از چالشهای جدی جمهوری اسلامی در دوران خامنهای قهرمان سازی است: علی رغم معرفی آیتالله خامنهای به عنوان «رهبر انقلاب» در تبلیغات حکومتی و دولتی، دیگر در کشور انقلابی وجود ندارد تا قهرمان تولید کند. دوران جنگ دفاعی نیز که مدافعان کشور شهید خوانده شوند به اتمام رسیده است. مقامات جایی برای ایثار و کمک به دیگران باقی نگذاشتهاند تا بدین وسیله قهرمانانی ساخته شوند. داستان «شهدای حرم» نگرفته و نخواهد گرفت چون اکثر کشتگان ایرانی نیستند و مداخله در جنگ سوریه تنها در تبلیغات حکومتی مشروعیت دارد. نظام تحت حکومت خامنهای نه در داخل ظرفیتی برای تولید شهید تازه دارد و نه در خارج کشور. از این جهت مدام استخوانهایی به نام«شهدای گمنام» در مراکز عمومی دفن می شوند که اصولا معلوم نیست آیا اینها بازماندهی کشتگان دوران جنگ هستند یا خیر.
حکومت به دنبال بهانه می گردد تا قهرمان سازی کند. نظام قهرمان می خواهد تا همچنان ادعای انقلابی بودن داشته باشد و گسترش طلبی خود را با انقلابی بودنش توجیه کند. مقامات نظام می دانند که با قدرتی که در کشور دارند انقلابی بودن آنها در چارچوب ملی بی معنی است؛ آنها خود را در عرصهی بین المللی انقلابی می دانند و می خواهند نظام مستقر جهانی را واژگون سازند و خود قدرت فائقه را به دست گیرند. آنها حتی هنگامی که تحت فشار به دیپلماسی رو می کنند دیپلماتها را انقلابی و قهرمان می نامند.
قهرمانان قلابی و توخالی «نظام» معمولا از میان بسیجیان و پاسدارانی که در دیگر کشورها در جریان مداخله های نظامی حضور دارند یا کشته می شوند، تروریستهای نظام در خارج کشور، فعالان در برنامههای نظامی جمهوری اسلامی، دیپلماتهایی که به مقامات غربی فحاشی می کنند یا در مذاکرات داد می زنند، و محکومان دادگاههای کشورهای غربی انتخاب می شوند اما پس از مدتی نه حتی یک شهروند ایرانی نام آنها را به یاد می آورد و نه حتی نظام برای آنها تره خرد می کند. بسیاری از آنها پس از اتمام تاریخ مصرف توسط «نظام» غیر خودی معرفی، تبعید یا ضد انقلاب معرفی یا حتی اعدام می شوند (مثل شهرام امیری).
به همین دلیل است که یک روز جلادان کودکان و زنان سوری (مثل فرماندهی سپاه قدس و اعضای ایرانی و غیر ایرانی سپاه و بسیج در سوریه)، روزی پاسدارانی که دریانوردان آمریکایی را بر خلاف قوانین بین المللی بازداشت کرده و بر خلاف پیمان ژنو از آنها اعتراف تلویزیونی می گیرند، روزی تروریستهایی که در مبادلهی میان گروگانهای خارجی نظام به کشور باز می گردند، روزی مذاکره کنندگان با غربیان (مثل مذاکرات برجام)، و روزی دیگر قاچاقچیان بینالمللی که قوانین کشور مورد سکونت خویش را برای نفع مادی نقض می کنند به عنوان قهرمان به جامعه معرفی می شوند. آخرین این قهرمانها عبارت بودند از شهرزاد میر قلی خان که در نهایت وی را با انواع اتهامات مثل جاسوسی و روابط جنسی نامشروع و نفوذی بودن تبعید کردند (وی در سال ۲۰۰۷ به اتهام تلاش برای قاچاق دوربینهای دید در شب به ایران به پنج سال زندان در ایالات متحده محکوم شد)، شهرام امیری و رسول دری اصفهانی که در تیم مذاکرات هستهای بود و بعد به اتهام جاسوسی بازداشت شد.
