سه استعداد قابل توجه سینمای پیش از انقلاب، بیش از بقیه هنرمندان، از وقوع انقلاب ایران لطمه دیدند: پرویز صیاد، بهروز وثوقی و نصرت کریمی.
دو نفر اول، حداقل از برخورد فیزیکی با شعلههای انقلابی مذهبی و واپسگرا در امان ماندند، نفر سوم اما طعم تلخ زندانهای جمهوری اسلامی را کشید و تا پای مرگ هم رفت؛ تنها به یک «جرم»: فیلمسازی.
نصرت کریمی که روز دوازدهم آذر در ۹۵ سالگی درگذشت، برای چهل و یک سال (یعنی حدود نیمی از عمرش) در تمام سالهای حکومت جمهوری اسلامی ممنوعالکار بود و امکان فیلمسازی و بازیگری نداشت. امکانی که نه تنها از او بلکه از سینمای ایران دریغ شد چرا که چه بسا کریمی میتوانست با تجربهاندوزی بیشتر، سبک و سیاق خاص خودش در «درشکه چی» و «محلل» را بسط و گسترش دهد و فیلمهای کاملتر و ماندگارتری به سینمای ایران هدیه کند.
این نوع تلاش برای حذف عامدانه هنرمند، از ویژگیهای حکومتی است که نظیر آن را در تاریخ معاصر کمتر میتوان یافت. گناه کریمی، نقد تند و تیز سنتهای کهنه و عقب ماندهای بود که چون بختک بر جامعه سایه افکنده و هنوز هم بخشی از آن توان کنار زدن این بختک و روبهرو شدن با افقهای تازه را ندارد.
در چارچوب و دنیای بسته انقلابیون، البته مخالفت و حذف فیلمسازی چون نصرت کریمی، بدیهی به نظر میرسید، چرا که شاید در طول تاریخ سینمای ایران، هیچ فیلمسازی به اندازه او، چنین مستقیم و بدون تعارف به نقد سنتها و خرافات ناشی از مذهب نپرداخت و این چنین تمام ارکان باورهای دروغین را به سخره نگرفت. تعصباتی که با قدرت گرفتن روحانیون -یا به عبارتی نماد عینی و آشکار همان خرافهها- نه تنها تلاش برای اصلاح و خلق امکانی برای نگاه مجدد تودهها به آنها از بین رفت، بلکه حکومت عملا و به طور مستقیم به ترویج همان باورهای ناروا، کهنه وعقب مانده دامن زد و اصلاً و اساساً حکمرانی خود را منوط و وابسته به همان باورها نشان داد. از مسئله «حجاب» تا مفاهیمی چون «غیرت» و «نامحرم» که به شکلی مایه اصلی فیلمهای نصرت کریمی را شکل میدهند.
نصرت کریمی خوشباورانه «درشکهچی» را با امید به پایان میرساند و به جای کلمه «پایان» مینویسد «خوش باشید»؛ و حالا که از پس چند دهه آزار، بیتوجهی، ممنوعیت و جفا از جهان رخت بربست، این جمله تلختر و رندانهتر از پیش به نظر میرسد.
کریمی، با سابقه کار در گروه ویتوریو دسیکا و آشکارا تحت تاثیر نئورئالیسم ایتالیا، فیلمهایی نئورئالیسیتی خلق کرد که در آن به صمیمیترین شکل ممکن، احوال قشر فرو دست جامعه ایران به تصویر کشیده شده است. دیالوگها، شخصیتها و فضاسازی به شدت یادآور فیلمهای نئورئالیستی و البته بیش از فیلمهای دسیکا، یادآور فیلمهای پیترو جرمی است. تکیه بر دیالوگ، وجه پررنگ داستانگویی و بازیهای راحت و بیاغراق، همه یادآور فیلمهای پیترو جرمی، به ویژه «طلاق به سبک ایتالیایی» است که اتفاقاً آن فیلم هم سنتهای کهنه یک جامعه را به چالش میکشد و شباهتهای آشکار دو جامعه ایران و ایتالیا، پیوند فیلمهای کریمی به آثار جرمی را عمیقتر به نمایش میگذارد.
توانایی کریمی در خلق کمدیهای سبک از نوع کمدی موقعیت است که میتواند برای هر نوع تماشاگری سرگرمکننده باشد، در عین حال -و به رغم تعهد فیلمساز برای سرگرم کردن تماشاگر- با فیلمهایی روبهرو هستیم که نسبتی با سینمای تجاری عامهپسند با وعدههای تو خالی و ساختار «فیلم هندی» ندارد؛ برعکس، با فیلمسازی روبهرو هستیم که به رغم سالها دور بودن از ایران، به مکاشفه تلخ و دقیقی از احوال جامعه دست میزند و شخصیتهایی به غایت ملموس و قابل باور خلق میکند و انگشت اشارهاش را به سمت حفرههای تاریک و عمیقی میگیرد که حیطه ممنوع جامعه ایران قلمداد میشود.
او راوی تعصبات خشکی است که در «درشکهچی»، در نهایت خانه -کشور- را به آتش میکشد (که پیشگویی دقیقی بود از آن چه که هفت سال بعد در ایران رخ داد)، هرچند کریمی خوش باورانه فیلم را با امید به پایان میرساند و به جای کلمه «پایان» مینویسد «خوش باشید» ؛ و حالا که از پس چند دهه آزار، بیتوجهی، ممنوعیت و جفا از جهان رخت بربست، این جمله تلختر و رندانهتر از پیش به نظر میرسد.