشمی نگاه میکردم که ببینم دارد ایشان خودش میآید یا دمودستگاه همراهش است. وقتی دیدم دوربین و دمودستگاه همراهش است، واقعا در راهپله حملهور شدم که این دوربین را بگیرم و بیندازم کنار و میثم مرا گرفت و کنترل کرد و گفت به خودت مسلط باش، مشکلزا میشود برایت و اینها. همان طور که در عکسها هم مشخص است، نه من و نه میثم آن زمان خانه نبودیم، بلکه تا پنج دقیقه قبلش بودم و از خانه رفتیم بیرون تا در فضای مسمومی که ایشان میخواهد باشد ما نباشیم و نفس نکشیم.
آقای جبلی، چه زمانی از اتفاق رخ داده برای هواپیما خبردار شدید؟
همان روز صبح، خبردار شدیم.
واکنشتان چه بود؟ احساس میکردید ممکن است اتفاقی ورای آن روایت رسمی رخ داده باشد؟
من تا چند دقیقه قبلش نمیدانستم محمدامین در آن پرواز است... خبر سقوط یک هواپیمای مسافربری را اول از شبکههای خبری دیدم و بعد وقتی آمدند درِ خانه و بهم خبر دادند که محمدامین در این پرواز بوده متوجه شدم که چه بلایی سرمان آمده. از همان ابتدا که آن خبر را دیدم، برایم مشکوک بود که چطور هواپیمای مسافربری اوکراینی، خطوط هواپیمای اوکراین، دقیقاً مصادف با تحرکاتی که انجام شد و گردنکلفتیهایی که ایران به زعم خودش انجام داد و موشکپرانیهایی که کرد، سقوط کرده است. از همان اولش مشکوک بودم به ماجرا.
خب همین مشکوک بودن را با برادرتان در میان نگذاشتید تا با توجه به رابطههایی که داشت از ایشان بخواهید اگر احیاناً به اطلاعاتی دسترسی دارد بهتان بگوید؟
ببینید، اولاً خیلی هم فراتر از مشکوک شدن شد دیگر... یعنی ما طی یکی دو روز با ویدیوهایی که بیرون میآمد و اظهارنظراتی که میشد، برای خودمان مبرهن و محرز شده بود که آن را زدهاند. این را هم مطرح کردیم و گفتیم. یادم است در آن سه روز چه جنگ و جدل شدیدی داشتیم...
به چه کسی گفتید آقای جبلی؟ میتوانید صریحتر بگویید؟
بله بله، کلا در خانواده مطرح کردیم. خانواده ما فقط برادرم نیست. پدرم، مادرم، خواهرها و برادرها هم هستند. حالا آن روزها که بالاخره بعضی از فامیل هم به خانواده ما رفتوآمد داشتند برای تسلیت و اینها. ما در کل آن جمع، این را مطرح کردیم و یادم هست چه واکنش شدیدی نشان داده شد. حالا نه از طرف همه، ولی از طرف بعضیها. به هرحال ما جدل شدیدی داشتیم که این را ثابت کنیم که هواپیما را با موشک زدهاند و همان طور که قبلاً در مصاحبه خدمت شما گفتم، اینها موضعشان همیشه موضع نظام بود. هر چه که نظام گفته اینها هم تأیید کردهاند. واکنش شدیدی نشان دادند که نه، شما دارید فریب بازیهای رسانهای را میخورید و ما را محکوم کردند.
یعنی با این حساب اصلاً با برادر دیگرتان صحبتی نکردید که بخواهید اطلاعات بیشتری از او بگیرید یا بدانید واقعاً که چه گذشته؟
ببینید برادر ما هم در همان جمع بود وقتی این صحبتها را میکردیم و در واقع برادر ما یکی از اشخاصی بود که واکنش نشان داد. برادر ما یکی از اشخاصی بود که آمد و گفت شما فریب رسانهها را دارید میخورید. آن زمان هم در واقع شاید اگر چیزی میدانست که انتظار داریم قاعدتا باید میدانست و قبل از آن هم عضو شورای عالی امنیت ملی بود، همان زمان معاون برونمرزی صداوسیما بود فکر میکنم، ما عقیده داریم به هر حال چنین شخصی در چنین موقعیتی، قاعدتاً خبر داشته ولی ایشان واقعا چیزی ارائه نمیداد.
