سینماگران برآمده از انقلاب اسلامی سرنوشت متفاوت و گاه متضادی یافتند، چنان که دو تن از مشهورترین همه آنها -محسن مخملباف و ابراهیم حاتمیکیا- کاملاً در دو سوی یک خط قرار گرفتند. مخملباف که از تندروترین چهرههای انقلابی بود و خودش را در حیاط حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی به زمین کوفته بود که چرا زنی بدون چادر و تنها با مانتو و روسری وارد حوزه هنری شده، بعدها به کل تغییر کرد، فیلمی درباره سکس آزاد ساخت و رسماً به یک فعال سیاسی علیه جمهوری اسلامی بدل شد. در سوی دیگر خط، ابراهیم حاتمیکیا، دیگر فیلمساز انقلابی - که اتفاقاً چندان تندرو هم نبود- چنان به تندروی افتاد که حالا فیلمهای سفارشی برای سپاه پاسداران میسازد و با افتخار فریاد میزند که یک سپاهی است.
این مسئله «تغییر» و این که چطور فیلمسازی چون حاتمیکیا که رفته رفته در اوایل دهه هفتاد به روشنفکران متمایل شده بود- کار با بهرام بیضائی در «برج مینو» و همکاری در کارگاه فیلمنامه حوزه هنری به ریاست محمد علی زم که خواه ناخواه حال و هوای روشنفکرانه یافته بود- این طور «ذوب در ولایت» شده و فاستوس وار برای رسیدن به رانتهای دولتی و بودجههای کلان موسسات سپاه پاسداران - که خود او به هنگام دریافت جایزه اش در جشنواره فجر با صراحت گفت با بودجهای که برای فیلم «به وقت شام» از سپاه پاسداران گرفته، یک سال اهالی سینما را نان داده- اینچنین به ثناگوی نظام بدل شده، بحث دیگری است که در این مقال نمیگنجد.
فیلمسازی که در برخی فیلمهایش در دهه شصت و هفتاد (از دیدهبان و مهاجر تا برج مینو و بوی پیرهن یوسف) فارغ از بحث ایدئولوژی، بارقههایی از استعداد سینمایی را بروز داده بود، حالا آنچنان به دام تبلیغات ایدئولوژیک افتاده که فیلمهایش از منظر سینمایی هم تنها به مشقهای یک جوان بیاستعداد و بیخبر از سینما شبیه شده است.
بحثم اما از منظر سینمایی است: این که فیلمسازی که در برخی فیلمهایش در دهه شصت و هفتاد (از دیدهبان و مهاجر تا برج مینو و بوی پیرهن یوسف) فارغ از بحث ایدئولوژی، بارقههایی از استعداد سینمایی را بروز داده بود، حالا آنچنان به دام تبلیغات ایدئولوژیک افتاده که فیلمهایش از منظر سینمایی هم تنها به مشقهای یک جوان بیاستعداد و بیخبر از سینما شبیه شده که از فرط بیدقتی در کارگردانی و همین طور روایت سطحی، به شدت مضحک از کار درآمدهاند؛ از «چ» و «بادیگارد» تا «به وقت شام» و همین آخرین فیلمش «خروج» که به تازگی پیش از اکران عمومی از طریق اینترنت در معرض فروش قرار گرفته است.
«خروج» ادامهای است بر فیلم قبلی، «به وقت شام»، به همان میزان سطحی و شعاری و با قصد و غرض سیاسی در راستای آرمانها و اهداف سپاه پاسداران انقلاب اسلامی. اگر فیلم قبلی دخالتهای نامشروع و پرهزینه سپاه را در سوریه توجیه میکرد، این فیلم تازه هم با ظاهری انتقادی سعی دارد رئیس جمهور ایران را مسئول مستقیم همه نابسامانیها و فقر مردم به نمایش بگذارد، غافل از این که آقای حاتمیکیا - به عنوان فردی برآمده از دل همین نظام- لابد بهتر از هر کسی میداند که در ساختار جمهوری اسلامی، رئیسجمهور (که به رغم همه مسئولیتش در بسط و گسترش فضای سرکوب و اختناق) در نهایت نقش کمی دارد و تصمیمگیرنده اصلی در ایران، رهبر جمهوری اسلامی است و همین سپاه پاسدارانیست که آقای حاتمیکیا خودش را جزو آن میداند و با بودجههای میلیاردی موسسه سینماییاش (اوج) - که از دهان همان کشاورز فقیر داخل فیلم بیرون کشیده شده- این فیلمها را میسازد.
عجیب این که حاتمیکیا -در نقش یک «فیلمساز طلبکار»- بارها خود را به عنوان یک منتقد نظام هم جا زده و لابد فیلم سفارشیاش برای تخریب حسن روحانی در جهت دعواهای داخلی نظام را احتمالاً فیلمی انتقادی و تند درباره شرایط اجتماعی ایران میداند، غافل از این که برای هر تماشاگری این سوال پیش میآید که این کشاورزان بخت برگشته که آه خود را میخواهند به دفتر رئیس جمهور در خیابان پاستور ببرند، چرا یک کم آن طرف تر در همان خیابان، به بیت رهبری -مسئول اصلی وضعیت ایران امروز در سی سال گذشته- مراجعه نمیکنند؟
در این راه فیلمساز زبان سینما را هم به کل فراموش میکند تا با تمام قامت در خدمت ایدئولوژی مورد نظرش باشد: دیالوگهایی که بر زبان قریبیان به عنوان قهرمان روستایی فیلم گذاشته شده به دیالوگهای فیلمهای وسترن شبیه هستند و فیلمساز ظاهراً به هیچ وجه متوجه نیست که این دیالوگها بر زبان این شخصیت چقدر مضحک به نظر میرسند؛ مشخص ترینش حرفهای رحمت (قریبیان) با پسرش که در حال رفتن به «جبهه» است. (کدام جبهه در دوران پس از جنگ؟!)
شهید و شهید پروری به یک ارزش بلا منازعه و مقدس بدل میشود؛ چندین و چند بار صحنههای نماز خواندن و وضو گرفتن میبینیم و یک سکانس طولانی فیلم بیجهت در داخل حرم در قم میگذرد؛ فیلمساز همه «بلاها» و «فتنهها» را همسو با نیروهای امنیتی از چشم تلویزیونهای خارجی و فضای مجازی میبیند؛ روستای این افراد به شکل کنایی و سمبلیکی «عدل آباد» نام گرفته -تا لابد جنبه انتقادی نگاه «فیلمساز طلبکار» را موکد کند؛ با بیانی سطحی به ما حقنه میکند که گندمزار به محل داد و ستد ماشینهای خارجی بدل شده و سرانجام فیلمساز طاقت نمیآورد و حرف دل خودش یا سرمایه گذارانش- و دلیل اصلی ساخته شدن فیلم- را مستقیم به ما میگوید: یک بازیگر بدنام را در نقش مشاور رئیس جمهور به شدت شبیه به حسن روحانی گریم میکند تا همسو با یکی از طرفین نزاعهای داخلی حکومت، او را به سخره بکشد و لابد انتظار دارد که بابت این «شجاعت»، مدال هم دریافت کند.
«خروج» - و البته چند فیلم پیش تر حاتمیکیا- ثابت میکند که او فرزند خلف همین انقلاب است؛ با همه مختصات و ویژگیهایش: از شعارزدگی تا توهم، از رانتخواری تا بازی در نقش قربانی، از فرافکنی تا تلاش برای مخفی کردن بیسوادی. پس بیراه نیست که حاتمیکیا فیلمساز محبوب نظام و بیت رهبری آن باشد.