کریم باوی مهاجم تیم ملی فوتبال ایران در نیمه دوم شصت، پس از مدتها بیماری و چند عمل جراحی، روز چهارشنبه ۱۶ آذر در ۵۷ سالگی درگذشت.
او نوجوان جنگزدهای بود که همراه با خانوادهاش در سال ۵۹ از آبادان به اهواز، سپس اصفهان و در نهایت جایی بين ميدان شهدا و امام حسين در تهران، مستقر شدند.
در تیم پولاد تهران زیر نظر پرویز قلیچخانی بازی میکرد اما تصمیم گرفت برود جبهه. یکی از پاهایش در عملیات والفجر مقدماتی در فکه، هنگام پریدن از ارتفاع آسیب دید. صدمهای که تا پایان زندگی رهایش نکرد.
به بیمارستان افشار دزفول منتقل شد. از سه ترکش، فقط یکی را درآوردند. رزمندهای که ماشین گلزنی در «گود شهرزاد» تهران شده بود. پاتوق ستارگان فوتبال پایتخت در نیمه اول دهه شصت.
از همان جا با سفارش امیر قلعهنویی، به تیم بلندآوازه شاهین پیوست تا اولین دستمزد فوتبالی زندگیاش را بگیرد: «چهار برابر کرايه خانهمان بود. بهمن ۱۳۶۳ با اولین حقوقم از نارمک تا انقلاب را دويدم. چون پشت ویترین طلافروشی میدان انقلاب، انگشتری را دیده بودم و آرزو داشتم برای مادرم بخرم».
باوی که به طرزی استثنایی، فوتبال باشگاهی را از رده بزرگسالان آغاز کرد و به سرعت شکوفا شد، میگوید: «بنده خدا ترسید چون عرق کرده بودم. گفت برو بیرون. گفتم پول دارم. آن انگشتر را میخواهم. گفت هشتصد تومان است. هزاری دادم و دویست تومان پسم داد. نمیتوانم آن لحظه را بیان کنم. دستم عرق کرده بود. گفتم بیزحمت کادو کن و بنویس تقدیم به گل سرسبد همه مادران».
کریم باوی میگوید با دویست تومان باقی مانده، به کلهپزی روبروی طلافروشی رفت تا با دست پر به خانه برگردد.
با پیراهن شاهین، بلافاصله توسط ناصر ابراهیمی برای تیم ملی انتخاب شد. حسين کازرانی، کفش شش استوک یادگار جام جهانی آرژانتين را به باوی هدیه داد.
سال ۶۴ با پیراهن شاهین در ۲۰ سالگی آقای گل لیگ تهران شد. بالاتر از مهاجمان نام آشنایی چون مرتضی یکه، حمید علیدوستی، پرویز مظلومی، جعفر مختاریفر و عبدالعلی چنگیز.
تصاویر بسیاری از آن سالها به جا مانده که باوی با قامت نه چندان بلندش، در آسمان فوتبال ایران حکمرانی میکند و ضربات سرش را روی سر دروازهبانها مینوازد.
در جام قدس ۱۳۶۵ هم که بین استانها برگزار میشد، با پیراهن تهران الف آقای گل شد. به او گفتند چون آقای گل شدی بلیت رفت به مشهد را دریافت میکنی.
- پرسیدم برگشتش رو چیکار کنم؟ گفتند خودت بخر!
در آن مقطع، تغییرات در کادر فنی تیمهای ملی بسیار سریع بود. محمود یاوری جایگزین ابراهیمی شد. دیری نگذشت که او نیز جای خود را به پرویز دهداری داد.
باوی با تصمیم دهداری در بازیهای آسیایی ۱۹۸۶ سئول زوج ناصر محمدخانی شد. ایران با گل دقیقه ۸۴ مهاجم آبادانی مقابل کره جنوبی به تساوی ۱-۱ رسید اما در ضربات پنالتی باخت و حذف شد تا فوتبال ایران در اتفاقی تاریخی، نظارهگر استعفای دستهجمعی بازیکنان باشد.
باوی از معدود بازیکنانی بود که کنار پرویز دهداری که همشهریاش بود ماند و استعفا نداد. میگفت: «قبل از دهداری کسانی مثل پنجعلی و چنگيز تيم را ارنج میکردند. وقتی اين بساط برچيده شد همانها با حمايت مجلس عريضه نوشتند و از تيم ملی استعفا دادند. کسانی زیر تابوت دهداری اشک میریختند که خودشان باعث شدند تماشاگران در آزادی پرويز خان را با گلولههای برفی بزنند».
با دگرگونی ترکیب تیم ملی و حضور بازیکنان جوان و گمنام، ایران در مقدماتی جام ملتهای ۱۹۸۸ با گل کریم باوی مقابل سوریه به تساوی ۱-۱ رسید.
شاگردان دهداری میزبان را هم با هتتریک باوی از پیش رو برداشتند. با گلهایی که باوی میکاشت، جای خالی پیوس و محمدخانی به چشم نیامد.