و همیشه این بحث و جدلها بود. اما زمانی که قضیه هواپیما رخ داد و دیدیم همچنان چشمشان را بستهاند و دقیقاً همسو با موضعی که نظام دارد و قائل به اشتباه است و میگویند بالاخره جنگ است، ممکن است تیر به خودی بخورد و با چنین توجیهاتی در واقع دارند قتل فرزند خودشان را نادیده میگیرند، ما دیگر آن جا نماندیم. من که اساساً زندگیام جدا بود و ازدواج کرده بودم. میثم هم که تا آن موقع حداقل شبها میرفت آن جا میخوابید، دیگر آن لحظهای شد که محل زندگیاش را تغییر داد و بعد هم ما دیگر آمدیم به کانادا.
چرا تصمیم گرفتید از کشور خارج شوید؟ چرا کانادا و به چه نحوی آمدید کانادا؟
خب ما از ادامه حضور در ایران از یک زمانی دیگر بیمناک بودیم. خود من شخصا طی دو سه مرحله تهدید شدم در ایران. سفر ما به کانادا یک مقداری به خاطر اتفاقی که برای هواپیما افتاد، ناگهانی و غیرمترقبه بود دیگر. من به واسطه شغل وکالتم، همچنان پروندههای در جریان داشتم در ایران، و تعهد حرفهای و اخلاقی که به موکلهایم داشتم بنا داشتم بعد از ورودم به کانادا، در چند سفر همه آن پروندهها را به یک سرانجام مقبولی برای موکلانم برسانم. بنابراین طی پنج ماه، دو بار به ایران سفر کردم...
این چه مقطعی است آقای جبلی، چه سالهایی و چه ماههایی؟
تابستان سال ۹۹... ما الان یک سال و نیم است کانادا هستیم، نمیدانم چه سالی میشود.
آمدنتان به کانادا هم از راههایی بود که دولت کانادا برای خانوادههای جانباختگان هواپیمای اوکراینی مهیا کرد؟
بله، ما زمانی که احساس کردیم دیگر جایی در ایران نداریم و شرایط خروج از کشور هم به سبب همین سیاستی که دولت کانادا برای حمایت از خانوادههای قربانیان پرواز اوکراینی در نظر گرفته بود وجود داشت، درخواست ویزا کردیم و از کشور خارج شدیم. ویزای ما مالتیپل (ورود و خروج مکرر) بود و میشد رفت و برگشت.
من به خاطر شغلی که داشتم دو بار به ایران برگشتم و دفعه دومی که به ایران برگشتم، سومین تهدید را آن موقع شدم. با من تماس گرفته شد و شخصی که پشت خط بود، خودش را دوست و همکار برادرم معرفی کرد. خیلی مؤدبانه و محترمانه از من سؤال پرسید و مرا بازجویی کرد که در کانادا چه کار میکنی؟ کجا سکونت داری؟ کدام شهر هستی؟ فعالیتت چیست آنجا؟ چرا این قدر میروی و میآیی؟ آخرش خیلی با جدیت گفت که من حالا دوستانه بهت میگویم، مراقب رفتارت باش، مراقب باش چکار میکنی. فکر نکن اگر ایران نیستی یا جای دیگری هستی در امان هستی. اگر بخواهی مخالفتی بکنی یا این مخالفت را بروز بدهی، دقیقاً یادم است حتی روحالله زم را برایم مثال زد که دیدی چه بلایی سرش آمد. این تهدید هرگونه تردیدی را هم اگر تا آن زمان داشتم کاملاً برطرف و مطمئنم کرد که دیگر جای من ایران نیست و ما خارج شدیم از کشور.