چگونه قهرمان میشوند؟
کافی است کسی کاری را برای نظام - مثل مشارکت در خرید تجهیزات نظامی که فروش آنها به جمهوری اسلامی ممنوع است یا ترور مخالفان در خارج از کشور- انجام داده باشد و گیر بیفتد. اگر گیر نیفتد با وجود خدمت به نظام قهرمان نیست و نامی از وی شنیده نخواهد شد چون سهم خود از معامله (در صورت قاچاق) یا حق الزحمهی خود (در صورت ترور) را دریافت کرده است. اما اگر گیر بیفتد می شود زندانی سیاسی و زندانهای آمریکا و اروپا می شوند جهنم تا در تبلیغات ضد امپریالیستی نظام که برای گروههای چپ و اسلامگرا در دنیا پخش می شوند جایی داشته باشد.
وقتی چنین کسی از زندانی در اروپا یا ایالات متحده بیرون بیاید بلافاصله وی را به پر خرج ترین دستگاه تبلیغاتی بین المللی جمهوری اسلامی (پرس تی وی) دعوت کرده و نه تنها برای داستان گویی به وی فرصت می دهند بلکه آنجا پست و مقام می گیرد و به رئیس آن موسسه تا آن حد نزدیک می شود که پس از رسیدن به مقام ریاست سازمان رادیو و تلویوین دولتی به عنوان چشم و گوش وی استخدام می شود یا به مقام وزارت علوم یا دیگر سازمانها و دستگاهها می رسد (مثل فرهاد دانشجو)، گویی پستهای مدیریتی کشور شکلاتی برای هدیه دادن به کسانی است که به فعالیتهای تروریستی و غیر قانونی در کشورهای دیگر دست زدهاند.
نقش دستگاههای امنیتی
دستگاههای امنیتی در این قهرمان سازیها در جهت دادن به دستگاه تبلیغاتی مستقیما دخالت دارند. به گفتهی سرافراز رئیس سازمان رادیو و تلویزیون دولتی «خانم میرقلیخان که سابقه پنج سال زندان در آمریکا به علت قصد خرید دوربین دید در شب را داشت به توصیه نهادهای امنیتی و سابقه کار رسانهای همکاری خود را با شبکه پرستیوی آغاز کرد.» (جام جم ۱۷ بهمن ۱۳۹۴) رئیس سازمان به درستی اتهام علیه این فرد معترف است ولی آن را با تغییر موضوع- از همسر قاچاقچی به مترجم- توجیه می کند: «پنج سال محکومیت زندان را در حالی گذراند که در جلسه خرید دوربین تنها بهعنوان مترجم حضور داشت.» (همانجا) شهرام امیری توسط مقامات وزارت خارجه به عنوان قهرمان به جامعه ارائه و بعد توسط دستگاههای امنیتی به اتهام جاسوسی تعقیب و در نهایت توسط دستگاه قضایی اعدام شد. پروندهی دری اصفهانی نیز در اختیار دستگاههای امنیتی است.
خلع قهرمان
همان دستگاههای امنیتی که با کمک دستگاه تبلیغاتی از قاچاقچیان و تروریستها قهرمان می سازند قهرمان را از حیز انتفاع می اندازند چون خود به خوبی می دانند چگونه قهرمان قلابی را از نردبام بالا آوردهاند. رئیس قبلی رادیو و تلویزیون دولتی این بخش را نیز به صراحت توضیح داده است: «عوامل یک دستگاه امنیتی با فراخواندن وی و بیان این که چرا کتاب چاپ کرده یا چرا با رسانهها مصاحبه کرده است، از خانم میرقلیخان خواستند کشور را ترک کند... ابتدا اتهام مضحک جاسوسی زدند و بعد که مدرک نداشتند، حرف خود را پس گرفتند. اتهامات و برچسبهایی که در برخی رسانهها و شبکههای اجتماعی در مورد وی مطرح شده مانند جاسوسی، اختلاس، نفوذی و داشتن روابط نامشروع ناشی از بداخلاقی است. دیگر اتهامی نبود که به ایشان نچسبانده باشند.» (همانجا)
ظاهرا میر قلی خان پای خود را از محدودهاش دراز تر و با افرادی دیدار داشته که نباید دیدار می کرده است. او با مجتبی خامنهای دیدار کرده و کتاب خود را به وی هدیه کرده بوده است (فیس بوک شخصی وی). همین امر دستگاههای امنیتی را به وی حساس تر کرده و عذرش را خواستهاند.
