در بیستمین و سومین جلسه دادگاه حمید نوری در استکهلم سوئد، روز دوشنبه ۱۲ مهر، سارا روزدار، خواهر عادل روزدار به عنوان شاکی گفت که آذر ۱۳۶۷ ساکی از برادرش در زندان، تحویل خانواده او شده اما هرگز جنازهاش را تحویل ندادند.
خانم روزدار در جلسه محاکمه حمید نوری به اتهام مشارکت در اعدام چند هزار زندانی سیاسی ایران در سال ۱۳۶۷، گفت که پدرش را تهدید کرده بودند که اجازه برگزار کردن هیچ مراسمی برای سوگواری ندارد.
در این جلسه از دادگاه، حسن گلزاری به عنوان شاهد و شاکی گفت که در سلول انفرادی، صدای پرت کردن چیزی را میشنید: «من هیچوقت جنازههای دوستانم را ندیدم، اما حدس میزنم این صدای همان جنازهها بود.»
او گفت که «صدها بار» حمید نوری را در زندان گوهردشت دیده است.
حمید نوری متهم است که در مقام دادیار پیشین زندان گوهردشت کرج در اعدامهای دستهجمعی زندانیان سیاسی مشارکت داشته است، اتهامی که خود آن را رد میکند. او روز ۱۸ آبان ۹۸ با یک پرواز مستقیم از ایران وارد فرودگاه استکهلم شد و بلافاصله دستگیر شد.
عادل روزدار، به گفته خواهرش، تیر ماه ۱۳۶۲ به اتهام «عضویت در حزب توده» دستگیر و به ۶ سال زندان محکوم شده بود اما ۵ شهریور ۱۳۶۷ در جریان اعدام زندانیان چپ، اعدام شد.
سارا روزدار ساکن سوئد است و در جلسه دادگاه حمید نوری گفت که برادرش همیشه امیدوار بود که پس از ۶ سال زندان، حکمی که به او داده بودند، آزاد خواهد شد اما او را اعدام کردند.
عادل روزدار، به گفته وکیل مشاور سارا روزدار در دادگاه، هنگام اعدام در زندان گوهردشت کرج، ۳۲ سال داشت و مجرد بود.
سارا روزدار در دادگاه گفت که برادرش دندانپزشکی خوانده بود و در زندانهای کمیته مشترک، اوین، قزلحصار و گوهردشت زندانی بوده و چون به زندانیان دیگر در زمینه دندانپزشکی کمک میکرد در زندان شناخته شده بود.
او سه نامه از عادل روزدار به دادگاه ارائه داده است که در یکی از این نامهها در بهمن ۱۳۶۵ ، آقای روزدار خطاب به برادرش نوشته است که به اعتقادش پایبند و به آینده امیدوار است.
سارا روزدار میگوید که نامههای برادرش توسط مسئولان زندان سانسور شده بود. او از آخرین نامه عادل روزدار در خرداد ۱۳۶۷ گفت که «در نامه آخر اشاره کرده که فشارها بر او و دیگر زندانیان افزایش پیدا کرده اما او و بقیه زندانیان اطلاع نداشتهاند چه اتفاقی در جریان است. عادل نوشته بود اشک چشم جاریست ولی ما به شرافت و انسانیت وفادار ماندهایم.»
اوایل تیر ماه آخرین باری است که پدر و برادر عادل روزدار با او ملاقات میکنند و در مراجعههای بعدی برای ملاقات به خانواده او گفته می شود که «در زندان شلوغیهایی شده و فعلا خبری از ملاقات نیست و نیایید.»
سارا روزدار میگوید که در آن زمان ساکن سوئد بود و او و بقیه اعضای خانوادهاش در ایران بسیار نگران برادرشان بودند اما «من نمیخواستم باور کنم که اعدامها در جریان است.»