باوی در ۲۳ بازی ملی ۱۰ گل به ثمر رساند. تایلند (۲ بار)، چین، کویت و قطر، سایر تیمهایی بودند که مهاجم جانباز خوزستانی دروازهشان را گشود.
آخرین گل ملی را در مقدماتی جام جهانی به بنگلادش زد و آخرین بازی ملیاش هم بیست و نهم بهمن ۱۳۶۸ در برابر شوروی بود.
او را تیمهای قطری میخواستند اما با توجه به مخالفت فدراسیون با خروج بازیکنان از کشور، راهی برای رفتن وجود نداشت.
از طریق بوشهر، میخواست قاچاقی به قطر برود اما وسط دریا، ماموران سپاه پاسداران سر رسیدند و دستگیرش کردند. به خبرگزاری ایسنا گفته: «دستبند و پابند و چشمبند زدند و تا میخوردم کتکم زدند».
پرسپولیس در سال ۱۳۶۷ کریم باوی را جذب کرد. زوج باوی و فرشاد پیوس در شاهین، بار دیگر شکل گرفت تا پرسپولیس روی زمین و هوا با باوی که شماره ده را میپوشید و «فرشاد آقای گل»، از خط آتشی مهارناپذیر برخوردار شود.
شگفتآور است که پای چپش بخاطر ترکشها و جراحی، کوتاهتر از پای راستش بود اما با این وجود، در سطح اول فوتبال آسیا میدرخشید.
درباره درآمدش از پرسپولیس گفته: «کدام پول؟ پروین دوزار هم کف دست من نگذاشت. دریافتی من از پرسپولیس زمان پروین صفر بود. فقط در سفرهای خارجی ۱۰۰ دلار میدادند. همین و بس».
باوی میخواست به العربی قطر بپیوندد. در دیدارهای دوستانه نیز این تیم را همراهی کرد اما به گفته خودش، به دلیل مخالفت رئیس وقت فدراسیون فوتبال ایران، نتوانست قرارداد ببندد.
او به سایت ارتش سرخ گفته: «داریوش مصطفوی به ناحق نگذاشت لژیونر شوم. التماسش کردم، گریه کردم که رضایت نامه بدهد اما گفت تو بچه جبهه و جنگ هستی. سرباز وطن چرا باید برای دشمن بازی کند؟»
باوی که در دوران نوجوانیاش علاوه بر بازی در زمینهای خاکی آبادان، شاگرد بنا بود، دو نوبت در پرسپولیس به میدان رفت و دو نوبت در شاهین.
او سرانجام فوتبال را در ۳۳ سالگی و در شاهین اهواز کنار گذاشت. یعنی در میانه دهه ۷۰. درست همان سالهایی که ثروت وارد فوتبال شده بود، فوتبال باوی تمام شد.
پایان فوتبال کریم باوی، آغاز رواج شایعات درست و غلطی بود که در رسانههای پرتعداد ورزشی منتشر میشد.
خودش در این باره به خبرگزاری ایسنا گفته بود: «میگفتند خودمان ديديم باوی در شاه عبدالعظيم گدايی میکرد. يکی گفت کارتن خواب است ديگری گفت زير پل تزريق میکند. بی انصافها! چند برادر و خواهرم خارج از کشورند، همسر و دخترم آمريکا هستند. اگر معتاد هم بودم به آن وضعی که اينها شرح میدادند دچار نشدم».
اکبر یوسفی ستاره پاس که آخرین باشگاه قهرمان ایرانی در آسیاست، همراه صمیمی باوی در سالیان آخر عمرش بود.
یوسفی میگوید: «آقا کریم دو سال قبل مبتلا به سرطان مثانه شد. شیمی درمانی میکرد. ۱۲ روز قبل خونریزی معده داشت و در بیمارستان نیکان غرب بستری شد. شنبه مرخص شد که برای شیمی درمانی اقدام کند تا تودهای که در معده پیشرفت کرده، کوچک شود و بتوانند جراحی کنند. متاسفانه امروز چهارشنبه فوت کرد».
یوسفی که در خانه باوی حاضر بود، به سایت ورزش سه گفت: «جای تاسف دارد که فدراسیون فوتبال و باشگاه پرسپولیس با اینکه خودم چند نامه به آنها زدم، هیچ توجهی نداشتند و کمکی نکردند».
خود باوی هم در گلایه از نادیده گرفتنش گفته بود: «من پول نمیخواهم اما به عنوان ملیپوش و یک پرسپولیسی آیا ارزش این را ندارم که تماس بگیرند و حالم را بپرسند؟ به عنوان کسی که جانباز جنگ است و جانش را برای مملکت و ورزش کشورش گذاشته».
فوتبالی که ستاره دیروز خود را به فراموشی سپرد و رهایش کرد تا در کنج خانه و به دور از توجه مسئولین ورزش جان بدهد، همزمان با صرف مبالغ هنگفت ارزی و ریالی، جمع پرتعدادی از بسیجیها و افراد موسوم به لشکر سایبری را به قطر برده بود تا تماشاگر جام جهانی فوتبال باشند.