و برادر دیگرتان، میثم جبلی هم همین رفت و آمد را در آن مدت به ایران داشت؟
خیر. گفتم که من وکیل بودم و در واقع به خاطر این که پروندههایم را به سرانجام برسانم به ایران رفتم. میثم وقتی آمد کانادا دیگر به ایران برنگشت ولی خب کاملاً در جریان اتفاقاتی که برای من افتاد قرار میگرفت.
و در آن رفت و آمدی که به ایران داشتید با آن برادر دیگرتان که رئیس سازمان صداوسیما بود صحبت و دیداری نداشتید؟ ایشان قاعدتا خبر داشت که شما کانادا هستید.
خب سفرهای من خیلی کوتاه بود. حتی پدر و مادرم را هم خیلی کم توانستم ببینم. در آن دو سفری که به ایران داشتم، فکر میکنم در هر سفر یک بار ایشان را خیلی در واقع با عجله و شتابزدگی در همین جمعهای خانوادگی دیدم. صرفا خوشوبش و صحبتهای خانوادگی و ...
برادرتان اطلاع داشت که احیاناً شما تماسهایی با خانوادههای انجمن جانباختگان پرواز در همان مدت حضور در کانادا داشتید؟
خیر. به طور متقابل همان طور که ایشان اطلاعاتی نمیداد ما هم هر فعالیتی داشتیم اطلاعاتی نمیدادیم. ما بعد از ورود به کانادا، عضو انجمن شدیم و فعالیت هم میکردیم و در جلساتش هم شرکت میکردیم. همیشه سعی کردیم در کنار این خانوادهها -که واقعاً هر کدامشان کوه استقامت و صبرند و متحد و یکپارچه بارها لرزه انداختهاند بر اندام جانیان و قاتلان عزیزانشان-، مبارزه کنیم.
من شخصاً در جهت حفظ یکپارچگی و اتحاد و در واقع بروز دادن این اتحاد در انجمن تلاش کردم. پیشنهاداتی ارائه دادم و در مقابل هم هر اقدامی که هر زمانی خواستیم بکنیم، از لحاظ فکری و مشورتی از نظرات و پیشنهادات اعضای انجمن در همه زمینهها بهره بردیم.
و الان شما درخواست پناهندگی کردید در کانادا؟
چارهای نداشتیم دیگر. ما با یک ویزای موقتی آمده بودیم و برای این که مجبور به بازگشت به ایران نباشیم، از بیم خیلی از اتفاقات، دیگر به نقطهای رسیدیم که دیدیم چارهای نداریم برای این اقدام.
و الان آقای جبلی، شما قائل به سرنگونی حکومت جمهوری اسلامی هستید؟ یعنی هر اقدامی را برای این کار انجام میدهید یا تلاش میکنید صرفا دادخواه خون برادرزادهتان باشید که احتمالا با مخالفت پدر و مادرش و پدربزرگ و مادربزرگش هم روبروست؟ اگر قائل به سرنگونی حکومت جمهوری اسلامی هستید، دیدگاهتان نسبت به برادرتان که رئیس سازمان صداوسیماست چگونه است؟ آیا فکر میکنید ایشان باید در دادگاهی پاسخگوی اقداماتشان باشد؟ برای چنین کاری اقدام میکنید؟
در واقع ما دیگر در این مقطع فقط دادخواه پرونده محمدامین و هواپیمای اوکراینی نیستیم. ما درحال حاضر دادخواه تمام جنایاتی هستیم که رژیم در طول ۴۴سال گذشته انجام داده و هنوز هم انجام میدهد. کما این که من قبلا هم عرض کردم، زمانی که ضربه مستقیم این حکومت به خود ما اصابت نکرده بود، از خیلی سال قبل در تمام تظاهرات شرکت کردم.