او درباره آخرین ملاقات خانوادهاش با عادل روزدار توضیح داد که پدرش و یکی از برادرانش با عادل ملاقات کردهاند: « پدرم ارتباطاتی داشت و به او گفته بودند اگر عادل انزجارنامه بنویسد و همکاری کند، آزاد میشود. به عادل این را مستقیم نگفته بودند. پدرم در آخرین دیدار همین را به عادل گفته بود که نامه را بنویس اما عادل گفته بود که کاری نکرده و نامه نمینویسد.»
۱۵ آذر ماه از زندان اوین با برادر عادل روزدار تماس میگیرند و روز ۱۶ آذر ساکی از او را تحویل پدرش میدهند: «به پدرم چشمبند میزنند و در اتاقی مینشانند. یک نفر از روی یک کاغذ اتهامات برادرم را می خواند. پدرم که به شدت نگران بود میگوید که به من بگویید پسرم زنده است. بعد از تمام شدن خواندن آن کاغذ به پدرم میگویند که عادل اعدام شده است. پدرم را میترسانند و تهدید میکنند که اجازه برگزار کردن هیچ مراسمی برای سوگواری ندارد. بعد هم ساکی از عادل را تحویلش میدهند. پدرم میپرسد پیکر پسرم کجاست. میگویند جسدی در کار نیست. گواهی فوت هم به پدرم نمیدهند.»
خانم روزدار میگوید که بر اساس شهادت دوستان برادرش، او را روز ۵ شهریور با شروع اعدام چپها اعدام کردهاند و یکی از جانبه در بردگان از اعدامها، او را در راهروی مرگ دیده است.
به گفته سارا روزدار خانواده او همچنان از محل دفن برادرش بیاطلاع هستند: «فکر میکنیم با دیگر هواداران گروههای چپ در گورستان خاوران به صورت دستهجمعی دفن شدهاند. پدر و مادران با دست زمین آنجا را کنده بودند و به بدن برخی از دفنشدگان رسیده بودند.»
عباسی گفت شما نجس هستید
در جلسه بعد از ظهر روز دوشنبه ۱۲ مهر که بیست و سومین جلسه دادگاه حمید نوری بود حسن گلزاری به عنوان شاهد و شاکی گفت که شهریور ۱۳۶۰ به دلیل پخش اعلامیه و فروش نشریه سازمان مجاهدین خلق بازداشت شده و ۸ سال را در زندان گذرانده است.
او به گفته وکیل مشاورش در دادگاه، هنگام بازداشت ۱۹ سال داشت و سال آخر دبیرستان بود، ابتدا به دو سال زندان، سپس ۱۲ سال محکوم شده و بعد این حکم به ۸ سال زندان تبدیل شده بود و شهریور ۱۳۶۸ از زندان آزاد شده است.
آقای گلزاری که ساکن کانادا است گفت که قبل از اعدامها، هنگام اعدامها و بعد از اعدامها حمید نوری را دیده است.
او که به صورت تصویری و از طریق اسکایپ در دادگاه شهادت میداد در پاسخ به این سوال دادستان که «وقتی میگویی بیشتر از صدها بار او را دیدی کجا دیدی و چند وقت یکبار میدیدی که اینقدر دیدی؟» توضیح داد: «در بندهایی که من ۴ سال در گوهردشت بودم. بعد از لشکری و ناصریان که مسئولین رده اول زندان بودند نفر بعدی همیشه حمید عباسی(نوری) بود که به پاسدارها دستور می داد چکار بکنند و چکار نکنند. رده سازمانیاش را من مطلقا نمیدانم اما با برخوردی که با پاسدارها و با بقیه نگهبانها میکرد فکر میکنم نفر دوم زندان گوهردشت بود.»
حسن گلزاری گفت: «به عنوان مثال ما وقتی غذای دستهجمعی میخوردیم وسط بند سفره میانداختیم این طرف و آن طرف سفره مینشستیم صدها نفر با هم غذا میخوردیم. بارها و بارها حمید عباسی(نوری) با چند پاسدار داخل بند آمدند. میگفت امروز مسئول غذایی شما چه کسانی هستند؟ ما تقسیم کار میکردیم و آن مسئولان را میبرد بیرون کتک میزدند و دوباره به بند برمیگرداندند. میگفتند حق غذای دستهجمعی خوردن ندارید و باید تکتک غذا بخورید.»
