از میان ده تنگنای اقتصادی ایران که در مقدمه این مبحث بر شمرده شده، فریدون خاوند در این مقاله به بررسی چهارمین تنگنا می پردازد که به «محیط زیست ناپایدار» اختصاص دارد.
محیط زیست، به معنای عام کلمه، مجموعه عناصر فیزیکی، شیمیایی و بیولوژیکی و نیز عوامل اجتماعی است که به گونهای مستقیم یا غیر مستقیم بر موجودات زنده و فعالیتهای انسانی تاثیر میگذارند و یا از موجودات زنده و فعالیتهای انسانی تاثیر می پذیرند. هوا و آب و خاک مهمترین عناصر تشکیل دهنده محیط زیست است که در شکلگیری جوامع انسانی در سراسر کره زمین نقش اساسی ایفا کرده و زیر فشار تحولات اقتصادی و فرهنگی و سیاسی همان جوامع دچار تغییر شده اند.
اقتصاد و محیط زیست
تا پیش از انقلاب صنعتی در اوایل قرن نوزدهم میلادی، توان تاثیر گذاری انسانها بر محیط زیستشان کم وبیش ناچیز بود. با پیدایش نخستین دستآوردهای انقلاب صنعتی (استفاده رو به افزایش از زغال سنگ برای تولید انرژی، پیدایش حمل و نقل ریلی و کشتیهای بخار، جهش نساجی و ذوب آهن...)، همزمان با بالا رفتن نرخ زاد و ولد و افزایش جمعیت و گسترش شهر نشینی، کنش و واکنش میان انسان و محیط زیستش از لحاظ کمی و کیفی به کلی دگرگون شد و همه عناصری که پیش از این لایزال و مجانی یا بسیار ارزان به شمار میآمدند، با گذشت چند دهه به عناصری کمیاب و شکننده و در نتیجه گران و در خور پاسداری بدل شدند.
امروز، در دهه دوم قرن بیست و یکم میلادی، تنها دو قرن بعد از آغاز انقلاب صنعتی، گرمایش زمین (که به گفته شمار زیادی از متخصصان، و نه همه آنها، ناشی از فعالیتهای انسانی است) به یک خطر بزرگ برای سیاره زمین بدل شده، بخش نه چندان کمی از جمعیت جهان در معرض تشنگی است، و فرسایش خاک صدها میلیون نفر را تهدید میکند.
رابطه میان توسعه اقتصادی و حفاظت محیط زیست یکی از پیچیدهترین و بحثانگیزترین مباحث علوم اجتماعی است. هستند گرایشهایی که با تاکید بر وخامت جبرانناپذیر محیط زیست در همه جا و در همه زمینهها، نوعی بازگشت به گذشته و رشد صفر در صد و حتی منفی را تجویز میکنند.
در واکنش به این گرایشها باید گفت که دوران پیش از انقلاب صنعتی بهشت برین نبوده است. در آن زمان بسیاری از مراکز بزرگ تجمع جمعیت (مثلا لندن و پاریس در قرون هفده و هجده) در کثافت و بوهای تهوع آور دست و پا میزده اند و بیماریها به گونهای دایمی بر انسانهای شبیخون میآوردند. امروز در اروپای غربی طول عمر نسبت به آن دوران دو برابر شده، شمار درختها به مراتب افزایش یافته و رود خانهها (از جمله رود سن در پاریس) آنقدر تمیز شده اند که می توان بار دیگر در آنها شنا کرد.
به رغم این واقعیت ها، مخاطرات زیست محیطی به درستی در قلب نگرانیهای انسان امروزی جای دارند. اگر رابطه میان توسعه اقتصادی و محیط زیست را ملاک داوری می دهیم، می توان کشورهای جهان را به سه گروه متفاوت تقسیم کرد
یک) گروه اول مرکب از کشور هایی هستند که به توسعه اقتصادی در سطح بسیار بالا دست یافته اند، ولی در همان حال محیط زیست خود را مثل مردمک چشم محافظت کرده و میان شهروندان خود و طبیعت، رابطهای بسیار متعادل و سازنده و حتی عاشقانه به وجود آورده اند. کشورهای اسکاندیناوی در این گروه جایگاهی ممتاز دارند.
دو) گروه دوم به رشد اقتصادی قابل توجهی دست یافته و واپس ماندگی خود را نسبت به دنیای صنعتی به مقدار زیادی جبران کرده اند، ولی به بهای تخریب شدید محیط زیست شان. چین نمونه این گونه کشورها است که خاک و آب و هوای خود را به شدت آلوده کرده و مشکلات و مخاطرات زیادی را برای مردمش و حتی جهان به وجود آورده است. با این همه چین، به دلیل دست یافتن به ظرفیتهای عظیم صنعتی و علمی و فناورانه، میتواند به جبران زیانها برخیزد و گامهای موثری را نیز در این زمینه برداشته است، به ویژه از راه به کار انداختن دستگاه عظیم تولیدی خود در راه ساخت تجهیزات لازم برای انرژیهای پاک تجدید پذیر به ویژه انرژی آفتابی.