پایان یک ماموریت یا تصفیهی سیاسی؟
در ماجرای میر قلی خان رئیس رسانهی دولتی به جای توجه به پایان یافتن تادیخ مصرف قهرمان قلابی برای دستگاههای امنیتی، خواست برکناری وی را به حساب تصفیه حسابهای سیاسی و اداری با سازمان رادیو و تلویزیون دولتی گذاشته است: «چنین برخورد و برجستهسازی آن در سطح برخی رسانهها نشان میدهد طراحان عملیات روانی علیه رسانه ملی پروژه ویژهای را در دست اقدام دارند این در حالی است که با گذشت یک ماه از موضوع و حتی برخوردهای غیرقانونی نظیر به سرقت بردن لپتاپ و عکسهای شخصی ایشان و عدم ارائه پاسخ قانعکننده و حتی ندادن یک برگ توضیح از سوی نهادهای ذیربط لازم دانستم توضیحاتی را در این خصوص ارائه کنم.» (جام جم ۱۷ بهمن ۱۳۹۴) موجب شگفتی است که رئیس سازمان صدا و سیما از واکاوی دستگاههای امنیتی در زندگی خصوصی شهروندان ایرانی شگفت زده شده است در حالی که شبکهی تحت اختیار وی در دوران ریاست بر پرس تی وی به پخش اعترافات اجباری گرفته شده توسط همین دستگاهها می پرداخت.
در ماجرای شهرام امیری که به عنوان دانشمند هستهای مطرح بود و مدتی از خارج از ایران زندگی کرد نیز همین سناریو دنبال شد. وقتی او به ایران برگشت به عنوان یک قهرمان از وی استقبال شد اما چندی بعد اعضای خانوادهی وی از سرنوشت وی ابراز بی اطلاعی کردند.
توهم قدرت مدیران
رئیس سابق رادیو تلویزیون دولتی از دستگاههایی توضیح و پاسخگویی می طلبد که اصولا این کارها را در محدودهی وظایف خود نمی دانند: «چنین برخوردی با ایشان غیرمنطقی بود... این آقایان بایستی توضیح دهند چرا با ایشان چنین برخوردی داشتهاند.» (همانجا) ظاهرا مدیران جمهوری اسلامی حتی در حد رئیس سازمان صدا و سیما نمی دانند تحت نظر چه کسانی کار می کنند و اختیاراتشان تا چه محدود است. دستگاههای امنیتی و نظامی در ایران نقش تعیین کننده و فصل الخطاب را در این موضوعات دارند و وقتی کسی را برای همکاری با دستگاههای تبلیغاتی معرفی می کنند طبعا این حق را برای خود محفوظ می دارند که روزی وی را برکنار کنند.
در مورد دری اصفهانی نخست مقامات وزارت خارجه گزارشهای مقامات امنیتی را که به خبرگزاریهای نزدیک به آنها درز داده شده تکذیب کردند اما مقامات قضایی تحت تعقیب بودن وی را تایید کردند. این گونه تکذیبها تاثیری در سیر پرونده نخواهد داشت. در مورد شهرام امیری حتی کسی زحمت تصحیح خبرهای ضد و نقیض را به خود نداد.
-------------------------------------
یادداشتها نظر نویسندگان خود را بیان میکنند و نه دیدگاهی از رادیو فردا.