لینک‌های قابلیت دسترسی

خبر فوری
جمعه ۲ آذر ۱۴۰۳ تهران ۱۱:۰۱

ابوالفضل امیرعطایی؛ نوجوانی که شلیک مستقیم گاز اشک‌آور جان‌باختنش را رقم زد


«از فاصله یک متری، گاز اشک‌آور را مستقیم به سرش شلیک کردند، و نیمی از جمجمه از بین رفت و در بیمارستان گفتند که اگر می‌خواهید بیمه اعمال شود باید تعهد دهید که از بسیج، سپاه و نیروی انتظامی شکایت ندارید.»

این داستان کوتاه، زندگی واقعی ابوالفضل امیرعطایی، نوجوان ۱۶ ساله‌ بود که ۳۰ شهریور ۱۴۰۱ در شهرری زخمی شد و هشت ماه بعد در پنجم خرداد ماه ۱۴۰۲ در بیمارستان جان باخت.

یک شاهد عینی به رادیوفردا گفته است که شب سی‌ام شهریور در میدان نماز شهر ری، نیروهای گارد ویژه، مردم معترض را دوره کردند و از فاصله بسیار نزدیک و درحالی که معترضان در میان مأموران، گیر افتاده بودند به سوی آنها گاز اشک‌آور زدند.

به گفته این شاهد عینی، مأموران گاز اشک‌آور را از فاصه کم، فاصله یک متری، مستقیم به سر ابوالفضل امیرعطایی شلیک کردند. نزدیکان ابوالفضل امیرعطایی به رادیوفردا گفته‌اند که همین شلیک، ابتدا نیمی از جمجمه او را از بین برد، و هشت ماه بعد، به جان باختنش منجر شد.

اما ابوالفضل امیرعطایی که بود؟

ویدئویی در شبکه‌های اجتماعی منتشر شده است از نوجوانی که روی زمین افتاده و نصف سرش خونی است و روی زمین خون جاری است. خانواده و نزدیکان ابوالفضل امیرعطایی تأیید می‌کنند که نوجوانی که در این ویدئو دیده می‌شود،‌ ابوالفضل است. مردم او را روی دست می‌گیرند، مسافتی با خود می‌برند و صدایی شنیده می‌شود که می‌پرسد کسی ماشین دارد؟

یک شاهد عینی به رادیوفردا گفته است که ابوالفضل توسط آمبولانس به بیمارستان هفتم تیر منتقل شده است.

نزدیکانش می‌گویند که مادر او از طریق تلفن فردی ناشناس در جریان زخمی شدن فرزندش قرار گرفته و فرد ناشناس گفته است که او فقط یک زخم کوچک برداشته است. منبع نزدیک به خانواده ابوالفضل می‌گوید: «شماره غریب بود. شماره مادر ابوالفضل را چگونه گرفته بود و آیا لحظه آخر خودش داده، نمی‌دانیم». پاسخی که خانواده‌اش امید داشتند با بهبود وضعیت او روشن شود.

به گفته آنها سی‌ام شهریور ماه، ابوالفضل به محله مادربزرگش رفته بود: «قرار بود مدرسه‌ها باز شود. پاتوقش همیشه همان‌جا بود رفته بود دوستانش را ببیند و خداحافظی کند».

خانواده‌اش همان شب او را در بخش سی‌‌پی‌آر بیمارستان هفتم تیر پیدا می‌کنند: «بچه دراز به دراز افتاده بود. مثل میت سفید بود. یک زخمی که فرد ناشناس می‌گفت اندازه یک بند انگشت، نصف سرش بود. یک پتوی پر از خون روی زمین. زمین با خون یکی. لباس تنش نبود. کفش‌های خونی‌اش جلویش بود.»

منبع نزدیک به خانواده او می‌گوید: «گفته بودند تمام کرده. سی‌پی آر کردند. بچه برگشت. اورژانسی اتاق عمل بردند. بعد بردند آی‌سی یو و پنج ماه که آی‌سی‌یو بود، به خانواده اجازه هیچ‌گونه ملاقاتی ندادند. می‌ترسیدند عکس و فیلم پخش شود. آی‌سی‌یو بیمارستان هفتم تیر پنجره دارد و همه می‌توانند مریض‌ها را ببینند ولی ابوالفضل را فاصله‌ای برده بودند که اصلاً صورتش معلوم نبود. نمی‌گذاشتند. اواخر با گریه و زاری و التماس و آشنا پیدا کردن، اجازه دادند مادرش روزی ۱۰ دقیقه بالای سرش برود».

ابوالفضل امیرعطایی، ۴۵ روز در کما بود: «دست و پایش کج شده بود. فیزیوتراپ گفته بود باید هر شب فیزیوتراپی شود. همان ۱۰ دقیقه که به مادرش اجازه می‌دادند او را ببیند دست و پایش را می‌مالید و می‌گفت که یک حرکتی می‌کند اما می‌گفتند مادرش دیوانه شده، مادرش روانی شده. مرتب می‌بردند اتاق عمل می‌آوردند. سرش را شستشو می‌دادند و می‌گفتند ببرید گوشه خانه بگذارید ماند چون وضعیتش تغییری نخواهد کرد».