سه) و سر انجام گروه سوم که در فرایند توسعه خود ناکام ماندند، قطار رشد آنها به یک حرکت لاکپشتی قناعت کرد و، در همان حال، محیط زیست خود را نیز به شدت به تباهی کشاندند و در هر دو زمینه - هم توسعه اقتصادی و هم حفظ محیط زیست - شکست خوردند. ایران یکی از همین کشورها است.
تاراج منابع ایران
ایران به آن گروه از کشورها تعلق دارد که هم اقتصادشان در هماهنگ شدن با پیشرفتهای اقتصادی قرن بیست و یکم ناکام مانده و هم محیط زیستشان به شدت آسیب دیده است.
طی یک قرن گذشته، جمعیت ایران از زیر ده میلیون نفر به هشتاد میلیون افزایش یافته که بیش از هفتاد و پنج در صد آنها شهر نشین شده اند. این رویداد عظیم جمعیتی (بزرگترین تحول اجتماعی در تاریخ تمدن فلات ایران) با ادغام سریع اقتصاد ایران در نظام تقسیم بین المللی کار، به ویژه از راه صدور نفت و ورود انبوه کالاها و بخشی از دستآوردهای دنیای صنعتی به کشور، همراه بوده، بدون آنکه این تحولات در چارچوب یک توسعه هماهنگ و منسجم انجام بگیرد.
طی یک قرن گذشته، جمعیت ایران از زیر ده میلیون نفر به هشتاد میلیون افزایش یافته که بیش از هفتاد و پنج در صد آنها شهر نشین شده اند. این رویداد عظیم جمعیتی (بزرگترین تحول اجتماعی در تاریخ تمدن فلات ایران) با ادغام سریع اقتصاد ایران در نظام تقسیم بین المللی کار، به ویژه از راه صدور نفت و ورود انبوه کالاها و بخشی از دستآوردهای دنیای صنعتی به کشور، همراه بوده، بدون آنکه این تحولات در چارچوب یک توسعه هماهنگ و منسجم انجام بگیرد.
واقع بین باشیم و بپذیریم که با وجود عدم موفقیت کشور در طرحریزی یک توسعه همهجانبه، و نیز تکانهای شدید ناشی از تاریخ سیاسی و اجتماعی پر فراز و نشیب آن در یک قرن گذشته، هشتاد میلیون ایرانی امروز از چنان میانگین سطح زندگی برخوردارند که برای نه تا ده میلیون ایرانی یکصد سال پیش نمی توانسته است قابل تصور باشد. ریشه کن شدن بیماریهای واگیر، به فراموشی سپرده شدن قحطی (پدیدهای عادی طی هزاران سال)، گسترش وسایل تامین کننده رفاه، همه و همه کیفیت زندگی ایرانیان را دگرگون کرده که مهمترین و ملموسترین پیآمد آن افزایش چشمگیر طول عمر در کشور است.
ولی این پیشرفت به بهای زیانی بسیار سنگین برای محیط زیست ایران به دست آمده، زیانی که پرهیز ناپذیر نبود و با آگاهی از ملزومات «توسعه پایدار» می شد از آن در امان ماند و یا دستکم دامنه آن را محدود کرد.
مفهوم «توسعه پایدار» در سال ۱۹۸۷ با گزارش «کمیسیون جهانی محیط زیست و توسعه» سازمان ملل متحد به ادبیات روابط بین المللی راه یافت. توسعهای را می توان پایدار دانست که به نسلهای کنونی اجازه دهد از منابع زمین استفاده کنند، بدون آنکه حقوق نسلهای آینده را در برخورداری از همان منابع به باد بدهند. این مفهوم بر «عدالت میان نسلی» تکیه دارد. نسل امروزی حق ندارد با اسراف و ندانم کاری و صرفا در راه منافع خود خواهانه و کوتاه مدت خود هوا و خاک و آب را در وضعیتی قرار دهد که استفاده از آنها برای نسلهای آتی با دشواری و مخاطرات فراوان همراه باشد.
آنتوان دو سنت اگزوپری، که خوانندگان فارسیزبان با ترجمه شاهکار او زیر عنوان «شازده کوچولو» آشنایی دارند، مفهوم «توسعه پایدار» را چنین خلاصه میکند: «ما زمین را از پدرانمان به ارث نبرده ایم، بلکه آنرا از فرزندانمان به عاریت گرفته ایم.»
ایرانیان چند نسل اخیر به جان آب و هوا و خاک و منابع سرزمینشان افتادند، آنچنان که فرزندانی ناسپاس و بیفرهنگ با ارثیه بر جای مانده از پدر و مادرشان رفتار میکنند. در این میان آنچه از یاد رفت، سرنوشت نسل هایی است که بعد از این باید در فلات ایران زندگی کنند.
