حذف نام «وریا» از برنامه تلویزیونی طنز خندوانه که شامگاه پنجشنبه از شبکه نسیم صداوسیمای جمهوری اسلامی پخش شد، علاوه بر این که وجود محدودیتها و ممنوعیتها در این رسانه را تایید میکند، نشاندهنده ریشهدارتر شدن پدیده «خودسانسوری» در جامعه سانسورزده ایران است.
این حذف به دلیل یادآوری نام وریا غفوری، بازیکن فوتبال و کاپیتان پیشین تیم استقلال، صورت گرفت که در هفتههای اخیر و پس از جدایی اجباریاش از این تیم، به نماد و نمایندهای از مردم معترض ایران تبدیل شده است.
مقامهای باشگاه استقلال دلیل عدم تمدید قرارداد وریا غفوری با این باشگاه را رسما اعلام نکردند، اما مردم هوادار او یقین پیدا کردند که مواضع انتقادی آقای غفوری درباره مسائل روز سیاسی و اجتماعی ایران، علت چنین اقدامی بوده است.
واکنشی که وریا غفوری به خودکشی «دختر آبی»، یکی از قربانیان ممنوعیت ورود دختران و زنان به ورزشگاههای ایران داشت، یا اظهارات او درباره پاشیدن اسپری فلفل به زنان در ورزشگاه مشهد از سوی مأموران انتظامی و همچنین حمایتش از اعتراضهای مردمی بهویژه در خوزستان، از وریا علاوه بر بازیکن محبوب مردم، یک سخنگوی دردهای کنونی جامعه ایران ساخته است.
به همین دلیل، هواداران این بازیکن و تعدادی از چهرههای فرهنگی و ورزشی به جدایی اجباری او از باشگاه استقلال اعتراض کردند، اما در این میان، رسانههای حکومتی و به ویژه صداوسیما جانب تصمیم باشگاه استقلال را گرفتند و علیه وریا غفوری نوشتند و برنامه ساختند.
روزنامه جام جم، وابسته صداوسیما، غفوری را «یکی از معمولیترین بازیکنان لیگ» توصیف کرد و غیرمستقیم هشدار داد که او نمیتواند «یک چریک یا رهبر اپوزیسیون» باشد، بلکه فقط «یک فوتبالیست پا به سنگذاشته» است.
همچنین در یکی از برنامههای صداوسیما درباره جدایی وریا از باشگاه استقلال، دلیل این جدایی، سن وریا اعلام و گفته شد که ریکاردو ساپینتو، سرمربی جدید استقلال، علاقه دارد با بازیکنان جوان زیر ۲۳ سال کار کند و باشگاه استقلال به همین دلیل قرارداد کاپیتان خود را تمدید نکرده است.
در چنین شرایطی که صداوسیما هم موضع خود را روشن کرده بود، رامبد جوان پیش از تصمیم ناظران پخش یا همان سانسورچیهای صداوسیما، اقدام به حذف نام «وریا» از برنامه خندوانه کرد.
زمانی که یکی از شرکتکنندگان در مسابقه قاتیبازی (اسم فامیل) برنامه «خندوانه»، نام «وریا» را انتخاب و روی تابلو نوشت، رامبد جوان به فردی که کنارش نشسته میگوید «نگویند اسم [وریا] غیرقابلپخش است؟». در ادامه، در زمان امتیازدهی، دیده میشود که اسم «وریا» حذف شده و اسم «وحید» جایگزین آن شده است.
این اقدام رامبد جوان در حذف اسم «وریا» که ویدئوی آن نیز در شبکههای اجتماعی منتشر شد، با واکنش گسترده کاربران این شبکهها مواجه شد، به طوری که حتی محمد بحرانی، یکی از عوامل سازنده خندوانه، در حساب اینستاگرام خود این سانسور را «اتفاق بسیار ناخوشایند» توصیف کرد.
همچنین شبکه نسیم که در این ماجرا خود را مبرا از هر تقصیری حس میکرد، از فرصت استفاده کرد و در اطلاعیهای مدعی شد که «این شبکه هیچگونه محدودیت و ممنوعیتی در پخش اسامی فرد خاصی ندارد» و سانسور صورت گرفته صرفا «سلیقه و نظر تیم تولید برنامه خندوانه بوده و هیچگونه ارتباطی با سیاستهای سیما و شبکه نسیم ندارد».
