لینک‌های قابلیت دسترسی

خبر فوری
پنجشنبه ۱ آذر ۱۴۰۳ تهران ۲۲:۳۱

جهان داستانی مهشید امیرشاهی


تصویری از امیرشاهی، برداشته‌شده از یک ویدئو، ۲۰۱۳
تصویری از امیرشاهی، برداشته‌شده از یک ویدئو، ۲۰۱۳

مهشید امیرشاهی از نسل داستان‌نویسانی است که تب‌وتاب انقلاب را دید، اما برخلاف غالب نویسندگان و روشنفکران آن نسل که با انقلاب همراه شدند و خواه‌ناخواه به حکومت اسلامی تن دادند، از ابتدا در برابر آن ایستاد و موضع مخالف گرفت؛ موضعی که مهاجرت اجباری‌اش را در پی داشت.

به این ترتیب جهان داستانی این نویسنده هم به دو بخش تقسیم شد: داستان‌های کوتاه در پیش از انقلاب با عناوینِ کوچه بن‌بست (۱۳۴۵)، سار بی‌بی خانم (۱۳۴۷)، بعد از روز آخر (۱۳۴۸) و به صیغه اول شخص مفرد (۱۳۵۰)؛ و رمان‌های چاپ‌شده در خارج از کشور شاملِ در حضر (۱۳۶۶)، در سفر (۱۳۷۴) و چهار جلد رمان مادران و دختران (۱۳۷۷ تا ۱۳۸۹).

«کوچه بن‌بست» به‌عنوان اولین مجموعه داستان امیرشاهی از مشکلی حکایت دارد که نویسنده تا به امروز با آن دست‌به‌گریبان به نظر می‌رسد: خاطره‌نویسی.

امیرشاهی در جایی اشاره دارد که این داستان‌ها بین پانزده تا هفده سالگی او نوشته شده‌اند. در نتیجه این نوجوانی و ناپختگی، خامدستانه بودن داستان‌ها مشهود است و کاملاً به چشم می‌آید. در واقع، به‌رغم حس‌های زنانه درون آن‌ها که در آن سال‌ها کمتر در ادبیات فارسی جایی داشت و همین می‌توانست عامل مطرح شدن‌شان باشد، این نوشته‌ها خاطرات نویسنده هستند از دوران کودکی و نوجوانی‌اش که گرد آمده و یک جا جمع شده‌اند.

در داستان آلبوم این مجموعه، گویی نویسنده واقعاً آلبوم خانوادگی‌شان را ورق زده و هر چه به ذهنش آمده را بر روی کاغد می‌آورد. جملاتی نظیر «یکی از داستان‌هایش که به خاطرم مانده، این است» (ص ۳۱) بیشتر و بیشتر از ادبیات فاصله می‌گیرد و به خاطره‌نویسی محض می‌رسد. این نوع جملات حتی در مجموعه‌داستان‌های بعدی، که پخته‌تر شده‌اند، هم باز دیده می‌شود: «خلاصه حالا آن را ولش» (ص ۵۹ کتاب به صیغه اول شخص مفرد) و «حالا این را ولش. خلاصه داشتم می‌گفتم...» (ص ۶۳ کتاب بعد از روز آخر).

در «کوچه بن‌بست»، داستان‌های بار و دو زن به دلیل مضمون‌های زنانه‌شان (مثلاً روایت یک زن باردار و مشکلات و سختی‌های بارداری یا روایت دو مادر و حس‌های آنان) ویژگی‌های مضمونی قابل توجه‌تری دارند، اما کماکان سبک و سیاق پرداخت و نگارش آن‌ها به پختگی نمی‌رسد، تا این که بعدتر در مجموعه‌ای چون «بعد از روز آخر» به جدی‌ترین و بهترین داستان‌های امیرشاهی برمی‌خوریم، هرچند نویسنده کماکان در میان خلق ادبی و خاطره‌نویسی در نوسان است.