فاجعه آب و امنیت ایران
درباره آنچه طی چند دهه گذشته بر سر محیط زیست ایران آمد، پژوهشها و نوشتهها فراوانند. ما در این جا، تنها با تکیه بر یک منبع رسمی کارشناسی جمهوری اسلامی، به بعضی از مظاهر این دست درازی فاجعه آمیز و بسیار خطرناک برای امنیت ایرانیان اشاره میکنیم. منظور گزارشی است زیرعنوان «نگاهی بر وضعیت کلی بخش محیط زیست» که خرداد ماه ۱۳۹۵ از سوی «مرکز پژوهشهای مجلس» منتشر شده است. آنچه در زیر میآید از این گزارش گرفته شده است:
- ایران در حال سقوط به یک بحران زیست محیطی چندجانبه است. با تداوم روندهای کنونی، بعضی کارشناسان افق تحقق فاجعه زیست محیطی در سطح ملی را در حدود سه دهه تخمین میزنند.
- با توجه به نابودی جنگلها و مراتع، هشتاد و پنج در صد زمینهای ایران در معرض خطر بیابانزایی هستند.
- هر سال وسعتی بالغ بر چهار صد هزار هکتار از اراضی کشور دستخوش فرسایش میشود.
ایران در حال سقوط به یک بحران زیست محیطی چندجانبه است. با تداوم روندهای کنونی، بعضی کارشناسان افق تحقق فاجعه زیست محیطی در سطح ملی را در حدود سه دهه تخمین میزنند. - با توجه به نابودی جنگلها و مراتع، هشتاد و پنج در صد زمینهای ایران در معرض خطر بیابانزایی هستند.
- بر پایه تازهترین گزارش بانک جهانی، خسارت سالانه آلودگی هوا در ایران به حدود شانزده میلیارد دلار میرسد. «سازمان بهداشت جهانی» میگوید از پنج شهری که در فهرست آلودهترین شهرهای جهان قرار دارند، سه شهر ایرانی هستند : اهواز، کرمانشاه و سنندج.
- شصت در صد فاضلاب شمال کشور مستقیم یا غیر مستقیم به دریای خزر ریخته میشود. در آبهای خلیج فارس نیز از بیست و دو حادثه نفتی، بیست و یک مورد آن مربوط به ایران است.
در میان همه نشانههای بحران زیستمحیطی، بر باد رفتن منابع آبی و خطر «تبدیل شدن کشور به کویر» (عیسی کلانتری) طبعا حساسیت بیشتری را بر می انگیزد، زیرا به گونهای آشکار در برابر چشمان میلیونها ایرانی جریان دارد. طی یک قرن گذشته، در حالی که جمعیت کشور هشت برابر شده، میزان سرانه آب تجدید پذیر آن حدود یک هشتم شده و از ۱۳۰۰۰ متر مکعب به ۱۷۰۰ متر مکعب کاهش یافته است. در فاصله تنها سه دهه، شمار زیادی از دریاچههای ایران، از ارومیه گرفته تا بختگان، از پریشان تا هامون، در حال پیوستن به تاریخ اند.
عیسی کلانتری، رئیس سازمان محیط زیست ایران میگوید که «طی سی و پنج سال گذشته صد و بیست میلیارد مکعب آبهای شیرین فسیلی صدها هزار ساله را، که حدود هفتاد و پنج در صد آبهای شیرین زیر زمینی بود، مصرف کردیم.» او از «تاراج» منابع آبی زیرزمینی ایران سخن میگوید که بخش عمده آن تنها در هشت سال گذشته انجام گرفته است. او می افزاید که امروز «هیچ تالاب درون سرزمینی از بختگان تا هور العظیم، گاوخونی و ارومیه، آب ندارد... آبهای زیرزمینی ما در حال شور شدن است و ادامه این روند یعنی تخلیه ایران از جنوب البرز تا دریاهای آزاد و از شرق زاگرس تا مرزهای شرقی کشور.»
و سر انجام این پیش بینی غیر قابل توصیف را از زبان رییس سازمان محیط زیست جمهوری اسلامی می شنویم : «به زودی همه جای ایران مثل مرداب گاوخونی خشک خواهد شد. حتی امروز هم دیر شده است.»
با آنچه درباره وضعیت کنونی محیط زیست ایران و به ویژه تراژدی آب از زبان منابع رسمی کارشناسی جمهوری اسلامی شنیده میشود، مسایل زیستمحیطی در راس تنگناهای بزرگ اقتصادی کشور قرار میگیرند و، از آن مهم تر، به مهمترین مساله برای امنیت کشور بدل میشوند.
چگونه است که دستگاه رهبری جمهوری اسلامی حضور در عراق و سوریه و لبنان و حتی یمن را شرط لازم برای تامین امنیت ایران میداند، در حالی که در درون کشور بنیانهای چند هزار ساله بقای ایرانیان به عنوان یک ملت و یک تمدن، که آب مهمترین آنها است، با شتابی باور نکردنی فرومیریزند؟