این ادعای شبکه نسیم در حالی است که کارنامه بیش از چهل ساله سازمان صداوسیمای جمهوری اسلامی به خوبی گواه محدودیتها، ممنوعیتها و اعمال سیاست حذف و سانسور در این رسانه بزرگ است؛ به گونهای که این حذف و سانسور گاهی حتی دامن خود مقامهای فعلی و پیشین جمهوری اسلامی مثل محمد خاتمی، رئیسجمهور پیشین، را نیز میگیرد.
سانسور، رکن اصلی رسانههای حکومت
تاریخ سانسور و خودسانسوری با جمهوری اسلامی آغاز نمیشود، اما اساسا سانسور یکی از ارکان و شیوههای اصلی و اولیه دستگاه تبلیغاتی، اطلاعرسانی و رسانهای جمهوری اسلامی است که صداوسیما تنها بخشی از آن به شمار میرود.
رسانههای جمهوری اسلامی از جمله صداوسیما در هر ماجرایی که پیش میآید، قبل از هر چیز به حذف اطلاعات و حتی آدمها میاندیشند و مایلند تیغ تیز سانسور را بر هر آنچه نسبت به آن احساس خطر کنند، بکشند.
سازمان گزارشگران بدون مرز که به دقت و با جزئیات مسائل مربوط به اطلاعرسانی در ایران را دنبال میکند، بارها در مورد وجود سانسور و خودسانسوری رسانهای هشدار داده است. مثلا در یکی از بیانیههای این سازمان درباره وضعیت رسانههای ایران آمده که «خودسانسوری قاعده مسلط در اتاقهای خبر است».
در صداوسیما این سانسور به دلیل داشتن مخاطب میلیونی برنامهها بیشتر است.
رامبد جوان با انتشار ویدئویی، ضمن اعتراف بر نقش خود در حذف نام وریا از برنامهاش، تایید کرد که چنین سانسوری برای جلوگیری از «اشکال در پخش» و «مجوز پخش نگرفتن» کل آن قسمت برنامه خندوانه بود.
این اظهارات رامبد جوان هم دایره محدودیتهای پخش در شبکه نسیم را ترسیم میکند و هم ترس و نگرانی برنامهسازانی چون او را بار دیگر برجسته میسازد.
با این حال، توجیهات رامبد جوان نه تنها همدلی مخاطبانش را به همراه نداشت، بلکه بسیاری از مردم از طریق اظهارنظر در شبکههای اجتماعی، چنین «خودسانسوری» را محکوم، و آن را تلاشی در راستای حفظ موقعیت، تایید سانسور، و حتی نوعی «خودشیرینی» برای حکومت ارزیابی کردند.
اما این فقط آخرین و تازهترین نمونه از پدیده خودسانسوری در صداوسیما به طور خاص، و جامعه کنونی ایران به طور عام است که عیان و جنجالی شده است، زیرا معمولا با وجود هشدارها در زمینه «خودسانسوری»، این پدیده به دلیل ماهیت پنهان و درونیاش علنی نمیشود و یافتن موارد آن به سادگی امکانپذیر نیست.
خودسانسوری معمولا با اعتراف افرادی که دست به خودسانسوری زدند، افشا میشود.
مثلا در مورد خودسانسوریها در صداوسیما، سروش صحت، کارگردان و بازیگر تلویزیون، در سال ۱۳۹۴ درباره مجموعه تلویزیونی «شمعدونی» گفت که در چند مرحله که «هیچ کدام هم به تلویزیون ربطی» نداشت، از شوخیهای اجتماعی و سیاسی در این مجموعه کاسته شد.
صحت گفت: «یک بار وقتی فکر میکردیم و فکرمان را روی کاغذ پیاده میکردیم تعدیل میشد، یک بار هم زمان ضبط. حتی برخی سکانسها را قبل از ارسال برای پخش تغییر میدادیم.»
خودسانسوری، مخربتر از سانسور
کانون نویسندگان ایران در یکی از بیانههای خود به مناسبت روز مبارزه با سانسور نوشت: «یکی از پیامدهای مخرب این همه تهدید و ممنوعیت و نظارت و بازبینی و "صدور مجوز"، درونی شدن سانسور و خودسانسوری است. سانسور از هر نوع، رسمی و غیررسمی، بر روان، ذهن، زبان، روابط فرهنگی و اجتماعی انسان تاثیراتی منفی و مخرب میگذارد.»