در داستان «مه دره و گرد راه» از کتاب «بعد از روز آخر» با نجوای درونی یک زوج روبه‌رو هستیم که در اتوموبیل در حال حرکت با هم قهر کرده‌اند. نویسنده موفق می‌شود در فضایی نو و متفاوت ذهنیات و درونیات متضاد یک زن و مرد را با نثر و زبانی پخته‌تر از پیش با ما قسمت کند و اساساً از ضعف‌های ساختاری داستان‌های پیشین فاصله می‌گیرد.

یا «در این مکان و در این زمان»، داستان حول و حوش واژه ترس شکل می‌گیرد و به ترسی اشاره دارد که از کودکی تا ابدیت با انسان می‌ماند و از جهت شکل و شمایل هم به‌تمامی متفاوت است از داستان‌های خاطره‌گونه‌ای چون «اسم‌گذاری بچه سیمین» و «اینترویو»، که هرچند دومی با به‌کارگیری عنصر طنز (یکی از ویژگی‌های آثار امیرشاهی) خالی از لطف نیست، همین طور داستان «مجلس ختم زنانه» که باز به نظر می‌رسد خاطره‌ای است از نوجوانی نویسنده، اما با به‌کارگیری طنزی نافذ و غریب، رئالیسم غالب و خشن را با موقعیت سوررئال مضحکی می‌آمیزد؛ جایی که یک دختر نوجوان در مجلس ختم مادربزرگش خنده‌اش می‌گیرد و همه چیز را به هجو می‌کشد.

اما عمده شهرت امیرشاهی به رمان «در حضر» باز می‌گردد؛ روایتی مستقیم و بی‌واسطه و متفاوت از انقلاب اسلامی. خواننده‌ای که حالا با فاصله این رمان را می‌خواند، با وقایع‌نگاری جذاب چند ماهه‌ای از دوران انقلاب روبه‌روست که از اتفاقات میدان ژاله تا تسخیر سفارت آمریکا را در برمی‌گیرد و به روایت دردناکی بدل می‌شود از انقلابی که گام‌به‌گام ارزش‌های دموکراتیک و آزادی‌های فردی را به سخره گرفت و جای پای دیکتاتوری را مستحکم‌تر کرد.

ارزش این اثر را باید در روایت متفاوت و منحصربه‌فردش از انقلاب ایران جست؛ زمانی که چهره‌های شناخته‌شده و ستایش‌شده‌ای چون غلامحسین ساعدی و رضا براهنی به شکل‌های مختلف با آغاز انقلاب همراهی کردند، نویسنده‌ای با حساسیت‌های زنانه‌اش خطر را حس می‌کند و با مقاله‌ای جسارت‌آمیز در حمایت از بختیار، رودرروی انقلابیون می‌ایستد و در بخش‌های مختلف این کتاب حساسیت‌های هوشمندانه‌اش را به رخ می‌کشد: «هر زنی به جمهوری اسلامی رأی بده، با دست خودش قبرش رو کنده»(ص ۱۴۹) یا جملات پرکنایه‌ای که ریخت‌وپاش خیابان‌ها بعد از رفتن شاه را این‌گونه توصیف می‌کند: «بیشتر حالت آخر جشن را دارد تا آغازش را»(ص ۸۰) یا اولین توصیف نویسنده از خمینی پس از شنیدن صدای او در نوار: «صدایی خشک و سرد، با لهجه‌ای بی‌فرهنگ و دهاتی، با آهنگی یکنواخت و ملال‌آور»(ص ۵۰).

برخی بخش‌های کتاب هم می‌تواند برای خواننده شوک‌آور باشد و فراموش‌نشدنی، مثل جایی که کمیته‌چی به پزشکی که بچه‌های شهبانو را به دنیا آورده می‌گوید تو چرا بچه‌های شاه را به محض به دنیا آمدن نکشتی! (ص ۱۳۶)

اما نویسنده هر جا از زبان ادبیات بیشتر سود می‌جوید (مثل تصویرسازی‌ها از خودکشی فرامرز در ص ۲۱۷) موفق‌تر است و هر جا باز به خاطره‌نویسی صرف تن می‌دهد، رمان سقوط می‌کند.