ابوالفضل بعد از پنج ماه از بیمارستان هفتم تیر مرخص و به خانه منتقل می‌شود. پیش از مرخص شدن از بیمارستان اما از مادرش تعهد می‌گیرند که شکایت نکند.

نزدیکانش می‌گویند که در بخش حسابرسی بیمارستان به مادر او گفته‌اند نمی‌توانند بیمه او را اعمال کنند: «مادرش اعتراض کرده و پرسیده که وقتی هر ماه پول بیمه تأمین اجتماعی کم می‌شود چرا اعمال نمی‌کنید؟ گفتند باید تعهد بدهی که شکایت نکنی تا ما بیمه‌اش را اعمال کنیم. او هم تعهد داد چون هزینه بیمارستان خیلی سنگین بود.»

بعد از انتقال به خانه اما وضعیت ابوالفضل رو به وخامت می‌گذارد: «در بیمارستان که از آی‌سی‌یو به پست آی‌سی‌یو آوردند. خوب بود. نگاه می‌کرد. از مچ انگشتانش را تکان می‌داد. ولی وقتی به خانه بردند یک دفعه تب‌ولرزهای بد، و عرق‌کردن‌ها شروع شد. زیرش خیس می‌شد و مثل لبو سرخ می‌شد. گفتند که مورفین پس می‌دهد بعد از ماه‌هایی که آن همه مورفین به او تزریق کرده بودند. بعد از سی‌تی‌اسکن گفتند که سرش آب آورده و هیدروسفالی شدید دارد. دست و پایش کلاً لمس شد. حرکت دستش هم کامل از دست رفت و چشمانش هم دیگر تکان نمی‌خورد.»

ابوالفضل امیرعطایی به بیمارستان دیگری منتقل شد و یک خیر هزینه‌های درمان او را برعهده گرفت. نزدیکانش می‌گویند: «در بیمارستان جدید، عمل کردند. ورم سر کاملاً خوابید. حرکت چشم‌ها خیلی خوب شد و انگشت‌هایش را می توانست تکان دهد.»

مریم مادر ابوالفضل ویدئویی در صفحه اینستاگرام خود از او منتشر کرده که چشمانش را حرکت می‌دهد و در پاسخ به مادرش انگشت دستش را تکان می‌دهد.

چند روز بعد از انتشار این ویدئو اما ابوالفضل امیرعطایی در حالی جان باخت که خانواده‌اش به شدت به ادامه درمان او امیدوار بودند. نزدیکانش می‌گویند: «یک طرف سرش جمجمه نداشت. بر اثر ضربه بخشی از جمجمه پودر شده بود. دکترش می‌گفت حرکت چشم‌هایش خیلی خوب شده. امیدوار بود. می‌گفت ضربه خیلی بد بوده و آسیب خیلی شدیدی رسانده. بافت هایی از مغز از دست رفته و طی زمان طولانی بلند مدت، یک کارهایی را نمی‌تواند انجام دهد.»

ابوالفضل امیرعطایی، متولد دی ۱۳۸۴، دانش‌آموز کلاس دهم هنرستان شهید کریمی ورامین بود و رشته برق صنعتی می‌خواند. هنرستانی که بعد از این اتفاق، برای او ترک تحصیل زده است. نزدیکانش می‌گویند دو روز بعد قرار بود مدرسه‌ها باز شود و او ثبت‌نام کرده بود، همه واریزها برای کتاب‌ها و بقیه چیزها را انجام داده بود و مادرش به مدرسه اعلام کرده بود که او بیمارستان است، اما یک ماه بعد ترک تحصیل زدند. منبع نزدیک به خانواده او می‌گوید: «مادرش اعتراض کرد گفت بچه من بیمارستان است گفتند به ما ربطی ندارد.»

ابوالفضل یک برادر دارد که چهار سال از او کوچک‌تر است و مادرش کمک‌پرستار است. کلاس دهم را تمام کرده بود و قرار بود وارد کلاس یازدهم شود.

به گفته نزدیکانش «از کودکی کلاس زبان می‌رفت. عاشق فوتبال بود. فوتبالیست خوبی بود و هم گیمر خیلی خوبی بود. خیلی بچه شادی بود. پرانرژی و اجتماعی بود. خیلی حیوان دوست بود. مخصوصاً سگ‌ها را خیلی دوست داشت و خیلی به سگ‌ها کمک می‌کرد. خوش‌قلب و مهربان بود. دوست داشت زبانش را کامل کند و خیلی دوست داشت از ایران برود».

  • 16x9 Image

    فرشته قاضی

    فرشته قاضی از پاییز ۹۹ به تحریریه رادیوفردا پیوست. او که بیش از دو دهه سابقه روزنامه‌نگاری دارد، در ایران به ویژه در حوزه سیاست داخلی، دولت و مجلس، فعالیت می‌کرد. در یک دهه گذشته نیز پس از خروج از ایران او با روزآنلاین، یورونیوز، و بی‌بی‌سی فارسی همکاری می‌کرد که محصول این دوره صدها گفت‌وگو و گزارش اختصاصی مرتبط با سیاست داخلی و حقوق بشر در ایران است.

XS
SM
MD
LG