خودسانسوری برخلاف سانسور، خود را پدیدهای موجه و قابل قبول مینمایاند و گاهی حتی فردی که خودسانسوری میکند به این عمل خود آگاه نیست. به همین دلیل، برخی منتقدان بر این عقیدهاند که خودسانسوری در بستر جامعه و فرهنگ سانسورزده چنان تنیده شده است، که حتی تشخیص آن را دشوار میکند.
برای نمونه، رضا خندان مهابادی نویسنده و عضو کانون نویسندگان ایران که اکنون با اتهامهای سیاسی در زندان به سر میبرد، در یکی از گفتوگوهایش تاکید کرده که برای از بین بردن خودسانسوری، در ابتدا باید فرهنگی را که بستر خودسانسوری را ایجاد کرده، شناخت: «نقد فرهنگ تأثیر زیادی در از بین بردن سانسور فرهنگی و بهتبع آن خودسانسوری ناشی از فرهنگ خواهد داشت.»
وخیمتر بودن بحران خودسانسوری نسبت به خود سانسور دولتی همچنین ناشی از این امر است که خطوط قرمز و چارچوبهای مشخصی برای سانسور در ایران، در هیچ زمینهای وجود ندارد و این سانسور در اغلب موارد، با سلیقه مامور و ناظر دولتی و حکومتی اجرا میشود.
به دلیل سردرگمی در قواعد سانسور، خودسانسوری شدت بیشتری میگیرد و فردی که دچار خودسانسوری میشود تلاش میکند تا جایی که ممکن است خواست هر نوع سلیقهای در سانسور را برآورده سازد. از این روست که برخی معتقدند آثار خودسانسوری به مراتب مخربتر از خود سانسور است.
همچنین در خودسانسوری، فقط معیارهای سانسور حکومت در نظر گرفته نمیشود، بلکه این حد و حدود میتواند از محدودیتهای شخصی و خانوادگی آغاز شود و به ملاحظات گروهها و اصناف مختلف گسترش یابد و در نهایت چارچوبهای نظام سیاسی، زبان و دین حاکم را شامل شود.
مثلا در برخی موارد، برنامهها یا سریالهایی از صداوسیما پخش شده که از فیلتر سانسور این سازمان گذشته، اما با مخالفت و اعتراض بیمورد برخی گروهها مواجه شده است.
تلاش برای حاکم کردن خودسانسوری، با وجود مدافعان سانسور
حکومت هم با علم به دامنه فراگیرتر خودسانسوری، گاهی تمایل خود را برای واگذاری سانسور به خود مردم یا نهادهای مردمی ابراز کرده است. برای مثال، در ابتدای دوران ریاست جمهوری حسن روحانی، تلاش شد ممیزی کتاب به ناشران واگذار شود که ناشران از پذیرفتن آن خودداری کردند.
با وجود تداوم سانسور در ایران، جسته و گریخته و به صورت پراکنده، کتابها، مقالات یا اظهارنظرهایی درباره خودسانسوریِ روایج یافته در این کشور منتشر میشود.
مهدی محسنیان راد، مدرس علوم ارتباطات اجتماعی، یکی دیگر از پژوهشگرانی که در زمینه خودسانسوری در ایران معاصر تحقیق کرده، معتقد است: «شاید بتوان گفت که مهمترین خصیصه روزنامهنگاری پس از پیروزی انقلاب اسلامی تاکنون "خودسانسوری" بوده است.»
همچنین محمدعلی علومی، نویسنده و طنزپرداز، در گفتوگویی با ایسنا، خودسانسوری را یکی از پیامدهای سانسور حاکم دانست و گفت: «یک طنزنویس نمیتواند در شرایط ممیزی کار کند و با خود بگوید اگر این موضوع را بگویم، این مسئله را طرح کنم آیا به جایی و یا کسی برمیخورد و یا نمیخورد؟ این خودسانسوری حتی بیشتر از ممیزی به طنز لطمه میزند.»
با این حال، سانسور کنونی و حتی خودسانسوری در ایران، طرفدارانی هم دارد.
چند سال پیش، بهاءالدین خرمشاهی، نویسنده و مترجم، گفت با سانسور و خودسانسوری موافق است و حتی «ما در همه شئون زندگی جاری خود به نظارت احتیاج داریم.» او تاکید کرد معترضان به خودسانسوری «خودشان را لوس میکنند و خود را کاتب وحی میدانند.»
سانسور دولتی شاید روزی در ایران با تغییر نظام سیاسی حاکم از بین برود، اما از بین بردن میل به خودسانسوری در افراد که نتیجه سالها زندگی تحت حکومت، مذهب و جامعهای اقتدارگراست، به یکباره ممکن نیست.