از جمله موارد تکیه بر خاطره‌نویسی به کار بردن شخصیت‌های متعدد و اسامی بسیاری است که در بخش‌های مختلف کتاب تکرار می‌شوند و خواننده را سردرگم می‌کنند؛ اشخاصی که طبیعتاً برای نویسنده معلوم و مشخص هستند اما برای خواننده نه. ضمن آن که مشخص نیست چرا نویسنده از به کار بردن نام کامل برخی نویسندگان و شاعران شناخته‌شده حذر می‌کند، در حالی که هر خواننده‌ای طبیعتاً مایل است بداند که بیژن داستان آیا همان بیژن جلالی است؟ یا هوشنگ نویسنده همان هوشنگ گلشیری؟

این شیوه عدم اشاره به نام‌های شناخته‌شده، در رمان بعدی یعنی «در سفر» هم ادامه می‌یابد؛ جایی که نویسنده داستانش را در تبعید پی می‌گیرد. مثلاً شرمگین و سمین و طرفه احتمالاً اسم مستعار نویسندگان و شاعران سرشناسی هستند که نویسنده تا به انتها از اشاره‌های بیشتر برای شناسایی‌شان خودداری می‌کند. حتی برای بختیار نام «خان» را برگزیده و در حالی که آشکارا درباره بختیار و قتل او حرف می‌زند، از به کار بردن مشخص نامش خودداری می‌کند.

فصول ابتدایی کتاب هم مملو است از شخصیت‌های متفاوت و متعدد که دنبال کردن آن‌ها کار آسانی نیست، ضمن این که جدای از ارزش صرفاً تاریخی - در جهت ثبت احوال گاه طعنه‌آمیز و تلخ مهاجران سیاسی- ارزش داستانی چندانی ندارد و نمی‌تواند خواننده را با خود همراه کند.

با این حال باز هر جا نویسنده به ادبیات صرف پناه می‌برد، نتیجه خواندنی‌تر است، از جمله تصویری که از مرگ خمینی ارائه می‌دهد یا جمهوری اسلامی را هوشمندانه با رمان ۱۹۸۴ مقایسه می‌کند.

بهترین نمونه‌های نثر امیرشاهی را در رمان چهار قسمتی «مادران و دختران» می‌توان یافت؛ جایی که نویسنده به پختگی بیشتری رسیده و می‌تواند گاه با ایجاز و ظرافت گفتنی‌ها را خلاصه کند: «و مثل همیشه نیتش این بود مطیع اوامر محسن خان باشد و نصایح او را به کار بندد. از فردا. بعد از ماه رمضان. حالا محرم بیاید و برود.» (ص ۵۸، مادران و دختران: عروسی عباس خان)

اما در این رمان طویل هم باز می‌توان رگه‌های خاطره‌نویسی را یافت و هم علاقه نویسنده برای روایت تاریخ به جای روایت داستان گاه آزارنده می‌شود؛ مثلاً تمام فصل باسکرویل که در واقع توضیح وقایع مشروطیت است و ربطی به داستان اصلی (زن گرفتن عباس خان) ندارد. یا تمام فصل حمام یا عباس خان و رقاصه در باغ به‌راحتی قابل حذف هستند بی‌آن‌که رمان آسیبی ببیند و اتفاقاً حذف آن‌ها می‌توانست راه را هموارتر کند برای رسیدن به پایان طنزآمیزی که نقطه‌قوت این اثر است.

نسخه‌های اینترنتی مجموعه‌داستان‌ها و رمان‌های مهشید امیرشاهی در وب‌سایتی به نام او در دسترس هستند.

XS
SM
MD
LG