من فکر میکنم و همیشه هم این را عنوان کردهام که دادخواهی واقعی زمانی اتفاق میافتد که منجر بشود به مجازات تمام عاملان این جنایت و همه جنایتهای رژیم طی ۴۴ سال گذشته. این اتفاق هم فقط با سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی و تشکیل دادگاه عادل در ایران میسر میشود. اگر دنبال مجازات هستیم. حتی ممکن است اتفاقات خوبی در حد دادگاه لاهه هم بیفتد ولی خب طبعا مجازات عاملان اصلی شاید میسر نباشد مگر با سرنگونی جمهوری اسلامی.
بنابراین فکر میکنم هر ضربهای هر چه قدر هم کوچک، حرکت در مسیر دادخواهی است. در واقع همین اعلام برائت ما هم با این هدف بود که ما ضربهای را بتوانیم به حکومت وارد کنیم. احساس کردیم فرصتی پیش آمده و یک نیروی بزرگتری نصیبمان شده تا بتوانیم از جنایتهای رژیم و اقدامات برادرمان در صداوسیما که به نوعی از نظر ما کمک و معاونت در آن جنایت محسوب میشود، اعلام برائت کنیم.
البته یک نکتهای را هم خدمتتان عرض بکنم. خود من شخصاً تا یک مدتی که در کانادا بودم، شهامت این کار را در این ابعاد نداشتم. الان فکر میکنم شاید درست هم بوده. به هرحال با این واکنش و هجمه شدیدی که از طرف مردم دیدم، خودم را در موقعیتی دیدم که منی که همیشه سعی کردم در کنار این مردم مبارزه بکنم، [از نظرشان] در کنار قاتلان مهسا و نیکا و حدیث و عرفان قرار گرفتم و خب واقعاً شاید به همین دلیل شهامت این کار را نداشتم.
من مسیر مبارزه را مثل همه مردم طی میکردم بدون این که به این شکل مطرح بشود. اصلیترین عاملی که باعث شد این شهامت در من شکل بگیرد، اولاً حجم وسیع ظلم و جنایاتی بود که رژیم در چندماه اخیر مرتکب شد و خب خون من هم مثل همه مردم به جوش آمد؛ ثانیاً، این نکته خیلی مهم است، تشویقها و ترغیبهایی بود که توسط شخص حامد اسماعیلیون انجام شد. من از روز اولی که خدمت ایشان گفتم من شهامت شما را ندارم که بگویم من بیزارم از این رژیم، بیزارم از جنایتهایی که دارد انجام میشود، و کمکی که خانواده من و برادر من دارند در این مسیر انجام میدهند. ایشان گفت نه، شما اعلام بکنید و بعد از آن هم بارها در جمعها و جلسات انجمن و مذاکراتی که بین اعضای انجمن انجام میشود، ایشان بارها اعلام کرد که من بیصبرانه منتظر کمپینی هستم که نزدیکان و بستگان مقامات بیایند و اعلام برائت کنند.
ایشان با چنان دید وسیعی در واقع از تصمیم ما حمایت کرد و این ضربه میتوانست سهمگین تر باشد اگر اولاً ما خودمان یک مقداری با تجربهتر بودیم، در جملهبندی مصاحبهها دقت بیشتری به خرج داده میشد و البته اگر بعضیها دانسته و نادانسته با اتهامزنیهای ناجوانمردانه به ما و دستمایه کردنمان برای تخریب انجمن و حامد اسماعیلیون، آب به آسیاب رژیم نمیریختند.
در خصوص برادرم هم این را عرض کنم خدمتتان، که من نظرم این است و پیامی که دارم این است که هرچند که همین حالا هم از نظر من خیلی دیر است متأسفانه، اما وظیفه انسانی و اخلاقی هر کسی است در هر جایی که هست، هر زمانی که هست، نگذارد واقعاً بار گناهانش سنگین تر بشود. اگر معتقد به آخرت هستیم باید بدانیم که بابت قطره قطره این خونها و تمام این آههای مادران باید جوابگو باشیم. من کاملاً ارادی و در کمال صحت عقل و با اختیار کامل میگویم، نهال پوسیدهای که خوراکی جز سم و آفت به آن نرسیده، هیچ رویشی ندارد و هر آنچه که هست، ریزش است.