به گفته او، از نظر ردهای در زندان گوهردشت، اول ناصریان(محمد مقیسه)، بعد لشکری و بعد حمید عباسی(نوری) بود. او گفت که صدای حمید نوری را بارها در بازجوییهایی که در هنگام انجام اعدامها داشت شنیده است و «حمید عباسی(نوری) پیرهن من را گرفت و گفت شما نجس هستید نباید دست ما به شما بخورد.»
حسن گلزاری، به گفته وکیل مشاورش، در سال ۱۳۶۴ به زندان گوهردشت منتقل شده. او گفت که در ملاقات کابینی با خانوادهاش از اذیت و آزارها و شکنجههای داخل زندان سخن گفته و «سر همین صحبتها پدر، مادر و خواهر من را دستگیر کردند، خود من را هم به کرج بردند و چند روز کتک زدند، اذیت کردند، بعد دوباره به انفرادی برگرداندند و ۶ ماه در انفرادی بودم. سپس از انفرادی به بند ۹ منتقل شدم. تقریبا اواخر من را به بند یک بردند و بعد دربند جهاد حدود ۱۰ روز بودم که اعدامها شروع شد. بعد از اتاق هیات مرگ هم مرا به انفرادی بردند و دو ماه باز انفرادی بودم.»
این زندانی سیاسی پیشین میگوید که با پایان جنگ ایران و عراق، او و اکثر زندانیان احتمال میدادند که آزاد شوند و خبر نداشتند که دارند اعدام میکنند.
او سپس از حضورش در اتاق هیات مرگ گفت: «من چشمبند را برداشتم و چند نفر آخوند و پاسدار را دیدم. اسامی آخوندها، ابراهیم رئیسی بود که دادستان کرج بود و حکم ۱۲ سال زندان من را رئیسی داده بود، (حسینعلی) نیری، (مصطفی)پ ورمحمدی، (مرتضی) مقتدایی و (اسماعیل) شوشتری هم بود ولی او لباس شخصی تنش بود، نادری دادستان کرج هم بود، دو سه تا پاسدار هم بودند که الان اسم آنها را به خاطر ندارم. فاتحی که من را داخل اتاق برد خارج شد و آنجا نماند.»
آقای گلزاری گفت که در اتاق هیات مرگ پذیرفته که سازمان مجاهدین خلق را منافقین بنامد و بنویسد که جمهوری اسلامی را قبول دارد.
او توضیح داد که بعد از حضور در اتاق هیات مرگ به سلول انفرادی منتقل شده و از طریق مورس زندانی سلول کناری متوجه شده که چند روز است که اعدامها شروع شده است: «داخل انفرادی یکی از کرکرهها کاملا خم بود و من میتوانستم بیرون را ببینم. چرخ و فلکی در خیابان سیزدهم گوهردشت بود و هر شب آن چرخ و فلک را میدیدم که مردم برای تفریح میرفتند و در دو سه کیلومتری آن چرخ و فلک داشتند هر شب دهها نفر را اعدام میکردند.»
حسن گلزاری گفت که از سلول انفرادی کامیونهای یخچالدار را دیده و «آن کرکرهای را که کمی کج بود میگرفتم و داخل حیاط را میدیدم. هر یکی دو روز، یک کامیون یخچالدار شبها میآمد و من سر و صداها را میشنیدم. بعد صدای پرت کردن چیزی را میشنیدم، من هیچوقت جنازههای دوستانم را ندیدم، اما حدس میزنم این صدای همان جنازهها بود.»
حمید نوری اتهامات مطرح شده را رد کرده است. به گفته وکیل او، موضع حمید نوری این است که «این اعدامها هرگز رخ نداده است و نمیتواند اتهامات را بپذیرد».
وکیل حمید نوری مدعی است که موکلش در زمان اعدامها در مرداد و شهریور سال ۱۳۶۷ به خاطر تولد فرزندش در مرخصی بوده است.
با استفاده از شبکههای اجتماعی و رادیو فردا/ ف.ق/س.ن